ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
بنا بر این، در می یابیم مراد از مطیع امر مولا بودن این نیست که ارتباط مداوم با امام داشته و همه مطالب دین را از ایشان بگیرد و برای بقیه نقل کند.
و اصلاً این سخن خلاف حدیثی است که امام رضا علیه السلام می فرمایند: (وظیفه ما اینست که قواعد کلی را به شما یاد دهیم و وظیفه شما اینست که احکام جزئی را از آنها بیرون بکشید): «عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَيْكُمُ التَّفْرِيعُ».[4]
و باز خلاف روایتی است که امام صادق علیه السلام می فرمایند: (وظیفه ما اینست که قواعد کلی را به شما آموزش دهیم و وظیفه شماست که احکام جزئی را از آنها در بیاورید): «إِنَّمَا عَلَيْنَا أَنْ نُلْقِيَ إِلَيْكُمُ الْأُصُولَ وَ عَلَيْكُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا».[5]
غیر از اینکه به این تقلید نمی گویند که کسی سخن امام را بشنود و دیگران به واسطه او به سخن امام دست یابند، و از گویش حدیث نیز کاملاً روشن است که مرادش از تقلید این نیست، بلکه مراد از مطیع امر بودن، یا اطاعت بالقوه است و یا اطاعت بالفعل. اطاعت بالقوه به این معناست که حالت او حالت اطاعت از امام است که اگر مولایش امری داشت بدون چون و چرا می پذیرد چه در محضر امام باشد و چه در محضر امام نباشد چه مولایش امری داشته باشد و چه امری نداشته باشد. و به عبارت دیگر: فقره «مطیعاً لأمر مولاه» تفسیر فقره ی «مخالفاً لهواه» می باشد، پس شامل کسی که امامش را نمی بیند نیز می شود. و اطاعت بالفعل یعنی طبق احادیث اهل بیت علیهم السلام قدم بر می دارد و از پیش خودش چیزی در نمی آورد تا به دین نسبت دهد.
حال اگر چنین فقیهی در زمان غیبتِ امامش بود چه؟ دیگر مردم حق ندارند از او تقلید کنند؟ نه، خود امام زمان علیه السلام در توقیعی که به زودی خواهد آمد وظیفه دوران غیبت را هم مشخص کرده اند.
و اگر آن توقیع هم نبود عقل حکم می کند که در زمان غیبتِ امام وجوب تقلید سزاوارتر است، زیرا در زمان حضور ممکن بود کسی برود و از خود امام بپرسد در حالیکه در زمان غیبت، دست مردم از امام کوتاه است و تنها کسانی که می توانند پناهگاه مردم از ضلالت و گمراهی باشند علما هستند که در احادیث کافلان ایتام آل محمد معرفی شده اند و به زودی ذکر می شوند.
ب) این حدیث تقلید را جایز دانسته نه واجب، زیرا گفته: «فللعوام أن یقلدوه: برای عوام است که از او تقلید کنند» و نگفته: «علی العوام: بر عوام واجب است».
پاسخ: از آنجا که امام علیه السلام در مقام رفع توهم حرمت تقلید برای راوی بودند، تعبیر به جواز کرده اند یعنی اصل حلیت تقلید را در مقابل توهم حرمت آن بیان نموده اند که به این اصطلاحاً می گویند: جواز به معنای اعم، که با استحباب و وجوب هم قابل جمع است، چون هر مستحب و واجبی جایز هم هست.
غیر از اینکه قبلاً این نکته را تذکر دادیم که طبق نظر فقها، اصل تقلید واجب نیست بلکه اگر کسی مجتهد نیست و احتیاط هم نمی تواند بکند تقلید بر او واجب است. پس جوازی که روایت گفته دقیقاً مطابق جوازی است که در فتوای فقها وجود دارد.
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ج) سه شرط اولی که در این حدیث برای مراجع تقلید ذکر شده جزء صفات باطنی است که نمی توان آنها را در ظاهر و اعمال آنها تشخیص داد پس ما از کجا می توانیم باطن و نیت و خلوص آنان را متوجه شویم؟
پاسخ: در این صورت پس چرا امام علیه السلام این صفات را به عنوان معیار مرجع تقلید صالح بیان کرده اند؟! و اصلاً مگر شما نمی گویید این حدیث مربوط به دوره حضور ائمه علیهم السلام بوده است؟ خوب یعنی در آن زمان مردم از باطن و نیت فقها خبر داشتند؟!
شاید بگویید: در آن زمان خود ائمه برای هر منطقه ای در اقصی نقاط ممالک شیعه نشین فقیهی معین می کرده اند و با نصب امام بوده که مردم فقیه صالح را می شناخته اند. اما نه تنها کذب این ادعا روشن تر از روز است که گویش این حدیث هم با آن سازگاری ندارد که می فرماید: «اما هر فقيهى كه مراقب نفسش و ... باشد برای عوام است كه از چنين فقيهى تقليد كنند»، یعنی تشخیصش را به عهده مکلف گذاشته اند و الا خیلی راحت می فرمودند: از هر فقیهی که ما او را معین کردیم تقلید کنید.
به علاوه چنین نیست که ما راهی برای شناخت صفات باطنی نداشته باشیم چون هر صفت باطنی علامتی در ظاهر دارد که ما توسط آن پی به باطن می بریم، لذا کسی که رفتار و اعمالش ظهور در وجود این صفات باطنی دارد حکم می شود که مصداق این صفات می باشد. و الا شما نمی توانید هیچ کس را عادل یا عفیف یا متقی یا حتی مومن بدانید چون همه اینها از صفات باطنی است و ما هم از باطن کسی خبر نداریم!!!
غیر از اینکه ما نه در اینجا که در هیچ حکمی وظیفه نداریم باطن را بشناسیم و الا نمی توانیم خیلی از احکام را رعایت کنیم چون اگر بخواهیم با آب قلیل وضو بگیریم ظاهر آب را پاک و غیر غصبی می بینیم و از باطن خبر نداریم و در زمانهای گذشته که مساله رضاع خیلی رواج داشت وقتی می خواستند ازدواج کنند از باطن خبر نداشتند که آن دختر خواهر رضاعی نیست.
و اصلاً جالب است بدانید خود احمد بصری قائل به اصالة العدالة است یعنی لازم نیست از نیت و باطن افراد خبر داشته باشید و اگر ظاهرش درست بود اصل اینست که عادل می باشد و با همین حرف است که احمد و ناظم عقیلی و دیگر اتباع، عدالت راویان مجهول و ضعیف حدیث وصیت را ثابت می کنند. پس چطور به اینجا که می رسید مخالف حرف آنجا سخن می گویید؟!
د) کسانیکه به این حدیث برای اثبات تقلید تمسک کرده اند همگی جزء فقهای آخر الزمان هستند که در روایات، افرادی فاسق و دشمن قائم معرفی شده اند.
پاسخ: اتفاقاً از جمله کسانی که به این حدیث برای اثبات تقلید تمسک کرده اند عبارتند از: محقق سبزواری م1090، فیض کاشانی م1091، وحید بهبهانی م1205، سید محمد مجاهد م1242، سید عبد الله شبر م1242، ملا احمد نراقی م1245، شیخ محمد تقی اصفهانی م1248، و شیخ انصاری م1281.[6]
کسانیکه اولاً جزء فقهای آخر الزمان نیستند تا گرفتار تهمت ها و ناسزاهای جریان احمد شوند، و ثانیاً اینقدر در زهد و تقوا و خداترسی شهره آفاق بوده اند بلکه کرامت ها از ایشان دیده شده که هرگز کسی نمی تواند آنها را متهم به اینگونه صفات کند.
بماند که فقهای آخر الزمان نیز نه فاسقند و نه دشمن قائم علیه السلام، و آنچه این جریان با فریب به آن تمسک می کند در سخن دوم مورد بررسی قرار می گیرد.
[1] . التفسیر المنسوب ص299-300
[2] . الإحتجاج ج2 ص457-458
[3] . الإحتجاج ج1 ص14
[4] . وسائل الشیعة ج27 ص62 ح52
[5] . وسائل الشیعة ج27 ص61-62 ح51
[6] . رسالة في تحريم الغناء (للمحقق السبزواري) ص41، سفينة النجاة - ترجمه (للفيض) ص17، الرسائل الفقهية (للوحيد البهبهاني) ص37 و43، القواعد و الفوائد و الإجتهاد و التقليد (مفاتيح الأصول) ص629، الأصول الأصلية و القواعد الشرعية ص229، عوائد الأيام في بيان قواعد الأحكام ص542، الإجتهاد و التقليد (هداية المسترشدين) ص473، الإجتهاد و التقليد (للشيخ الأنصاري) ص58.
