____
#کوبا؟ تقریبا شناختی نداشتم. اگر قرار به حرفزدن و نوشتنم از آن میشد، پوست لبهایم را میکندم یا سرِ خودکار را میجویدم. سفرنامه #منصور_ضابطیان کوبا را برایم نزدیک کرد. کتاب، ١۴٩ صفحه دارد و اسمش #سباستِیَن است. سباستین تلفظِ نادرستی از ضابطیان است که آیبیس، زنِ کوبایی صاحبخانه، به نویسنده میدهد و او هم خوشذوقی میکند و این اسم را روی کتابش میگذارد. خانهٔ آیبیس در هاوانا، پايتخت این کشور کوچک آمریکای لاتین است. بجز "خالسیاهعربی" و "کسینمیدانددرکدامسرزمینمیمیرد" که بزور میشود در دستهٔ سفرنامهها جایشان داد، سفرنامه نخوانده بودم. همین تجربه باعث شد از عکسهای صفحهبهصفحهٔ سباستین ذوق کنم و از نقصها خُلقم تنگ نشود. اولین ایرادی که برای کتاب تراشیدم این بود که دوست داشتم جای فیدلکاسترو و چهگوارا توی پاراگرافهای دلِ کتاب باشد، نه تهِ کتاب چند جمله بگذارد تَنگِ عکسشان و رد شود. کوبایی که فقط 150 کیلومتر با ایالات متحده آمریکا فاصله داشت اما 60 سال آبش با آنها توی یک جوب نرفت را، فیدلکاسترو و چهگوارای انقلابی راه بردند.
پرداختِ کم نویسنده به جزئیات هم، توی ذوق زد. مثلا خواننده مشتاق است ساحل کارائیب را توی کلمهها ببیند اما ضابطیان جز شُرّه عرق، تصویری نداده.
خانهٔ هِمینگوِی _نویسندهٔ معروف آمریکایی_، مزرعههای توتون و نیشکر، زبان اسپانیایی، سنگِ تمام گذاشتنِ دولت و مردم در بهداشت، صرفهجویی و کوپنی بودن اجناس در کتاب منعکس شدهاند. بنظر من عمده محتوای کتاب درباره فقر و در عینحال سرخوشیِ کوباییهاست.
جایی از کتاب آمده:
"فقیرترین و درعین حال شادترین مردم دنیا، کوباییها هستند. مدام از خودم پرسیدهام که چطور میتوانند در عین فقری چنین عمیق، چنان شادمان باشند؟
فهمیدهام که مردم کوبا در لحظه زندگی میکنند.
هیچکس یادی از سالهای تلخ و شیرینِ رفته نمیکند و در عین حال آدمهایی هم نیستند که نگران آینده باشند.
آنچه دارند را خرج میکنند و از آن لذت میبرند تا فردا چه شود.
میشود راننده تاکسی را دید که روی تاکسیِ چرخیاش دارد چرت میزند و خیلی هم به دنبال شکار مسافر و قاپیدن آن از دست همکارش نیست. او در این "لحظه" حال میکند که در آفتاب لم بدهد و از آن لذت ببرد."
کتاب خوشخوان است و طنز کمرنگی دارد. راحت میشود یکروزه به صفحهٔ آخرش رسید.
#چند_از_چند
#با_کتاب_قد_بکش
@siminpourmahmoud [کلماتِکالِمن]