eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
568 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
📚✒️ 👮 📖 مربوطه شده است؛ لذا با عمل صالح ربط ندارد. ❈ این شخص هرچه مى خواهد بلند شود سنگين شده است و نمی تواند بلند شود. در حالی که مقدمات سنگينى را ايجاد كرده است. اگر مى خواهى بلند شوی و سبک باشى غذايت را طيب قرار بده. ❈ طيب بودن هم از چند است: اولا كسب و پولش💰 باشد؛ ثانیا و باشد؛ ثالثا هر چه كمتر باشد بركاتش بيشتر است. ❈ به یاد حدودا 10 صبح🌤 بود... همیشه تا این موقع میزد تاحالمو بپرسه، از موقعی که فهمیده بود 👶تقریبا هر روز زنگ میزد،نمیخواستم دچار 🙁 شم واسه فندق😍خوب نبود،از جا بلند شدم و گـ🌺ـلدارم سرم کردم وارد حیاط شدم.آبپاش💦 پر کردم و به گـ🍃🌸ـل های شمعدونی لب حوض آب دادم میخواستم حالمو خوب کنم ولی یجوری بود😔احساس بدی مثل ماری🐍 تو وجودم پیچ و تاب میخورد با صدای زنگ تلفن از جا بلند شدم و با به سمت در دویدم، نفس نفس میزدم، انرژی نداشتم،دردی تو شکمم احساس کردم،بدون توجه بهش تلفن برداشتم و بریده بریده گفتم:الو؟ صدای پیچید تو گوشم : سلام خانم خانما😍 ❈ گـ🍃🌼ـل از گلم شکفت وبا خوش حالی گفتم :سلام 👮چطوری؟خوبی؟ آقا اشکان خوبه؟...حسام با صدای بمی گفت:خوبم عزیزم...شما خوبی؟فندق خوبه ؟...با لگد محکمی که نی نی😇 به شکمم زد خندم گرفت و گفتم:ما ام خوبیم...ای کاش بودیو و میدیدی از الان چطور شده...با شنیدن همچین لگد 👣میزنه که هیچ کی جلودارش نیست🙂 —دارم برمیگردم فاطمه،اگه بخواد امشب میرسم ... قلبم❤️ از ایستاد.چه بی مقدمه!اونقدر شاد شدم که همه دردامو کردم جملش تو مرور کردم چقدر خسته بود😭 با صدایی پر از شادی گفتم: واقعا؟ —آره فاطمه جان مواظب خودت باش فعلا خداحافظ با صدای ممتد بوق به خودم اومدم چرا این طوری کرد؟ دوباره به سراغم اومداین حسام،حسام همیشگی نبود شماره مامان رعنا گرفتم و گوشیو گذاشتم تو گوشم بعد از سه چهار تا بوق گوشی برداشت با ذوق و شوق دادم و گفتم:مامان رعنا حسام داره برمی گرده😊 باورت میشه؟بعد از ماه. —آره دختر گلم میدونم عزیزم بلاخره اثر کرد ❈ با شنیدن صدای آلود مامان رعنا دلم گرفت.چرا همشون یجوری بودن؟ ❈ چرا همه چی با من می جنگید تا شادی رو ازم بگیره بدون هیچ حرف دیگه ای مکالممونو تموم کردم به سختی ایستادم و رفتم اتاق نی نی👶 کلی وسیله واسش خریده بودیم ولی نمیدونستیم جنسیتش چیه؟🤔 مامان خیلی اصرار کرد برم سونوگرافی ولی من دلم میخواست با حسام برم...حسام همش میگفت ولی من از سر لجبازی هم که شده اصرار داشتم 👧 از رو طاقچه خرس کوچولوی سفید رنگی که رو شکمش یه 💝 صورتی داشت برداشتم دستمو لای موهای پنبه ایش فرو بردم سست شد همون جا نشستم . ❈ خرس کوچولو رو گرفتم سمت شکمم و گفتم:میبینی فندق؟ چه مامان بدی داری؟ یه مامان افسرده که فقط کارش گریه و بغض و دلتنگیه...😭 ببخشید عسلم...من از الان خوبی واست نیستم...با لگد👣 حرفامو تایید کرد... اشکام بی اختیار فرو می ریخت.... 👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫 منبع👇🏻 instagram:basij_shahid_hemat @shohda_shadat