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
(۳)
4_6001185411303478096.ogg
9.41M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۲۰
╣◆ادامه گفتار سوم: ستیزه با علما
╣◆سخن اول: جواز تقلید
◆احادیث موید تقلید
◆حدیث دوم: توقیع اسحاق بن یعقوب
◆اشکال الف
◆اشکال ب
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
حدیث دوم) توقیع اسحاق بن یعقوب:
حضرت مهدی علیه السلام در توقیعی که جریان احمد به شدت آن را قبول دارد فرموده اند: «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ عَنْ أَبِيهِ مِنْ قَبْلُ فَإِنَّهُ ثِقَتِي وَ كِتَابُهُ كِتَابِي»[1]:
(و اما در مورد حوادثی که رخ می دهد به راویان حدیث ما مراجعه کنید که آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنهایم، و اما محمد بن عثمان - که خدا از او و قبل از او از پدرش راضی باشد - مورد اعتماد من و نامه اش نامه من است).
اشکالات سبک:
یاران احمد در رد دلالت این توقیع بر جواز تقلید ادعا می کنند:
الف) مراد از "راویان حدیث ما" در این توقیع صرفاً کسانی است که احادیث اهل بیت را روایت می کنند.
پاسخ: این گمانی بس غلط است. زیرا:
اولاً موضوع این توقیع، حوادث جدیدی است که در آینده اتفاق می افتد که حکم آنها به ظاهر در روایات بیان نشده است و کسی که صرفاً راوی حدیث باشد حکم حوادث جدید را نمی داند، در نتیجه مراد این توقیع کسانی است که بتوانند حکم حوادث جدید را از احادیث اهل بیت علیهم السلام استنباط نمایند.
ثانیاً در میان راویان احادیث، افراد متعددی وجود داشته اند که اصلاً شیعه دوازده امامی نبوده اند و مثلاً مذهب فطحی، زیدی، واقفی و سنی داشته اند، همچنانکه افراد متعددی بوده اند که دروغگو و حدیث ساز یا حواس پرت بوده اند، و باز افرادی بوده اند که احادیث مخالفِ هم و ضد و نقیض نقل می کرده اند، لذا صرف ارجاع دادن به راویان حدیث به این صورت کلی، نه تنها هدایتگر جامعه شیعه نبوده که باعث گمراهی بوده است.
ثالثاً مراجعه به راویان حدیث کاری بوده که شیعه از زمان امام باقر علیه السلام یعنی بیش از صد و پنجاه سال انجام می داده و این مطلب جدیدی نبوده که امام زمان علیه السلام بخواهند توصیه کنند. فقط یک فرق مهم در عملکرد شیعیان قبل از دوره غیبت با بعد از دوره غیبت وجود داشته که شیعیان قبل از غیبت، بسیاری از مواقع وقتی با احادیث مشکل یا شبهه ناک مواجه می شدند به امام زمانشان مراجعه نموده و طلب هدایت می نمودند اما شیعیان دوره غیبت به چه کسی مراجعه کنند؟ به راویان احادیث که همانها آن احادیث مشکل و شبهه ناک را نقل کرده اند؟!
همه اینها به کنار، اگر مراد توقیع، صرفاً راویان حدیث بود می گفت: به احادیث ما مراجعه کنید، نه به راویان حدیث ما، مخصوصاً با توجه به اینکه عموم راویان احادیث در زمان صدور توقیع شریف فوت کرده بودند و آنچه بود کتابهای حدیثی ایشان می بود. لذا مشخص می شود اخذ عنوان "راویان" در موضوعِ حکم دخالت دارد و حتماً باید به راویان حدیث مراجعه کرد نه خود حدیث.
و با توجه به همه این مطالب و مطالب دیگر، روشن می شود مراد این توقیع صرف حدیث گویان نیست بلکه حدیث شناسانی است که بتوانند بین حدیث معتبر و نا معتبر تشخیص داده و حکم حوادث پیش رو را از احادیث معتبر استخراج نمایند.
ب) مقصود توقیع از "راویان حدیث ما" راویان حدیث امام زمان بوده اند که همان نواب اربعه می باشند.
پاسخ:
اولاً این سخن ناقض سخن قبلی آنهاست. چون در آن سخن می گفتند منظور از "ما" یعنی همه ائمه علیهم السلام ولی در این سخن می گویند مقصود از "ما" یعنی شخص امام زمان علیه السلام، و این تناقضی آشکار است که تنها از کسی سر می زند که نمی داند حق چیست.
ثانیاً نواب اربعه به عنوان راویان احادیث شناخته نمی شدند بلکه رابط بین مردم و امام زمان علیه السلام بوده اند و اصلاً از آن بزرگواران به تعداد انگشتان دست هم حدیث نقل نشده است.
ثالثاً اگر مراد حضرت این بود خیلی راحت می توانستند بگویند به نواب ما مراجعه کنید، و تازه چون در زمان صدور این توقیع تنها یک نائب به نام محمد بن عثمان وجود داشته صحیح این بود که بگویند: به نائب ما رجوع کنید. اما این هم منطقی به نظر نمی آید چون مگر شیعیان غیر از این کار دیگری می کردند؟! و اصلاً اسحاق بن یعقوب برای فرستادن همین سوال به نائب دوم مراجعه نموده و کاری غیر از این انجام نداده است.
رابعاً در خود این توقیع، بلا فاصله بعد از فقره مورد بحث، به صورت جداگانه درباره مراجعه به نائب امام علیه السلام یعنی محمد بن عثمان سخن گفته شده، که می رساند مقصود از مراجعه به راویان احادیث، غیر از مراجعه به نواب حضرت بوده است: «وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِيُّ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ وَ عَنْ أَبِيهِ مِنْ قَبْلُ فَإِنَّهُ ثِقَتِي وَ كِتَابُهُ كِتَابِي».
[1] . کمال الدین ج2 ص484
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
4_6001185411303478100.ogg
9.25M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۲۱
╣◆ادامه گفتار سوم: ستیزه با علما
╣◆سخن اول: جواز تقلید
◆احادیث موید تقلید
◆حدیث سوم: روایت نبوی
◆حدیث چهارم: فقه ابان
◆حدیث پنجم: استفتای ابن اسباط
◆توضیح آیه نفْر
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
حدیث سوم) روایت نبوی:
از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله روایت شده: «خدا علم را از میان مردم نمی برد بلکه علم را به واسطه قبض روح علما می برد، بنا بر این، اگر هر عالمی علم را به عالم دیگر منتقل نکند که طالبان متاع دنیا و محرمات را از علم دور گرداند تا آنها حق را از اهلش منع نکنند و آن را برای غیر اهلش قرار ندهند، مردم جاهلان را به عنوان رهبران خود قرار داده و از آنها می پرسند و آنها نیز بدون علم فتوا می دهند و گمراه می شوند و گمراه می کنند».[1]
خوب در این روایت، فتوا دادن و فتوا دهنده مذمت نشده اند بلکه تنها فتوا دادن جاهلان مورد مذمت قرار گرفته است.
حدیث چهارم) حدیث فقه ابان:
از امام باقر علیه السلام روایت شده که به ابان بن تغلب فرمودند: «در مسجد مدينه بنشین و برای مردم فتوا بده که من دوست دارم در میان شیعیانم مثل تو دیده شود».[2]
دقت کنید! امام علیه السلام نمی فرمایند بنشین و حدیث نقل کن بلکه می گویند: فتوا بده. خوب وقتی فتوا دادن در زمان معصومین علیهم السلام جایز بوده، در زمان غیبت امام حرام می باشد؟! با اینکه هیچکس در این دوره برای مردم نیست که بروند دینشان را از او بگیرند مگر علما.
از طرفی، چطور وقتی فتوا دادن جایز معرفی شمرده تقلید از فتوا و فتوا دهنده حرام می باشد؟!!!
حدیث پنجم) استفتای علی بن اسباط:
علی بن اسباط به امام رضا علیه السلام گفت: گاهی مساله ای برایم پیش می آید که ناچارم آن را بدانم و در شهری که من هستم کسی از موالیان شما نیست تا از او سوالاتم را استفتا کنم. حضرت فرمودند: در این صورت نزد فقیه شهر برو (که از مخالفین ماست) و در مساله ات از وی طلب فتوا کن و هر چه گفت خلافش را عمل نما که حقّ در آنست».[3]
در این روایت، حضرت رضا علیه السلام به روشنی تایید می کنند که اگر فقیهی از شیعیان در شهرت بود مراجعه به او و طلب فتوا از وی جایز بلکه واجب است، و اگر فقیه شیعه نبود باید از فقیه مخالف طلب فتوا کنی و خلافش عمل نمایی.
