eitaa logo
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
10هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
34 فایل
فروشگاه صنایع دستی و سوغات سیستان 🔸با هدف ایجاد اشتغال و فروش محصولات خانواده های کم برخوردار روستاهای منطقه سیستان 📲آیدی جهت سفارش: @sistan 📦ارسال رایگان به تمام نقاط کشور📦 🔹زیر مجموعه مرکز نیکوکاری امام رضا(ع)
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 #خطبۀ_غدیر ⬅️هان مردمان! او از سوی خداوند امام است، و خداوند هرگز نپذیرد توبۀ آنکه انکار ولایتش کند، و هرگز او را نیامرزد. 🌍 #مهدویت_وآخرالزمان 📡لطفا نشر دهید بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
💖 #امام_زمان(عج): ✨بین خداوندو هیچ یک ازبندگانش، خویشاوندی وجودنداردو برای هرکس به اندازه اعمال و نیّات اوپاداش داده میشود هرکس‌مرا انکارنماید ازمانیست وسرنوشت اوهمچون فرزند حضرت نوح خواهدبود.. 📚 بحارالانوار.ج۵۳ بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
💠 داستان"برادران پیامبر در آخرالزمان"💠 ⚠️دینداری در آخرالزمان سخت است... اما در همین دوره کسانی هستند که مقامشان از برخی از اصحاب پیامبر هم بالاتر است... 📜 روایت ✍ پیامبر(ص) روزي در جمعي از اصحاب خود دو بار فرمود : خداوندا! برادران مرا به من بنمايان. اصحاب عرض كردند : يا رسول اللَّه! مگر ما برادران شما نيستيم؟  فرمود : نه! شما اصحاب من مي باشيد، برادران من مردمي در آخر الزمان هستند كه به من ايمان مي آورند، با اين كه مرا نديده اند. خداوند آنها را با نام و نام پدرانشان، پيش از آن كه از صلب پدران و رحم مادرانشان بيرون بيايند، به من شناسانده است. ثابت ماندن يكي از آنها بر دين خود، از صاف كردن درخت خاردار (قتاد) با دست در شب ظلماني، دشوارتر است. و يا مانند كسي است كه پاره اي از آتش چوب درخت «غضا» را در دست نگاه دارد. آنها چراغهاي شب تار مي باشند، پروردگار آنان را از هر فتنه تيره و تاري نجات مي دهد. 📙بحار الأنوار ، علامه مجلسي ، ج 52 ، ص 124 بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸 🌸🍃 🌸 #رمان_چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن #قسمت_نهم _آها آها اون تیر برقه؟خب چی؟ _فکر کنم
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸 🌸🍃 🌸 در همین حال یکی از پسرهای بسیجی بلند شد و گفت محمد جان من برم خواهرم تو حرم منتظره. _برو علی جان. تا اینجا فهمیدم اسمشم محمده. داشتم بیرون میرفتم که دیدم یه پسر دیگه رفت و گفت حاج مهدی منم میرم یکم استراحت کنم. _به سلامت سجاد جان. داشتم گیج میشدم. چرا هرکی یه چی میگه. رفتم جلو _جناب فرمانده... _بله خواهرم.؟ _میتونم بپرسم اسم شما چیه؟! _بله اختیار دارید علوی هستم. _نه منظورم اسم کوچیکتون بود دیدم یکم مکث کرد که سریع گفتم چون هر کس یه چی صداتون میکنه کنجکاو شدم بپرسم همین. _آها بله من محمد مهدی هستم دوستان چون لطف دارن سر به سرم میزارن هر بار یه کدومو صدا میزنن. _آها خب پس حالا من اگه کارتون داشتم چی صداتون کنم؟ _هرچی مایلید ولی از این به بعد اگه کاری بود به خانم مولایی(منظورش زهرا بود)بگید و ایشون به من منتقل میکنن☺️ اعصابم خورد شد و با غرض گفتم: _باشه چشم. موقع شام غذاها رو پخش کردم وبعدشم سفره رو جمع کردم سمانه با اینکه مسئول فرهنگی بود و کارش چیز دیگه ولی خیلی بهم کمک کرد یه جورایی پشیمون شدم چرا قبول کردم تو دلم به سمانه فحش میدادم که منو انداخت تو این کار. خلاصه این چند روز به همین روال گذشت تا صبح روز آخر که چند تا از دخترها به همراه زهرا برای خرید میخواستیم بریم بیرون. _سمانه _جانم؟ _الان حرم نمیخوایم بریم که؟! _نه چی بود؟! _حوصله چادر گذاشتن ندارم آخه خیلی گرمه. سمانه یکم ناراحت شد ولی گفت نه حرم نمیریم. رفتیم تو بازار رضا و مشغول بازدید بودیم که زهرا با دوستش که توی یه مغازه انگشتر فروشی بودن ما رو دیدن _دخترا یه دیقه بیاین _بله زهرا جان؟! و با سمانه رفتیم به سمتشون. _دخترا به نظر شما کدوم یکی از اینا قشنگتره؟!(تو دستش دو تا انگشتر عقیق مردونه داشت).که سمانه گفت به نظر من اون یکی قشنگتره و منم همونو با سر تایید کردم و زهرا هم خرید و گفت: _راستی دخترا قبل اذان یه جلسه درباره کارهای برگشت داریم.حتما بیاین. یه مقدار خرید کردیم و با سمانه رفتیم سمت حسینیه و اول از همه رفتم چادرمو گذاشتم و منتظر ساعت جلسه شدم. وارد اتاق شدیم که دیدم آقا سید و زهرا با هم حرف میزنن. در همین حین یکی از پسرها وارد شد. آقا سید دستشو بالا آورد که دست بده دیدم همون انگشتری که زهرا خریده بود تو دستشه. نویسنده: 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯 🌸 🌸🍃 🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆پروفسور "روش بولوَن" جراح مسیحی چگونه شد؟ حتما ببینید👌 بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
#سلام وارث شکوهمند غدیر،مهدی جان ما غدیریان آخرالزمان با سبدهای معطر نرگس،کنار برکه ی انتظار،سبزو امیدوار وخستگی ناپذیر،چشم براه توایم تابازآیی وغدیر را احیا کنی ای وارث سریر امامت،به پاخیز 🌸 #پیشاپیش_عیدغدیر_مبارک 🌸 بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
😳😳 ✍بسم الله الرحمن الرحیم خدمت جناب خدا! سلام علیکم؛ اینجانب بنده ی شما هستم. از آن جا که شما در قران فرموده اید : "و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها" «هیچ موجود زنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.» من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین. در جای دیگر از قران فرموده اید : "ان الله لا یخلف المیعاد" مسلما خدا خلف وعده نمیکند. بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم : ۱ - همسری زیبا و متدین ۲ - خانه ای وسیع ۳ - یک خادم ۴ - یک کالسکه و سورچی ۵ - یک باغ ۶ - مقداری پول برای تجارت لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید. مدرسه مروی-حجره ی شماره ی ۱۶ نظر علی طالقانی نامه نظر علی طالقانی به خدا: نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ با خود گفت که مسجد خانه ی خداست. پس بهتر است داخل مسجد بگذارمش. نهایتا به مسجد در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) میرود و نامه را در پشت بام مسجد، در جایی پنهان میکند و با خودش میگوید: حتما خدا پیدایش میکند! او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد می گذارد. صبح جمعه کاروان ناصرالدین شاه که می خواستند به شکار بروند، از جلوی مسجد می گذشتند، از آن جا که (به قول پروین اعتصامی) "نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد و خاک سرگردان ماست" ناگهان به اذن خدا یک باد تندی شروع به وزیدن می کند و نامه ی نظرعلی را از پشت بام، روی پای ناصرالدین شاه می اندازد. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند، دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند. ناصرالدین شاه می گوید: نامه ای که برای خدا نوشته بودید، ایشان به ما حواله فرمودند؛ پس ما باید انجامش دهیم. او دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود. این نامه در حال حاضر در موزه گلستان موجود است و نگهداری می شود. یادمان باشد وقتی میخواهیم پیش خدا برویم، فقط باید صفای دل داشته باشیم 👌 بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
✨حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند: 🌸 «خداوند بعد از واقعه غدیر خم، برای هیچ کس جای عذر و بهانه‌ای (برای شناخت دین حق و هدایت شدن) باقی نگذاشته است.» بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
پیامبر اکرم ص 🍃 سرلوحه نامه اعمال مومن محبت علی بن ابی طالب 💚 است . #لطفا_منتشر_کنید 🌺 بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از بسوے ظهور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مجموعه مستند #برنامه_شیطان🔥 🔸قسمت هجدهم: نبرد مکتبی #شیطان_گرایی🔥 👈بخش اول #بهترینهادرکانال👇 بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
🔴ظهور رمز نابودی شیاطین.. ☝️شیطان به پیروانش گفت؛شادی کنید تا قیام قائم... #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃 بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مولودی خوانی زیبای حاج محمود کریمی در مدح مولا علی علیه السلام عید غدیر مبارک بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨امیرالمؤمنین علیه السلام : والله اگر کسی آنقدر سجده کند تا گردنش قطع شود، خداوند عبادت اورا قبول نمیکند، مگر با اقرار به ولایت ما اهل بیت. 📙بحار الانوار-ج ۱۷-ص۱۶۸ 🆔 @Besoye_zohor 💯
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ #افضل_اعیاد.. برترین عید امت پیامبر اکرم (ص) ، عید امامت و ولایت و وصایت امیرالمؤمنین امام علی (علیه السّلام) بر پیروان حقیقی قرآن و عترت و ولایت، مبارک باد. بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
Mahmoud Karimi - Man Kont Mola.mp3
3.26M
🌸🌸 🌸🌸 مولودی:من کُنت مولا 🎤محمود کریمی بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸 🌸🍃 🌸 #رمان_چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن #قسمت_دهم در همین حال یکی از پسرهای بسیجی بلند شد
