4_5985679849220478153.ogg
29.96M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۱۸
╣◆گفتار سوم: ستیزه با علما
╣◆سخن اول: جواز تقلید
◆ادعاهای احمد
◆الف. تقلید بدعتی است!
◆سخن سخن طوسی
◆ب. عدم دلیل بر وجوب تقلید!
◆ج. نه آیه نه روایت!
◆د. حدیث بر ضد تقلید!
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
گفتار سوم: عالم ستیزی (شامل: جواز تقلید، جایگاه علمای آخر الزمان، وجوب پرداخت خمس)
جریان مدعی یمانی، در مرحله سوم، وقتی اسلحه عقل و علم را از مخاطب خود سلب نمود، برای موفقیت کامل در فریب دادن او، به تنها پناه شیعه در عصر غیبت یعنی علمای دین هجوم برده و با سه برنامه ی به هم پیوسته، این سرپناه را بر سر او خراب می کند، بدین گونه که ابتدا تقلید را با این بهانه واهی که هیچ حدیثی درباره اش وجود ندارد بدعت معرفی کرده و در ادامه، به منقولاتی در مذمت فقها تمسک می نماید و همه علما را از دم، فاسق و فاجر می شمرد، و در پایان نیز برای اثبات حرام خواری و دنیا پرستی آنها مساله حلال بودن خمس در زمان غیبت را مطرح می نماید و چنین وانمود می کند که خمس در زمان غیبت امام زمان علیه السلام بر شیعیان بخشیده شده ولی فقها به دروغ آن را واجب تلقی کرده و اموال مردم را گرفته و حیف و میل می کنند!!!
ما در گفتار سوم، این سه فریب بزرگ جریان دروغین احمد بصری را واکاوی می کنیم.
سخن اول) جواز تقلید:
جریان مدعی یمانی، چنین وانمود می کند که هیچ دلیلی نه از قرآن، نه از روایات و نه از عقل، بر شرعی بودن تقلید در عصر غیبت وجود ندارد و این بدعتی بوده که علما آن را به مردم نا آگاه قبولانده اند!
ما در این گفتار تک تک ادعاهای آنها را در این زمینه مورد بررسی قرار می دهیم:
ادعاهای جریان احمد بصری:
ادعای اول) تقلید بدعت است. تقلید بدعتی بوده که بعد از زمان ائمه علیهم السلام وارد دین شده است.
پاسخ: جواب این ادعای باطل در کلام تنها ناقل حدیث وصیت یعنی شیخ طوسی رحمة الله علیه آمده است.
سخن بسیار مهم شیخ طوسی
شیخ طوسی رحمه الله می نگارد:
«نظر ما اینست: فرد عامی که قادر بر جستجو در ادله نیست جایز است از عالم تقلید کند. و دلیل آن اینست که من عموم طایفه شیعه را از زمان امیر المومنین علیه السلام تا زمان خودمان اینگونه یافتم که به علما مراجعه می کردند و در احکام و عبادات از آنها طلب فتوا می نمودند و علما هم برای آنها فتوا می داده اند و این روش را به واسطه فتوایی که می دادند جایز می دانستند و ما از احدی از آنها نشنیده ایم که به سوال کننده بگوید: بر تو حلال نیست طلب فتوا کنی و به آن عمل نمایی بلکه خودت باید مثل من بروی در ادله جستجو کرده و خودت مثل من علم پیدا کنی. همچنین کسی از علما را نیافتم که عمل کردن به فتوا را انکار کند؛ و عده بسیار زیادی از این علما معاصر ائمه علیهم السلام بوده اند و از احدی از ائمه انکار روش یکی از آنها و وجوب قول بر ضد تقلید نقل نشده، بلکه ائمه همین روش علما را صحیح می شمردند لذا اگر کسی با تقلید مخالفت کند با چیزی مخالفت کرده که خلافش معلوم است».[1]
و در این کلام نکات مهمی وجود دارد که لازم به توجه است:
الف) به نظر شیخ طوسی تقلید «فرد عامی که قادر بر جستجو در ادله نیست جایز است». پس اینکه جریان یمانی با نهایت بی سوادی ادعا می کند مساله تقلید کمتر از دویست سال است که توسط فقها مطرح گشته دروغی آشکار می باشد و هزار سال پیش این مساله توسط تنها ناقل حدیث وصیت جایز دانسته شده است. و البته با توجه به ادامه کلام ایشان: «نشنیده ایم که به سوال کننده بگوید: بر تو حلال نیست ...» مرادشان جواز در مقابل حرمت است نه جواز در مقابل وجوب، چون بعداً توضیح خواهیم داد که فرد عامی راهی جز تقلید ندارد.
ب) مساله تقلید بدعتی نبوده که بعد از زمان ائمه علیهم السلام اختراع شده باشد بلکه در زمان تمام ائمه از امیر المومنین تا امام زمان علیهم السلام و در طول غیبت صغری و نیز در طول غیبت کبری «تا زمان خودمان» استمرار داشته است. و اصطلاحاً دارای سیره قطعی و مستمر متشرعه بوده که از نظر حجیت، بسیار بالاتر از یک روایت صحیح السند و در حد حدیث متواتر می باشد.
ج) تقلید در زمان خود ائمه علیهم السلام رایج بوده «و از احدی از ائمه انکار روش یکی از آنها و وجوب قول بر ضد تقلید نقل نشده»، و به اصطلاح، این مساله دارای تقریر و امضای همه معصومین علیهم السلام می باشد که بسیار بالاتر از روایت صحیح السند و در حد حدیث متواتر است.
د) تقلید کاملاً میان «عموم طایفه شیعه» در همه قرون رواج داشته به گونه ای که اصلاً نیازمند تایید معصوم در قالب حدیث و روایت نبوده است.
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
هـ) احدی از علما مخالف تقلید نبوده و همگی به اتفاق نظر آن را جایز می دانسته اند: «و ما از احدی از آنها نشنیده ایم که به سوال کننده بگوید: بر تو حلال نیست طلب فتوا کنی و به آن عمل نمایی بلکه خودت باید مثل من بروی در ادله جستجو کرده و خودت مثل من علم پیدا کنی. همچنین کسی از علما را نیافتم که عمل کردن به فتوا را انکار کند». و اصطلاحاً در مورد جواز تقلید، اجماع محصَّل قطعی از طرف همه علما در همه قرون وجود دارد که مرتبه حجیت آن بسیار بالاتر از یک روایت صحیح السند و در حد حدیث متواتر است.
نتیجه اینکه: «اگر کسی با تقلید مخالفت کند با چیزی مخالفت کرده که خلافش معلوم است» و این کار جز از نادان یا سفیه سر نمی زند.
ادعای دوم) هیچ دلیلی بر وجوب تقلید وجود ندارد.
پاسخ: علمای ما تقلید را واجب نکرده اند بلکه یکی از این سه کار را واجب دانسته اند: یا مجتهد شدن، یا احتیاط کردن و یا تقلید نمودن. و گفته اند: کسی که مجتهد باشد تقلید کردن بر او حرام است نه اینکه واجب باشد، و کسی که می تواند طوری احتیاط کند که به درست انجام دادن تکالیفش یقین داشته باشد تقلید کردن برایش حلال است نه اینکه واجب باشد، و فقط بر کسی که نه مجتهد است تا خودش احکام را به دست آورد و نه می تواند احتیاط کند تا به یقین برسد تقلید را - تا وقتی به قدرت احتیاط یا قوه اجتهاد نرسد - واجب دانسته اند.
همچنین تقلید را در مسائل بدیهی مانند اصل وجوب نماز یا تعداد رکعتها واجب نمی دانند بلکه فقط در مسائل غیر بدیهی که نیازمند جستجو در میان روایات و استنباط حکم صحیح توسط ادله است واجب می دانند.
به عنوان مثال، شیخ محمد رضا مظفر می گوید:
«در فروع دين یعنی احكام شريعت که مربوط به اعمال می باشد، اجتهاد واجب نیست، بلکه - اگر آن احکام از بدیهیات قطعی دین مثل وجوب نماز و روزه و زکات نباشد – یکی از این سه کار واجب است:
یا مکلف اجتهاد نموده و خودش ادله احکام را بررسی کند البته اگر مجتهد باشد، یا در اعمالش احتیاط کند البته اگر توانایی احتیاط را دارد، و یا از مجتهد جامع الشرائط تقلید نماید یعنی از کسی تقلید کند که عاقل، عادل، نگهدارنده نفسش، مراقب دینش، مخالف هوای دلش و مطیع دستورات امامش باشد.