توضیح آیه نفْر:
و این چند حدیث در کنار آیه "نفر" است که بر جواز تقلید دلالت می کند و می فرماید: «ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ: همه مومنان نمی توانند برای کسب دین سفر کنند پس چرا از هر قبیله ای گروهی نمی روند که در دین فقیه شوند تا وقتی بازگشتند قوم خود را انذار نمایند».[4]
طبق این آیه، تک تک انسانها نمی توانند مستقیماً به قرآن و روایات مراجعه داشته باشند و الا همه باید کار و کسب و زندگی را رها کرده و خود بروند دینشان را به دست آورند. از طرفی به علت عربی بودن قرآن و روایات، هیچ غیر عربی نمی فهمد این دو چه می گویند و هیچ دلیل معتبری در دین پیرامون وجوب یاد گرفتن زبان عربی بر همه مردم وجود ندارد. و از طرف سوم: بیانات رواییِ دین به علت شرایط ذاتی و نیز شرایط عرضی - مثل تقیه و جعل و تحریف و تعارض - کاملاً تخصصی بوده و تا کسی به تخصص لازم نرسد نمی تواند برداشت صحیحی از معارف روایات داشته باشد.
در نتیجه طبق بیان امام صادق علیه السلام، هر عالمی که با تقوا و مخالف نفس و مطیع ائمه باشد مردم از او تقلید می کنند. و برای همین، مردم که نمی توانند خود مستقیماً همه معارف دین را استخراج نمایند به سراغ متخصصین دین شناس می روند.
و به بیان دیگر: طبق تصریح قرآن، همه آیات آن قابل فهم نیست و تاویل آیات متشابه را فقط راسخون در علم می دانند[5]، همچنانکه تبیین آیات نیز توسط ایشان انجام می شود و اصل معانی قرآن در سینه آنها بوده است، در نتیجه کسی نمی تواند بدون مراجعه به اهل بیت علیهم السلام از پیش خود تمام آیات را تفسیر کند، پس حتماً باید به اهل بیت مراجعه کرد. اما این برای کسانی که در زمان آنها بوده اند امکان داشته نه مردم دوره غیبت که راهی جز مراجعه به احادیث اهل بیت علیهم السلام ندارند، در حالیکه یقیناً هر چه که به عنوان حدیث در کتاب ها ثبت شده حدیث و مراد اهل بیت علیهم السلام نبوده و احادیث جعلی و تحریف شده و تقیه ای و متعارض فراوان است. خوب مردم عادی چگونه این احادیث را از هم تشخیص دهند تا بتوانند به قرآن و اهل بیت تمسک کنند؟ همه شان بروند سالها عربی بخوانند و تفسیر و حدیث و تاریخ را تعلیم ببینند و خودشان متخصص شوند؟ این را کدام نادانی می پذیرد؟!
با این بیان، علت مراجعه مردم به متخصص دین شناس کاملاً روشن و منطقی می باشد.
[1] . التفسیر المنسوب ص52-53
[2] . رجال النجاشی ص10
[3] . علل الشرائع ج2 ص531 ح4، تهذیب الأحکام ج6 ص254-255 ح27
[4] . توبه: 122
[5] . آل عمران: 7
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
┄┅══••◆❖◆••══┅┄
السَّلامعلیکَیاباقرالعلوم
🥀شیعیان امیرالمؤمنین، سالروز شهادت حضرت امام محمّدباقر علیه السلام را به محضر بقية الله الاعظم علیه السلام تسلیت می گوییم.
🖋️سیّـدمہــدےمجـتہـدسیســتانے
#شهادٺآقاامامباقرتسلیت🕯️
┄┅══••◆❖◆••══┅┄
عید بزرگ امامت و ولایت بر همه شیعیان امیر المومنین علیه السلام مبارک باشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فروش_کتاب
#مهدویت
⭕️فروش ویژه از سری کتب مهدویت
📖 کتاب «معارف سلمانی در شرح غیبت نعمانی»
✍ تألیف:
سید مهدی مجتهد سیستانی
📌بررسی روایات امامت حضرت مهدی علیه السلام
📌بررسی روایات غیبت حضرت مهدی علیه السلام
📌بررسی شخصیت حضرت مهدی علیه السلام
📌بررسی فتنه های دوره غیبت
📌بررسی علائم محتوم ظهور و قیام
با بیش از ۴۰ درصد تخفیف
َـــــَـــــَـــــَـــــَـــــَـــــَـــــَ
محل پخش: قم، خیابان معلم، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه
جهت ثبت سفارش با ناشر تماس حاصل کنید:
۰۲۵۳۷۷۳۵۵۴۷
ـــــَـــــَـــــَـــــَـــــَـــــَـــــَ
┄═❁๑𑁍๑❀❀๑𑁍๑❁═┄
°← دشوارۍهاۍنوشتن
شرحغیبتنعمانۍ
🔻و بررسۍسندۍومتنۍ
«بسم الله الرحمن الرحیم»
در مورد نوشتن شرح کتاب نعمانی، ما سختی های خیلی زیادی را باید متحمل می شدیم.
اول اینکه اعرابی که در نرم افزار جامع الاحادیث روی متن کتاب نعمانی گذاشته شده گاهی اوقات غلط هست و بسیاری از دوستان این را نمی دانند.
لذا ما مجبور بودیم کلمه به کلمه تمام متن کتاب نعمانی را از نظر اعراب مورد دقت قرار دهیم و چون گاهی اوقات حواس آدم پرت می شود خصوصا با وضعیت پیچیده ای که من دارم ایجاب می کند یک متن را چند بار بازبینی کنم تا از اطمینان بیشتری برخوردار باشد.
بعد از بررسی اعراب کلمه به کلمه، مقایسه کلمه به کلمه متن غیبتی که توسط مرحوم غفاری چاپ شده با قدیمی ترین نسخه خطی غیبت نعمانی انجام شد.
قدیمی ترین نسخه، به سال ۵۷۷ در آستان قدس رضوی وجود دارد. این نسخه خط زیبایی دارد و اعراب هم گذاشته؛ البته آن هم گاهی اوقات اعرابش مشکل دارد ولی در کل بسیار دقیق و نفیس هست.
ما باید چند بار کلمه به کلمه این دو را مقایسه می کردیم.
پس از آن باید متن کتاب نعمانی را با آنچه بحار الانوار از آن ثبت کرده را کلمه به کلمه مقایسه می کردیم چون اختلافات زیادی در این میان وجود داشت که در موارد متعددی ثبت کتاب بحار یا ثبت نسخه آستان قدس رضوی درست بود نه ثبتی که مرحوم غفاری داشت.
ما همه این اختلافات را در متن یا در پاورقی تذکر داده ایم.
مرحله بعدی مقایسه روایات نعمانی با همان روایات که توسط دیگران نقل شده بود. مثلاً یک حدیثی را مرحوم نعمانی نقل کردن و همان حدیث را شیخ صدوق با یک سند دیگر یا با همان سند در کتاب کمال الدین یا شیخ طوسی یا مرحوم مفید یا مرحوم صفار یا افراد دیگر نقلش نموده اند.
از آن طرف مرحوم نعمانی روایات متعددی را از کافی نقل کردن که اینها را نیز باید با متن کافی و تمام نسخه هایش مقایسه می کردیم. و بعد باز تمام این مقایسه ها و نوشته های مان را یک بار دو سه بار بازبینی می کردیم که هم غلط املایی نداشته باشیم و هم غلط علمی.
بعد از آن وارد ترجمه متن شدیم و در ترجمه هم مقداری حساسیت داریم که در عین اینکه سعی کنیم روان ترجمه شود اما دقیقاً همان لفظی که به کار برده شده ترجمه شود یعنی ترجمه آزاد نباشد بلکه کاملاً تحت اللفظی اما در عین حال روان و قابل فهم برای مخاطب باشد.
و این جمع کردن بین ترجمه روان و ترجمه تحت اللفظی یعنی جمع بین دقت و جذاب بودن بسیار سخت است.
و نسبت به کتاب نعمانی سختی مضاعفی وجود داشت زیرا گاهی احادیثی داشت که در هیچ جای دیگری نیست لذا چون شواهدی ندارد مقداری فهم اینگونه موارد سخت است.
مرحله بعدی شرح دادن کلمات و عباراتی بود که نیاز به باز کردن برای مخاطب و خواننده دارد تا کاملاً متوجه شود این حدیث چه می گوید. البته گاهی اوقات معنای حدیث معلوم است اما مطالبش نیاز به دسته بندی دارد که مثلاً در این حدیث پنج مطلب ذکر شده، چهار مطلب ذکر شده، شش مطلب ذکر شده، ده مطلب ذکر شده.
