audio_2024-06-29_17-34-19.ogg
9.22M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۲۲
╣◆ادامه گفتار سوم: ستیزه با علما
╣◆سخن اول: جواز تقلید
◆ادعای پنجم) آیات ضد تقلید
◆ادعای ششم) فقدان دلیل عقلی
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ادعای پنجم) آیات ضد تقلید. ما در قرآن آیاتی بر ضد تقلید داریم که تقلیدگران از علمای یهود یا از آباء و اجداد خود را مذمت می کند.
پاسخ: مفاد آیات دسته اول با توجه به روایات ذیل آن، مردمی است که با وجود علم به باطل بودن حکم علمایشان باز از آنها تبعیت کرده، به فتوای آنها استناد می نمودند مثل اینکه می دانستند ربا حرام است اما چون علمایشان حلال کرده بودند آنها هم ربا می خوردند، یا مثل اینکه یقین داشته باشند حجاب بر زن واجب است اما فقیه دنیاپرستی بیاید فتوا دهد برهنگی زنان بی اشکال است و زنها بروند خود را برهنه کنند.
چنین تقلیدی است که قرآن از آن مذمت کرده، در حالیکه تقلیدی که شیعه می کند با علم به باطل بودن فتوای مجتهد نیست و الا بر او هم چنین تقلیدی حرام است، و این معنای رب قرار دادن علما می باشد.
امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه مربوطه می فرمایند: (به خدا قسم آنها برای علمایشان نماز نخواندند و روزه نگرفتند ولی در معصیت خدا از ایشان اطاعت کردند): «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِ اللهِ تَعَالَى: "اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ" وَ اللهِ مَا صَلَّوْا لَهُمْ وَ لَا صَامُوا وَ لَكِنْ أَطَاعُوهُمْ فِي مَعْصِيَةِ اللهِ».[1]
و اما منظور آیات دسته دوم، تقلید کورکورانه از آباء و اجدادِ جاهل بوده است. یعنی با اینکه می دانستند پدران شان هیچ علمی در دین نداشته اند و فاقد هرگونه تحقیق و تخصص اند، تنها به صرف تعصب داشتن بر عقاید پدری، حاضر به تحقیق درباره حق نبودند. اما این چه ربطی به تقلید شیعه دارد که نه از پدران بلکه از علمای بزرگی پیروی می کند که به علم و تقوا و تخصص و اخلاص شناخته شده اند؟!
ادعای ششم) فقدان دلیل عقلی. دلیل عقلیِ وجوب رجوع جاهل به عالم منطبق بر فقها نیست چون آنها به احکام شرعی علم ندارند و صرفاً ظانّ هستند نه عالم.
پاسخ: اینکه فقها عالم نیستند و صرفاً ظانّ می باشند سفسطه است، زیرا علم فقیه، یا به حکم شرعی می باشد و یا به طریق به دست آوردن حکم، که بداند از چه راهی می تواند حکم شرعی را به دست آورد، و فقها، به هر دو مساله علم دارند. یعنی هم به حکم شرعی در بسیاری از مسائل فقهی علم دارند و هم به طریق استنباط حکم در بقیه مسائل عالمند. آنها علم به آیات احکام دارند، آنها علم به تمام بیانات ائمه علیهم السلام در روایات فقهی دارند، آنها علم به قواعد عقلی مورد نیاز در طریق استنباط دارند.
لذا آنچه در کتابهای فقهی خود ثبت می کنند یا عین کلام ائمه علیهم السلام است مثل "المُقنع" شیخ صدوق، "المُقنعه" شیخ مفید، "النهایه" شیخ طوسی و ...، و یا متفرع بر کلمات آن حضرات می باشد. الا مواردی که در روایات متعارض یا ضعیف وارد شده و یا موضوعات جدیدی که اصلاً در زمان آن حضرات مطرح نبوده، که در این صورت بر اساس قواعدِ به دست آمده از خود قرآن و روایات و سیره متشرعه و سیره عقلاء و احکام قطعی عقل نظر دین را استنباط می نمایند؛ بنا بر این، فقها به راه های استنباط هم عالمند.
در نتیجه، آنچه فقها در کتابهای خود فتوا داده اند همان چیزی است که هر عاقلِ عالمی به آیات قرآن و روایات و دیگر ادله مراجعه کند همان را می گوید، پس روشن شد که فقها عالمند و قانون وجوب رجوع جاهل به عالم بر تقلید از فقها کاملاً منطبق می باشد.
حال اگر ما از این سخن چشم بپوشیم و بگوییم فقها صرفاً ظان هستند، اما ظن وقتی جای حق را نمی گیرد و بی ارزش است که راهی برای به دست آوردن قطع و یقین وجود داشته باشد نه زمانیکه دست ما به خاطر غیبت امام علیه السلام در بسیاری از موارد خالی از یقین بوده و جز ظن چیز دیگری در دست نداریم، که عقل در چنین شرایطی، به دست آوردن ظن بر اساس موازین عقلی و شرعی را واجب می داند، و چنین ظنی تنها برای فقیه حاصل می شود که بر تمام آیات و روایات فقهی اشراف دارد نه مردم عوام که نسبت به کل دین نا آگاهند و حتی برای شان شک هم حاصل نمی شود چه برسد به ظن؛ برای همین به مجتهد رجوع می کنند تا برای شان ظن حاصل شود.
اینها همه به کنار، اصلاً دلیل عقلیِ تقلید، منحصر در قاعده وجوب رجوع جاهل به عالم نیست بلکه عقل به وجوب رجوع غیر متخصص به متخصص هم حکم می کند هر چند که متخصص، در همه آنچه که می گوید یقین نداشته باشد، و ممکن نیست کسی بتواند این را انکار کند که تنها فقیه است که نسبت به مسائل شرعی و ادله استنباط آن متخصص می باشد، همچنانکه ممکن نیست کسی تخصصی بودن مسائل دین را انکار کند. و اولین وجه تخصصی بودن دین، زبان آنست که عربیِ قرآنی می باشد چون عموم مردم اصلاً عربی یاد ندارند و نیازمند مراجعه به مترجم یا ترجمه او هستند که این اولین مرحله تقلید است: تقلید از مترجم، و توضیح آن قبلاً گذشت.
[1] . المحاسن ج1 ص246 ح244
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
2.21M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۲۳
╣◆ادامه گفتار سوم: ستیزه با علما
╣◆سخن اول: جواز تقلید
◆ادعای هفتم) فقها عالم نیستند!
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ادعای هفتم) فقها عالم نیستند. فقط حجت خدا عالم است، و تطبیق مساله تقلید بر مراجعه به طبیب، جز فریبکاری نیست، چون طبیب ادعا ندارد که عالم است و صد در صد به نسخه اش یقین دارد، پس آنچه مدافعان تقلید ادعا می کنند، وجوب رجوع جاهل به ظانّ است که هیچ دلیلی بر آن نیست.