حال اگر کسی مجتهد نبود و احتیاط هم نکرد و از مجتهد جامع الشرائط نیز تقلید ننمود تمام عباداتش (اگر مطابق حکم واقعی خدا نبوده) باطل می باشد هر چند همه عمرش نماز خوانده و روزه گرفته باشد مگر اینکه بعداً بفهمد اعمالش مطابق نظر مجتهدی بوده که باید از او تقلید می کرده (یا مطابق حکم واقعی خدا بوده)، البته اگر این اعمالِ بدون تقلید را به قصد قربت به خدای متعال انجام داده باشد».[2]
و هر کس دارای پایین ترین درجه عقل باشد می فهمد ترتیب بین اجتهاد و احتیاط و تقلید، ترتیب بدیهیِ قطعیِ عقلی است که در بالاترین درجه قطع قرار دارد.
و اینکه می گوییم: «عمل عوام بدون تقلید باطل است»، سخنمان بر سر عمل عوام است یعنی کسی که علمی به احادیث و آیات و لغت عرب و قواعد رجال و علوم حدیث ندارد پس ممکن نیست بتواند احکام را استنباط و یا در آن احتیاط نماید، خوب در این صورت چگونه عمل کند و اصلاً چه عملی انجام دهد؟
آیا این جریان می گوید مردم در زمان غیبت مانند چهارپایان هیچ تکلیف و حکمی ندارند و محرّمات بر ایشان حلال بوده و چیزی بر آنها واجب نیست؟ یا قبول دارد که آنها دارای تکالیفی هستند که در قرآن و احادیث ذکر شده است؟ گمان نمی کنم حتی دیوانه ای قائل به نظر اول باشد لذا فقط نظر دوم باقی می ماند که مردم در دوره غیبت مکلف به احکام هستند، خوب عوامِ مکلف از کجا دین خود را بگیرند؟ در حالیکه راهی جز مراجعه به کسی که احکام را از قرآن و روایات استنباط نموده ندارند.
و به عبارت دیگر: مردم سواد مراجعه به قرآن و روایات را ندارند و کمترین تقلیدی که می کنند تقلید از مترجمِ زبان عربی است چه برسد به اینکه از تخصص های لازم نسبت به قرآن و روایات اطلاع داشته باشند. پس راهی جز این ندارند که به متخصصین دین شناس مراجعه کنند و تابع آنچه آنها به دست آورده اند باشند.
و اولین وجه تخصصی بودن دین، زبان آنست که عربیِ قرآنی می باشد و عموم مردم، عربیِ قرآنی یاد ندارند لذا باید به مترجم مراجعه کنند که این اولین مرحله از تقلید است.
و مراد از عربیِ قرآنی اینست که زبان قرآن غیر از عربی بودن، دارای لغات و اصطلاحات خاصی است که نیاز به یادگیری در سایه فرا گرفتن علوم عربی مثل صرف و نحو و معانی و بیان و بدیع و لغت و تفسیر دارد.
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
خوب آیا اتباع احمد انتظار دارند تمام مردم کار و کسب و زندگی خود را رها کنند و همگی بروند سالهای سال این همه علوم را یاد بگیرند؟ آیا اسلام چنین چیزی گفته است؟ خیر بلکه صریح آیه "نفر" به روشنی اعلام می کند: همه مردم این امکان را ندارند که برای فقیه شدن در دین اقدام کنند.
بماند که در قرآن آیات متشابه هست، آیات عامّی است که در روایات تخصیص خورده اند، آیات مجملی هست که در روایات یا آیات دیگر بیان شده اند، و نیز آیات ناسخ و منسوخ هست که هر کسی از آن آگاهی ندارد.
تازه این درباره قرآن بود که طبق مشهور فقط پانصد آیه پیرامون احکام دارد، اما روایات که بالغ بر 12000 هزار حکم شرعی را در بر گرفته اند چه؟ همه مردم بروند 30 جلد "وسایل الشیعه" و 18 جلد "مستدرک الوسائل" را فرا بگیرند؟ آیا این معقول است؟
حال بماند که در میان روایات، چقدر احادیث تقیه ای داریم، چقدر روایات جعلی داریم، چقدر روایاتی داریم که مخالف مذهب شیعه بوده و توسط فرقه های باطل مثل پنج امامی ها، شش امامی ها، غلات، هفت امامی ها، سنی ها و ملحدانی که تظاهر به اسلام یا تشیع می کرده اند وارد احادیث شیعه شده است، و گواه آن روایت امام صادق و امام رضا علیهما السلام درباره دست بردن مغیرة بن سعید و ابو الخطاب و یارانش در کتب احادیث است[3] که در گفتار قبل گذشت.
خوب مردم بروند معیار تشخیص همه این موارد را نیز یاد بگیرند تا تحت تاثیر احادیث دروغین منحرف نشوند؟!
لازمه این حرف اینست که تک تک مردم باید مجتهد باشند و اتفاقاً فقها هم همین را گفته اند که اصل اوّلی اینست که هر کس خودش مجتهد باشد و اگر نیست در دین احتیاط کند - که کمتر از اجتهاد هم نیست چون باید همه روایات را بداند و بتواند بین همه آنها را در عمل جمع کند - و اگر هیچکدام را نتوانست باید از یک مجتهد که رفته همه اینها را یک عمر وقت گذاشته و به دست آورده تقلید نماید. حال اگر مجتهد در بعضی موارد هم اشتباه کرد اشکالی ندارد همانگونه که گاهی راوی اشتباه می کرده و سخن امام را کم و زیاد یا غلط نقل می نموده است، چون هیچ راه دیگری غیر از این وجود ندارد.
در نتیجه کسی که عامیِ جاهل به احکام باشد و هر طور دلش خواست عمل کند و هر طور دلش خواست نماز بخواند و هر طور دلش خواست روزه بگیرد و عملش مطابق نظر کسی نباشد که احکام شرعی را استنباط کرده، اعمال او طبق ظاهر باطل است الا اینکه مطابق احکام واقعی خدا انجام داده باشد که این فقط در قیامت معلوم می شود یا اینکه تا زمان ظهور امام دوازدهم علیه السلام و نشر احکام واقعی توسط آن حضرت زنده بماند تا بفهمد عملش مطابق واقع بوده یا نه.
بماند که بسیاری از احکام، یا مورد اتفاق همه علماست و یا آنقدر مشهور است که ما قطع یا اطمینان داریم حکم واقعی در زمان ائمه علیهم السلام همان بوده است.
ادعای سوم) نه آیه و نه روایتی بر تقلید. هیچ آیه محکم و هیچ روایت صحیح السندی برای اثبات وجوب تقلید وجود ندارد.
پاسخ: ادله احکام منحصر در آیه محکم و روایت صحیح السند نیست و بسیار می شود که ما از دلیل عقلی قطع پیدا می کنیم، لذا با وجود حکم قطعی عقل و نیز سیره مستمر و قطعی متشرعه درباره تقلید و همچنین تقریر معصومین علیهم السلام و نیز اجماع همه علمای شیعه در همه قرون، نیازی به آیه محکم و روایت صحیح السند وجود ندارد، همچنانکه دیدید شیخ طوسی برای اثبات شرعیت تقلید به سیره قطعی متشرعه که متصل به عصر معصومین علیهم السلام بلکه جاری در عصر تمام آنها بوده و نیز امضای ائمه علیهم السلام و اجماع همه علما استدلال نمود.
ادعای چهارم) حدیثی بر ضد تقلید. ما بر ضد تقلید روایت داریم:
امام صادق علیه السلام فرمود: بپرهیزید از تقلید، چون کسی که در دینش تقلید کند نابود می شود. خدای متعال می فرماید:" اهل کتاب، احبار و رهبان خود را به جای خدا به عنوان ربّ برگزیدند"، به خدا قسم آن ها برای علمای خود نماز نخواندند و روزه نگرفتند، بلکه علما حلالی را برایشان حرام کرده و حرامی را برایشان حلال کردند و عوام نیز در آن مسایل از آن ها تقلید نمودند در نتیجه بدون آن که خودشان بفهمند آن ها را پرستیدند.[4]
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۳)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
پاسخ: اولاً روایت مزبور هیچ سلسله سندی ندارد و در هیچ کتاب حدیثی جز «تصحیح الإعتقادات» نقل نشده و در مضمون هم منفرد می باشد، یعنی حتی یک روایت دیگر با چنین مضمونی وجود ندارد! پس چگونه می توان با چنین روایتی تکلیف صدها میلیون شیعه در دوره غیبت را مشخص کرد؟!
