#پلاک_صد_و_بیست_و_هشت|۰.👨✈️🇮🇷.۰|
-عبـاس!
+جـونـم داش حسـن...🙂
-اون #دختـره رو میبینے تـو #دانشگـاه...👀
+آره😶
-امسـال اومـده بود فڪه پیشمون؛😊
خیلے قسمم داد ڪه حاجتشو بدم...
ڪلے #گـریه ڪرد ...😭
حـالش خوبــ بودا...😊
ولی ببین الان ...👀
ببین جـون حسن...👁
ببین چطورے میره تو خیابون...💅💄
بخـدا خیلےهواشو دارم من...😌
ولی انگـار گاهےخودش نمیخواد...😕
تازه تـو #فضاے_مجـازے ندیدیش چجور عڪسایی میزاره از خـودش...📸🖼
ڪلے #نـامحرمم میبینن عڪساشو...😱
یعنے واقعا خودش نمیفهمه دنیاے مجـازی فرقے نداره بـا واقعے؟
یعنے واقعا نمیفهه مـا تو دنیاے مجازے هم ڪنارشیم میبینیمش؟
یا اینڪه خودش دلش نمیخواد خوب بشه؟😓
+آره حسن جون...
یـادمه ڪه اومده بود...😔
اصن ایـن هیچے ...
اون #پسره رو میبینے...👱
اوناهاش...👈
اونـم امسـال #طلاییه پیش مـن بود...😀
حـالا برو ببین تو فضا مجازے چجورے با #نامحرم صحبت میڪنه...📲
تو فضاے مجازے چـه ڪارا ڪه نمیڪنه...
منم همه ڪار ڪردم واسشاا...😃
ولی گاهی نمیتونه ...
ڪم میاره #داداش ...😟
میفهمم چـے میگے ...
همه اینا ڪه میگے منم زیاد دیدم...👀
ولے گاهے #ڪم میارن...😕
ایـن نَفسِشون پدرشونو درآورده...😤
امـا حسـن جـون اگـه مـاهم ولشون ڪنیم...
ڪیو دارن اینا؟😱
ڪجا برن اگه سال به سال پیش ما نیان...
از ڪی #ڪمڪ بخوان؟😳
مـن هر وقتـ یڪے از ایـن بچه هـارو میبینم؛
جـاي نـا امید شدن میگم ایندفعه بیشتـر هواشو دارم..😍.
اینـدفعه بیشتر ڪمڪش میڪنم...☺️
-آره عبـاس...
حـق باتوئه...👨✈️
حالا ما ڪه هیچ...
گاهے ڪه دل #حضرتــ_حجت رو میشڪونن خیلـے قلبم #درد میگیره...😔💔
پاشو...
بیـا بریم پیش بقیه بچه هاے #گـردان...🚶🚶
بـا اونـام صحبتــ ڪنیم #هواے اینـارو بیشتر داشتـه بـاشن...😇
+بـاشه
اصلا این #شبــ_جمعـه با خود ارباب صحبت میڪنیم...😍
شهیـد سیـد مرتضی آوینے:
عالـم محضـر شهداستــ؛
امـا ڪو #محرمـےڪه ایـن حضور را دریـابـد...😞
🍃 @shohda_shadat
#داستان📚✒️
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_شصتو_چهار📖
مربوطه شده است؛ لذا با عمل صالح ربط ندارد.
❈ این شخص هرچه مى خواهد #سحر بلند شود سنگين شده است و نمی تواند بلند شود. در حالی که مقدمات سنگينى را #خودش ايجاد كرده است.
اگر مى خواهى #سحر بلند شوی و
سبک باشى غذايت را طيب قرار بده.
❈ طيب بودن هم از چند #زاويه است:
اولا كسب و پولش💰 #حلال باشد؛
ثانیا #طاهر و #پاک باشد؛
ثالثا هر چه كمتر #پيچيده باشد بركاتش بيشتر است.