(۱)
║⇩⇩⇩║⇩⇩⇩║⇩⇩⇩║
در مرحله بعد، حدیثی که قابل پذیرش نیست و حرف هایی در آن گفته شده که با عقائد شیعه یا واقعیت تاریخی نمی سازد، اینها را تا جایی که می شد سعی کردیم دقت شود فکر شود به فهم علمای دیگر مراجعه گردد تا بتوان یک طوری از این حدیث دفاع کرد، اما اگر واقعاً قابل دفاع نیست یعنی مطلبی گفته شده که نمی تواند هیچ جوری درستش کرد.
به عنوان مثال ابو الجارود نقل میکند که وقتی حضرت مهدی سلام الله علیه و عجل الله تعالی فرجه الشریف با ۳۱۳ یار خود خروج می کند منادی ایشان ندا می دهد کسی با خودش آب و غذا نیاورد، و اصحاب حضرت با شنیدن اين حرف می گویند این میخواهد ما را در راه از تشنگی و گرسنگی بکشد.
این قسمت برای ما قابل پذیرش نیست چون اصحاب حضرت مهدی علیه السلام و عجل الله تعالی فرجه الشریف فوق العاده ولایت دارند و امکان ندارد بخواهند پشت سر حضرت چنین حرف پرت و پلایی بزنند.
آخر کسی که به اعجاز امامش، کسی که به عصمت امامش اعتقاد نداشته باشد چطور یار خاص خاص خاص امامش گشته؟!
لذا اینکه اصحاب حضرت چنین حرفی بزنند که او میخواهد ما را از گرسنگی و تشنگی بکشد اصلاً قابل پذیرش، قابل تصور و تصدیق نیست.
خوب ما اینطور جاها را هم توضیح دادیم و بررسی کردیم و واضح کردیم که این حدیث قابل یا این قسمت از حدیث قابل پذیرش نیست، به این دلیل، به این دلیل و به این دلیل.
(۲)
║⇩⇩⇩║⇩⇩⇩║⇩⇩⇩║
کار دیگری که ما انجام می دادیم مقایسه محتوای احادیث نعمانی با دیگر احادیث مهدوی بود که آیا این دو با هم تعارض دارند یا مؤید هم هستند.
این هم کار خیلی سختی بود که باید تک تک احادیث نعمانی را با تمام روایات کمال الدین، روایات غیبت طوسی، روایات دلائل الامامه، منتخب الانوار المضیئه، مختصر البصائر و کتاب های دیگری که روایات مهدوی در آنها نقل شده، مقایسه می کردیم.
کار بعدی، بررسی سند روایات غیبت نعمانی بود که سنگین ترین بخش کار بود. چون نسبت به ثبت اسامی راوی ها یا سلسله روات و طبقات روات دقت لازم نشده بود و در اسناد ایشان اشتباهات زیادی رخ داده و خیلی تحقیق و تتبع می کردیم تا بلکه طوری بتوانیم بعضی راوی هایی که ناشناخته هستند را بشناسیم که آیا اینجا چطور شده که مثلاً اسم این راوی آمده و هیچ جایی دیگری اسمش نیست.
اما خوب گاهی اوقات هم پیدا نمیشد یعنی هر چه شما بگردید واقعیتش این هست که این اسم در هیچ جای دیگری وجود ندارد و با اسم دیگری هم اشتباه نگارشی نشده، پس همین اسم درست هست ولی روایت دیگری از او نیست.
سخت ترین کاری که ما در بررسی سند انجام دادیم این بود که می خواستم ببینم این سند شاذ هست یا نه. یعنی غیر از اینکه روشن شد این راوی ثقه یا این راوی مجهول یا این راوی ضعیف یا این راوی مهمل است، می گشتیم ببینیم آیا سلسله سند شاذ یا نادرهست یا نه.
شاذ به این معنا که وقتی می گوید فلانی از فلانی حدیث نقل کرده، ما ببینیم آیا در کتاب دیگری هم این آقا از اون آقا حدیث نقل کرده یا نه فقط اینجا آمده؟
اگر فقط یک یا دو بار آمده ما اسمش را شاذ می گذاریم و اگر سه یا چهار جا آمده اسمش را نادر می گذاریم و اگر بیشتر از این بود دیگر سند حالت عادی دارد.
شاذ خیلی ضعفش بزرگ است، اما ضعف نادر کمتر هست و سند عادی هم که دیگر اصلا ضعف ندارد.
خوب مرحوم نعمانی متاسفانه سندهای شاذ خیلی داشتند و ما هم نمی خواستیم اینگونه منعکس شود لذا بسیار تتبع و تحقیق می کردیم تا سند از این شذوذ در بیاید یعنی بگردیم یک حدیثی پیدا کنیم که ثابت شود این آقا بیشتر از دو بار از این آقا حدیث نقل کرده و خیلی وقتها هر چه می گشتیم پیدا نمی شد.
حال در این مسیر وقتی ما می خواستیم جستجو کنیم گاهی اوقات یک راوی یک اسم ندارد بلکه چندین اسم دارد و ما برای جستجو باید تمام این اسم ها را می گشتیم. مثلاً فرض بفرمایید یک راوی دوازده تا اسم دارد.
(۳)
║⇩⇩⇩║⇩⇩⇩║⇩⇩⇩║
یک بار اسم خودش در سند ثبت شده، یکبار اسم خودش و پدرش، یک بار اسم خودش و پدرش و جدش، یک بار فقط اسم منسوب به پدرش آمده مثلاً ابن الفلان، یک بار منسوب به جدش هست مثلاً ابن الفلان یعنی نوه فلانی، یک بار فقط لقبش ثبت شده، و تازه گاهی یک نفر سه یا چهار لقب دارد، یک بار فقط کنیه اش ثبت گشته و تازه دو تا کنیه دارد.
بماند که گاهی اوقات اسم راوی در برخی سندها دچار تصحیف هم شده و مثلاً حسن را در بعضی سندها نوشتند حسین، سعد را نوشتند سعید، حارث را حرث نوشتند، لذا ما باید تمام اینهایی که گشتیم با حسین و سعید و حرث هم بگردیم.
بعد گاهی اوقات بر سر اسم ال گذاشته اند، گاهی نگذاشته اند مثلاً حسن بن محبوب و الحسن بن محبوب، و اگر حسن گاهی اشتباهی نوشته شده حسین و باز با ال و بدون آن باید جستجو می شد: الحسین بن محبوب و حسین بن محبوب.
نتیجه اینکه گاهی برای یک راوی تا پانزده تا اسم اینجا شده و راوی قبل یا بعدش هم فرض کنید مثلاً پنج تا اسم برایش ثبت شده: اسم و لقب و کنیه و یک اسم تصحیف شده و یک اسم اشتباهی که می شود پنج ضرب در پانزه: هفتاد و پنج بار ما باید این اسم ها را در کل کتب روایی شیعه جستجو کنیم تا به این نتیجه برسیم این سند شاذ یا نادر هست، و این تازه فقط درباره یک راوی است.
خوب این بسیار بسیار کار سنگین و طاقت فرسایی بود و برای اولین بار هم در شیعه داشت اتفاق می افتاد که از نظر شذوذ و ندرت سند یک کتاب حدیثی شیعه تک تکش بررسی شود.
ما این کار را هم به حمد خدای متعال به اتمام رساندیم.
مرحله بعدی این بود که کل شرح را به زبان عربی نوشته بودیم و ذیلش هم ترجمه اش کرده بودیم اما توضیح اسناد و پاورقی ها ترجمه نداشت کهتمام اینها نیز ترجمه شد.
و این کار کلی زمان می برد که اولاً ترجمه ای که از متن خودمان کردیم را با شرح عربی مان تطبیق بدهیم.
و بعد از آن باید کل این متنی که الآن فارسی شده غلط گیری و از نظر ادبی، ویرایش شود و چون آن تمام شد بازبینی علمی گشت. یعنی دوباره از ابتدا خوانده شد تا از نظر علمی و صحت شرح و بررسی و نقدی که بیان شده بررسی ببینیم اشکالاتی که ما گرفتیم و جواب هایی که ما دادیم درست و کامل هست یا نه؟ که این هم باز خودش یک زمان بسیار طولانی برد.