ثانیاً موضوع این روایت، تقلید در عقاید است نه تقلید در احکام، زیرا شیخ مفید این حدیث را در کتاب اعتقادیِ «تصحیح الإعتقادات» و فصل «نهی از جدال در عقاید» آورده که نه موضوع کتاب و نه عنوان فصل، هیچ ربطی به احکام ندارد، بلکه قبل از نقل این حدیث نگاشته: «نهي از تحقیق صحیح نیست (و مرادش تحقیق در عقاید است چون مردم عوام امکان تحقیق درباره احکام را ندارند) زیرا رو گردانی از تحقیق منجر به تقلید می شود و تقلید به اتفاق نظر علما و نص قرآن و روایات مذموم است، خدای متعال می فرماید: ... و امام صادق علیه السلام می گوید: بپرهیزید از تقلید ...».
و شما به خوبی می دانید آنچه به اتفاق نظر علما مذموم است تقلید در عقاید می باشد نه تقلید در احکام که خود شیخ مفید مرجع تقلید و صاحب فتوا بوده است و شاگرد ایشان یعنی شیخ طوسی نیز تصریح نمود که تقلید در احکام به اتفاق نظر تمام علما در تمام قرون جایز بوده است. همچنانکه می دانید آنچه نص قرآن است و در روایات هم نهی شده، تقلید در اعتقاد می باشد نه احکام.
لذا از این همه متوجه می شویم مراد حدیث، تقلید در عقیده است که ما جماعت شیعه نیز کاملاً موافق با این حدیث آن را باطل می دانیم.
شاید بگویید: از این فقره در حدیث که گفته: «علما حلالی را برایشان حرام کرده و حرامی را برایشان حلال کردند» روشن می شود تقلید آنها از علما در احکام بوده، اما چنین نیست چون ممکن است این جزئی از عقیده آنها بوده که دین در دست علماست لذا حلال آن چیزی است که آنها از پیش خود حلالش کنند و حرام نیز آن چیزی است که آنها از پیش خود حرام نمایند، و ما جماعت شیعه کاملاً موافق با این حدیث قائل هستیم: چنین تقلیدی باطل بلکه موجب کفر است.
حال بر فرض که از این سخن چشم پوشی کنیم، روشن است آنها با علم به اینکه علمایشان در آنچه حلال و حرام می کنند دروغ می گویند و نیز علم به اینکه آنها فاسقند و حدود الهی را رعایت نمی کنند باز از آنها در حلال و حرام تقلید می کردند و این معنای آنست که حدیث گفته: آنها علما را می پرستیدند، همچنانکه امام باقر علیه السلام درباره تفسیر همین فقره می فرمایند: (به خدا قسم آنها برای علمایشان نماز نخواندند و روزه نگرفتند ولی در معصیت خدا از ایشان اطاعت کردند): «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِ اللهِ تَعَالَى: "اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ": وَ اللهِ مَا صَلَّوْا لَهُمْ وَ لَا صَامُوا وَ لَكِنْ أَطَاعُوهُمْ فِي مَعْصِيَةِ اللهِ».[5]
و حتماً شما متوجه اید که معصیت بر عمل کسی اطلاق می شود که علم به حرام بودن داشته باشد نه جهل، پس آنها می دانستند اگر مثلاً علمایشان ربا را حلال کرده اند حکم خدا نیست اما از آنها اطاعت می کردند، و ما جماعت شیعه کاملاً موافق با این حدیث می گوییم: چنین تقلیدی نیز باطل بلکه موجب کفر است.
و به زودی حدیث امام صادق علیه السلام را خواهیم آورد که همین معنی را بیان می کنند.
همه اینها به کنار، مگر علمای ما حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کرده اند که این حدیث را بر آنها منطبق بدانیم؟! کدامیک از مراجع تقلید معروف را سراغ دارید که چنین کاری کرده باشد؟!! این در حالیست که عموم مراجع تقلید در کتب فقهیِ استدلالی خود تمام مدارک یک حکم را مورد بررسی قرار داده و دلیل فتوای خود را با استناد به قرآن یا حدیث یا اجماع یا سیره متشرعه یا سیره عقلائی یا ... توضیح داده اند.
با این توضیحات روشن می شود روایت بدون سندی که احمد بصری بدان استناد می کند هیچ ربطی به تقلید مردم از عالم عادل متدینی ندارد که می دانیم تمام آیات و روایات را دیده و بررسی کرده و همه تلاشش را برای استنباط حکم الهی از آنها نموده است.
به علاوه، در مقابل این حدیث بدون سند، روایاتی درباره جواز فتوا و جواز تقلید وجود دارد:
[1] . العُدة في أصول الفقه ج2 ص730
[2] . عقائد الإمامية ص32-33
[3] . رجال الکشی ص224 رقم401
[4] . تصحیح إعتقادات الإمامیة ص73
[5] . المحاسن ج1 ص246 ح244
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
(۴)
4_5992096040734430115.ogg
18.83M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۱۹
╣◆ادامه گفتار سوم: ستیزه با علما
╣◆سخن اول: جواز تقلید
◆احادیث موید تقلید
◆حدیث اول: تفسیر منسوب
◆اشکال الف
◆اشکال ب
◆اشکال ج
◆اشکال د
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
احادیث موید تقلید:
حدیث اول) تفسیر منسوب:
«مردى به امام صادق عليه السلام عرض كرد: اگر اين مردم يهودى، از تورات فقط همان چیزی را مى دانند که از علماى خود مى شنوند و راهى غیر از آن ندارند، پس چطور خداوند ايشان را به تقليد كردن و قبول از علماى خود سرزنش نموده؟ مگر نه اين است كه عوام يهود مثل عوام ما از علماى خود تقليد مى كنند؟ خوب اگر قبول از علما برای آنها جایز نبوده برای اینها هم نباید جایز باشد.
حضرت فرمود: بین عوام و علماى ما و عوام و علماى يهود از يك جهت فرق است و از جهتى برابرى. اما از جهتى كه آن دو با هم برابرند اين است كه خداوند، عوام ما را به تقليد از علماى خود همان طور مذمت كرده كه عوام و علماى يهود را سرزنش نموده، ولی از جهت افتراق ايشان نه.
آن مرد گفت: اى فرزند رسول خدا، اين مطلب را برايم توضیح دهید.
حضرت فرمود: عوام يهود از كذب آشکار علماى خود و اكل حرام و رشوه و تغيير احكام با شفاعت و عنايت و تملق و چاپلوسى با خبر بودند و تعصب شديدشان را که آنان را از دينشان جدا كرده بود می شناختند؛ اينكه آنها هرگاه بر ضد کسی تعصب به خرج دهند حقوق او را پایمال می کنند، و به نفع هر کس تعصب ورزند از اموال دیگران به وی عطا می کنند، و به خاطر همانها بديشان ظلم كردند، و به خوبی دانسته بودند كه علماى ايشان در محرمات سقوط کرده اند، و با معرفت قلوب خود (یعنی فطرت) به روشنی می فهمیدند كسى كه رفتارش مانند علماى ايشان باشد فاسق است و جايز نيست حرفهایی که از خدا و پیامبر می زند تصديق شود، به خاطر همین خدا آنها را مذمت کرد چون از كسانى تقليد کردند كه می دانستند قبول خبرشان، و تصديق حكايتشان، و عمل به مطالبى كه از گذشتگان نقل می کنند روا نيست، و واجب است خودشان شخصاً درباره امر رسول خدا صلى الله عليه و آله تحقیق کنند، زیرا دلائل آن حضرت آشكارتر از آن بود كه مخفى بماند، و مشهورتر از آن بود كه برايشان آشكار نگردد.