❈ به یاد #حاج_شیخ_جعفرناصری
حدودا 10 صبح🌤 بود...#حسام همیشه
تا این موقع #زنگ میزد تاحالمو بپرسه،
از موقعی که فهمیده بود #باردارم 👶تقریبا هر روز زنگ میزد،نمیخواستم دچار #اضطراب🙁 شم واسه فندق😍خوب نبود،از جا بلند شدم و #چادر گـ🌺ـلدارم سرم کردم وارد حیاط شدم.آبپاش💦 پر کردم و به گـ🍃🌸ـل های شمعدونی لب حوض آب دادم میخواستم حالمو خوب کنم ولی #دلم یجوری بود😔احساس بدی مثل ماری🐍 تو وجودم پیچ و تاب میخورد با صدای زنگ تلفن از جا بلند شدم و با #شتاب به سمت در دویدم، نفس نفس میزدم، انرژی نداشتم،دردی
تو شکمم احساس کردم،بدون توجه بهش تلفن برداشتم و بریده بریده گفتم:الو؟
صدای #حسام پیچید تو گوشم :
سلام خانم خانما😍
❈ گـ🍃🌼ـل از گلم شکفت وبا خوش حالی گفتم :سلام #فرمانده 👮چطوری؟خوبی؟ آقا اشکان خوبه؟...حسام با صدای بمی گفت:خوبم عزیزم...شما خوبی؟فندق خوبه ؟...با لگد محکمی که نی نی😇 به شکمم زد خندم گرفت و گفتم:ما ام خوبیم...ای کاش بودیو و میدیدی از الان چطور #بابایی شده...با شنیدن #صدات همچین لگد 👣میزنه که هیچ کی جلودارش نیست🙂
—دارم برمیگردم فاطمه،اگه #خدا بخواد امشب میرسم ...
قلبم❤️ از #تپش ایستاد.چه بی مقدمه!اونقدر شاد شدم که همه دردامو #فراموش کردم جملش تو #ذهنم مرور کردم چقدر #صداش خسته بود😭 با صدایی پر از شادی گفتم: واقعا؟
—آره فاطمه جان مواظب خودت باش فعلا خداحافظ
با صدای ممتد بوق به خودم اومدم چرا این طوری کرد؟ #دلشوره دوباره به سراغم اومداین حسام،حسام همیشگی نبود شماره #خونه مامان رعنا گرفتم و گوشیو گذاشتم تو گوشم بعد از سه چهار تا بوق گوشی برداشت با ذوق و شوق #سلام دادم و گفتم:مامان رعنا حسام داره برمی گرده😊 باورت میشه؟بعد از #چهار ماه.
—آره دختر گلم میدونم عزیزم بلاخره #دعاهامون اثر کرد
❈ با شنیدن صدای #بغض آلود مامان رعنا دلم گرفت.چرا همشون یجوری بودن؟
❈ چرا همه چی با من می جنگید تا شادی رو ازم بگیره بدون هیچ حرف دیگه ای مکالممونو تموم کردم به سختی ایستادم و رفتم اتاق نی نی👶 کلی وسیله واسش خریده بودیم ولی نمیدونستیم جنسیتش چیه؟🤔
مامان خیلی اصرار کرد برم سونوگرافی ولی من دلم میخواست با حسام برم...حسام همش میگفت #پسره ولی من از سر لجبازی هم که شده اصرار داشتم #دختره👧 از رو طاقچه خرس کوچولوی سفید رنگی که رو شکمش یه #قلب💝 صورتی داشت برداشتم دستمو لای موهای پنبه ایش فرو بردم #پاهام سست شد همون جا نشستم .
❈ خرس کوچولو رو گرفتم سمت شکمم
و گفتم:میبینی فندق؟ چه مامان بدی داری؟ یه مامان افسرده که فقط کارش گریه و بغض و دلتنگیه...😭
ببخشید عسلم...من از الان #مادر خوبی واست نیستم...با لگد👣 حرفامو تایید کرد...
اشکام بی اختیار فرو می ریخت....
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
@shohda_shadat