eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
567 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ناحله
🌹 #بسم_رب_الشهدا_والصدیقین🌹 در عشق اگر چہ منزل آخر #شہادت است تکلیف اول است #شہیدانہ_زیستن ... اینجا #شہدا دعوتت کردن نمیخواے که #تنہاشون بذارے ... نمیخواے که #دعوتشونو رد کنی #شهدا_منتظرن #یا_زهرا_س کـانـال دوست شـ❤️ــهید من 👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2180644876Cae8d8eb780
🌹🌸🌸 🌸🌹 🌸 صبر را سرلوحه کار خود قرار دهید... اگر دلتان گرفت یاد #عاشورا کنید و مطمئن باشید غم شما از غم ام المصائب خانوم #زینب_کبری کوچکتر است دعوت ما روبپذیرید به کانال #شهیدمحمدرضادهقان_امیری افتخارجوانهای دهه هفتادی مطمئن باشید از دوستی با این شهید پشیمون نمیشید روی لینک زیر بزنید 👇👇👇 🌸 @Dehghan_amiri20🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗓 امروز دوشنبه↯ ۳۰ مهر ۱۳۹۷ ۱۲ صفر🏴 ۱۴۴۰ ۲۲ اکتبر ۲۰۱۸ ذکر روز : یـا قـاضی اݪحـاجاتــ #حدیث_روز 🍃هیچ گرفتاری....
💗 هر شبــــ بـہ روز آمـدنتــــ فـڪــر مـےڪــنــم هر صبـ🌤ـح بے قــــرارترینم بـــراے تـــ❤ـــو @shohda_shadat
🔵دعای فرج آقا امام زمان (عج) فراموش نشود.. التماس دعا @shohda_shadat
💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟 🌟 💠 🔺معرفی شهید احمد قاسمی کردانی؛ مهندس شهید احمد قاسمی کرانی فرزند حاج دلاور متولد دوم اردیبهشت سال 1369 در روستای کران از توابع شهرستان فارسان همزمان با ولادت رسول اکرم(ص) متولد شد. ایشان دوران دبستان خود را در روستای کران و پس از مهاجرت خانواده به شهرکرد سال سوم راهنمایی را در مدرسه شهید معلم شهرکرد و سال اول دبیرستان را در مدرسه شهید استکی شهرکرد سپری کرد و پس از آن هنرستان سید احمد خمینی در رشته مکانیک مشغول به تحصیل شد و دیپلم خود را از آنجا دریافت کرد. ایشان یک سال را نیز در پیش دانشگاهی فرهنگ در رشته ریاضی گذراند تا بتواند در مقاطع بالاتر در دوره کارشناسی شرکت کند وسال بعد در دانشگاه آزاد شهر مجلسی در رشته مهندسی مکانیک گرایش سیالات مشغول به تحصیل شد و از این دانشگاه مدرک کارشناسی خود را اخذ نمود و بعد از گذراندن دوران سربازی در تهران و شهرستان شوشتر در رشته دانشگاهی خود درمقطع کارشناسی ارشد در سه حوزه دانشگاهی مازندران،شیراز و اصفهان قبول شد که در دانشگاه شیراز ثبت نام کرد و قرار بود در بهمن ماه امسال(1394) در این دانشگاه مشغول به تحصیل شود و با اختیار کامل و علاقه بسیار ترجیح داد که با رفتن به خوزستان و ثبت نام جهت اعزام به سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب(س) جان با ارزش خود را فدا کند. 