پاسخ: اینکه عالم فقط حجت خداست مخالف دهها روایت پیرامون موضوع علم و عالم و پیروی کردن از علماست، مثل:
سخن حضرت هادی علیه السلام: (اگر بعد از غیبت قائمِ شما عالمانی نبودند که به سوی او دعوت کنند و او را اثبات نمایند و از دین وی توسط دلیل های الهی دفاع کنند و بندگان ضعیف خدا را از دام های شیطان و یارانش و دشمنان ائمه نجات دهند احدی باقی نمی ماند الا اینکه از دین خدا مرتد می شد ولی علما همان کسانی هستند که افسار قلوب شیعیان ضعیف را در دست می گیرند همانگونه که ناخدا سکان کشتی را نگه می دارد، این علما نزد خدای عز و جل برترین ها هستند): «لَوْ لَا مَنْ يَبْقَى بَعْدَ غَيْبَةِ قَائِمِكُمْ ع مِنَ الْعُلَمَاءِ الدَّاعِينَ إِلَيْهِ وَ الدَّالِّينَ عَلَيْهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْ دِينِهِ بِحُجَجِ اللهِ وَ الْمُنْقِذِينَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ اللهِ مِنْ شِبَاكِ إِبْلِيسَ وَ مَرَدَتِهِ وَ مِنْ فِخَاخِ النَّوَاصِبِ لَمَا بَقِيَ أَحَدٌ إِلَّا ارْتَدَّ عَنْ دِينِ اللهِ وَ لَكِنَّهُمُ الَّذِينَ يُمْسِكُونَ أَزِمَّةَ قُلُوبِ ضُعَفَاءِ الشِّيعَةِ كَمَا يُمْسِكُ صَاحِبُ السَّفِينَةِ سُكَّانَهَا أُولَئِكَ هُمُ الْأَفْضَلُونَ عِنْدَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ».[1]
و سخن امام صادق علیه السلام: (صالح از قومش مدتی غائب شد... پرسیدم: در آن زمان آیا عالمی در میان آنها بود؟ فرمود: خدا عادل تر از آنست که زمین را بدون عالم رها کند، عالمی که مردم را به سوی خدای عز و جل راهنمایی نماید. قوم صالح بعد از رفتن او هفت روز در فترت به سر بردند و امامی نمی شناختند الا اینکه بر همان دینی باقی ماندند که داشتند و سخن آنها یکی بود. چون صالح ظهور نمود بر گرد او جمع شدند و مَثل قائم مَثل صالح خواهد بود): «إِنَّ صَالِحاً ع غَابَ عَنْ قَوْمِهِ زَمَاناً ... قُلْتُ: هَلْ كَانَ فِيهِمْ ذَلِكَ الْيَوْمَ عَالِمٌ بِهِ؟ قَالَ: اللهُ أَعْدَلُ مِنْ أَنْ يَتْرُكَ الْأَرْضَ بِلَا عَالِمٍ يَدُلُّ عَلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَقَدْ مَكَثَ الْقَوْمُ بَعْدَ خُرُوجِ صَالِحٍ سَبْعَةَ أَيَّامٍ عَلَى فَتْرَةٍ لَا يَعْرِفُونَ إِمَاماً غَيْرَ أَنَّهُمْ عَلَى مَا فِي أَيْدِيهِمْ مِنْ دِينِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ كَلِمَتُهُمْ وَاحِدَةٌ فَلَمَّا ظَهَرَ صَالِحٌ ع اجْتَمَعُوا عَلَيْهِ وَ إِنَّمَا مَثَلُ الْقَائِمِ ع مَثَلُ صَالِحٍ».[2]
و سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله: (به زودی زمانی بر امت من می آید که از علما فرار می کنند همانگونه که گوسفند از گرگ فرار می کند، چون چنین شود خدای متعال آنها را به سه چیز مبتلا می نماید: اول: برکت را از اموال آنها می برد، دوم: خدا بر آنها سلطان ستمگری مسلط می کند، سوم: بدون ایمان از دنیا می روند): «سَيَأْتِي زَمَانٌ عَلَى أُمَّتِي يَفِرُّونَ مِنَ الْعُلَمَاءِ كَمَا يَفِرُّ الْغَنَمُ عَنِ الذِّئْبِ فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ ابْتَلَاهُمُ اللهُ تَعَالَى بِثَلَاثَةِ أَشْيَاءَ الْأَوَّلُ يَرْفَعُ الْبَرَكَةَ مِنْ أَمْوَالِهِمْ وَ الثَّانِي سَلَّطَ اللهُ عَلَيْهِمْ سُلْطَاناً جَائِراً وَ الثَّالِثُ يَخْرُجُونَ مِنَ الدُّنْيَا بِلَا إِيمَانٍ».[3]
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
و نیز: (علمای شیعیان ما در حالی محشور می شوند که به اندازه فراوانیِ علمشان و تلاششان در هدایت بندگان خدا بر آنها خلعت پوشانده می شود حتی بر بعضی از آنها یک میلیون خلعت از نور پوشانده می شود. سپس منادی خدای عز وجل ندا می دهد: ای سرپرستان یتیمان آل محمد، ای کسانی که به آنها رسیدگی می کردید آن هنگام که از پدران خود یعنی امامان جدا افتادند! آنها شاگردان شما و یتیم هایی بودند که شما سرپرستی شان نمودید و مراقب آنها بودید پس بر آنها خلعت بپوشانید همانگونه که در دنیا بر آنها خلعت علم پوشاندید. پس علما بر هر یک از آن یتیمان به قدری که از علم ایشان بهره برده اند خلعت می پوشانند تا اینکه بر بعضی یتیمان هزار خلعت پوشانده می شود و باز آن ایتام بر کسانی که از آنها چیزی یاد گرفته اند خلعت می پوشانند. سپس خدای متعال می فرماید: باز بر این علما خلعت بپوشانید ...):
«إِنَّ عُلَمَاءَ شِيعَتِنَا يُحْشَرُونَ، فَيُخْلَعُ عَلَيْهِمْ مِنْ خِلَعِ الْكَرَامَاتِ عَلَى قَدْرِ كَثْرَةِ عُلُومِهِمْ، وَ جِدِّهِمْ فِي إِرْشَادِ عِبَادِ اللهِ، حَتَّى يُخْلَعَ عَلَى الْوَاحِدِ مِنْهُمْ أَلْفُ أَلْفِ خِلْعَةٍ مِنْ نُورٍ.
ثُمَّ يُنَادِي مُنَادِي رَبِّنَا عَزَّ وَ جَلَّ: أَيُّهَا الْكَافِلُونَ لِأَيْتَامِ آلِ مُحَمَّدٍ، النَّاعِشُونَ لَهُمْ عِنْدَ انْقِطَاعِهِمْ عَنْ آبَائِهِمُ الَّذِينَ هُمْ أَئِمَّتُهُمْ، هَؤُلَاءِ تَلَامِذَتُكُمْ وَ الْأَيْتَامُ الَّذِينَ كَفَلْتُمُوهُمْ وَ نَعَشْتُمُوهُمْ فَاخْلَعُوا عَلَيْهِمْ كَمَا خَلَعْتُمُوهُمْ خِلَعَ الْعُلُومِ فِي الدُّنْيَا.
فَيَخْلَعُونَ عَلَى كُلِّ وَاحِدٍ مِنْ أُولَئِكَ الْأَيْتَامِ عَلَى قَدْرِ مَا أَخَذُوا عَنْهُمْ مِنَ الْعُلُومِ حَتَّى إِنَّ فِيهِمْ يَعْنِي فِي الْأَيْتَامِ لَمَنْ يُخْلَعُ عَلَيْهِ مِائَةُ أَلْفِ خِلْعَةٍ وَ كَذَلِكَ يَخْلَعُ هَؤُلَاءِ الْأَيْتَامِ عَلَى مَنْ تَعَلَّمَ مِنْهُمْ. ثُمَّ إِنَّ اللهَ تَعَالَى يَقُولُ: أَعِيدُوا عَلَى هَؤُلَاءِ الْعُلَمَاءِ الْكَافِلِينَ لِلْأَيْتَامِ حَتَّى تُتِمُّوا...».[4]
و سخن امیر المومنین علیه السلام: (هر کس از شیعیان ما عالم به شریعت ما بود و شیعیان ضعیف را از ظلمت جهل شان رهانیده، به نور علمی که از ما گرفته وارد کرد، روز قیامت در حالی می آید که بر سرش تاجی از نور است که برای همه اهل قیامت می درخشد و بر او لباسی است که ارزشش از تمام دنیا بیشتر است.
سپس منادی از نزد خدا ندا می دهد: ای بندگان خدا این عالمی از شاگردان آل محمد است هر کسی را او در دنیا از سرگردانی جهل رهانیده، همینک به نور وی چنگ بزند تا از سرگردانی ظلمت امروز رها شده و به بهشت در آید. در این هنگام آن عالم هر کسی را که در دنیا چیزی یادش داده از بقیه جدا می نماید):
«مَنْ كَانَ مِنْ شِيعَتِنَا عَالِماً بِشَرِيعَتِنَا، وَ أَخْرَجَ ضُعَفَاءَ شِيعَتِنَا مِنْ ظُلْمَةِ جَهْلِهِمْ إِلَى نُورِ الْعِلْمِ الَّذِي حَبَوْنَاهُ بِهِ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ عَلَى رَأْسِهِ تَاجٌ مِنْ نُورٍ يُضِيءُ لِأَهْلِ جَمِيعِ تِلْكَ الْعَرَصَاتِ، وَ عَلَيْهِ حُلَّةٌ لَا يَقُومُ لِأَقَلِّ سِلْكٍ مِنْهَا الدُّنْيَا بِحَذَافِيرِهَا.
ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ مِنْ عِنْدِ اللهِ: يَا عِبَادَ اللَّهِ هَذَا عَالِمٌ مِنْ بَعْضِ تَلَامِذَةِ آلِ مُحَمَّدٍ أَلَا فَمَنْ أَخْرَجَهُ فِي الدُّنْيَا مِنْ حَيْرَةِ جَهْلِهِ فَلْيَتَشَبَّثْ بِنُورِهِ، لِيُخْرِجَهُ مِنْ حَيْرَةِ ظُلْمَةِ هَذِهِ الْعَرَصَاتِ إِلَى نَزْهِ الْجِنَانِ. فَيُخْرِجُ كُلَّ مَنْ كَانَ عَلَّمَهُ فِي الدُّنْيَا خَيْراً، أَوْ فَتَحَ عَنْ قَلْبِهِ مِنَ الْجَهْلِ قُفْلًا، أَوْ أَوْضَحَ لَهُ عَنْ شُبْهَةٍ».[5]
و: به امیر المومنین علیه السلام گفته شد: (بعد از ائمه هدی و چراغ های تاریکی ها چه کسی بهترین خلق خداست؟ فرمودند: علمایی که صالح باشند): «قِيلَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع: مَنْ خَيْرُ خَلْقِ اللَّهِ بَعْدَ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ مَصَابِيحِ الدُّجَى قَالَ: الْعُلَمَاءُ إِذَا صَلَحُوا».[6]
و از امام حسن علیه السلام روایت شده: (فضیلت کسی که سرپرست یتیم آل محمد است نسبت به سرپرست یتیمی که به او غذا و آب می دهد مانند فضیلت خورشید بر کوچک ترین ستاره می باشد؛ همان یتیمی که از امامان خود جدا افتاده و در حیرت جهل گیر کرده است. همان سرپرستی که وی را از جهل نجات داده و شبهاتش را بر طرف نموده است): «فَضْلُ كَافِلِ يَتِيمِ آلِ مُحَمَّدٍ، الْمُنْقَطِعِ عَنْ مَوَالِيهِ النَّاشِبِ فِي تِيهِ الْجَهْلِ- يُخْرِجُهُ مِنْ جَهْلِهِ، وَ يُوضِحُ لَهُ مَا اشْتَبَهَ عَلَيْهِ- عَلَى [فَضْلِ] كَافِلِ يَتِيمٍ يُطْعِمُهُ وَ يَسْقِيهِ- كَفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَى السُّهَا».[7]
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
و از امام حسین علیه السلام روایت است: (هر کسی برای ما یتیمی را سرپرستی کند که محنت ما او را به خاطر مخفی شدنمان، از ما جدا کرده، و وی را از علوم ما که به سویش سرازیر شده، آموزش دهد تا او را هدایت نماید، خدای عز وجل ... می فرمایند: ای فرشتگان من برای او در بهشت به عدد هر حرفی که یاد داده یک میلیون قصر بدهید با همه نعمت هایی که لایقش است): «مَنْ كَفَلَ لَنَا يَتِيماً قَطَعَتْهُ عَنَّا مِحْنَتُنَا بِاسْتِتَارِنَا فَوَاسَاهُ مِنْ عُلُومِنَا الَّتِي سَقَطَتْ إِلَيْهِ حَتَّى أَرْشَدَهُ وَ هَدَاهُ، قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ: يَا أَيُّهَا الْعَبْدُ الْكَرِيمُ الْمُوَاسِي إِنِّي أَوْلَى بِالْكَرَمِ اجْعَلُوا لَهُ يَا مَلَائِكَتِي فِي الْجِنَانِ بِعَدَدِ كُلِّ حَرْفٍ عَلَّمَهُ أَلْفَ أَلْفِ قَصْرٍ، وَ ضَمُّوا إِلَيْهَا مَا يَلِيقُ بِهَا مِنْ سَائِرِ النِّعَمِ».[8]
اینها همه درباره اطلاق عالم بر غیر حجت خدا بود، اما ادعای شان درباره طبیب نیز مغالطه است زیرا طبیب در موارد فراوانی به بسیاری از بیماری ها و درمان آنها علم دارد هر چند گاهی در تشخیص مصداق دچار خطا می شود، و در باقی موارد هم به طریق طبابت عالم است، درست عین فقیه.
حال بر فرض که ظان بودن طبیب را قبول کنیم، اما مراجعه به طبیب بارزترین مثال و مصداق برای مراجعه غیر متخصص به متخصص است و شکی نیست که این قاعده عقلیِ قطعی منطبق بر تقلید و رجوع عوام به فقیه نیز می باشد، همچنانکه قبلاً توضیح آن گذشت.
[1] . الإحتجاج ج1 ص18
[2] . کمال الدین ج1 ص136-137 ح6
[3] . جامع الأخبار ص130
[4] . التفسیر المنسوب ص340
[5] . التفسیر المنسوب ص339
[6] . التفسیر المنسوب ص302
[7] . التفسیر المنسوب ص341
[8] . التفسیر المنسوب ص341-342
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
(۳)
audio_2024-06-29_17-49-35.ogg
14.68M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۲۴
╣◆ادامه گفتار سوم: ستیزه با علما
╣◆سخن اول: جواز تقلید
◆ادعای هشتم) بطلان اجتهاد
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ادعای هشتم) بطلان اجتهاد. در روایات متعددی اجتهاد مورد مذمت قرار گرفته است و وقتی اجتهاد مذموم باشد نتیجه اجتهاد که فتوا دادن است و اثر مترتب بر آن که جواز تقلید باشد هم باطل خواهد بود.
پاسخ: مراد از اجتهادی که در روایات مذمت شده، روشی بوده که اهل سنت در استنباط احکام شرعی به کار می برده و نامش را اجتهاد می گذاشته اند. رکن اساسی این اجتهاد، تکیه بر نظرات شخصی در قالب قیاس، استحسان، سد ذرائع و غیر اینها بوده است.
و به عبارت دیگر: اهل سنت، هر جا که آیه یا روایتی درباره موضوعی نیابند به فکر شخصی خود مراجعه می کنند و نامش را اجتهاد می گذارند.
شهید محمد باقر صدر در این باره می نگارد: «اجتهاد یکی از قواعد مدارسی از فقه سنّی بود که می گفت: هر جا فقیه آیه یا روایتی نیافت جهت استنباط حکم شرعی به اجتهاد مراجعه می کند، و اجتهاد در اینجا یعنی تفکر شخصی که فقیه هر چه به ذهنش بهتر رسید همان را مبنای حکم شرع قرار می دهد و گاهی به آن "رأی" هم می گفته اند. بنا بر این، همانگونه که فقیه به قرآن و روایات استناد می جسته، به اجتهاد شخصی نیز استناد و استدلال می کرده است. اجتهاد به این معنی در مدارس بزرگی از اهل سنت علناً وجود داشته که در راس همه آنها مدرسه ابو حنیفه بوده است. این اصطلاح از زمان ائمه علیهم السلام تا قرن هفتم هجری رواج داشته و روایاتی که از ائمه علیهم السلام در مذمت اجتهاد وارد شده این معنی را قصد نموده است».[1]
این در حالیست که اجتهاد نزد شیعه در مقابل قرآن و روایات نیست بلکه اجتهاد یعنی جستجو در خود آیات قرآن و روایات معصومان برای به دست آوردن قواعد یا احکام شرعی.
ما به نمونه ای از روایات مربوطه اشاره می کنیم تا حقیقت آشکار گردد:
الف) «دَخَلَ ابْنُ شُبْرُمَةَ وَ أَبُو حَنِيفَةَ عَلَى الصَّادِقِ ع فَقَالَ لِأَبِي حَنِيفَةَ: ... إِذَا سُئِلْتَ فَمَا تَصْنَعُ؟ قَالَ: أُجِيبُ عَنِ الْكِتَابِ أَوِ السُّنَّةِ أَوِ الِاجْتِهَادِ»[2]:
(ابن شبرمه و ابو حنیفه خدمت امام صادق علیه السلام رسیدند آن حضرت به ابو حنیفه فرمود: زمانیکه از تو سوال می شود چه می کنی؟ پاسخ داد: از قرآن یا روایات یا اجتهاد پاسخ می دهم).
شما به روشنی می بینید که ابو حنیفه، اجتهاد را هم ردیف قرآن و روایات می شمرد نه اینکه آن را در به دست آوردن حکم قرآن و روایات به کار گیرد.
ب) «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ ع فِي رِسَالَتِهِ إِلَى أَصْحَابِ الرَّأْيِ وَ الْقِيَاسِ ... لَكِنَّ النَّاسَ لَمَّا سَفِهُوا الْحَقَّ وَ غَمَطُوا النِّعْمَةَ وَ اسْتَغْنَوْا بِجَهْلِهِمْ وَ تَدَابِيرِهِمْ عَنْ عِلْمِ اللَّهِ وَ اكْتَفَوْا بِذَلِكَ دُونَ رُسُلِهِ وَ الْقُوَّامِ بِأَمْرِهِ وَ قَالُوا لَا شَيْءَ إِلَّا مَا أَدْرَكَتْهُ عُقُولُنَا وَ عَرَفَتْهُ أَلْبَابُنَا فَوَلَّاهُمُ اللهُ مَا تَوَلَّوْا وَ أَهْمَلَهُمْ وَ خَذَلَهُمْ حَتَّى صَارُوا عَبَدَةَ أَنْفُسِهِمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ وَ لَوْ كَانَ اللهُ رَضِيَ مِنْهُمُ اجْتِهَادَهُمْ وَ ارْتِيَاءَهُمْ فِيمَا ادَّعَوْا مِنْ ذَلِكَ لَمْ يَبْعَثِ اللهُ إِلَيْهِمْ فَاصِلًا لِمَا بَيْنَهُمْ»[3]:
(امام صادق علیه السلام در نامه ای به اصحاب رای و قیاس: ... اما مردم زمانیکه نسبت به حق نادان شده و نعمت را نادید گرفتند و به جهل و تدابیرشان از علم خدا بی نیازی جستند و به همین فارق از رسولان و قائمان به امر خدا اکتفا نمودند و گفتند: چیزی نیست الا همانچه ما با عقلهای خویش درک و با فکرهای مان می شناسیم، در این زمان خدا آنها را به آنچه سرسپرده اش شده بودند واگذاشت و رهایشان کرد و زیانشان زد تا جایی که ندانسته پرستش کننده خودشان شدند؛ در حالیکه اگر خدا به اجتهاد و نظر دادن های آنها در آنچه ادعا می کنند راضی بود اصلاً جدا کننده حق از باطلی برای شان نسبت به اختلافاتی که داشتند نمی فرستاد).