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸 🌸🍃 🌸 که دیدم همون انگشتری که زهرا خریده بود تو دستشه.نمیدونم چرا ولی بغضم گرفته بود. من اولش فقط دوست داشتم با آقا سید کل کل کنم ولی چرا الان ناراحتم؟! نکنه جدی جدی عاشقش شدم. تا آخر جلسه چیزی نفهمیدم و فقط تو فکر بودم .میگفتم شاید این انگشتر شبیهشه.ولی نه جعبه انگشتر هم گوشه ی میز کنار سررسیدش بود. بعد از جلسه با سمانه رفتیم برای آخرین زیارت.دلم خیلی شکسته بود وقتی وارد صحن شدم و چشمم به گنبد خورد اشکام همینجوری بی اختیار می اومد. به سمانه گفتم من باید برم جلو و زیارت کنم. سمانه گفت خیلی شلوغه ریحانه. گفتم نه من حتما باید برم و ازش جدا شدم و وقتی وارد محوطه ضریح شدم احساس کردم یه دقیقه راه باز شد و تونستم جلو برم فقط گریه میکردم چیزی برای دعا یادم نمی اومد اون لحظه فقط میگفتم کمکم کن. وقتی وارد صحن انقلاب شدیم سمانه گفت وایسا زیارت وداع بخونیم .تا اسم وداع اومد باز بی اختیار بغضم گرفت. یعنی دیگه امروز همه چی تمومه؟دیگه نمیتونم شبها تو حرم بمونیم؟ سریع گفتم من میخوام بعدش باز دو رکعت نماز بخونم. _باشه ریحانه جان😊 مهرم رو گذاشتم و اینبار گفتم نماز حاجت میخوانم قربتا الی الله. اینبار دیگه نه فکر آقا سید بودم نه هیچ کس دیگه فقط به حال بد خودم فکر میکردم. بعد نماز تو سجده با خدا حرف زدم و بازم بی اختیار گریه ام گرفت و اولین بار معنی سبک شدن تو نماز رو فهمیدم. بعد نماز تو راه برگشت به حسینیه بودیم که پرسیدم: _سمانه؟! _جانم؟!☺️ _میخواستم بپرسم این آقا سید و زهرا با هم نسبتی دارن؟! نویسنده: 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯 🌸 🌸🍃 🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
😳😳 شبه به نیمه رسیده بود و خواب به چشمانم نمی‌آمد و درگیر فکر و خیال شده بودم. با خود گفتم: «شب جمعه شایسته است که به سرداب مقدس بروم، زیارت ناحیه مقدسه را بخوانم و حاجات خود را از آن حضرت بخواهم. با آن که کمی خطرناک است و امکان دارد از ناحیه کسانی که دشمنی قلبی با اهل بیت پیامبر(ص) و شیعیان دارند مورد تعرض واقع شوم. هر چند که بهتر است با چند نفر از همراهان به آنجا بروم ولی این موقع شب شایسته نیست باعث اذیت دوستانم بشوم و اگر تنها بروم بهتر امکان درد و دل با آقا را دارم.» با این افکار از جایم برخاستم، وضو گرفتم و به آهستگی از حجره خارج شدم. شمع نیم سوخته‌ای که به روی طاقچه راهرو بود را در جیب گذاشتم و به سمت سرداب مقدس راه افتادم. همه جا تاریک بود و سکوت مرگباری را در سرتاسر مسیر احساس می‌کردم. قبل از ورود به سرداب مقدس، لحظه‌ای ایستادم و درگی نمودم. درب سرداب را به آهستگی به داخل هل دادم و پا به داخل گذاشتم و با احتیاط از پله‌ها پایین رفتم. انعکاس صدای پایم، مرا کمی به وحشت انداخت. به کف سرداب که رسیدم شمع را روشن کردم و مشغول خواندن زیارت ناحیه مقدسه شدم. بعد از مدت کمی صدای پای شخصی را شنیدم که از پله‌ها پایین می‌آمد. صدای پاهایش درون سرداب می‌پیچید و فضای ترسناکی ایجاد می‌کرد. خواندن زیارت ناحیه را رها کردم و رویم را به سمت پله‌ها برگرداندم. مرد عرب ژولیده و درشت هیکلی را دیدم که خنجری در دست داشت و از پله‌ها پایین می‌آمد و می‌خندید؛ برق چشمان و دندان‌ها و خنجرش، ترس مرا چند برابر کرد و ضربان قلبم را بالا برد. دستم از زمین و آسمان کوتاه بود و عزرائیل را در چند قدمی خود می‌دیدم. احساس می‌کردم لب‌ها و گلویم خشک شده‌اند؛ عرق سردی بر پیشانی‌ام نشسته بود و نمی‌دانستم چکار کنم. پای مرد خنجر