eitaa logo
سیمرغ
963 دنبال‌کننده
213 عکس
334 ویدیو
443 فایل
کانال عرفان و ادبیات @simorgh1001 مدیر: دکتر یونس رضائی @Yones1368
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️پادشاهی قصد کشتن اسیری کرد. اسیر در آن حالت ناامیدی شاه را دشنام داد. شاه به یکی از وزرای خود گفت: او چه می گوید؟ وزیر گفت: به جان شما دعا می کند. شاه اسیر را بخشید. وزیر دیگری که در محضر شاه بود و با آن وزیر اول مخالفت داشت گفت: ای پادشاه آن اسیر به شما دشنام داد. پادشاه گفت: تو راست می گویی اما دروغ آن وزیر که جان انسانی را نجات می دهد بهتر از راست توست که باعث مرگ انسانی می شود. 📚 گلستان سعدى: جز راست نباید گفت هر راست نشاید گفت @simorgh1001
🌧 کاش در قلبت بدیدم جایگاه خویش را تا نمی بستم از آن هرگز نگاه خویش را اشتباهی چند روزی از تو دوری کرده ام آمدم جبران نمایم اشتباه خویش را ای بسا شبها که در چشم ستاره چشم من خیره می گردد که بیند باز ماه خویش را گاه گاهی مرحمت کن شعر شیرینم ببین تا بگویم دردهای گاه گاه خویش را تا نگیرد آه گرمم دامنِ  سرد ِ تو را در درون زندان کنم پیوسته آه خویش را @simorgh1001
مـرا در کـودکی، شــوق دگر بود خیالم زین حوادث،بی خبر بود «پروین اعتصامی» 🍃 @simorgh1001
بیا و وحشتی از شب مکن که چون دو چراغ دلـــــــــــم بــه راه تــو آویـخـت، دیـــــدگـانــــــــم را 🌹 «حسین منزوی» 🍃 @simorgh1001
مکتب شمس.PDF
6.62M
مکتب شمس سیدابوالقاسم انجوی شیرازی @simorgh1001
مجموعه آثار حلاج.Amicosmos396.pdf
3.61M
مجموعه آثار حلاج قاسم میر آخوری @simorgh1001
2_144145974845714326.mp3
4.64M
@simorgh1001 محسن ابراهیم زاده
قدم خسته ام ای عشق به صحرا نرسد این  جنونی  که مرا هست به لیلا نرسد آتش  خرمن  ما  راه  نشینان  وصال آنچنان است که حتی به تماشا نرسد اشک بیحاصل ما هست چو باران کویر آبشاریست  خروشان  که به دریا نرسد آه، باید که کند عرش خدا را لرزان درد  تا  اوج نگیرد به مداوا نرسد ترسم اینست که از پرده برون افتد راز دستم ای کاش که امروز به صهبا نرسد دوستان چند صباحیست که دشمن شده اند کاش  کار  من  و  ایشان  به مدارا نرسد گفت امشب شب وصل است کجایی هر شب این وعده محال است به فردا نرسد @simorgh1001
🍂 روا بود که گریبـــان ز هـــــجر پـــاره کنم دلم هوای تو کرده، بگو چه چاره کنم؟! 🍁@simorgh1001
نداشت دیده من بی ‌تــو تاب خنده صبح ز اشک داد چو شبنم جواب خنــده‌ صبــح «بیدل دهلوی» 🍃 @simorgh1001
بازنویسی داستانی از الهی‌نامه‌ی عطار مورچه و زنبور زنبوری بسیار شادمان و بیقرار می‌گردید و می‌رقصید و از شادی، در پوست نمی‌گنجید. موری او را در آن حال دید و از سبب شادی و بیقراری او پرسید. زنبور گفت: چرا شاد نباشم که دنیا به کام من است و هر جا که دلم بخواهد، می‌نشینم و از آن چه خوشم می‌آید، می‌خورم و به هر جا که می‌خواهم، می‌پرم و می‌روم. زنبور، این سخن بگفت و چون تیری روانه شد و بر روی دُنبه‌ای در دکان قصابی نشست و همان دم، قصاب ساطور می‌زد و زنبور دو نیمه شد و روی زمین افتاد. مور از آن جا می‌گذشت. یک نیمه از زنبور را برداشت و به زور روی زمین می‌کشید و می‌برد و می‌گفت: هر کس به خواستِ دل، به هر کجا که خواهد، برود و از هر آن چه بخواهد، بخورَد، سرانجام کار او، چون این زنبور می‌شود. طنز و رمز در الهی‌نامه، ص ۲۷۹ و ۲۸۰. @simorgh1001