در این روایت کاملاً آشکار است مخاطب امام علیه السلام اهل سنت اند که با بی توجهی به احادیث اهل بیت، همچون ابو حنیفه برای به دست آوردن احکام شرعی به سراغ عقل و نظر خود رفته اند، و این هیچ ارتباطی به اجتهاد شیعی ندارد که اساسش توجه کامل به روایات اهل بیت علیهم السلام می باشد.
و تمام احادیثی که جریان احمد بصری در مذمت اجتهاد بر سر عَلم می کنند از همین قبیل است.
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
بطلان تقلید در عقاید
پیروان این مدعی دروغین که نتوانستند به هیچگونه، تقلید در احکام شرعی را باطل جلوه دهند و بطلان همه استدلال های شان روشن و آشکار شد، در یک عقب نشینی آشکار می گویند: اصلاً تقلید در احکام جایز باشد اما این چه ربطی به تقلید در عقاید دارد که شما مردم را در مورد کشف حقانیت احمد بصری به علما ارجاع می دهید؟! چون خودتان قبول دارید که تقلید در عقاید باطل است پس بگذارید خود مردم به سراغ کتاب های احمد و پیروان او روند تا ببینند سخنش بر حق است یا نه.
این در حالی است که آنها نمی دانند عقاید اسلام بر دو قسمِ عقلی و نقلی است و آنچه تقلید در آن باطل می باشد عقاید عقلی است نه نقلی. زیرا منبع عقاید نقلی دقیقاً همان قرآن و روایات و اجماع است که توضیح دادیم عوام مردم تخصصی در زمینه مراجعه به همه آیات و روایات ندارند.
و مراد از عقاید عقلی آنهایی است که با عقل ثابت می شود مثل وجود خدا و لزوم ارسال پیامبر و عصمت حجت خدا از گناه و خطا و ...، بر خلاف عقاید نقلی که توسط حجت خدا بیان می شود و راهی برای عقل در تشخیص آنها نیست، مثل تعداد امامان این امت یا علائم حتمی ظهور که اینها تنها توسط آیات قرآن و روایات قابل شناخت است.
نادان ترین فقیه:
در پایان می گوییم: احمد بصری که این همه به فقها می توپد وقتی خودش می خواسته رساله عملیه بنویسد چیزی یاد نداشته! لذا رفته کتاب یکی از فقهای شیعه در قرن هفتم به نام محقق حلی را برداشته و آن را خلاصه کرده و جزء تالیفات خویش جا زده است! و در آن همان فتاوای دیگر فقها وجود دارد مگر چند مورد که درباره مهدیین افزوده است! در این صورت پس فرق احکامی که او آورده با احکامی که دیگر فقها گفته اند چیست که اینقدر به آنها حمله می کند؟!!!
بله فرقهایی در کتاب او هست مثلاً:
۱. لفظ «قُبُل: شرمگاه زن» را اینگونه ثبت نموده: «قُبِل: قبول می شود[4]» (شرائع الإسلام ج1-3 ص12)؛
۲. لفظ «الإزار: لُنگ» را این گونه ثبت کرده: «الأزار» (شرائع الإسلام ج1-3 ص26)؛
۳. لفظ «إسم» را اینگونه: «أسم» (شرائع الإسلام ج1-3 ص30)؛
۴. لفظ «تضیّق الوقت» را اینگونه: «تضییق الوقت» (شرائع الإسلام ج1-3 ص30)؛
۵. لفظ «أمارة: نشانه» را اینگونه: «إمارة: حکومت» (شرائع الإسلام ج1-3 ص40)؛
۶. لفظ «بإذنه: به اجازه او» را اینگونه: «بأذنه: به گوش او» (شرائع الإسلام ج1-3 ص42)؛
۷. لفظ «الأذان: اذان نماز» را اینگونه: «الآذان: گوشها» (شرائع الإسلام ج1-3 ص45).
و ما نمی دانیم درباره کسی که فرق بین قُبُل و قُبِل، و أمارة و إمارة، و إذن و أذُن و غیر اینها را نمی داند چه بگوییم!!!
همچنین او در احکام میت فتوا داده: «اگر ائمه و مهدیین علیهم السلام را ذکر کند و آنها را تا آخرین نفر بشمارد خوب است»: (شرائع الإسلام ج1-3 ص26)، و حواسش نبوده که پیروان او اصلاً اسامی مهدیین را نمی دانند چون او به آنها نگفته است! پس چگونه نام آنها تا آخرین نفر را ذکر کنند؟!!!
نیز او یادش رفته حضرت فاطمه علیها السلام را ضمن کسانی ذکر کند که دست زدن جنب به نام آنها حرام است: (شرائع الإسلام ج1-3 ص18)، در حالیکه نام آن حضرت را در ضمن کسانی ذکر کرده که مکروه است فردی که دستشویی رفته به هنگام استنجا در دست چپش انگشتری باشد که نام یکی از آنها بر آن نقش بسته است: (شرائع الإسلام ج1-3 ص14)، در نتیجه، استنجا با اسم آن حضرت مکروه می باشد اما لمس کردن نام ایشان در حال جنابت جایز است!!!
شاید کسی بگوید: علت انتخاب کتاب محقق حلی توسط احمد بصری این بوده که ایشان قائل به جواز تقلید نبوده، اما چنین نیست و نظر محقق درباره تقلید همان نظری است که عموم شیعیان دارند و اصلاً به همین خاطر کتاب فقهی نگاشته است. بله او در کتاب فقهیش «شرائع الإسلام» مساله تقلید را بیان نکرده اما در کتاب اصولیش به نام: «معارج الأصول» تصریح نموده:
«جایز است عامی در احکام شرعی به فتوای عالم عمل کند ... دلیل ما اتفاق علمای همه قرون بر اجازه داشتن عوام در عمل کردن به فتوای علماست و هیچ منکِری وجود ندارد: يجوز للعامي العمل بفتوى العالم في الأحكام الشرعية ... لنا: اتفاق علماء الأعصار على الإذن للعوام في العمل بفتوى العلماء من غير تناكر».[5]
[1] . دروس فی علم الأصول ج1 ص54-55
[2] . مناقب آل أبی طاب علیهم السلام ج4 ص252-254
[3] . المحاسن ص209
[4] . فعل ماضی در جواب شرط، مضارع معنا می شود.
[5] . معارج الأصول (الطبع الجديد) ص275
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
(۲)
audio_2024-06-29_17-50-28.ogg
22.16M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۲۵
╣◆ادامه گفتار سوم: ستیزه با علما
╣◆سخن دوم: جایگاه علمای آخر الزمان
◆حدیث اول
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
سخن دوم) جایگاه علمای آخر الزمان:
جریان احمد بصری برای جدا کردن مردم از علما و هموار ساختن مسیر گول زدن آنها، احادیثی می آورد که فقها را مذمت کرده و یا آنها را دشمنان قائم موعود دانسته است؛ ما در این سخن حقیقت را برای شما روشن می کنیم و ابتدا احادیثی را ذکر می کنیم که احمد بصری در مهمترین کتابش یعنی "عقائد الإسلام" به آنها استدلال کرده است:
حدیث اول) «وَ يَسِيرُ إِلَى الْكُوفَةِ، فَيَخْرُجُ مِنْهَا سِتَّةَ عَشَرَ أَلْفاً مِنَ الْبُتْرِيَّةِ، شَاكِينَ فِي السِّلَاحِ، قُرَّاءَ الْقُرْآنِ، فُقَهَاءَ فِي الدِّينِ، قَدْ قَرَحُوا جِبَاهَهُمْ، وَ شَمَّرُوا ثِيَابَهُمْ، وَ عَمَّهُمْ النِّفَاقُ، وَ كُلُّهُمْ يَقُولُونَ: يَا ابْنَ فَاطِمَةَ، ارْجِعْ لَا حَاجَةَ لَنَا فِيكَ. فَيَضَعُ السَّيْفَ فِيهِمْ عَلَى ظَهْرِ النَّجَفِ عَشِيَّةَ الْإِثْنَيْنِ مِنَ الْعَصْرِ إِلَى الْعِشَاءِ، فَيَقْتُلُهُمْ أَسْرَعَ مِنْ جَزْرِ جَزُورٍ، فَلَا يَفُوتُ مِنْهُمْ رَجُلٌ، وَ لَا يُصَابُ مِنْ أَصْحَابِهِ أَحَدٌ، دِمَاؤُهُمْ قُرْبَانٌ إِلَى اللهِ. ثُمَّ يَدْخُلُ الْكُوفَةَ فَيَقْتُلُ مُقَاتِلِيهَا حَتَّى يَرْضَى اللهُ (عَزَّ وَ جَلَّ)»[1]:
(قائم - از مدینه - به سوی کوفه می رود. از آنجا 16000 نفر از بُتریه مسلح به سلاح خارج می شوند در حالیکه قاریان قرآن و فقهای دین هستند. پیشانی های آنان پینه بسته و لباس هایشان را بر زمین می کشند و نفاق آنان را در بر گرفته است. همه آنها می گویند: ای پسر فاطمه برگرد، ما به تو نیازی نداریم. او در پشت نجف، در روز دوشنبه از عصر تا عشا در میان آنان شمشیر می کشد و آنها را سریع تر از کشتنِ قربانی می کشد، و یک مرد از ایشان باقی نمی ماند و هیچ یك از یارانش زخمی نمی شوند، ریختن خون های آنها موجب تقرب به خداست. سپس او وارد کوفه شده و آنقدر جنگجویان آن را می کشد تا خداوند عز و جل راضی شود).