پس از انجامتمام اینکارها، باز با مشورت بعضی دوستان به این نتیجه رسیدیم که خیلی از پاورقی ها در متن فارسی نیاز نیست باشد، چون ما به ذکر اختلاف نسخه ها خیلی پایبند بودیم، اما خیلی از موارد برای خواننده فارسی زبان فارسی نیازی نبود. لذا باید تمام این پاورقی ها را از اول مطالعه می کردیم تا آنهایی که ضروری نیست را حذف کنیم و شاید در این بررسی حدود ۷۰۰ پاورقی حذف شد.
و به حمد خدای متعال بالاخره آنچه در توان مان بود نسبت به شرح سند و شرح متن و بررسی تمام نسخه های کتاب شریف غیبت نعمانی و تصحیح متن تایپ شده انجام دادیم و تمام شد.
و الحمد لله رب العالمین
✎سیّـدمھدۍمجتھدسیستانے
اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ
┄┄━⊹𑁍༻⃘⃕❀𑁍⊹┅┄┄
(۴)
audio_2024-06-29_17-34-19.ogg
9.22M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۲۲
╣◆ادامه گفتار سوم: ستیزه با علما
╣◆سخن اول: جواز تقلید
◆ادعای پنجم) آیات ضد تقلید
◆ادعای ششم) فقدان دلیل عقلی
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ادعای پنجم) آیات ضد تقلید. ما در قرآن آیاتی بر ضد تقلید داریم که تقلیدگران از علمای یهود یا از آباء و اجداد خود را مذمت می کند.
پاسخ: مفاد آیات دسته اول با توجه به روایات ذیل آن، مردمی است که با وجود علم به باطل بودن حکم علمایشان باز از آنها تبعیت کرده، به فتوای آنها استناد می نمودند مثل اینکه می دانستند ربا حرام است اما چون علمایشان حلال کرده بودند آنها هم ربا می خوردند، یا مثل اینکه یقین داشته باشند حجاب بر زن واجب است اما فقیه دنیاپرستی بیاید فتوا دهد برهنگی زنان بی اشکال است و زنها بروند خود را برهنه کنند.
چنین تقلیدی است که قرآن از آن مذمت کرده، در حالیکه تقلیدی که شیعه می کند با علم به باطل بودن فتوای مجتهد نیست و الا بر او هم چنین تقلیدی حرام است، و این معنای رب قرار دادن علما می باشد.
امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه مربوطه می فرمایند: (به خدا قسم آنها برای علمایشان نماز نخواندند و روزه نگرفتند ولی در معصیت خدا از ایشان اطاعت کردند): «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِ اللهِ تَعَالَى: "اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ" وَ اللهِ مَا صَلَّوْا لَهُمْ وَ لَا صَامُوا وَ لَكِنْ أَطَاعُوهُمْ فِي مَعْصِيَةِ اللهِ».[1]
و اما منظور آیات دسته دوم، تقلید کورکورانه از آباء و اجدادِ جاهل بوده است. یعنی با اینکه می دانستند پدران شان هیچ علمی در دین نداشته اند و فاقد هرگونه تحقیق و تخصص اند، تنها به صرف تعصب داشتن بر عقاید پدری، حاضر به تحقیق درباره حق نبودند. اما این چه ربطی به تقلید شیعه دارد که نه از پدران بلکه از علمای بزرگی پیروی می کند که به علم و تقوا و تخصص و اخلاص شناخته شده اند؟!
ادعای ششم) فقدان دلیل عقلی. دلیل عقلیِ وجوب رجوع جاهل به عالم منطبق بر فقها نیست چون آنها به احکام شرعی علم ندارند و صرفاً ظانّ هستند نه عالم.
پاسخ: اینکه فقها عالم نیستند و صرفاً ظانّ می باشند سفسطه است، زیرا علم فقیه، یا به حکم شرعی می باشد و یا به طریق به دست آوردن حکم، که بداند از چه راهی می تواند حکم شرعی را به دست آورد، و فقها، به هر دو مساله علم دارند. یعنی هم به حکم شرعی در بسیاری از مسائل فقهی علم دارند و هم به طریق استنباط حکم در بقیه مسائل عالمند. آنها علم به آیات احکام دارند، آنها علم به تمام بیانات ائمه علیهم السلام در روایات فقهی دارند، آنها علم به قواعد عقلی مورد نیاز در طریق استنباط دارند.
لذا آنچه در کتابهای فقهی خود ثبت می کنند یا عین کلام ائمه علیهم السلام است مثل "المُقنع" شیخ صدوق، "المُقنعه" شیخ مفید، "النهایه" شیخ طوسی و ...، و یا متفرع بر کلمات آن حضرات می باشد. الا مواردی که در روایات متعارض یا ضعیف وارد شده و یا موضوعات جدیدی که اصلاً در زمان آن حضرات مطرح نبوده، که در این صورت بر اساس قواعدِ به دست آمده از خود قرآن و روایات و سیره متشرعه و سیره عقلاء و احکام قطعی عقل نظر دین را استنباط می نمایند؛ بنا بر این، فقها به راه های استنباط هم عالمند.
در نتیجه، آنچه فقها در کتابهای خود فتوا داده اند همان چیزی است که هر عاقلِ عالمی به آیات قرآن و روایات و دیگر ادله مراجعه کند همان را می گوید، پس روشن شد که فقها عالمند و قانون وجوب رجوع جاهل به عالم بر تقلید از فقها کاملاً منطبق می باشد.
حال اگر ما از این سخن چشم بپوشیم و بگوییم فقها صرفاً ظان هستند، اما ظن وقتی جای حق را نمی گیرد و بی ارزش است که راهی برای به دست آوردن قطع و یقین وجود داشته باشد نه زمانیکه دست ما به خاطر غیبت امام علیه السلام در بسیاری از موارد خالی از یقین بوده و جز ظن چیز دیگری در دست نداریم، که عقل در چنین شرایطی، به دست آوردن ظن بر اساس موازین عقلی و شرعی را واجب می داند، و چنین ظنی تنها برای فقیه حاصل می شود که بر تمام آیات و روایات فقهی اشراف دارد نه مردم عوام که نسبت به کل دین نا آگاهند و حتی برای شان شک هم حاصل نمی شود چه برسد به ظن؛ برای همین به مجتهد رجوع می کنند تا برای شان ظن حاصل شود.
اینها همه به کنار، اصلاً دلیل عقلیِ تقلید، منحصر در قاعده وجوب رجوع جاهل به عالم نیست بلکه عقل به وجوب رجوع غیر متخصص به متخصص هم حکم می کند هر چند که متخصص، در همه آنچه که می گوید یقین نداشته باشد، و ممکن نیست کسی بتواند این را انکار کند که تنها فقیه است که نسبت به مسائل شرعی و ادله استنباط آن متخصص می باشد، همچنانکه ممکن نیست کسی تخصصی بودن مسائل دین را انکار کند. و اولین وجه تخصصی بودن دین، زبان آنست که عربیِ قرآنی می باشد چون عموم مردم اصلاً عربی یاد ندارند و نیازمند مراجعه به مترجم یا ترجمه او هستند که این اولین مرحله تقلید است: تقلید از مترجم، و توضیح آن قبلاً گذشت.
[1] . المحاسن ج1 ص246 ح244
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
2.21M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۲۳
╣◆ادامه گفتار سوم: ستیزه با علما
╣◆سخن اول: جواز تقلید
◆ادعای هفتم) فقها عالم نیستند!
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ادعای هفتم) فقها عالم نیستند. فقط حجت خدا عالم است، و تطبیق مساله تقلید بر مراجعه به طبیب، جز فریبکاری نیست، چون طبیب ادعا ندارد که عالم است و صد در صد به نسخه اش یقین دارد، پس آنچه مدافعان تقلید ادعا می کنند، وجوب رجوع جاهل به ظانّ است که هیچ دلیلی بر آن نیست.
