19.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پرچم سیاهت
رو گنبد دلم رو برده
مادرت برامون پیرهن
سیاه آورده ..❤️
[دست مارا به محرم برسانید✋🏻]
#حاج_مهدی_رسولی
#شب_جمعه✨
#محرم💔
|⛅️ شمـالِایتـا 🥀🌱'🌧🌱|
در این گرماگرم ِ ایام ، جرعهای شربت ِ عشق میل داری ..؟❤️ در بقچه ام چند لیوان بیشتر دارم ! (: ــــ
در این گرماگرم ِ ایام ،
جرعهای شربت ِ عشق میل داری ..؟❤️
در بقچه ام چند لیوان بیشتر دارم ! (:
ــــــــــــــــــــ ــ
نوش ِ جانتان ؛✨
یک قسمت از ملجاء جان !🌿
✨🌷✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷
🌷
بسمربالحسین'؏✨
- 『ملجاء'🌿』
(فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!)
"قسمتبیستویڪم - گفتمنرو؛خندیدورفت! 📜"
سر خم کردم و نگاهم رو روی لباسش جا به جا کردم: وقتی جلوی گیت بغلم کرد، دلم میخواست چند دقیقه، فقط چند دقیقه بیشتر وایسته تا به گوش تار و پودِ لباسش سفارش کنم:
سفت، دستای هم رو بگیرین! نباید به تنِ رفیقم خط بیوفته! گلوله ها بی رحمن! نذارین از حصارتون رد شن!
بغضم رو به سختی قورت دادم:
کاش یکم صبر میکرد تا به لباسش تاکید کنم:
این رنگِ خاکیِ شماست که اینطور به سعید میاد! رنگِ سرخ، به تنِ این مدافع حرم نمیشینه! نذارین تیپِ رفیقم خراب بشه! سرخی خون، رنگِ خاکی رو بهم میریزه!
چشمام داغ شده بود: اما رفت .. نتونستم بگم! حالا نمیدونم .. این نسیمی که صدای من رو شنیده، پیغامم رو به گوش لباسش میرسونه یا نه ..؟ (:
نمیخواستم قولم رو بشکنم! نگاه از سعید گرفتم و پلکامو محکم به هم فشردم تا راهی برای فرار اشکام نذارم!
مجتبی دست روی شونهم گذاشت و گفت: قبل ازینکه بره سمت گیت وقت داشتی. چرا نگفتی؟ چرا سکوت کرده بودی؟
نفسی که گرفتم میلرزید. گفتم:
نتونستم! هر بار خواستم چیزی بگم، یه حرفی که نمیخواستم حتی یکبار هم با گفتنش دل سعید رو بلرزونم، میومد نوک زبونم! دهن باز میکردم، قبل از هر چیزی، اون از دهنم میپرید و همه چیو خراب میکرد!
- چی؟
سه حرف بود ولی قدر یک کتاب دو جلدی، التماس بود: نرو!
لحن مجتبی احساس داشت اما اینقدر کمرنگ بود که نتونستم درست تشخیصش بدم. گفت:
تا کسی جلوی چشماته، وقت برای آروم کردن دلت داری. همینکه از جلوی چشمات بره، دلت پر میشه از حسرت! حسرتی که شاید هیچ وقت نتونی غبارش رو از دلت پاک کنی. غباری که هر بار طرفش بری، از تلخیش، نفس دلت میگیره!
اون موقعست که دلتنگی، امونت رو میبره و لبِ مرز جنون، به تلو تلو خوردن میندازتت!
نگاهش رو به نگاهم داد. گفت:
تا جلو چشاته، تا میبینیش، حرفاتو بزن!
دهن باز کن و بذار زبونت، به هر چی دلت طلب میکنه، بچرخه! بذار هر چقدر میخواد بگه: نرو!
این شیشه اونقدر ضخیم هست و محکم هست که اگر داد و فریاد هم کنی، سعید و هیچکس از اون طرفش، صداتو نشنوه!
اگر نگات کرد، دلتو گول بزن! بازم بگو نرو! و بذار دلت خیال کنه واقعا داره التماس میکنه!
چون به خیالِ سعیدی که الان انگار دنیا رو بهش دادن، حرکت لب هات میگه برو! و دلش نمیلرزه که هیچ، قرص تر هم میشه!
نگاه کوتاهی بهش کردم و باز خیره شدم به سعید! زبونم قفل و سکوت، حکم فرمای وجودم شده بود.
اینقدر ساکت موندم تا تابلوی یکی از در ها روشن شد. مسافرای دمشق، دونه دونه، ساک به دست از درِ آخر هم خارج میشدن و سمت هواپیما میرفتن.
مجتبی که این صحنه رو دید، با عجله گفت: معطل نکن علی اکبر! اگر بره، یه کوه حسرت برات میمونه و بس! بجنب تا پشیمونی یقهتو نگرفته!
به هول و ولا افتادم. دست و پامو گم کردم. دقیقا لحظه ای که سعید روشو سمت ما برگردوند تا برای آخرین بار خداحافظی کنه، لبام از هم باز شد و التماسی که هر بار به سختی قورتش دادم و نذاشتم دل سعید رو بلرزونه، از دهنم پرید:
سعید! نرو!
قولم شکست. اشک رو گونه هام روان شده بود. اما از این راه دور، اشک هام رو سعید نمیدید و همون شد که مجتبی حدس میزد.