پاسخ: دست خیانتکار احمد بصری، از ابتدای این حدیثِ مجهول و ضعیف تا حدود هشت خط را حذف نموده تا حقایقی که در این روایت بر ضد اوست بر ملا نشود[2]، اما من آن قسمتی که او حذف کرده را می آورم:
«ابو الجارود می گوید: از امام باقر علیه السلام پرسیدم: کی قائم شما قیام می کند؟ فرمود: ای ابو الجارود شماها زمانش را درک نمی کنید. گفتم: اهل زمانش را چه؟ فرمودند: اهل زمانش را هم درک نخواهی کرد، قائم به حق از ما قیام نخواهد کرد مگر بعد از نا امید شدن شیعه. او سه بار مردم را دعوت می نماید و احدی اجابتش نمی کند؛ چون روز چهارم شد به پرده های کعبه می آویزد و می گوید: ای پروردگار یاریم کن، و دعای او رد نمی شود، لذا خدای تبارک و تعالی به فرشتگانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را در جنگ بدر یاری کردند و هنوز لباسهای رزمی خود را در نیاورده اند دستور می دهد و آنها با قائم بیعت می کنند و سپس 313 نفر از مردم با وی بیعت می نمایند و او به مدینه می رود و مردم هم می آیند تا خدای عز و جل راضی شود، و 1500 قریشی را می کشد که همگی فرزند زنا هستند.
بعد وارد مسجد النبی شده و دیوار را شکسته روی زمین می اندازد و آن دو را با جسدی تر و تازه بیرون می کشد و با آن دو سخن می گوید و آن دو جواب می دهند و در این هنگام اهل باطل به شک می افتند و می گویند: با مرده سخن می گوید؟ او در همان مسجد 500 نفر از اهل باطل را می کشد سپس آن دو را با همان هیزمی آتش می زند که برای سوزاندن علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) جمع کرده بودند؛ و آن هیزم نزد ماست که از هم به ارث می بریم، او قصر مدینه را خراب می کند.
قائم به سوی کوفه می رود. از آنجا 16000 نفر از بُتریه مسلح به سلاح خارج می شوند در حالیکه قاریان قرآن و فقهای دین هستند. پیشانی های آنان پینه بسته و لباس هایشان را بر زمین می کشند و نفاق آنان را در بر گرفته است. همه آنها می گویند: ای پسر فاطمه برگرد، ما به تو نیازی نداریم. او در پشت نجف، در روز دوشنبه از عصر تا عشا در میان آنان شمشیر می کشد و آنها را سریع تر از کشتنِ قربانی می کشد، یک مرد از ایشان باقی نمی ماند و هیچ یك از یارانش زخمی نمی شوند، ریختن خون های آنها موجب تقرب به خداست. سپس او وارد کوفه شده و آنقدر جنگجویان آن را می کشد تا خداوند عز و جل راضی شود».
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
البته دست خیانتکار مدعی، انتهای حدیث را هم حذف نموده که من آن را نیز می آورم:
«ابو الجارود می گوید: عقل من این قسمت را نفهمید، لذا کمی مکث کردم سپس پرسیدم: فدایتان شوم چه چیزی به قائم می فهماند که خدای عز و جل کی راضی می شود؟
فرمودند: ابو الجارود؛ خدا به مادر موسی وحی کرد و قائم برتر از مادر موسی است، و خدا به زنبور عسل وحی کرد و قائم برتر از زنبور عسل است. و من متوجه شدم و امام فرمودند: عقلت کشید؟ گفتم: بله.
بعد فرمودند: قائم (علیه السلام) 309 سال پادشاهی می کند همانگونه که اصحاب کهف 309 سال در غارشان ماندند، زمین را پر از عدل و داد می نماید همانگونه که از ظلم و ستم پر شده است، خدا برای او شرق و غرب را فتح می کند، آنقدر از مردم کشته می شوند که جز دین محمد (صلی الله علیه و آله) دیده نشود، او به روش سلیمان پسر داود (علیهما السلام) رفتار می کند، او خورشید و ماه را می خواند و آن دو اجابتش می کنند، زمین در زیر پای وی پیچیده می شود، خدا به او وحی می کند و او به فرمان خدا عمل می نماید».[3]
احمد بصری و یارانش می گویند مراد از قائم در این حدیث همان مهدی اول به نام احمد است که مثلاً همین جناب مدعی می باشد، چون وی سه بار در نجف مردم را دعوت کرد! این در حالیست که این حدیث تصریح می کند:
الف: قائم (چون روز چهارم شد به پرده های کعبه می آویزد): «إِذَا كَانَ الْيَوْمُ الرَّابِعُ تَعَلَّقَ بِأَسْتَارِ الْكَعْبَةِ»؛
ب: اولین کسانی که با او بیعت می کنند (313 نفر از مردم) اند: «يُبَايِعُهُ مِنَ النَّاسِ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا»؛
ج: (او به مدینه می رود): «يَسِيرُ إِلَى الْمَدِينَةِ» و (وارد مسجد النبی می شود و دیوار را می شکند): «يَدْخُلُ الْمَسْجِدَ فَيَنْقُضُ الْحَائِطَ»؛
د: او در شهر مدینه (1500 قریشی را می کشد که همگی فرزند زنا هستند): «فَيَقْتُلُ أَلْفاً وَ خَمْسَمِائَةٍ قُرَشِيّاً لَيْسَ فِيهِمْ إِلَّا فَرْخُ زَنْيَةٍ».
هـ: او: (آن دو را با جسدی تر و تازه بیرون می کشد و با آن دو سخن می گوید و آن دو جواب می دهند): «ثُمَّ يُخْرِجُ الْأَزْرَقَ وَ زُرَيْقَ غَضَّيْنِ طَرِيَّيْنِ، يُكَلِّمُهُمَا فَيُجِيبَانِهِ»؛
و: او (آن دو را با همان هیزمی آتش می زند که برای سوزاندن علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) جمع کرده بودند): «ثُمَّ يُحْرِقُهُمَا بِالْحَطَبِ الَّذِي جَمَعَاهُ لِيُحْرِقَا بِهِ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ)»؛
ز: قائم در خود مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله (500 نفر از اهل باطل را می کشد): «فَيَقْتُلُ مِنْهُمْ خَمْسَمِائَةِ مُرْتَابٍ فِي جَوْفِ الْمَسْجِدِ».
ح: قائم (قصر مدینه را خراب می کند): «وَ يَهْدِمُ قَصْرَ الْمَدِينَةِ».
خوب جناب مدعی تا اینجای حدیث را حذف کرده زیرا حتی یکی از این چیزهایی که گفته شد منطبق بر او نبوده و نخواهد بود، اما این قسمت حدیث را ذکر کرده که می گوید:
الف: (قائم به سوی کوفه می رود): «وَ يَسِيرُ إِلَى الْكُوفَةِ»، اما از کجا به آنجا می رود؟ از مدینه، همانطور که حدیث گفته، ولی این مدعی اصلاً در عمرش مدینه را ندیده و اصلاً در مدینه نبوده که بخواهد از آن به کوفه بیاید و نیز هیچکدام از آن کارهایی که در مورد قائم ذکر شد را در مدینه انجام نداده است.
ب: (از آنجا 16000 نفر از بُتریه مسلح به سلاح خارج می شوند در حالیکه قاریان قرآن و فقهای دین هستند): «فَيَخْرُجُ مِنْهَا سِتَّةَ عَشَرَ أَلْفاً مِنَ الْبُتْرِيَّةِ، شَاكِينَ فِي السِّلَاحِ، قُرَّاءَ الْقُرْآنِ، فُقَهَاءَ فِي الدِّينِ»، این جمله همان شاهد مثال مدعی برای اثبات اینست که فقهای عصر حاضر همگی فاسق و فاجر و کافرند! در حالیکه شما می بینید:
اولاً این 16000 نفر جزء بُتریه معرفی شده اند نه شیعیان، و بُتریه فرقه ای از زیدی مذهبان هستند که بین خلافت دو غاصب اول و امامت چهار یا پنج امام اول علیهم السلام جمع بسته اند و فقهشان هم مطابق فقه ابو حنیفه است[4]،
ثانیاً وجود آن 16000 نفر در زمان خروج قائم دانسته شده نه غیبت ایشان و نه حتی ظهور ایشان، پس ربط بین این حدیث و فقهای شیعه در عصر حاضر چیست؟!!