و عوام امت ما نیز اینچنین اند؛ لذا هر گاه از علماى خود فسقِ علنی، و تعصب شديد و هجوم به هم برای متاع دنیا و محرمات را مشاهده کردند و ديدند نسبت به کسی که بر ضد او تعصب می ورزند كمر به نابودى بسته اند هر چند مستحقّ مصلحت خواهی است، و به کسی که به نفع او تعصب می ورزند خوبی و نیکی می کنند در حالیکه شایسته خوار کردن و اهانت نمودن است، کسانی از عوام ما که از مثل چنین فقهایی تقلید کنند همانند يهودى ها خواهند بود كه خدای متعال به خاطر تقلید از فقهای فاسقشان مذمت شان نموده است، اما هر فقيهى كه مراقب نفسش و حافظ دين خود و مخالف هوای دل و مطيع امر مولایش باشد، برای عوام است كه از چنين فقيهى تقليد كنند».[1]
این حدیث را مرحوم طبرسی نیز در کتاب "احتجاج" ثبت نموده[2]، همان کتابی که در مقدمه اش نگاشته: «ما در اکثر روایاتی که آورده ایم سندش را ذکر نمی کنیم زیرا یا اجماع بر صحت آن وجود دارد یا موافق عقل می باشد یا در کتب شیعه و سنی مشهور بوده، الا آنچه از امام عسکری علیه السلام نقل می کنیم که شهرت بقیه را ندارد هر چند مطالبش دارای همان معیارهاست».[3]
اشکالات مضحک:
جریان احمد بصری با ایراد اشکالاتی مضحک در صدد باطل نمودن تصریح این روایت درباره جواز تقلید بر آمده است و می گوید:
الف) مراد از این فقها کسانی بوده اند که در زمان خود ائمه علیهم السلام می زیسته و امر دین را از آن حضرات می گرفته اند چون یکی از صفات آنها را «مطيع امر مولایش» معرفی می کند که جز در عصر حضور ائمه معنایی ندارد، و به عبارت دیگر: مولای این فقها کجاست که مطیع امر او باشند تا خطاهای آنها را اصلاح کند؟
پاسخ: مطیع امر مولا بودن تلازمی با حضور ایشان ندارد، چون امر مولا در روایاتش آمده است و هر فقیهی مطیع روایات باشد می شود مطیع امر مولا، بر خلاف فقهای اهل سنت که مطیع حکم قیاس و استحسان و غیر این دو هستند. غیر از اینکه حتی در زمان حضور ائمه علیهم السلام هم اینگونه نبوده که هر کسی هر وقت خواست به خدمت ایشان برسد، همچنانکه امام کاظم علیه السلام سالها در زندان به سر می بردند، پس معنای مطیع امر مولا چه می شود؟ همانگونه که امام هادی و امام عسکری علیهما السلام در حصر شدید بودند و خیلی اوقات ارتباط با ایشان ممکن نبوده است پس چطور فقها می توانسته اند همه مطالب دین را از این ائمه علیهم السلام بگیرند؟ بماند که تمام شیعیانی که در شهرهای دور دست زندگی می کرده اند نمی توانسته اند در این همه مسائلِ روزانه خود با امام خویش مکاتبه کرده و جوابش را همان روز دریافت کنند.
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
بنا بر این، در می یابیم مراد از مطیع امر مولا بودن این نیست که ارتباط مداوم با امام داشته و همه مطالب دین را از ایشان بگیرد و برای بقیه نقل کند.
و اصلاً این سخن خلاف حدیثی است که امام رضا علیه السلام می فرمایند: (وظیفه ما اینست که قواعد کلی را به شما یاد دهیم و وظیفه شما اینست که احکام جزئی را از آنها بیرون بکشید): «عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَيْكُمُ التَّفْرِيعُ».[4]
و باز خلاف روایتی است که امام صادق علیه السلام می فرمایند: (وظیفه ما اینست که قواعد کلی را به شما آموزش دهیم و وظیفه شماست که احکام جزئی را از آنها در بیاورید): «إِنَّمَا عَلَيْنَا أَنْ نُلْقِيَ إِلَيْكُمُ الْأُصُولَ وَ عَلَيْكُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا».[5]
غیر از اینکه به این تقلید نمی گویند که کسی سخن امام را بشنود و دیگران به واسطه او به سخن امام دست یابند، و از گویش حدیث نیز کاملاً روشن است که مرادش از تقلید این نیست، بلکه مراد از مطیع امر بودن، یا اطاعت بالقوه است و یا اطاعت بالفعل. اطاعت بالقوه به این معناست که حالت او حالت اطاعت از امام است که اگر مولایش امری داشت بدون چون و چرا می پذیرد چه در محضر امام باشد و چه در محضر امام نباشد چه مولایش امری داشته باشد و چه امری نداشته باشد. و به عبارت دیگر: فقره «مطیعاً لأمر مولاه» تفسیر فقره ی «مخالفاً لهواه» می باشد، پس شامل کسی که امامش را نمی بیند نیز می شود. و اطاعت بالفعل یعنی طبق احادیث اهل بیت علیهم السلام قدم بر می دارد و از پیش خودش چیزی در نمی آورد تا به دین نسبت دهد.
حال اگر چنین فقیهی در زمان غیبتِ امامش بود چه؟ دیگر مردم حق ندارند از او تقلید کنند؟ نه، خود امام زمان علیه السلام در توقیعی که به زودی خواهد آمد وظیفه دوران غیبت را هم مشخص کرده اند.
و اگر آن توقیع هم نبود عقل حکم می کند که در زمان غیبتِ امام وجوب تقلید سزاوارتر است، زیرا در زمان حضور ممکن بود کسی برود و از خود امام بپرسد در حالیکه در زمان غیبت، دست مردم از امام کوتاه است و تنها کسانی که می توانند پناهگاه مردم از ضلالت و گمراهی باشند علما هستند که در احادیث کافلان ایتام آل محمد معرفی شده اند و به زودی ذکر می شوند.
ب) این حدیث تقلید را جایز دانسته نه واجب، زیرا گفته: «فللعوام أن یقلدوه: برای عوام است که از او تقلید کنند» و نگفته: «علی العوام: بر عوام واجب است».
پاسخ: از آنجا که امام علیه السلام در مقام رفع توهم حرمت تقلید برای راوی بودند، تعبیر به جواز کرده اند یعنی اصل حلیت تقلید را در مقابل توهم حرمت آن بیان نموده اند که به این اصطلاحاً می گویند: جواز به معنای اعم، که با استحباب و وجوب هم قابل جمع است، چون هر مستحب و واجبی جایز هم هست.
غیر از اینکه قبلاً این نکته را تذکر دادیم که طبق نظر فقها، اصل تقلید واجب نیست بلکه اگر کسی مجتهد نیست و احتیاط هم نمی تواند بکند تقلید بر او واجب است. پس جوازی که روایت گفته دقیقاً مطابق جوازی است که در فتوای فقها وجود دارد.
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ج) سه شرط اولی که در این حدیث برای مراجع تقلید ذکر شده جزء صفات باطنی است که نمی توان آنها را در ظاهر و اعمال آنها تشخیص داد پس ما از کجا می توانیم باطن و نیت و خلوص آنان را متوجه شویم؟
پاسخ: در این صورت پس چرا امام علیه السلام این صفات را به عنوان معیار مرجع تقلید صالح بیان کرده اند؟! و اصلاً مگر شما نمی گویید این حدیث مربوط به دوره حضور ائمه علیهم السلام بوده است؟ خوب یعنی در آن زمان مردم از باطن و نیت فقها خبر داشتند؟!
شاید بگویید: در آن زمان خود ائمه برای هر منطقه ای در اقصی نقاط ممالک شیعه نشین فقیهی معین می کرده اند و با نصب امام بوده که مردم فقیه صالح را می شناخته اند. اما نه تنها کذب این ادعا روشن تر از روز است که گویش این حدیث هم با آن سازگاری ندارد که می فرماید: «اما هر فقيهى كه مراقب نفسش و ... باشد برای عوام است كه از چنين فقيهى تقليد كنند»، یعنی تشخیصش را به عهده مکلف گذاشته اند و الا خیلی راحت می فرمودند: از هر فقیهی که ما او را معین کردیم تقلید کنید.
به علاوه چنین نیست که ما راهی برای شناخت صفات باطنی نداشته باشیم چون هر صفت باطنی علامتی در ظاهر دارد که ما توسط آن پی به باطن می بریم، لذا کسی که رفتار و اعمالش ظهور در وجود این صفات باطنی دارد حکم می شود که مصداق این صفات می باشد. و الا شما نمی توانید هیچ کس را عادل یا عفیف یا متقی یا حتی مومن بدانید چون همه اینها از صفات باطنی است و ما هم از باطن کسی خبر نداریم!!!
غیر از اینکه ما نه در اینجا که در هیچ حکمی وظیفه نداریم باطن را بشناسیم و الا نمی توانیم خیلی از احکام را رعایت کنیم چون اگر بخواهیم با آب قلیل وضو بگیریم ظاهر آب را پاک و غیر غصبی می بینیم و از باطن خبر نداریم و در زمانهای گذشته که مساله رضاع خیلی رواج داشت وقتی می خواستند ازدواج کنند از باطن خبر نداشتند که آن دختر خواهر رضاعی نیست.
و اصلاً جالب است بدانید خود احمد بصری قائل به اصالة العدالة است یعنی لازم نیست از نیت و باطن افراد خبر داشته باشید و اگر ظاهرش درست بود اصل اینست که عادل می باشد و با همین حرف است که احمد و ناظم عقیلی و دیگر اتباع، عدالت راویان مجهول و ضعیف حدیث وصیت را ثابت می کنند. پس چطور به اینجا که می رسید مخالف حرف آنجا سخن می گویید؟!
د) کسانیکه به این حدیث برای اثبات تقلید تمسک کرده اند همگی جزء فقهای آخر الزمان هستند که در روایات، افرادی فاسق و دشمن قائم معرفی شده اند.