به دست که به کف سرداب رسید،‌ نعره زنان به سوی من حمله کرد و در همان لحظه شمع را خاموش کردم و پا به فرار گذاشتم. آن مرد نیز در تاریکی سرداب به دنبال من دوید و گوشه عبای من را گرفت و با قدرت به سوی خود کشاند. در آن لحظه به امام زمان (عج) توسل نمودم و بلند فریاد زدم: «یا امام زمان». صدایم درون سرداب پیچید و چندین بار تکرار شد که در همان لحظه مرد عرب دیگری در سرداب پیدا شد و رو به مردم مهاجم فریاد زد: «رهایش کن» و بلافاصله مرد عرب قوی هیکل، بی‌هوش بر زمین افتاد و من نیز که تمام توانم را از دست داده بودم دچار ضعف شدم. در حالی که می‌لرزیدم به زانو درآمدم و به روی زمین افتادم. کمی بعد احساس کردم فردی مرا صدا می‌زند. چشمانم را که باز کردم دیدم شمع روشن است و سرم به زانو مرد عربی است که لباس بادیه نشینان اطراف نجف را بر تن دارد. هنوز در فکر مرد مهاجم بودم، نگاهم را که برگرداندم، دیدم همچنان بی‌هوش در وسط سرداب افتاده است. خواستم برخیزم و بنشینم اما رمق نداشتم. مرد عرب مهربان، چند دانه خرما در دهانم گذاشت که‌ هرگز خرما یا هیچ غذای دیگری با آن طعم و مزه نخورده بود. در حالی که سر به زانوی آن مرد داشتم به من گفت: «خوب نیست در مواردی که خطر تو را تهدید می‌کند ‌تنها به اینجا بیایی، بهتر است بیشتر احتیاط کنی. اگر تعدادی از شیعیان حداقل روزی دوبار به حرم عسکریین مشرف شوند باعث می‌شود که همه شیعیان با آرامش و امنیت بیشتری بتوانند به زیارت بیایند.» سپس در مورد کتاب «ریاض العلماء» میرزا عبدالله افندی گفت: «ای کاش این کتاب ارزشمند پیدا شود و در اختیار اهل علم و دیگر مردم قرار گیرد.» حرف‌هایش که به اینجا رسید، یک لحظه در فکر فرو رفتم که چگونه ممکن است فردی به یک‌باره در این سرداب تاریک ظاهر شود و نام مرا بداند و حتی چطور ممکن است که فردی بادیه نشین، میرزا عبدالله افندی و کتابش را بشناسد؟ و چطور توانست با یک نهیب، آن مرد قوی هیکل را آنگونه نقش بر زمین کند؟. هنوز در این افکار غوطه‌ور بودم که ناگهان متوجه شدم از آن مرد مهربان خبری نیست. به خود آمدم و فریاد زدم: «ای وای، سرم در دامان آقا، مولا و مقتدایم حضرت حجت بن الحسن المهدی(عج) بوده و ساعاتی نیز با او حرف زده‌ام اما او را نشناخته‌ام. غم عالم بر دلم نشست، با دیده‌ای اشکبار، از سرداب به قصد زیارت حرم عسکریین خارج ‌شدم تا بلکه یار را در آن‌جا بجویم در حالی که هنوز مرد غول پیکر مهاجم عرب، بی‌هوش در کف سرداب افتاده بود. منبع: کتاب تشرفات مرعشیه، تألیف حسین صبوری 👌 بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
سلام امام زمانم🌹 🌸آلوده ایم،حضرت باران ظهور کن آقا تو راقسم به شهیدان ظهورکن 🌸گاهی دلم برای شما تنگ می شود پیداترین ستاره ی پنهان ظهور کن 🌹اللهم عجل لولیڪ الفرج🌹 بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