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
پیروان مدعی جهت فرار از این اشکال ادعا می کنند که مراد از بُتریه فرقه ای از زیدیه نیستند چون آنها در یمن می باشند نه کوفه، بلکه مراد کسی است که امام دوازدهم را ابتر و بی فرزند می داند پس منظور همین فقهای فعلی هستند! اما آنها نمی دانند که وقتی جناب مدعی در کوفه ظهور کرد در آن حتی 100 فقیه هم نبود چه برسد به 16000 فقیه و همینک هم یک دهم آن عدد فقیه در کوفه وجود ندارد.
به علاوه، صرف اینکه الآن بتریه در یمن هستند دلیل نمی شود که تا بعد از ظهور امام زمان علیه السلام در یمن باقی می مانند بلکه ممکن است این جماعت به همراه یمانی برای دفع لشکر سفیانی به عراق آمده باشند و تا هنگام خروج امام زمان علیه السلام در کوفه بمانند. بلکه اصلاً در روایتی تصریح شده که این جماعتِ اصحاب قرآن، زیدی مذهب هستند و به همراه سید حسنی برای دفع سفیانی به کوفه آمده اند اما پس از بیعت حسنی با امام زمان علیه السلام سر به شورش می گذارند و همگی کشته می شوند:
«فَيُقْبِلُ الْحَسَنِيُّ ... حَتَّى يَرِدَ الْكُوفَةَ ... فَيَخْرُجُ الْحَسَنِيُّ فِي أَمْرٍ عَظِيمٍ بَيْنَ يَدَيْهِ أَرْبَعَةُ آلَافِ رَجُلٍ وَ فِي أَعْنَاقِهِمُ الْمَصَاحِفُ وَ عَلَى ظُهُورِهِمُ الْمُسُوحُ الشَّعَرُ يُقَالُ لَهُمُ الزَّيْدِيَّة ُ... فَيَقُولُ الْحَسَنِيُّ اللهُ أَكْبَرُ مُدَّ يَدَكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ حَتَّى أُبَايِعَكَ فَيَمُدُّ يَدَهُ فَيُبَايِعُهُ وَ يُبَايِعُهُ سَائِرُ عَسْكَرِ الْحَسَنِيِّ إِلَّا الْأَرْبَعَةَ آلَافٍ أَصْحَابِ الْمَصَاحِفِ وَ الْمُسُوحِ الشَّعَرِ الْمَعْرُوفِينَ بِالزَّيدِيَّةِ فَيَقُولُونَ مَا هَذَا إِلَّا سِحْرٌ عَظِيمٌ فَتَخْتَلِطُ الْعَسْكَرَانِ وَ يُقْبِلُ الْمَهْدِيُّ عَلَى الطَّائِفَةِ الْمُنْحَرِفَةِ فَيَعِظُهُمْ وَ يدعيهم [يَدْعُوهُمْ] ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ فَلَمْ يَزْدَادُوا إِلَّا طُغْيَاناً وَ كُفْراً فَيَأْمُرُ بِقَتْلِهِمْ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ وَ قَدْ ذُبِحُوا عَلَى مَصَاحِفِهِم».[5]
ج: این حدیث تصریح می کند: (همه آنها می گویند: ای پسر فاطمه برگرد، ما به تو نیازی نداریم): «كُلّهُمْ يَقُولُونَ: يَا ابْنَ فَاطِمَةَ، ارْجِعْ لَا حَاجَةَ لَنَا فِيكَ»، در حالیکه ما جماعت شیعه اصلاً منکر این هستیم که احمد بصری سید و از فرزندان فاطمه علیها السلام باشد، چون عشیره او در بصره کاملاً شناخته شده هستند و خفایی در نسب آنها نسبت به اینکه سید نیستند وجود ندارد. در این صورت چگونه آن 16000 فقیه شیعه به این مدعی خواهند گفت: (ای پسر فاطمه): «يَا ابْنَ فَاطِمَةَ»؟!!
د: این حدیث تصریح می کند: (قائم (علیه السلام) 309 سال پادشاهی می کند همانگونه که اصحاب کهف 309 سال در غارشان ماندند): «الْقَائِمَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) لَيَمْلِكُ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ تِسْعَ سِنِينَ، كَمَا لَبِثَ أَصْحَابُ الْكَهْفِ فِي كَهْفِهِمْ»، در حالیکه یاران احمد بصری برای اثبات قائم بودن او به حدیثی استناد می کنند که تصریح دارد قائم 120 سال عمر می کند: «الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِي يُعَمَّرُ عُمُرَ الْخَلِيلِ عِشْرِينَ وَ مِائَةَ سَنَةٍ يُدْرَى بِهِ ثُمَّ يَغِيبُ غَيْبَةً فِي الدَّهْرِ وَ يَظْهَرُ فِي صُورَةِ شَابٍّ مُوفِقٍ ابْنِ اثْنَتَيْنِ وَ ثَلَاثِينَ سَنَةً حَتَّى تَرْجِعَ عَنْهُ طَائِفَةٌ مِنَ النَّاسِ يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً».[6]
و ما بالاخره نفهمیدیم این مدعیِ قائمیت چه قدر عمر می کند و چقدر پادشاهی؟!!!
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۳)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
هـ: این حدیث تصریح می کند: (خدا برای او شرق و غرب را فتح می کند): «يَفْتَحُ اللَّهُ عَلَيْهِ شَرْقَ الْأَرْضِ وَ غَرْبَهَا»، و: (او به روش سلیمان پسر داود (علیهما السلام) رفتار می کند): «يَسِيرُ بِسِيرَةِ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ)»، و: (او خورشید و ماه را می خواند و آن دو اجابتش می کنند): «يَدْعُو الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ فَيُجِيبَانِهِ»، و: (زمین در زیر پای او پیچیده می شود): «تُطْوَى لَهُ الْأَرْضُ»، و مدعی خودش یقین دارد که تا وقتی دنیا باقی است حتی یکی از این کارها را هم نمی تواند انجام دهد!
اینها همه به کنار، یکی از راه های فهم صحت روایت، تطبیق محتوای آن با واقعیت خارجی است. مثلاً اگر یک روایت با سند صحیح بگوید هر خوابی مومن می بیند صادقه است، خوب ما که از بیرون می دانیم همه خوابهای مومن صادقه نیست و اتفاقاً خواب صادقه خیلی کم پیش می آید. در نتیجه یا باید اطلاق روایت را کنار بگذاریم و بگوییم منظور همه خوابهای مومن نبوده، یا باید در موضوع تصرف کنیم و بگوییم منظور هر مومنی نیست بلکه خالص ترین مومنان مرادند، و یا باید روایت را کنار بگذاریم چون با واقعیت بیرون تطبیق ندارد.
در مورد علما نیز همین گونه است. شیعه دهها هزار عالِم در اقصی نقاط جهان دارد و زندگی خیلی از اینها پیش روی ماست و می بینیم که چگونه زاهدانه و متقیانه زندگی می کنند. پس چطور می شود نسبت به همه آنها حکم کنیم که فاسق و کذابند فقط بخاطر اینکه چند حدیث در مذمت علما آمده است؟! نه، بلکه باید واقعیت خارجی را از نزدیک دید تا فهمید مراد آن احادیث چه بوده؟ آیا فقهای اهل سنت بعد از خروج و اثبات قائمیت نبوده اند؟
توضیح آنکه: طبق روایات فراوان، قائم آل محمد امام دوازدهم علیه السلام است که بین ظهور تا قیامش فقط سه ماه و اندی فاصله می باشد لذا عموم مردم ایشان را بعد از خروج و ثابت شدن قائمیت شان می شناسند، در نتیجه فقهایی که بعد از اثبات قائمیت او با وی به مخالفت بر می خیزند فاسق و کذابند. حال آیا این علما و فقها از شیعه اند؟
حتی یک حدیث در این باره نداریم بلکه دو حدیث آوردیم که سخن از فقهای زیدیه و بتریه می زد، و حدیث دیگری سخن از کسانی می زند که شعارشان خوانخواهی عثمان است[7]، و با توجه به این احادیث در می یابیم مراد فقها و علمای شیعه نیست چون آنها پیوسته حامی و حافظ مذهب شیعه و منتظر قائم موعود علیه السلام بوده اند.
[1] . دلائل الإمامة ص455-456
[2] . عقائد الإسلام ص301
[3] . دلائل الإمامة ص455-456
[4] . فرق الشیعة ص13
[5] . الهداية الكبرى ص403-404
[6] . الغيبة للنعماني ص189 ح44
[7] . الغیبة للطوسی ص475
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
(۴)
╭─┅═ঊঈ👥ঊঈ═┅─╮
#پرسش_وپاسخ
╰─┅═ঊঈ♦️ঊঈ═┅─╯
🔴موضوع: حدیث سیزده وصی!