پاسخ: اتفاقاً از جمله کسانی که به این حدیث برای اثبات تقلید تمسک کرده اند عبارتند از: محقق سبزواری م1090، فیض کاشانی م1091، وحید بهبهانی م1205، سید محمد مجاهد م1242، سید عبد الله شبر م1242، ملا احمد نراقی م1245، شیخ محمد تقی اصفهانی م1248، و شیخ انصاری م1281.[6]
کسانیکه اولاً جزء فقهای آخر الزمان نیستند تا گرفتار تهمت ها و ناسزاهای جریان احمد شوند، و ثانیاً اینقدر در زهد و تقوا و خداترسی شهره آفاق بوده اند بلکه کرامت ها از ایشان دیده شده که هرگز کسی نمی تواند آنها را متهم به اینگونه صفات کند.
بماند که فقهای آخر الزمان نیز نه فاسقند و نه دشمن قائم علیه السلام، و آنچه این جریان با فریب به آن تمسک می کند در سخن دوم مورد بررسی قرار می گیرد.
[1] . التفسیر المنسوب ص299-300
[2] . الإحتجاج ج2 ص457-458
[3] . الإحتجاج ج1 ص14
[4] . وسائل الشیعة ج27 ص62 ح52
[5] . وسائل الشیعة ج27 ص61-62 ح51
[6] . رسالة في تحريم الغناء (للمحقق السبزواري) ص41، سفينة النجاة - ترجمه (للفيض) ص17، الرسائل الفقهية (للوحيد البهبهاني) ص37 و43، القواعد و الفوائد و الإجتهاد و التقليد (مفاتيح الأصول) ص629، الأصول الأصلية و القواعد الشرعية ص229، عوائد الأيام في بيان قواعد الأحكام ص542، الإجتهاد و التقليد (هداية المسترشدين) ص473، الإجتهاد و التقليد (للشيخ الأنصاري) ص58.
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
(۳)
4_6001185411303478096.ogg
9.41M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۲۰
╣◆ادامه گفتار سوم: ستیزه با علما
╣◆سخن اول: جواز تقلید
◆احادیث موید تقلید
◆حدیث دوم: توقیع اسحاق بن یعقوب
◆اشکال الف
◆اشکال ب
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
حدیث دوم) توقیع اسحاق بن یعقوب:
حضرت مهدی علیه السلام در توقیعی که جریان احمد به شدت آن را قبول دارد فرموده اند: «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ عَنْ أَبِيهِ مِنْ قَبْلُ فَإِنَّهُ ثِقَتِي وَ كِتَابُهُ كِتَابِي»[1]:
(و اما در مورد حوادثی که رخ می دهد به راویان حدیث ما مراجعه کنید که آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنهایم، و اما محمد بن عثمان - که خدا از او و قبل از او از پدرش راضی باشد - مورد اعتماد من و نامه اش نامه من است).
اشکالات سبک:
یاران احمد در رد دلالت این توقیع بر جواز تقلید ادعا می کنند:
الف) مراد از "راویان حدیث ما" در این توقیع صرفاً کسانی است که احادیث اهل بیت را روایت می کنند.
پاسخ: این گمانی بس غلط است. زیرا:
اولاً موضوع این توقیع، حوادث جدیدی است که در آینده اتفاق می افتد که حکم آنها به ظاهر در روایات بیان نشده است و کسی که صرفاً راوی حدیث باشد حکم حوادث جدید را نمی داند، در نتیجه مراد این توقیع کسانی است که بتوانند حکم حوادث جدید را از احادیث اهل بیت علیهم السلام استنباط نمایند.
ثانیاً در میان راویان احادیث، افراد متعددی وجود داشته اند که اصلاً شیعه دوازده امامی نبوده اند و مثلاً مذهب فطحی، زیدی، واقفی و سنی داشته اند، همچنانکه افراد متعددی بوده اند که دروغگو و حدیث ساز یا حواس پرت بوده اند، و باز افرادی بوده اند که احادیث مخالفِ هم و ضد و نقیض نقل می کرده اند، لذا صرف ارجاع دادن به راویان حدیث به این صورت کلی، نه تنها هدایتگر جامعه شیعه نبوده که باعث گمراهی بوده است.
ثالثاً مراجعه به راویان حدیث کاری بوده که شیعه از زمان امام باقر علیه السلام یعنی بیش از صد و پنجاه سال انجام می داده و این مطلب جدیدی نبوده که امام زمان علیه السلام بخواهند توصیه کنند. فقط یک فرق مهم در عملکرد شیعیان قبل از دوره غیبت با بعد از دوره غیبت وجود داشته که شیعیان قبل از غیبت، بسیاری از مواقع وقتی با احادیث مشکل یا شبهه ناک مواجه می شدند به امام زمانشان مراجعه نموده و طلب هدایت می نمودند اما شیعیان دوره غیبت به چه کسی مراجعه کنند؟ به راویان احادیث که همانها آن احادیث مشکل و شبهه ناک را نقل کرده اند؟!
همه اینها به کنار، اگر مراد توقیع، صرفاً راویان حدیث بود می گفت: به احادیث ما مراجعه کنید، نه به راویان حدیث ما، مخصوصاً با توجه به اینکه عموم راویان احادیث در زمان صدور توقیع شریف فوت کرده بودند و آنچه بود کتابهای حدیثی ایشان می بود. لذا مشخص می شود اخذ عنوان "راویان" در موضوعِ حکم دخالت دارد و حتماً باید به راویان حدیث مراجعه کرد نه خود حدیث.
و با توجه به همه این مطالب و مطالب دیگر، روشن می شود مراد این توقیع صرف حدیث گویان نیست بلکه حدیث شناسانی است که بتوانند بین حدیث معتبر و نا معتبر تشخیص داده و حکم حوادث پیش رو را از احادیث معتبر استخراج نمایند.
ب) مقصود توقیع از "راویان حدیث ما" راویان حدیث امام زمان بوده اند که همان نواب اربعه می باشند.
پاسخ:
اولاً این سخن ناقض سخن قبلی آنهاست. چون در آن سخن می گفتند منظور از "ما" یعنی همه ائمه علیهم السلام ولی در این سخن می گویند مقصود از "ما" یعنی شخص امام زمان علیه السلام، و این تناقضی آشکار است که تنها از کسی سر می زند که نمی داند حق چیست.
ثانیاً نواب اربعه به عنوان راویان احادیث شناخته نمی شدند بلکه رابط بین مردم و امام زمان علیه السلام بوده اند و اصلاً از آن بزرگواران به تعداد انگشتان دست هم حدیث نقل نشده است.
ثالثاً اگر مراد حضرت این بود خیلی راحت می توانستند بگویند به نواب ما مراجعه کنید، و تازه چون در زمان صدور این توقیع تنها یک نائب به نام محمد بن عثمان وجود داشته صحیح این بود که بگویند: به نائب ما رجوع کنید. اما این هم منطقی به نظر نمی آید چون مگر شیعیان غیر از این کار دیگری می کردند؟! و اصلاً اسحاق بن یعقوب برای فرستادن همین سوال به نائب دوم مراجعه نموده و کاری غیر از این انجام نداده است.
رابعاً در خود این توقیع، بلا فاصله بعد از فقره مورد بحث، به صورت جداگانه درباره مراجعه به نائب امام علیه السلام یعنی محمد بن عثمان سخن گفته شده، که می رساند مقصود از مراجعه به راویان احادیث، غیر از مراجعه به نواب حضرت بوده است: «وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِيُّ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ وَ عَنْ أَبِيهِ مِنْ قَبْلُ فَإِنَّهُ ثِقَتِي وَ كِتَابُهُ كِتَابِي».
[1] . کمال الدین ج2 ص484
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
4_6001185411303478100.ogg
9.25M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۲۱
╣◆ادامه گفتار سوم: ستیزه با علما
╣◆سخن اول: جواز تقلید
◆احادیث موید تقلید
◆حدیث سوم: روایت نبوی
◆حدیث چهارم: فقه ابان
◆حدیث پنجم: استفتای ابن اسباط
◆توضیح آیه نفْر
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
حدیث سوم) روایت نبوی:
از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله روایت شده: «خدا علم را از میان مردم نمی برد بلکه علم را به واسطه قبض روح علما می برد، بنا بر این، اگر هر عالمی علم را به عالم دیگر منتقل نکند که طالبان متاع دنیا و محرمات را از علم دور گرداند تا آنها حق را از اهلش منع نکنند و آن را برای غیر اهلش قرار ندهند، مردم جاهلان را به عنوان رهبران خود قرار داده و از آنها می پرسند و آنها نیز بدون علم فتوا می دهند و گمراه می شوند و گمراه می کنند».[1]
خوب در این روایت، فتوا دادن و فتوا دهنده مذمت نشده اند بلکه تنها فتوا دادن جاهلان مورد مذمت قرار گرفته است.