💠 آیا (ع) با حضرت (ع) در یک زمان ظهور می‌کنند یا در زمان‌های مختلف⁉️ ✅ :👇👇 ✍ از روایات وارد شده در باب ظهور برمی‌آید که منجی حقیقی و اصلی، امام زمان(ع) است که ظهور می‌فرمایند و حضرت عیسى(ع) در همان زمان در کنار او و از یاران ایشان خواهد بود. 🔹در معارف اسلام دو منجی به نام‌های حضرت عیسى(ع) و امام زمان(ع) بیان نشده است، بلکه یک منجی وجود دارد که امام زمان(ع) است. حضرت عیسى(ع) در هنگام ظهور امام زمان(ع) نزول نموده و در کنار امام قرار گرفته و با او نماز خوانده و با ایشان بیعت می‌کند.(1) نیز در راستای هدف عالی امام زمان(عج) که تشکیل جامعه آرمانی است، قرار دارد و از یاران حضرت می‌باشد. 🔹در برخی روایات تصریح شده است که حضرت عیسى(ع) یکی از فرماندهان امام زمان(ع) بوده و حضرت را در تشکیل حکومت و سرکوبی مخالفان یاری می‌کند. امام علی(ع) فرمود: «... آن گاه مهدی (عج) حضرت عیسى را به جانشینی خود در عملیات تهاجمی علیه دجال بر می‌گزیند. 🔹عیسى(ع) برای یافتن و سرکوبی دجّال حرکت می‌کند... دجّال به سوی حجاز حرکت می‌کند و عیسى(ع) در گردنه «هرشا» به او می‌رسد و فریاد هولناک بر او می‌کشد و ضربه‌ای سخت بر او فرود می‌آورد و او را در شعله‌های آتش ذوب می‌کند، آن سان که سرب در آتش ذوب می‌شود».(2) ✔️بنابر این اوّلاً: در روایات ظهور حضرت عیسى(ع) نیامده، بلکه از نزول و فرود آمدن حضرت عیسى(ع) در کنار حضرت مهدی(ع) سخن رفته است؛ ثانیاً: آنها در یک زمان خواهند بود، نه در زمان‌های مختلف. 1ـ منتخت الاثر، ص 479. 2ـ الشیعه و الرجعه، ج 1، ص 167، به نقل از نجم‌الدین طبسی، چشم‌انداز به حکومت مهدی، ص 93 ـ‌94. بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🌹🍃 🌴 #کابینه_دولت امام زمان با این شرایط و قوانین تشکیل خواهد شد...انشاالله بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
🔴فرازی از در مورد آخرین امام از زبان پیامبر (ص) ✍آگاه باشید! همانا امام، قائم از ماست. هان! او بر تمامی ادیان چیره خواهد بود.هشدار! که اوست انتقام گیرنده از ستمکاران.هشدار! که اوست فاتح دژها و منهدم کننده ی آنها.هشدار! که اوست چیره بر تمامی قبایل مشرکان و راهنمی آنان.هشدار! که او خونخواه تمام اولیای خداست.آگاه باشید! اوست یاور دین خدا.هشدار! که از دریایی ژرف پیمانه هایی افزون گیرد.هشدار! که او به هر ارزشمندی به اندازه ی ارزش او، و به هر نادان و بی ارزشی به اندازه ی نادانی اش نیکی کند.هشدار! که او نیکو و برگزیده ی خداوند است.هشدار! که او دانش ها و حاکم بر ادراک هاست.هان! بدانید که او از سوی پروردگارش سخن می گوید و آیات و هی او را برپا کند. بدانید همانا اوست بالیده و استوار.بیدار باشید! هموست که [اختیار امور جهانیان و آیین آنان ] به او واگذار شده است. 🗣 باشید! که تمامی گذشتگان او را پیشگویی کرده اند.آگاه باشید! که اوست پایدار و از او نخواهد بود.(2) درستی و راستی و نور و روشنایی تنها نزد اوست.هان! کسی بر او پیروز نخواهد شد و ستیزنده ی او یاری نخواهد گشت.آگاه باشید که او ولی خدا در زمین، داور او در میان مردم و امانتدار امور آشکار و نهان است. 2) این تعبیر به عنوان و است و نظری به رجعت دیگر امامان ندارد زیرا آنان حجّت های پیشین اند که دوباره رجعت خواهند نمود.   🔴 چند منبع برای خطبه ی غدیر👇👇 📙-عوالم العلوم ، ج 3 ، ص 307 ، 327[تالیف شیخ عبدالله بحرانی]. 📙-بحارالانوار ج 37 ، ص 181 ، 182[تالیف علامه محمدباقر مجلسی ] 📙-الطرائف ، ص 33. [تالیف سید بن طاووس] بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