⊹━━❁ #سوال_ڪاربر ❁━━⊹
سلام استاد منظور این حدیث چیست؟
أَلاَ وَ إِنَّ اللهَ نَظَرَ إِلَى أَهْلِ الْأَرْضِ نَظْرَةً فَاخْتَارَ مِنْهُمْ رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَنَا فَبَعَثَنِي رَسُولاً وَ نَبِيّاً وَ الْآخَرُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ أَوْحَى إِلَيَّ أَنْ أَتَّخِذَهُ أَخاً وَ خَلِيلاً وَ وَزِيراً وَ وَصِيّاً وَ خَلِيفَةً أَلاَ وَ إِنَّهُ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي مَنْ وَالاَهُ وَالاَهُ اللهُ وَ مَنْ عَادَاهُ عَادَاهُ اللهُ لاَ يُحِبُّهُ إِلاَّ مُؤْمِنٌ وَ لاَ يُبْغِضُهُ إِلاَّ كَافِرٌ هُوَ زِرُّ الْأَرْضِ بَعْدِي وَ سَكَنِهَا وَ هُوَ كَلِمَةُ اللهِ التَّقْوَى وَ عُرْوَتُهُ الْوُثْقَى يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللّٰهِ بِأَفْوٰاهِهِمْ -... وَ اللّٰهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكٰافِرُونَ أَلاَ وَ إِنَّ اللهَ نَظَرَ نَظْرَةً ثَانِيَةً فَاخْتَارَ بَعْدَنَا اِثْنَيْ عَشَرَ وَصِيّاً مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَعَلَهُمْ خِيَارَ أُمَّتِي وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ
⊹━━❁ #پاسخ_استاد ❁━━⊹
🖋 سیّــدمہــدےمجــتہـدسیســـتانے:
سلام علیڪم
چهار نکته بیان می کنم:
۱. محقق کتاب در مقدمه ج۱ ص۱۸۱ ذکر کرده که در بعضی نسخه ها بعدی دارد نه بعدنا، یعنی بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله دوازده نفر هستند.
۲. محقق کتاب ذکر کرده که عین همین حدیث در شماره ۱۴ ج۲ ص۶۸۶-۶۸۷ اینگونه ثبت شده:
ان الله نظر نظرة ثالثة فاختار منهم بعدی اثنی عشر وصیا من اهل بیتی و هم خیار امتی... اول الائمة علیّ خیرهم ثم ابنی الحسن ثم ابنی الحسین ثم تسعة من ولد الحسین.
۳. کسی که نصوص کتاب سلیم بر تعداد ائمه علیهم السلام را از اول تا آخر مطالعه کند کاملاً برایش روشن می شود که کل کتاب بر تعداد دوازده امام و وصی تاکید دارد نه بیشتر، پس اگر بعضی متن های آن خلاف این را رساند مشخص است به خاطر خطای نسخه برداران درست ثبت نشده است.
۴. بر فرض که همین متن صحیح باشد، جمله اول درباره انتخاب حضرت علی علیه السلام به عنوان وصی در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله سخن می گوید و جمله دوم درباره انتخاب دوازده نفر به عنوان وصی بعد از وفات ایشان.
و الحمد لله رب العالمین
⊹✧⊹━━⊹❁•👥•❁⊹━━⊹✧⊹
audio_2024-06-29_17-51-40.ogg
15.45M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۲۶
╣◆ادامه گفتار سوم: ستیزه با علما
╣◆سخن دوم: جایگاه علمای آخر الزمان
◆حدیث دوم
◆حدیث سوم
◆حدیث چهارم
◆حدیث پنجم
◆حدیث ششم
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
حدیث دوم) پیامبر صلی الله علیه و آله خطاب به عبد الله بن مسعود: «ای فرزند مسعود زمانی بر مردم بیاید كه: صبر كننده بر دينش چون کسی است که آتش در دست گرفته، مگر كسى گرگ باشد و گر نه گرگها مىخورندش. ای پسر مسعود، علماء و فقهای آنها خائن و فاجرند آنها بدترين خلق خدايند، و همچنين پيروان ايشان و كسانى كه به نزد آنها مى روند، و از ايشان جواب مى گيرند و به آنها محبت مى ورزند و با آنها مجالست و مشورت مى نمايند آنها بدترین خلق خدا هستند که داخل جهنم شان می کند... آنها از من بیزارند و من هم از آنها بیزار هستم... ایشان ذلیل ترین امتم در دنیای شان هستند؛ قسم به کسی که مرا به حق مبعوث نمود یقیناً خدا آنها را به زمین فرو خواهد برد و به شکل بوزینه و خوک مسخشان خواهد نمود. پس پيغمبر به گريه افتاد و ما از گريه اش به گريه افتاديم، پرسيديم: يا رسول الله چرا مى گرييد؟ فرمود: دلم بر اشقياء مي سوزد كه خداوند مي فرمايد: "آن هنگام كه ناله و فريادشان را بشنوى و نتوانند فرار کنند بلكه دستگير شوند" یعنی علماء و فقها».[1]
احمد بصری به این حدیث که کلاً بدون هیچ سندی ثبت شده، تحت عنوان فقهای آخر الزمان تمسک کرده تا فسق و فجور و کفر همه فقهای عصر حاضر را ثابت کند![2]
غافل از آنکه:
اولاً در این حدیث هیچ اشاره ای به آخر الزمان نشده و ممکن است دوره بنی امیه یا بنی عباس یا یکی از دوره های سیاه گذشته را در نظر داشته است.
ثانیاً ممکن است مراد فقهای درباری باشند که دینشان را به دنیای شان فروخته و مطابق میل خلیفه فتوا می دادند و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام می کردند نه فقهای شیعه که پیوسته بیزار از دستگاه خلافت و بری از صفات فقهای آنها بوده اند.
ثالثاً در این حدیث چیزهایی بیان شده که اصلاً منطبق بر فقهای شیعه نیست یا برای شان اتفاق نیفتاده، مثل اینکه گفته آنها ذلیل ترین افراد امت در دنیا هستند حال آنکه فقهای شیعه عزیزترین شخص در میان جامعه شیعه می باشند، یا گفته آنها از پیامبر بیزارند حال آنکه همانها تنها مبلّغ و مروج و مسبب عشق و علاقه شیعه به پیامبر و خاندان ایشان می باشند، یا گفته آنها خسف و مسخ می شوند در حالیکه برای هیچکدام از آنها چنین چیزی رخ نداده است.
اما فهم احمد بصری از این مطالب قاصر است چون او به دنبال این نیست که از احادیث صحیح برای اثبات عقاید صحیح استفاده کند بلکه به دنبال اینست که برای حرف های باطل خود مویداتی از اینگونه روایاتِ بدون سند یافت کند، هر چند سند و محتوای حدیث قابل قبول نباشد.
حدیث سوم) امام صادق علیه السلام: «قائم در پيكار خود با چيزى مواجه می شود كه رسول خدا با آن روبرو نگرديد، رسول خدا در حالى به سوى مردم آمد كه آنها بتهاى سنگى و چوبهاى تراشيده را پرستش مى كردند، ولى قائم، عليه او خروج مى كنند و كتاب خدا را بر ضد وی تأويل مى برند و به استناد همان تأويل با او می جنگند».[3]
مدعی مذکور به این حدیث مرسل برای ادعای باطل خویش استدلال نموده[4]، غافل از آنکه در این حدیث هیچ سخنی از فقها خصوصاً فقهای شیعه ذکر نشده، بلکه طبق اولین حدیثی که آوردیم کسانیکه با او می جنگند از فرقه های منحرف می باشند.
حدیث چهارم) امیر المومنین علیه السلام خطاب به مالک بن ضمره: «اى مالك بن ضمره چگونه خواهى بود هنگامى كه شيعه، اين چنين - و انگشتهايش را در ميان يكديگر كرد و درهم و برهم نمود - با هم اختلاف كنند؟ عرض كرد: يا امير المومنين در چنين زمانی خيرى وجود نخواهد داشت. فرمود: اى مالك همه خير در آن هنگام است، در آن هنگام قائم ما قيام مي كند و هفتاد نفر را كه بر خدا و رسول دروغ مى بندند پيش مي كِشد و آنها را مي كُشد سپس خداوند همه آنان را بر محور يك امر گرد مى آورد».[5]
و ما هر چه فکر می کنیم کیفیت استدلال احمد بصری به این حدیث مجهول[6] را متوجه نمی شویم! اینکه قائم علیه السلام هفتاد نفر از دروغ زنان به خدا و رسول خدا را می کشد چه ارتباطی با این دارد که همه فقهای شیعه در آخر الزمان فاسق و فاجر و کافرند؟! آیا نمی شود تمام آن هفتاد نفرِ دروغزن از فرقه های باطلی باشند که منکر ولایت امیر المومنین بوده و به دروغ ادعا دارند خدا و پیامبر، خلیفه ای برای هدایت امت تعیین نکرده اند؟
حدیث پنجم) ابن عباس گوید: «رسول خدا فرمود: چون به سوی پروردگار به معراج برده شدم ... گفتم: خدایا و سرورم این کی خواهد بود؟ خداى عز و جل به من وحى كرد: آنگاه كه دانش برداشته شود و نادانى آشكار گردد، قاريان فراوان باشند و عمل به قرآن كم گردد، كشتار زياد شود و فقهای هدایتگر كم شوند و فقهای گمراهی و خائنين بسيار شوند ...».[7]
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
این مدعی دروغین به این سخن مرفوعِ مجهول که از اهل بیت نرسیده، تحت عنوان فقهای آخر الزمان استناد نموده[8]، غافل از آنکه طبق تصریح حدیث مذکور، اینگونه نیست که در آن زمان هیچ فقیهی هدایتگر نباشد بلکه: «فقهای هدایتگر كم شوند»، و ما جماعت شیعه تابع همان فقهای هدایتگر هستیم.