حدیث چهارم) حدیث فقه ابان:
از امام باقر علیه السلام روایت شده که به ابان بن تغلب فرمودند: «در مسجد مدينه بنشین و برای مردم فتوا بده که من دوست دارم در میان شیعیانم مثل تو دیده شود».[2]
دقت کنید! امام علیه السلام نمی فرمایند بنشین و حدیث نقل کن بلکه می گویند: فتوا بده. خوب وقتی فتوا دادن در زمان معصومین علیهم السلام جایز بوده، در زمان غیبت امام حرام می باشد؟! با اینکه هیچکس در این دوره برای مردم نیست که بروند دینشان را از او بگیرند مگر علما.
از طرفی، چطور وقتی فتوا دادن جایز معرفی شمرده تقلید از فتوا و فتوا دهنده حرام می باشد؟!!!
حدیث پنجم) استفتای علی بن اسباط:
علی بن اسباط به امام رضا علیه السلام گفت: گاهی مساله ای برایم پیش می آید که ناچارم آن را بدانم و در شهری که من هستم کسی از موالیان شما نیست تا از او سوالاتم را استفتا کنم. حضرت فرمودند: در این صورت نزد فقیه شهر برو (که از مخالفین ماست) و در مساله ات از وی طلب فتوا کن و هر چه گفت خلافش را عمل نما که حقّ در آنست».[3]
در این روایت، حضرت رضا علیه السلام به روشنی تایید می کنند که اگر فقیهی از شیعیان در شهرت بود مراجعه به او و طلب فتوا از وی جایز بلکه واجب است، و اگر فقیه شیعه نبود باید از فقیه مخالف طلب فتوا کنی و خلافش عمل نمایی.
توضیح آیه نفْر:
و این چند حدیث در کنار آیه "نفر" است که بر جواز تقلید دلالت می کند و می فرماید: «ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ: همه مومنان نمی توانند برای کسب دین سفر کنند پس چرا از هر قبیله ای گروهی نمی روند که در دین فقیه شوند تا وقتی بازگشتند قوم خود را انذار نمایند».[4]
طبق این آیه، تک تک انسانها نمی توانند مستقیماً به قرآن و روایات مراجعه داشته باشند و الا همه باید کار و کسب و زندگی را رها کرده و خود بروند دینشان را به دست آورند. از طرفی به علت عربی بودن قرآن و روایات، هیچ غیر عربی نمی فهمد این دو چه می گویند و هیچ دلیل معتبری در دین پیرامون وجوب یاد گرفتن زبان عربی بر همه مردم وجود ندارد. و از طرف سوم: بیانات رواییِ دین به علت شرایط ذاتی و نیز شرایط عرضی - مثل تقیه و جعل و تحریف و تعارض - کاملاً تخصصی بوده و تا کسی به تخصص لازم نرسد نمی تواند برداشت صحیحی از معارف روایات داشته باشد.
در نتیجه طبق بیان امام صادق علیه السلام، هر عالمی که با تقوا و مخالف نفس و مطیع ائمه باشد مردم از او تقلید می کنند. و برای همین، مردم که نمی توانند خود مستقیماً همه معارف دین را استخراج نمایند به سراغ متخصصین دین شناس می روند.
و به بیان دیگر: طبق تصریح قرآن، همه آیات آن قابل فهم نیست و تاویل آیات متشابه را فقط راسخون در علم می دانند[5]، همچنانکه تبیین آیات نیز توسط ایشان انجام می شود و اصل معانی قرآن در سینه آنها بوده است، در نتیجه کسی نمی تواند بدون مراجعه به اهل بیت علیهم السلام از پیش خود تمام آیات را تفسیر کند، پس حتماً باید به اهل بیت مراجعه کرد. اما این برای کسانی که در زمان آنها بوده اند امکان داشته نه مردم دوره غیبت که راهی جز مراجعه به احادیث اهل بیت علیهم السلام ندارند، در حالیکه یقیناً هر چه که به عنوان حدیث در کتاب ها ثبت شده حدیث و مراد اهل بیت علیهم السلام نبوده و احادیث جعلی و تحریف شده و تقیه ای و متعارض فراوان است. خوب مردم عادی چگونه این احادیث را از هم تشخیص دهند تا بتوانند به قرآن و اهل بیت تمسک کنند؟ همه شان بروند سالها عربی بخوانند و تفسیر و حدیث و تاریخ را تعلیم ببینند و خودشان متخصص شوند؟ این را کدام نادانی می پذیرد؟!
با این بیان، علت مراجعه مردم به متخصص دین شناس کاملاً روشن و منطقی می باشد.
[1] . التفسیر المنسوب ص52-53
[2] . رجال النجاشی ص10
[3] . علل الشرائع ج2 ص531 ح4، تهذیب الأحکام ج6 ص254-255 ح27
[4] . توبه: 122
[5] . آل عمران: 7
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
┄┅══••◆❖◆••══┅┄
السَّلامعلیکَیاباقرالعلوم
🥀شیعیان امیرالمؤمنین، سالروز شهادت حضرت امام محمّدباقر علیه السلام را به محضر بقية الله الاعظم علیه السلام تسلیت می گوییم.
🖋️سیّـدمہــدےمجـتہـدسیســتانے
#شهادٺآقاامامباقرتسلیت🕯️
┄┅══••◆❖◆••══┅┄
عید بزرگ امامت و ولایت بر همه شیعیان امیر المومنین علیه السلام مبارک باشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فروش_کتاب
#مهدویت
⭕️فروش ویژه از سری کتب مهدویت
📖 کتاب «معارف سلمانی در شرح غیبت نعمانی»
✍ تألیف:
سید مهدی مجتهد سیستانی
📌بررسی روایات امامت حضرت مهدی علیه السلام
📌بررسی روایات غیبت حضرت مهدی علیه السلام
📌بررسی شخصیت حضرت مهدی علیه السلام
📌بررسی فتنه های دوره غیبت
📌بررسی علائم محتوم ظهور و قیام
با بیش از ۴۰ درصد تخفیف
َـــــَـــــَـــــَـــــَـــــَـــــَـــــَ
محل پخش: قم، خیابان معلم، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه
جهت ثبت سفارش با ناشر تماس حاصل کنید:
۰۲۵۳۷۷۳۵۵۴۷
ـــــَـــــَـــــَـــــَـــــَـــــَـــــَ
┄═❁๑𑁍๑❀❀๑𑁍๑❁═┄
°← دشوارۍهاۍنوشتن
شرحغیبتنعمانۍ
🔻و بررسۍسندۍومتنۍ
«بسم الله الرحمن الرحیم»
در مورد نوشتن شرح کتاب نعمانی، ما سختی های خیلی زیادی را باید متحمل می شدیم.
اول اینکه اعرابی که در نرم افزار جامع الاحادیث روی متن کتاب نعمانی گذاشته شده گاهی اوقات غلط هست و بسیاری از دوستان این را نمی دانند.
لذا ما مجبور بودیم کلمه به کلمه تمام متن کتاب نعمانی را از نظر اعراب مورد دقت قرار دهیم و چون گاهی اوقات حواس آدم پرت می شود خصوصا با وضعیت پیچیده ای که من دارم ایجاب می کند یک متن را چند بار بازبینی کنم تا از اطمینان بیشتری برخوردار باشد.
بعد از بررسی اعراب کلمه به کلمه، مقایسه کلمه به کلمه متن غیبتی که توسط مرحوم غفاری چاپ شده با قدیمی ترین نسخه خطی غیبت نعمانی انجام شد.
قدیمی ترین نسخه، به سال ۵۷۷ در آستان قدس رضوی وجود دارد. این نسخه خط زیبایی دارد و اعراب هم گذاشته؛ البته آن هم گاهی اوقات اعرابش مشکل دارد ولی در کل بسیار دقیق و نفیس هست.
ما باید چند بار کلمه به کلمه این دو را مقایسه می کردیم.
پس از آن باید متن کتاب نعمانی را با آنچه بحار الانوار از آن ثبت کرده را کلمه به کلمه مقایسه می کردیم چون اختلافات زیادی در این میان وجود داشت که در موارد متعددی ثبت کتاب بحار یا ثبت نسخه آستان قدس رضوی درست بود نه ثبتی که مرحوم غفاری داشت.
ما همه این اختلافات را در متن یا در پاورقی تذکر داده ایم.
مرحله بعدی مقایسه روایات نعمانی با همان روایات که توسط دیگران نقل شده بود. مثلاً یک حدیثی را مرحوم نعمانی نقل کردن و همان حدیث را شیخ صدوق با یک سند دیگر یا با همان سند در کتاب کمال الدین یا شیخ طوسی یا مرحوم مفید یا مرحوم صفار یا افراد دیگر نقلش نموده اند.