🔹نحوه اعزام به سوریه با توجه به فراخوان برای اعزام مردمی در خوزستان و در جبهه های حق  علیه باطل و مبارزه با گروهک های تکفیری داعشی در کشور سوریه و  دفاع از حرم حضرت زینب(س) در شهریور ماه سال 1394 اعلام آمادگی  میکند و پس از پیگیری های لازم از آنجا که استان چهار محال و بختیاری  امکان اعزام نیرو های بسیج مردمی را نداشته و از استان اصفهان هم موفق  به اعزام نمی شود لذا با همکاری و همیاری نیروی سپاه خوزستان آموزش  های لازم را جهت ماموریت خارج از کشور در گردان فتح شهرستان بهبهان  در مهرماه سال 1394 از جمله آموزش های تاکتیکی با سلاح را کسب نموده  و پس از تایید صلاحیت از رده های امنیتی در تیپ دوم تکاور امام حسن  مجتبی(ص) قرار گرفت . اول آبان ماه در یک آموزش تخصصی توسط نیرو های  تکاور و صابرین جزء نیرو های تخصصی و اصلی تیپ تکاور امام حسن مجتبی  قرار گرفت و در رسته آر پی چی زن گردان امام حسین در سحرگاه 25  آبان ماه 94 به تهران و از آنجا به سوریه اعزام شد . که پس از چند روز مبارزه  در اطراف شهر حلب در منطقه عملیاتی زیتان در باز پس گیری روستا های  اطراف لازقیه ، شانزدهم آذرماه 1394 در پیشروی دسته هجومی گردان امام  حسین (ع) بر اثرگلوله گروهک های تکفیری داعش به جناح پهلوی سمت چپ  به شهادت رسید . 💠 @shohda_shadat 🌟 💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟
من چه دانم که چه باشد گذر و پول عراق من دلم تنگ ضریح است خودت کاری کن صاحب صبر گدا حوصله اش سر رفته @shohda_shadat
📚✒️ 👮 ┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅ ❥• وارد اشپزخونه شدم شیرآبو باز کردم ، آب یخو پاشیدم رو صورتم یه لحظه بالا نیومد😱دست چپمو به کابینت بغلی تکیه دادمو با دست راستم کمرمو چسبیدم بوی خوش کل آشپزخونه🍜 رو پر کرده بود یه مجمه برداشتم دو تا ظرف ریختم ، مامان 👵 وارد آشپزخونه شد .از یخچال سبزی و ماست دراورد و ریخت تو ظرف همه رو تو مجمه ریختم . درآخر چند تا تیکه نون 🍞هم گذاشتم خواستم مجمه رو بلند کنم که مامان رعنا مانع ⛔️شد . به سمت یخچال رفت و یه ظرف برداشت . اومد سمتمو با مهربونی گفت : اینم کوفته تبریزی مخصوص فاطمه خانوم😍 لبخندی زدمو تشکر کردم ،مجمه سنگین بود . پدرجون 👴خودش ظرفو برام آورد و گذاشت تو اتاق . بعد هم رفت. •❥ نور افتاده بود تو اتاق و کمی تاریک بود گوشه ی اتاق خوابیده بود وپتو رو کشیده بود تا گردنش پدرجون ظرف غذا رو کنارش گذاشته بود از سرم دراوردم یه روی طاقچه بود خودمو توش نگاه کردم روسریمو رو سرم مرتب کردم موهامو که از فرق باز کرده بودم دست کشیدم سرتا پا پوشیده بودم گوشه ی یه برگه ی🗞 تا شده جلب کرد با کنجکاوی برش داشتم معلوم بود خیلی وقته اونجاست بازش کردم دست خط🖋 حسام بود. •❥ امشب در مهمان شهدا ایم گوشه ای خلوت کرده است.من 🕊 را حس می کنم ،شب جمعه کنار شهدا از کمتر نیست، بهـ🌺ـار 86 نوشته هاشو لمس کردم کاغذو گذاشتم جاش این اتاق ، خیلی استفاده نمیشداز برگه ها و کتاب های مرتب قفسه معلوم بود حسام دوران قبل از اینجا گذرونده بود .رفتم کنار حسام نشستم دست گذاشتم رو داغ داغ بود یه پارچه ی سفید و یه آب کنارش بود پارچه رو گذاشتم تو آب💦 و حسابی چلوندمش آروم گذاشتم روپیشونیش پتوشو کنار زدم دستشو تو دستم گرفتم و آوردمش نزدیک صورتم لبای داغمو رو دستش گذاشتم و بوسیدم 😘 حسام باز کرد ... ... ✍ 👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫 منبع👇🏻 instagram:basij_shahid_hemat @shohda_shadat