سعید، صدای «نرو» گفتنِ من رو نشنید و از حرکت لب هام، «برو» شنید!
من التماس کردم! اشک ریختم و گفتم: نرو! اما سعید، خندید و رفت ..
حالا تموم فرودگاه برای من یک صدا شده بود:
گفتم کجا؟ گفتا به خون!
گفتم چه وقت؟ گفتا کنون!
گفتم سبب؟ گفتا جنون!
گفتم نرو! خندید و رفت .. (:
💬- اینعاشقانہ، ادامہدارد...🕊
هدیہ بہ آقای جوانان حضرت علے اکبر 'ع'💕
بہقلم: نوڪرالحسن (مرضیہ_قاف) ✋🏻✨
#کپےممنوع❌
#ممنونڪهرعایتمۍڪنید❤️(:
🌷eitaa.com/shomale_eitaa
✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷✨🌷
✨🌷✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷
🌷
بسمربالحسین'؏✨
- 『ملجاء'🌿』
(فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!)
"قسمتبیستودوم - عشقاوبود؛اشتباهعاشقشدم! 📜"
+ روضه تو شنیدم و زنده ام هنوز!
این رسم عاشقی نبود؛ خاک بر سرم!
هندزفری رو از گوشن پایین کشیدم؛ بغض دردناک گلوم رو برای بار هزارم قورت دادم و چشمام رو سفت بستم.
از گریه نکردن خسته بودم، اما قولم که میشکست، سنگینی بیشتری رو روی شونه هام احساس میکردم!
خودکار رو محکم تر توی دستم گرفتم و کاغذ رو صاف کردم.
هنوز خوب به نوشتن با دست چپ عادت نکرده بودم و بعید میدونستم کسی جز خودم، بتونه خط خطی هام رو بخونه؛ همین هم میشد که بی مهابا از همه در مینوشتم !
روی سفیدی کاغذ، با جملهی " بسم رب النور " سر آبی خودکار رو به کار گرفتم و خطی پایین تر، از درد این روز های تلخ نوشتم :
گفتند نماز بخوان! نماز خواندم.
نه که صدایش بکنم، آغوش باز کند و میانِ سجده ای ، به آغوشش بروم؛ که هر چه گم کرده ام، میان قنوت و رکوعم پیدا کنم.
من خود گمگشته بودم، اشتباه میگشتم .
گفتند روزه بگیر. روزه گرفتم.
یاد هر چه و هر که بودم و از همه کارم افتادم؛ دریغا که باید یاد لب های تشنه ای که تصویرش در ذهن کربلا حک شده میبودم و نه افتادن، که دچار پرواز میشدم!
گفتند روضه بیا، گریه کن! روضه آمدم، گریه کردم!
اما انگار نه انگار که عاشقم، از به خون افتادنِ عشق گفتند ولی .. پا شدم از پایِ روضه و یکبار هم شرمنده نشدم که :
روضه تو شنیدم ، زنده ام هنوز '!
افتاده ام دستِ زمانه؛ میانِ چهاردیواریِ دنیا اسیرم کرده اند و آنقدر ماندم و تقلایی برای رهایی نکردم، رنگِ آسمان یادم رفت! نور را یادم رفت! زمین گیر شدم و با سیاهی خو گرفتم.
آنقدر سر پایین انداختم تا دو دو تای دنیایم را چهار کنم که یادم رفت آن بالا نگاهی به من است!
مبادا از چشمانش بیوفتم ..
غم ، غمِ او بود؛ اشتباه غمگین شدم! گریه، برای او بود؛ اشتباه گریان شدم! چرا سختش کنم؟
اشتباه این بود که ..
او عشق بود؛ اشتباه عاشق شدم !
قلمم انگار دیگه نمیچرخید جز به سه حرفِ عین و شین و قاف. نخواستم مثل خودم اسیر باشه، آزادش گذاشتم تا هر چی میخواد بنویسه و بارها نوشت:
عشق .. عشق .. عشق ..
بین اینهمه عشق که میدیدم، جای دل رو خالی دیدم. صداش زدم. گفت:
ما درون عین و شین و قاف خود را دیده ایم ..
داخلش جز حاء و سین و یاء و نون چیزی نبود '! (:
انگار قلم مستِ کلام دلم شد که عشق رو کنار گذاشت و اینبار، کل صفحه رو از عشق پر کرد:
حسین (؏) .. حسین (؏) .. حسین (؏) ..
💬- اینعاشقانہ، ادامہدارد...🕊
هدیہ بہ آقای جوانان حضرت علے اکبر 'ع'💕
بہقلم: نوڪرالحسن (مرضیہ_قاف) ✋🏻✨
#کپےممنوع❌
#ممنونڪهرعایتمۍڪنید❤️(:
🌷eitaa.com/shomale_eitaa
✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷✨🌷
رفقایِ جان☺️
اهالی شمال ایتا😎✋🏻
حالا ڪه رُمانو خوندین دلم مےخواد نظرات و احساسات و پیشنهادات شما رو بدونم💬
- https://harfeto.timefriend.net/16523830397496
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُكَ
‹🕌🕊›
#سلام_ارباب
اےبادصبابرسونبہحسین ، سلاممرا...
#سلامبرحسین💔✋
اےقاصددلبرسونبہحسین ، پیاممرا #سلامبرحسین(:"
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌺----------------
بریـم شمـال؟. 😇 🌨👇🏻
eitaa.com/shomale_eitaa