از آن طرف مرحوم نعمانی روایات متعددی را از کافی نقل کردن که اینها را نیز باید با متن کافی و تمام نسخه هایش مقایسه می کردیم. و بعد باز تمام این مقایسه ها و نوشته های مان را یک بار دو سه بار بازبینی می کردیم که هم غلط املایی نداشته باشیم و هم غلط علمی.
بعد از آن وارد ترجمه متن شدیم و در ترجمه هم مقداری حساسیت داریم که در عین اینکه سعی کنیم روان ترجمه شود اما دقیقاً همان لفظی که به کار برده شده ترجمه شود یعنی ترجمه آزاد نباشد بلکه کاملاً تحت اللفظی اما در عین حال روان و قابل فهم برای مخاطب باشد.
و این جمع کردن بین ترجمه روان و ترجمه تحت اللفظی یعنی جمع بین دقت و جذاب بودن بسیار سخت است.
و نسبت به کتاب نعمانی سختی مضاعفی وجود داشت زیرا گاهی احادیثی داشت که در هیچ جای دیگری نیست لذا چون شواهدی ندارد مقداری فهم اینگونه موارد سخت است.
مرحله بعدی شرح دادن کلمات و عباراتی بود که نیاز به باز کردن برای مخاطب و خواننده دارد تا کاملاً متوجه شود این حدیث چه می گوید. البته گاهی اوقات معنای حدیث معلوم است اما مطالبش نیاز به دسته بندی دارد که مثلاً در این حدیث پنج مطلب ذکر شده، چهار مطلب ذکر شده، شش مطلب ذکر شده، ده مطلب ذکر شده.
(۱)
║⇩⇩⇩║⇩⇩⇩║⇩⇩⇩║
در مرحله بعد، حدیثی که قابل پذیرش نیست و حرف هایی در آن گفته شده که با عقائد شیعه یا واقعیت تاریخی نمی سازد، اینها را تا جایی که می شد سعی کردیم دقت شود فکر شود به فهم علمای دیگر مراجعه گردد تا بتوان یک طوری از این حدیث دفاع کرد، اما اگر واقعاً قابل دفاع نیست یعنی مطلبی گفته شده که نمی تواند هیچ جوری درستش کرد.
به عنوان مثال ابو الجارود نقل میکند که وقتی حضرت مهدی سلام الله علیه و عجل الله تعالی فرجه الشریف با ۳۱۳ یار خود خروج می کند منادی ایشان ندا می دهد کسی با خودش آب و غذا نیاورد، و اصحاب حضرت با شنیدن اين حرف می گویند این میخواهد ما را در راه از تشنگی و گرسنگی بکشد.
این قسمت برای ما قابل پذیرش نیست چون اصحاب حضرت مهدی علیه السلام و عجل الله تعالی فرجه الشریف فوق العاده ولایت دارند و امکان ندارد بخواهند پشت سر حضرت چنین حرف پرت و پلایی بزنند.
آخر کسی که به اعجاز امامش، کسی که به عصمت امامش اعتقاد نداشته باشد چطور یار خاص خاص خاص امامش گشته؟!
لذا اینکه اصحاب حضرت چنین حرفی بزنند که او میخواهد ما را از گرسنگی و تشنگی بکشد اصلاً قابل پذیرش، قابل تصور و تصدیق نیست.
خوب ما اینطور جاها را هم توضیح دادیم و بررسی کردیم و واضح کردیم که این حدیث قابل یا این قسمت از حدیث قابل پذیرش نیست، به این دلیل، به این دلیل و به این دلیل.
(۲)
║⇩⇩⇩║⇩⇩⇩║⇩⇩⇩║
کار دیگری که ما انجام می دادیم مقایسه محتوای احادیث نعمانی با دیگر احادیث مهدوی بود که آیا این دو با هم تعارض دارند یا مؤید هم هستند.
این هم کار خیلی سختی بود که باید تک تک احادیث نعمانی را با تمام روایات کمال الدین، روایات غیبت طوسی، روایات دلائل الامامه، منتخب الانوار المضیئه، مختصر البصائر و کتاب های دیگری که روایات مهدوی در آنها نقل شده، مقایسه می کردیم.
کار بعدی، بررسی سند روایات غیبت نعمانی بود که سنگین ترین بخش کار بود. چون نسبت به ثبت اسامی راوی ها یا سلسله روات و طبقات روات دقت لازم نشده بود و در اسناد ایشان اشتباهات زیادی رخ داده و خیلی تحقیق و تتبع می کردیم تا بلکه طوری بتوانیم بعضی راوی هایی که ناشناخته هستند را بشناسیم که آیا اینجا چطور شده که مثلاً اسم این راوی آمده و هیچ جایی دیگری اسمش نیست.
اما خوب گاهی اوقات هم پیدا نمیشد یعنی هر چه شما بگردید واقعیتش این هست که این اسم در هیچ جای دیگری وجود ندارد و با اسم دیگری هم اشتباه نگارشی نشده، پس همین اسم درست هست ولی روایت دیگری از او نیست.
سخت ترین کاری که ما در بررسی سند انجام دادیم این بود که می خواستم ببینم این سند شاذ هست یا نه. یعنی غیر از اینکه روشن شد این راوی ثقه یا این راوی مجهول یا این راوی ضعیف یا این راوی مهمل است، می گشتیم ببینیم آیا سلسله سند شاذ یا نادرهست یا نه.
شاذ به این معنا که وقتی می گوید فلانی از فلانی حدیث نقل کرده، ما ببینیم آیا در کتاب دیگری هم این آقا از اون آقا حدیث نقل کرده یا نه فقط اینجا آمده؟
اگر فقط یک یا دو بار آمده ما اسمش را شاذ می گذاریم و اگر سه یا چهار جا آمده اسمش را نادر می گذاریم و اگر بیشتر از این بود دیگر سند حالت عادی دارد.
شاذ خیلی ضعفش بزرگ است، اما ضعف نادر کمتر هست و سند عادی هم که دیگر اصلا ضعف ندارد.
خوب مرحوم نعمانی متاسفانه سندهای شاذ خیلی داشتند و ما هم نمی خواستیم اینگونه منعکس شود لذا بسیار تتبع و تحقیق می کردیم تا سند از این شذوذ در بیاید یعنی بگردیم یک حدیثی پیدا کنیم که ثابت شود این آقا بیشتر از دو بار از این آقا حدیث نقل کرده و خیلی وقتها هر چه می گشتیم پیدا نمی شد.
حال در این مسیر وقتی ما می خواستیم جستجو کنیم گاهی اوقات یک راوی یک اسم ندارد بلکه چندین اسم دارد و ما برای جستجو باید تمام این اسم ها را می گشتیم. مثلاً فرض بفرمایید یک راوی دوازده تا اسم دارد.
(۳)
║⇩⇩⇩║⇩⇩⇩║⇩⇩⇩║
یک بار اسم خودش در سند ثبت شده، یکبار اسم خودش و پدرش، یک بار اسم خودش و پدرش و جدش، یک بار فقط اسم منسوب به پدرش آمده مثلاً ابن الفلان، یک بار منسوب به جدش هست مثلاً ابن الفلان یعنی نوه فلانی، یک بار فقط لقبش ثبت شده، و تازه گاهی یک نفر سه یا چهار لقب دارد، یک بار فقط کنیه اش ثبت گشته و تازه دو تا کنیه دارد.
بماند که گاهی اوقات اسم راوی در برخی سندها دچار تصحیف هم شده و مثلاً حسن را در بعضی سندها نوشتند حسین، سعد را نوشتند سعید، حارث را حرث نوشتند، لذا ما باید تمام اینهایی که گشتیم با حسین و سعید و حرث هم بگردیم.
بعد گاهی اوقات بر سر اسم ال گذاشته اند، گاهی نگذاشته اند مثلاً حسن بن محبوب و الحسن بن محبوب، و اگر حسن گاهی اشتباهی نوشته شده حسین و باز با ال و بدون آن باید جستجو می شد: الحسین بن محبوب و حسین بن محبوب.
نتیجه اینکه گاهی برای یک راوی تا پانزده تا اسم اینجا شده و راوی قبل یا بعدش هم فرض کنید مثلاً پنج تا اسم برایش ثبت شده: اسم و لقب و کنیه و یک اسم تصحیف شده و یک اسم اشتباهی که می شود پنج ضرب در پانزه: هفتاد و پنج بار ما باید این اسم ها را در کل کتب روایی شیعه جستجو کنیم تا به این نتیجه برسیم این سند شاذ یا نادر هست، و این تازه فقط درباره یک راوی است.