پاسخ: اینکه عالم فقط حجت خداست مخالف دهها روایت پیرامون موضوع علم و عالم و پیروی کردن از علماست، مثل:
سخن حضرت هادی علیه السلام: (اگر بعد از غیبت قائمِ شما عالمانی نبودند که به سوی او دعوت کنند و او را اثبات نمایند و از دین وی توسط دلیل های الهی دفاع کنند و بندگان ضعیف خدا را از دام های شیطان و یارانش و دشمنان ائمه نجات دهند احدی باقی نمی ماند الا اینکه از دین خدا مرتد می شد ولی علما همان کسانی هستند که افسار قلوب شیعیان ضعیف را در دست می گیرند همانگونه که ناخدا سکان کشتی را نگه می دارد، این علما نزد خدای عز و جل برترین ها هستند): «لَوْ لَا مَنْ يَبْقَى بَعْدَ غَيْبَةِ قَائِمِكُمْ ع مِنَ الْعُلَمَاءِ الدَّاعِينَ إِلَيْهِ وَ الدَّالِّينَ عَلَيْهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْ دِينِهِ بِحُجَجِ اللهِ وَ الْمُنْقِذِينَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ اللهِ مِنْ شِبَاكِ إِبْلِيسَ وَ مَرَدَتِهِ وَ مِنْ فِخَاخِ النَّوَاصِبِ لَمَا بَقِيَ أَحَدٌ إِلَّا ارْتَدَّ عَنْ دِينِ اللهِ وَ لَكِنَّهُمُ الَّذِينَ يُمْسِكُونَ أَزِمَّةَ قُلُوبِ ضُعَفَاءِ الشِّيعَةِ كَمَا يُمْسِكُ صَاحِبُ السَّفِينَةِ سُكَّانَهَا أُولَئِكَ هُمُ الْأَفْضَلُونَ عِنْدَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ».[1]
و سخن امام صادق علیه السلام: (صالح از قومش مدتی غائب شد... پرسیدم: در آن زمان آیا عالمی در میان آنها بود؟ فرمود: خدا عادل تر از آنست که زمین را بدون عالم رها کند، عالمی که مردم را به سوی خدای عز و جل راهنمایی نماید. قوم صالح بعد از رفتن او هفت روز در فترت به سر بردند و امامی نمی شناختند الا اینکه بر همان دینی باقی ماندند که داشتند و سخن آنها یکی بود. چون صالح ظهور نمود بر گرد او جمع شدند و مَثل قائم مَثل صالح خواهد بود): «إِنَّ صَالِحاً ع غَابَ عَنْ قَوْمِهِ زَمَاناً ... قُلْتُ: هَلْ كَانَ فِيهِمْ ذَلِكَ الْيَوْمَ عَالِمٌ بِهِ؟ قَالَ: اللهُ أَعْدَلُ مِنْ أَنْ يَتْرُكَ الْأَرْضَ بِلَا عَالِمٍ يَدُلُّ عَلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَقَدْ مَكَثَ الْقَوْمُ بَعْدَ خُرُوجِ صَالِحٍ سَبْعَةَ أَيَّامٍ عَلَى فَتْرَةٍ لَا يَعْرِفُونَ إِمَاماً غَيْرَ أَنَّهُمْ عَلَى مَا فِي أَيْدِيهِمْ مِنْ دِينِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ كَلِمَتُهُمْ وَاحِدَةٌ فَلَمَّا ظَهَرَ صَالِحٌ ع اجْتَمَعُوا عَلَيْهِ وَ إِنَّمَا مَثَلُ الْقَائِمِ ع مَثَلُ صَالِحٍ».[2]
و سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله: (به زودی زمانی بر امت من می آید که از علما فرار می کنند همانگونه که گوسفند از گرگ فرار می کند، چون چنین شود خدای متعال آنها را به سه چیز مبتلا می نماید: اول: برکت را از اموال آنها می برد، دوم: خدا بر آنها سلطان ستمگری مسلط می کند، سوم: بدون ایمان از دنیا می روند): «سَيَأْتِي زَمَانٌ عَلَى أُمَّتِي يَفِرُّونَ مِنَ الْعُلَمَاءِ كَمَا يَفِرُّ الْغَنَمُ عَنِ الذِّئْبِ فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ ابْتَلَاهُمُ اللهُ تَعَالَى بِثَلَاثَةِ أَشْيَاءَ الْأَوَّلُ يَرْفَعُ الْبَرَكَةَ مِنْ أَمْوَالِهِمْ وَ الثَّانِي سَلَّطَ اللهُ عَلَيْهِمْ سُلْطَاناً جَائِراً وَ الثَّالِثُ يَخْرُجُونَ مِنَ الدُّنْيَا بِلَا إِيمَانٍ».[3]
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
و نیز: (علمای شیعیان ما در حالی محشور می شوند که به اندازه فراوانیِ علمشان و تلاششان در هدایت بندگان خدا بر آنها خلعت پوشانده می شود حتی بر بعضی از آنها یک میلیون خلعت از نور پوشانده می شود. سپس منادی خدای عز وجل ندا می دهد: ای سرپرستان یتیمان آل محمد، ای کسانی که به آنها رسیدگی می کردید آن هنگام که از پدران خود یعنی امامان جدا افتادند! آنها شاگردان شما و یتیم هایی بودند که شما سرپرستی شان نمودید و مراقب آنها بودید پس بر آنها خلعت بپوشانید همانگونه که در دنیا بر آنها خلعت علم پوشاندید. پس علما بر هر یک از آن یتیمان به قدری که از علم ایشان بهره برده اند خلعت می پوشانند تا اینکه بر بعضی یتیمان هزار خلعت پوشانده می شود و باز آن ایتام بر کسانی که از آنها چیزی یاد گرفته اند خلعت می پوشانند. سپس خدای متعال می فرماید: باز بر این علما خلعت بپوشانید ...):
«إِنَّ عُلَمَاءَ شِيعَتِنَا يُحْشَرُونَ، فَيُخْلَعُ عَلَيْهِمْ مِنْ خِلَعِ الْكَرَامَاتِ عَلَى قَدْرِ كَثْرَةِ عُلُومِهِمْ، وَ جِدِّهِمْ فِي إِرْشَادِ عِبَادِ اللهِ، حَتَّى يُخْلَعَ عَلَى الْوَاحِدِ مِنْهُمْ أَلْفُ أَلْفِ خِلْعَةٍ مِنْ نُورٍ.
ثُمَّ يُنَادِي مُنَادِي رَبِّنَا عَزَّ وَ جَلَّ: أَيُّهَا الْكَافِلُونَ لِأَيْتَامِ آلِ مُحَمَّدٍ، النَّاعِشُونَ لَهُمْ عِنْدَ انْقِطَاعِهِمْ عَنْ آبَائِهِمُ الَّذِينَ هُمْ أَئِمَّتُهُمْ، هَؤُلَاءِ تَلَامِذَتُكُمْ وَ الْأَيْتَامُ الَّذِينَ كَفَلْتُمُوهُمْ وَ نَعَشْتُمُوهُمْ فَاخْلَعُوا عَلَيْهِمْ كَمَا خَلَعْتُمُوهُمْ خِلَعَ الْعُلُومِ فِي الدُّنْيَا.
فَيَخْلَعُونَ عَلَى كُلِّ وَاحِدٍ مِنْ أُولَئِكَ الْأَيْتَامِ عَلَى قَدْرِ مَا أَخَذُوا عَنْهُمْ مِنَ الْعُلُومِ حَتَّى إِنَّ فِيهِمْ يَعْنِي فِي الْأَيْتَامِ لَمَنْ يُخْلَعُ عَلَيْهِ مِائَةُ أَلْفِ خِلْعَةٍ وَ كَذَلِكَ يَخْلَعُ هَؤُلَاءِ الْأَيْتَامِ عَلَى مَنْ تَعَلَّمَ مِنْهُمْ. ثُمَّ إِنَّ اللهَ تَعَالَى يَقُولُ: أَعِيدُوا عَلَى هَؤُلَاءِ الْعُلَمَاءِ الْكَافِلِينَ لِلْأَيْتَامِ حَتَّى تُتِمُّوا...».[4]
و سخن امیر المومنین علیه السلام: (هر کس از شیعیان ما عالم به شریعت ما بود و شیعیان ضعیف را از ظلمت جهل شان رهانیده، به نور علمی که از ما گرفته وارد کرد، روز قیامت در حالی می آید که بر سرش تاجی از نور است که برای همه اهل قیامت می درخشد و بر او لباسی است که ارزشش از تمام دنیا بیشتر است.
سپس منادی از نزد خدا ندا می دهد: ای بندگان خدا این عالمی از شاگردان آل محمد است هر کسی را او در دنیا از سرگردانی جهل رهانیده، همینک به نور وی چنگ بزند تا از سرگردانی ظلمت امروز رها شده و به بهشت در آید. در این هنگام آن عالم هر کسی را که در دنیا چیزی یادش داده از بقیه جدا می نماید):
«مَنْ كَانَ مِنْ شِيعَتِنَا عَالِماً بِشَرِيعَتِنَا، وَ أَخْرَجَ ضُعَفَاءَ شِيعَتِنَا مِنْ ظُلْمَةِ جَهْلِهِمْ إِلَى نُورِ الْعِلْمِ الَّذِي حَبَوْنَاهُ بِهِ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ عَلَى رَأْسِهِ تَاجٌ مِنْ نُورٍ يُضِيءُ لِأَهْلِ جَمِيعِ تِلْكَ الْعَرَصَاتِ، وَ عَلَيْهِ حُلَّةٌ لَا يَقُومُ لِأَقَلِّ سِلْكٍ مِنْهَا الدُّنْيَا بِحَذَافِيرِهَا.
ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ مِنْ عِنْدِ اللهِ: يَا عِبَادَ اللَّهِ هَذَا عَالِمٌ مِنْ بَعْضِ تَلَامِذَةِ آلِ مُحَمَّدٍ أَلَا فَمَنْ أَخْرَجَهُ فِي الدُّنْيَا مِنْ حَيْرَةِ جَهْلِهِ فَلْيَتَشَبَّثْ بِنُورِهِ، لِيُخْرِجَهُ مِنْ حَيْرَةِ ظُلْمَةِ هَذِهِ الْعَرَصَاتِ إِلَى نَزْهِ الْجِنَانِ. فَيُخْرِجُ كُلَّ مَنْ كَانَ عَلَّمَهُ فِي الدُّنْيَا خَيْراً، أَوْ فَتَحَ عَنْ قَلْبِهِ مِنَ الْجَهْلِ قُفْلًا، أَوْ أَوْضَحَ لَهُ عَنْ شُبْهَةٍ».[5]
و: به امیر المومنین علیه السلام گفته شد: (بعد از ائمه هدی و چراغ های تاریکی ها چه کسی بهترین خلق خداست؟ فرمودند: علمایی که صالح باشند): «قِيلَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع: مَنْ خَيْرُ خَلْقِ اللَّهِ بَعْدَ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ مَصَابِيحِ الدُّجَى قَالَ: الْعُلَمَاءُ إِذَا صَلَحُوا».[6]
و از امام حسن علیه السلام روایت شده: (فضیلت کسی که سرپرست یتیم آل محمد است نسبت به سرپرست یتیمی که به او غذا و آب می دهد مانند فضیلت خورشید بر کوچک ترین ستاره می باشد؛ همان یتیمی که از امامان خود جدا افتاده و در حیرت جهل گیر کرده است. همان سرپرستی که وی را از جهل نجات داده و شبهاتش را بر طرف نموده است): «فَضْلُ كَافِلِ يَتِيمِ آلِ مُحَمَّدٍ، الْمُنْقَطِعِ عَنْ مَوَالِيهِ النَّاشِبِ فِي تِيهِ الْجَهْلِ- يُخْرِجُهُ مِنْ جَهْلِهِ، وَ يُوضِحُ لَهُ مَا اشْتَبَهَ عَلَيْهِ- عَلَى [فَضْلِ] كَافِلِ يَتِيمٍ يُطْعِمُهُ وَ يَسْقِيهِ- كَفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَى السُّهَا».[7]
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
و از امام حسین علیه السلام روایت است: (هر کسی برای ما یتیمی را سرپرستی کند که محنت ما او را به خاطر مخفی شدنمان، از ما جدا کرده، و وی را از علوم ما که به سویش سرازیر شده، آموزش دهد تا او را هدایت نماید، خدای عز وجل ... می فرمایند: ای فرشتگان من برای او در بهشت به عدد هر حرفی که یاد داده یک میلیون قصر بدهید با همه نعمت هایی که لایقش است): «مَنْ كَفَلَ لَنَا يَتِيماً قَطَعَتْهُ عَنَّا مِحْنَتُنَا بِاسْتِتَارِنَا فَوَاسَاهُ مِنْ عُلُومِنَا الَّتِي سَقَطَتْ إِلَيْهِ حَتَّى أَرْشَدَهُ وَ هَدَاهُ، قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ: يَا أَيُّهَا الْعَبْدُ الْكَرِيمُ الْمُوَاسِي إِنِّي أَوْلَى بِالْكَرَمِ اجْعَلُوا لَهُ يَا مَلَائِكَتِي فِي الْجِنَانِ بِعَدَدِ كُلِّ حَرْفٍ عَلَّمَهُ أَلْفَ أَلْفِ قَصْرٍ، وَ ضَمُّوا إِلَيْهَا مَا يَلِيقُ بِهَا مِنْ سَائِرِ النِّعَمِ».[8]
اینها همه درباره اطلاق عالم بر غیر حجت خدا بود، اما ادعای شان درباره طبیب نیز مغالطه است زیرا طبیب در موارد فراوانی به بسیاری از بیماری ها و درمان آنها علم دارد هر چند گاهی در تشخیص مصداق دچار خطا می شود، و در باقی موارد هم به طریق طبابت عالم است، درست عین فقیه.
حال بر فرض که ظان بودن طبیب را قبول کنیم، اما مراجعه به طبیب بارزترین مثال و مصداق برای مراجعه غیر متخصص به متخصص است و شکی نیست که این قاعده عقلیِ قطعی منطبق بر تقلید و رجوع عوام به فقیه نیز می باشد، همچنانکه قبلاً توضیح آن گذشت.
[1] . الإحتجاج ج1 ص18
[2] . کمال الدین ج1 ص136-137 ح6
[3] . جامع الأخبار ص130
[4] . التفسیر المنسوب ص340
[5] . التفسیر المنسوب ص339
[6] . التفسیر المنسوب ص302
[7] . التفسیر المنسوب ص341
[8] . التفسیر المنسوب ص341-342
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
(۳)
audio_2024-06-29_17-49-35.ogg
14.68M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۲۴
╣◆ادامه گفتار سوم: ستیزه با علما
╣◆سخن اول: جواز تقلید
◆ادعای هشتم) بطلان اجتهاد
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ادعای هشتم) بطلان اجتهاد. در روایات متعددی اجتهاد مورد مذمت قرار گرفته است و وقتی اجتهاد مذموم باشد نتیجه اجتهاد که فتوا دادن است و اثر مترتب بر آن که جواز تقلید باشد هم باطل خواهد بود.
پاسخ: مراد از اجتهادی که در روایات مذمت شده، روشی بوده که اهل سنت در استنباط احکام شرعی به کار می برده و نامش را اجتهاد می گذاشته اند. رکن اساسی این اجتهاد، تکیه بر نظرات شخصی در قالب قیاس، استحسان، سد ذرائع و غیر اینها بوده است.
و به عبارت دیگر: اهل سنت، هر جا که آیه یا روایتی درباره موضوعی نیابند به فکر شخصی خود مراجعه می کنند و نامش را اجتهاد می گذارند.
شهید محمد باقر صدر در این باره می نگارد: «اجتهاد یکی از قواعد مدارسی از فقه سنّی بود که می گفت: هر جا فقیه آیه یا روایتی نیافت جهت استنباط حکم شرعی به اجتهاد مراجعه می کند، و اجتهاد در اینجا یعنی تفکر شخصی که فقیه هر چه به ذهنش بهتر رسید همان را مبنای حکم شرع قرار می دهد و گاهی به آن "رأی" هم می گفته اند. بنا بر این، همانگونه که فقیه به قرآن و روایات استناد می جسته، به اجتهاد شخصی نیز استناد و استدلال می کرده است. اجتهاد به این معنی در مدارس بزرگی از اهل سنت علناً وجود داشته که در راس همه آنها مدرسه ابو حنیفه بوده است. این اصطلاح از زمان ائمه علیهم السلام تا قرن هفتم هجری رواج داشته و روایاتی که از ائمه علیهم السلام در مذمت اجتهاد وارد شده این معنی را قصد نموده است».[1]
این در حالیست که اجتهاد نزد شیعه در مقابل قرآن و روایات نیست بلکه اجتهاد یعنی جستجو در خود آیات قرآن و روایات معصومان برای به دست آوردن قواعد یا احکام شرعی.
ما به نمونه ای از روایات مربوطه اشاره می کنیم تا حقیقت آشکار گردد:
الف) «دَخَلَ ابْنُ شُبْرُمَةَ وَ أَبُو حَنِيفَةَ عَلَى الصَّادِقِ ع فَقَالَ لِأَبِي حَنِيفَةَ: ... إِذَا سُئِلْتَ فَمَا تَصْنَعُ؟ قَالَ: أُجِيبُ عَنِ الْكِتَابِ أَوِ السُّنَّةِ أَوِ الِاجْتِهَادِ»[2]:
(ابن شبرمه و ابو حنیفه خدمت امام صادق علیه السلام رسیدند آن حضرت به ابو حنیفه فرمود: زمانیکه از تو سوال می شود چه می کنی؟ پاسخ داد: از قرآن یا روایات یا اجتهاد پاسخ می دهم).
شما به روشنی می بینید که ابو حنیفه، اجتهاد را هم ردیف قرآن و روایات می شمرد نه اینکه آن را در به دست آوردن حکم قرآن و روایات به کار گیرد.