خوب این بسیار بسیار کار سنگین و طاقت فرسایی بود و برای اولین بار هم در شیعه داشت اتفاق می افتاد که از نظر شذوذ و ندرت سند یک کتاب حدیثی شیعه تک تکش بررسی شود.
ما این کار را هم به حمد خدای متعال به اتمام رساندیم.
مرحله بعدی این بود که کل شرح را به زبان عربی نوشته بودیم و ذیلش هم ترجمه اش کرده بودیم اما توضیح اسناد و پاورقی ها ترجمه نداشت کهتمام اینها نیز ترجمه شد.
و این کار کلی زمان می برد که اولاً ترجمه ای که از متن خودمان کردیم را با شرح عربی مان تطبیق بدهیم.
و بعد از آن باید کل این متنی که الآن فارسی شده غلط گیری و از نظر ادبی، ویرایش شود و چون آن تمام شد بازبینی علمی گشت. یعنی دوباره از ابتدا خوانده شد تا از نظر علمی و صحت شرح و بررسی و نقدی که بیان شده بررسی ببینیم اشکالاتی که ما گرفتیم و جواب هایی که ما دادیم درست و کامل هست یا نه؟ که این هم باز خودش یک زمان بسیار طولانی برد.
پس از انجامتمام اینکارها، باز با مشورت بعضی دوستان به این نتیجه رسیدیم که خیلی از پاورقی ها در متن فارسی نیاز نیست باشد، چون ما به ذکر اختلاف نسخه ها خیلی پایبند بودیم، اما خیلی از موارد برای خواننده فارسی زبان فارسی نیازی نبود. لذا باید تمام این پاورقی ها را از اول مطالعه می کردیم تا آنهایی که ضروری نیست را حذف کنیم و شاید در این بررسی حدود ۷۰۰ پاورقی حذف شد.
و به حمد خدای متعال بالاخره آنچه در توان مان بود نسبت به شرح سند و شرح متن و بررسی تمام نسخه های کتاب شریف غیبت نعمانی و تصحیح متن تایپ شده انجام دادیم و تمام شد.
و الحمد لله رب العالمین
✎سیّـدمھدۍمجتھدسیستانے
اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ
┄┄━⊹𑁍༻⃘⃕❀𑁍⊹┅┄┄
(۴)
audio_2024-06-29_17-34-19.ogg
9.22M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۲۲
╣◆ادامه گفتار سوم: ستیزه با علما
╣◆سخن اول: جواز تقلید
◆ادعای پنجم) آیات ضد تقلید
◆ادعای ششم) فقدان دلیل عقلی
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ادعای پنجم) آیات ضد تقلید. ما در قرآن آیاتی بر ضد تقلید داریم که تقلیدگران از علمای یهود یا از آباء و اجداد خود را مذمت می کند.
پاسخ: مفاد آیات دسته اول با توجه به روایات ذیل آن، مردمی است که با وجود علم به باطل بودن حکم علمایشان باز از آنها تبعیت کرده، به فتوای آنها استناد می نمودند مثل اینکه می دانستند ربا حرام است اما چون علمایشان حلال کرده بودند آنها هم ربا می خوردند، یا مثل اینکه یقین داشته باشند حجاب بر زن واجب است اما فقیه دنیاپرستی بیاید فتوا دهد برهنگی زنان بی اشکال است و زنها بروند خود را برهنه کنند.
چنین تقلیدی است که قرآن از آن مذمت کرده، در حالیکه تقلیدی که شیعه می کند با علم به باطل بودن فتوای مجتهد نیست و الا بر او هم چنین تقلیدی حرام است، و این معنای رب قرار دادن علما می باشد.
امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه مربوطه می فرمایند: (به خدا قسم آنها برای علمایشان نماز نخواندند و روزه نگرفتند ولی در معصیت خدا از ایشان اطاعت کردند): «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِ اللهِ تَعَالَى: "اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ" وَ اللهِ مَا صَلَّوْا لَهُمْ وَ لَا صَامُوا وَ لَكِنْ أَطَاعُوهُمْ فِي مَعْصِيَةِ اللهِ».[1]
و اما منظور آیات دسته دوم، تقلید کورکورانه از آباء و اجدادِ جاهل بوده است. یعنی با اینکه می دانستند پدران شان هیچ علمی در دین نداشته اند و فاقد هرگونه تحقیق و تخصص اند، تنها به صرف تعصب داشتن بر عقاید پدری، حاضر به تحقیق درباره حق نبودند. اما این چه ربطی به تقلید شیعه دارد که نه از پدران بلکه از علمای بزرگی پیروی می کند که به علم و تقوا و تخصص و اخلاص شناخته شده اند؟!
ادعای ششم) فقدان دلیل عقلی. دلیل عقلیِ وجوب رجوع جاهل به عالم منطبق بر فقها نیست چون آنها به احکام شرعی علم ندارند و صرفاً ظانّ هستند نه عالم.
پاسخ: اینکه فقها عالم نیستند و صرفاً ظانّ می باشند سفسطه است، زیرا علم فقیه، یا به حکم شرعی می باشد و یا به طریق به دست آوردن حکم، که بداند از چه راهی می تواند حکم شرعی را به دست آورد، و فقها، به هر دو مساله علم دارند. یعنی هم به حکم شرعی در بسیاری از مسائل فقهی علم دارند و هم به طریق استنباط حکم در بقیه مسائل عالمند. آنها علم به آیات احکام دارند، آنها علم به تمام بیانات ائمه علیهم السلام در روایات فقهی دارند، آنها علم به قواعد عقلی مورد نیاز در طریق استنباط دارند.
لذا آنچه در کتابهای فقهی خود ثبت می کنند یا عین کلام ائمه علیهم السلام است مثل "المُقنع" شیخ صدوق، "المُقنعه" شیخ مفید، "النهایه" شیخ طوسی و ...، و یا متفرع بر کلمات آن حضرات می باشد. الا مواردی که در روایات متعارض یا ضعیف وارد شده و یا موضوعات جدیدی که اصلاً در زمان آن حضرات مطرح نبوده، که در این صورت بر اساس قواعدِ به دست آمده از خود قرآن و روایات و سیره متشرعه و سیره عقلاء و احکام قطعی عقل نظر دین را استنباط می نمایند؛ بنا بر این، فقها به راه های استنباط هم عالمند.
در نتیجه، آنچه فقها در کتابهای خود فتوا داده اند همان چیزی است که هر عاقلِ عالمی به آیات قرآن و روایات و دیگر ادله مراجعه کند همان را می گوید، پس روشن شد که فقها عالمند و قانون وجوب رجوع جاهل به عالم بر تقلید از فقها کاملاً منطبق می باشد.
حال اگر ما از این سخن چشم بپوشیم و بگوییم فقها صرفاً ظان هستند، اما ظن وقتی جای حق را نمی گیرد و بی ارزش است که راهی برای به دست آوردن قطع و یقین وجود داشته باشد نه زمانیکه دست ما به خاطر غیبت امام علیه السلام در بسیاری از موارد خالی از یقین بوده و جز ظن چیز دیگری در دست نداریم، که عقل در چنین شرایطی، به دست آوردن ظن بر اساس موازین عقلی و شرعی را واجب می داند، و چنین ظنی تنها برای فقیه حاصل می شود که بر تمام آیات و روایات فقهی اشراف دارد نه مردم عوام که نسبت به کل دین نا آگاهند و حتی برای شان شک هم حاصل نمی شود چه برسد به ظن؛ برای همین به مجتهد رجوع می کنند تا برای شان ظن حاصل شود.
اینها همه به کنار، اصلاً دلیل عقلیِ تقلید، منحصر در قاعده وجوب رجوع جاهل به عالم نیست بلکه عقل به وجوب رجوع غیر متخصص به متخصص هم حکم می کند هر چند که متخصص، در همه آنچه که می گوید یقین نداشته باشد، و ممکن نیست کسی بتواند این را انکار کند که تنها فقیه است که نسبت به مسائل شرعی و ادله استنباط آن متخصص می باشد، همچنانکه ممکن نیست کسی تخصصی بودن مسائل دین را انکار کند. و اولین وجه تخصصی بودن دین، زبان آنست که عربیِ قرآنی می باشد چون عموم مردم اصلاً عربی یاد ندارند و نیازمند مراجعه به مترجم یا ترجمه او هستند که این اولین مرحله تقلید است: تقلید از مترجم، و توضیح آن قبلاً گذشت.
[1] . المحاسن ج1 ص246 ح244
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
2.21M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۲۳
╣◆ادامه گفتار سوم: ستیزه با علما
╣◆سخن اول: جواز تقلید
◆ادعای هفتم) فقها عالم نیستند!
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