ب) «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ ع فِي رِسَالَتِهِ إِلَى أَصْحَابِ الرَّأْيِ وَ الْقِيَاسِ ... لَكِنَّ النَّاسَ لَمَّا سَفِهُوا الْحَقَّ وَ غَمَطُوا النِّعْمَةَ وَ اسْتَغْنَوْا بِجَهْلِهِمْ وَ تَدَابِيرِهِمْ عَنْ عِلْمِ اللَّهِ وَ اكْتَفَوْا بِذَلِكَ دُونَ رُسُلِهِ وَ الْقُوَّامِ بِأَمْرِهِ وَ قَالُوا لَا شَيْءَ إِلَّا مَا أَدْرَكَتْهُ عُقُولُنَا وَ عَرَفَتْهُ أَلْبَابُنَا فَوَلَّاهُمُ اللهُ مَا تَوَلَّوْا وَ أَهْمَلَهُمْ وَ خَذَلَهُمْ حَتَّى صَارُوا عَبَدَةَ أَنْفُسِهِمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ وَ لَوْ كَانَ اللهُ رَضِيَ مِنْهُمُ اجْتِهَادَهُمْ وَ ارْتِيَاءَهُمْ فِيمَا ادَّعَوْا مِنْ ذَلِكَ لَمْ يَبْعَثِ اللهُ إِلَيْهِمْ فَاصِلًا لِمَا بَيْنَهُمْ»[3]:
(امام صادق علیه السلام در نامه ای به اصحاب رای و قیاس: ... اما مردم زمانیکه نسبت به حق نادان شده و نعمت را نادید گرفتند و به جهل و تدابیرشان از علم خدا بی نیازی جستند و به همین فارق از رسولان و قائمان به امر خدا اکتفا نمودند و گفتند: چیزی نیست الا همانچه ما با عقلهای خویش درک و با فکرهای مان می شناسیم، در این زمان خدا آنها را به آنچه سرسپرده اش شده بودند واگذاشت و رهایشان کرد و زیانشان زد تا جایی که ندانسته پرستش کننده خودشان شدند؛ در حالیکه اگر خدا به اجتهاد و نظر دادن های آنها در آنچه ادعا می کنند راضی بود اصلاً جدا کننده حق از باطلی برای شان نسبت به اختلافاتی که داشتند نمی فرستاد).
در این روایت کاملاً آشکار است مخاطب امام علیه السلام اهل سنت اند که با بی توجهی به احادیث اهل بیت، همچون ابو حنیفه برای به دست آوردن احکام شرعی به سراغ عقل و نظر خود رفته اند، و این هیچ ارتباطی به اجتهاد شیعی ندارد که اساسش توجه کامل به روایات اهل بیت علیهم السلام می باشد.
و تمام احادیثی که جریان احمد بصری در مذمت اجتهاد بر سر عَلم می کنند از همین قبیل است.
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
بطلان تقلید در عقاید
پیروان این مدعی دروغین که نتوانستند به هیچگونه، تقلید در احکام شرعی را باطل جلوه دهند و بطلان همه استدلال های شان روشن و آشکار شد، در یک عقب نشینی آشکار می گویند: اصلاً تقلید در احکام جایز باشد اما این چه ربطی به تقلید در عقاید دارد که شما مردم را در مورد کشف حقانیت احمد بصری به علما ارجاع می دهید؟! چون خودتان قبول دارید که تقلید در عقاید باطل است پس بگذارید خود مردم به سراغ کتاب های احمد و پیروان او روند تا ببینند سخنش بر حق است یا نه.
این در حالی است که آنها نمی دانند عقاید اسلام بر دو قسمِ عقلی و نقلی است و آنچه تقلید در آن باطل می باشد عقاید عقلی است نه نقلی. زیرا منبع عقاید نقلی دقیقاً همان قرآن و روایات و اجماع است که توضیح دادیم عوام مردم تخصصی در زمینه مراجعه به همه آیات و روایات ندارند.
و مراد از عقاید عقلی آنهایی است که با عقل ثابت می شود مثل وجود خدا و لزوم ارسال پیامبر و عصمت حجت خدا از گناه و خطا و ...، بر خلاف عقاید نقلی که توسط حجت خدا بیان می شود و راهی برای عقل در تشخیص آنها نیست، مثل تعداد امامان این امت یا علائم حتمی ظهور که اینها تنها توسط آیات قرآن و روایات قابل شناخت است.
نادان ترین فقیه:
در پایان می گوییم: احمد بصری که این همه به فقها می توپد وقتی خودش می خواسته رساله عملیه بنویسد چیزی یاد نداشته! لذا رفته کتاب یکی از فقهای شیعه در قرن هفتم به نام محقق حلی را برداشته و آن را خلاصه کرده و جزء تالیفات خویش جا زده است! و در آن همان فتاوای دیگر فقها وجود دارد مگر چند مورد که درباره مهدیین افزوده است! در این صورت پس فرق احکامی که او آورده با احکامی که دیگر فقها گفته اند چیست که اینقدر به آنها حمله می کند؟!!!
بله فرقهایی در کتاب او هست مثلاً:
۱. لفظ «قُبُل: شرمگاه زن» را اینگونه ثبت نموده: «قُبِل: قبول می شود[4]» (شرائع الإسلام ج1-3 ص12)؛
۲. لفظ «الإزار: لُنگ» را این گونه ثبت کرده: «الأزار» (شرائع الإسلام ج1-3 ص26)؛
۳. لفظ «إسم» را اینگونه: «أسم» (شرائع الإسلام ج1-3 ص30)؛
۴. لفظ «تضیّق الوقت» را اینگونه: «تضییق الوقت» (شرائع الإسلام ج1-3 ص30)؛
۵. لفظ «أمارة: نشانه» را اینگونه: «إمارة: حکومت» (شرائع الإسلام ج1-3 ص40)؛
۶. لفظ «بإذنه: به اجازه او» را اینگونه: «بأذنه: به گوش او» (شرائع الإسلام ج1-3 ص42)؛
۷. لفظ «الأذان: اذان نماز» را اینگونه: «الآذان: گوشها» (شرائع الإسلام ج1-3 ص45).
و ما نمی دانیم درباره کسی که فرق بین قُبُل و قُبِل، و أمارة و إمارة، و إذن و أذُن و غیر اینها را نمی داند چه بگوییم!!!
همچنین او در احکام میت فتوا داده: «اگر ائمه و مهدیین علیهم السلام را ذکر کند و آنها را تا آخرین نفر بشمارد خوب است»: (شرائع الإسلام ج1-3 ص26)، و حواسش نبوده که پیروان او اصلاً اسامی مهدیین را نمی دانند چون او به آنها نگفته است! پس چگونه نام آنها تا آخرین نفر را ذکر کنند؟!!!
نیز او یادش رفته حضرت فاطمه علیها السلام را ضمن کسانی ذکر کند که دست زدن جنب به نام آنها حرام است: (شرائع الإسلام ج1-3 ص18)، در حالیکه نام آن حضرت را در ضمن کسانی ذکر کرده که مکروه است فردی که دستشویی رفته به هنگام استنجا در دست چپش انگشتری باشد که نام یکی از آنها بر آن نقش بسته است: (شرائع الإسلام ج1-3 ص14)، در نتیجه، استنجا با اسم آن حضرت مکروه می باشد اما لمس کردن نام ایشان در حال جنابت جایز است!!!
شاید کسی بگوید: علت انتخاب کتاب محقق حلی توسط احمد بصری این بوده که ایشان قائل به جواز تقلید نبوده، اما چنین نیست و نظر محقق درباره تقلید همان نظری است که عموم شیعیان دارند و اصلاً به همین خاطر کتاب فقهی نگاشته است. بله او در کتاب فقهیش «شرائع الإسلام» مساله تقلید را بیان نکرده اما در کتاب اصولیش به نام: «معارج الأصول» تصریح نموده:
«جایز است عامی در احکام شرعی به فتوای عالم عمل کند ... دلیل ما اتفاق علمای همه قرون بر اجازه داشتن عوام در عمل کردن به فتوای علماست و هیچ منکِری وجود ندارد: يجوز للعامي العمل بفتوى العالم في الأحكام الشرعية ... لنا: اتفاق علماء الأعصار على الإذن للعوام في العمل بفتوى العلماء من غير تناكر».[5]
[1] . دروس فی علم الأصول ج1 ص54-55
[2] . مناقب آل أبی طاب علیهم السلام ج4 ص252-254
[3] . المحاسن ص209
[4] . فعل ماضی در جواب شرط، مضارع معنا می شود.
[5] . معارج الأصول (الطبع الجديد) ص275
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
(۲)