حدیث ششم) امام باقر علیه السلام: «در آخر الزمان گروهی خواهند بود که در میان آنها عده ای ریاکار تبعیت می شوند، همانها که اظهار زهد و عبادت می کنند در حالیکه کم سن و نادانند، امر به معروف و نهی از منکر را واجب نمی دانند مگر جایی که ایمن از ضرر (غیر رافع تکلیف)[9] باشند، پیوسته برای خودشان دنبال فرار از تکلیف و عذرتراشی هستند، دنبال لغزشهای علما و خرابی عملشان می باشند، در صورتی به نماز و روزه رو می آورند که در جان و مال ضرری متوجهشان نباشد و الا اگر نماز و سایر اعمالشان ضرری به اموال و بدنهای شان بزند حتماً آنها را کنار می گذارند همانگونه که بالاترین و شریف ترین واجبات را رها نمودند: امر به معروف و نهی از منکر واجبی عظیم است که به واسطه آن واجبات (دیگر) اقامه می شود. در این هنگام است که خشم خدا عز و جل بر آنها کامل می شود و با عِقابش آنها را در بر می گیرد پس نیکان در سرزمین بدها و کوچکان در خانه بزرگان هلاک می گردند».[10]
مدعی بصری به این حدیث مرسلِ مجهول استناد جسته[11] و آن را اینگونه ترجمه نموده: "از لغزشهای علما و فساد عمل آنان پیروی می کنند"[12]، در حالیکه اصلاً نفهمیده این روایت چه می گوید! این روایت می گوید: عده ای ریاکارِ منافقِ بی خردِ فراری از تکالیف، دنبال این راه می افتند که اشتباهاتی از علما پیدا کنند[13] و با تمسک به آن، عمل فاسد خود را انجام دهند، مثل اینکه همه علما گفته اند دختر 9 ساله مکلف می شود و یکی به اشتباه گفته 13 ساله مکلف می شوند و آنها بروند از همو پیروی کنند تا بتوانند با دختران زیر سیزده سال راحت باشند! درست مثل کسانی که دنبال آیات متشابه می روند تا با تفسیر باطل از آنها، برای عمل فاسد خود توجیه بیاورند.
و این برداشت کاملاً با اوصاف چنین افرادی سازگار است، زیرا کسی که طبق تصریح این حدیث، ریاکار و بی خرد و فراری از تکلیف و دنبال عذرتراشی است، از تقلید و علما هم فراری می باشد و هیچوقت نمی رود از علما تقلید کند بلکه خودش در زمره کسانی قرار می گیرد که مخالف علمایند.
نیز برداشت دیگری هم شده و آن اینکه: دنبال اشتباهات علما می گردند تا با به رخ کشیدن آنها در چشم مردم، ایشان را فاسد العمل معرفی کنند و مردم را از گرد آنها پراکنده نمایند.
البته در بسیاری از نسخه ها به جای «عملشان» آمده: «علمشان»[14] که در این صورت معنا این می شود: دنبال اشتباهات علما می گردند تا علم آنها را فاسد جلوه دهند[15]. یعنی از آنجا که هیچ عالمی معصوم نیست و ممکن است اشتباهات علمی داشته باشد، عده ای از خدا بی خبر، برای اینکه به گمان خویش، آبروی علما را ببرند و مردم را از گرد ایشان پراکنده کنند در میان کتب و سخنرانی آنها دنبال اشتباهات ایشان می گردند تا با جمع آوری آنها و ترویج شان در میان مردم، چنین جلوه دهند که علمای شما بی سواد و نادان اند؛ درست عین کاری که پیروان احمد بصری انجام می دهند.
در نتیجه این حدیث نه تنها به نفع احمد نیست که کاملاً بر ضد او می باشد.
[1] . مکارم الأخلاق 450-451
[2] . عقائد الإسلام ص311-301
[3]. الغیبة للنعمانی ص297 ح3
[4] . عقائد الإسلام ص299
[5] . الغیبة للنعمانی ص206 ح11
[6] . عقائد الإسلام ص298-299
[7] . کمال الدین ج1 ص252
[8] . عقائد الإسلام ص298
[9] . الوافی ج15 ص170
[10] . الکافی ج5 ص55-56 ح1
[11] . عقائد الإسلام ص297
[12] . عقاید اسلام، ترجمه مکتب نجف، ص296
[13] . مرآة العقول ج18 ص400
[14] . الکافی (ط – دار الحدیث) ج9 ص482 هامش 8
[15] . ملاذ الأخیار ج9 ص477
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
(۲)
audio_2024-06-29_17-52-39.ogg
13.85M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۲۷
╣◆ادامه گفتار سوم: ستیزه با علما
╣◆سخن دوم: جایگاه علمای آخر الزمان
◆حدیث هفتم
◆حدیث هشتم
◆حدیث نهم
◆حدیث دهم
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
حدیث هفتم) حضرت علی علیه علیه السلام: «به زودی بعد از من زمانی بر شما فرا رسد که در آن زمان چیزی مخفی تر از حقّ و آشکارتر از باطل و نیز چیزی بیشتر از دروغ بستن بر خدای متعال و پیامبرش نباشد، نزد مردم آن دوران کالایی بی ارزشتر از کتاب خدا نیست اگر آنطور که باید تلاوت شود، و باز چیزی پرفروش تر و گران قیمت تر از کتاب خدا نیست اگر از مواضعش تحریف شود. در میان بندگان و سرزمین ها چیزی ناشناخته تر از معروف (احکام الهی) و شناخته شده تر از منکر (زشتی ها و گناهان) وجود ندارد و در آن شهرها هیچ کار هرزه ای زشت تر و هیچ کیفری زجرآورتر از هدایت به هنگام گمراهی در آن زمان نیست، چونکه حاملان کتاب خدا آن را کناری انداخته اند و حافظانش آن را به فراموشی سپرده اند تا جایی که هواهای دل، آنها را به دنبال خود کشاند و این روش را از پدران به ارث بردند و به دروغ و از روی تکذیب، دست به تحریف کتاب خدا زدند و آن را به قیمت ناچیزی فروختند و نسبت به آن بی رغبت بودند.
در آن زمان کتاب خدا و اهل کتاب خدا مطرود و رانده شده اند و هر دو رفیقان یک راهند که کسی پناهشان ندهد و چه خوب رفیقانی هستند، خوشا به آن دو و آنچه انجام می دهند.
در آن زمان کتاب خدا و اهل کتاب خدا به ظاهر در میان مردم هستند ولی در واقع در میان آنها و با آنها نبوده و همراه شان نیستند چون گمراهی با هدایت همراهی نمی کند هر چند یک جا جمع شوند، این قوم بر جدایی اجتماع کرده اند و از جماعت پراکنده شده اند. کسانی متولی امرشان و امر دینشان شده اند که در میان آنها به مکر و منکر و رشوه و قتل رفتار می کنند گویی ایشان امامان کتابند نه اینکه کتاب امام آنها باشد، نزد آنها چیزی از حقّ جز نامش باقی نمانده، از کتاب خدا چیزی جز خط و نوشته اش نمی شناسند، می بینی کسی به خاطر آنچه از حکمت های قرآن شنیده داخل دین می شود اما هنوز درست ننشسته از دین خارج می گردد و از دین یک پادشاه به دین پادشاه دیگر در می آید و از ولایت یک پادشاه به ولایت دیگری و از طاعت یک پادشاه به دیگری و از تعهدات یک پادشاه به تعهدات پادشاه دیگر ...».[1]
اما عجیب اینکه در این حدیث نه حرفی از آخر الزمان زده شده و نه سخنی از فقها به میان آمده، بلکه با توجه به اینکه حضرت می فرمایند: «به زودی بعد از من زمانی بر شما فرا رسد ...» روشن است زمانی طولانی را در نظر ندارند، برای همین علامه مجلسی در شرح آن نوشته: «یعنی زمان بنی امیه و بنی عباس که لعنت خدا بر ایشان باد».[2]
با این وجود، چگونه احمد بصری به این حدیث برای اثبات کفر و فسق فقهای آخر الزمان استناد کرده است؟[3]
همچنانکه فرموده: «در آن زمان کتاب خدا و اهل کتاب خدا مطرود و رانده شده اند» و اهل کتاب خدا، یا اهل بیت علیهم السلام اند و علامه مجلسی در شرح آن نگاشته: «یعنی ائمه علیهم السلام»[4]، که در این صورت ربطی به آخر الزمان و فقهای آن دوران ندارد، و یا فقها هستند که این عبارت در مدح آنان سخن می گوید نه مذمتشان.
بله شاید کسی از جمله ی: «کسانی متولی امرشان و امر دینشان شده اند که در میان آنها به مکر و منکر و رشوه و قتل رفتار می کنند» گمان کند منظور فقها هستند، اما بر فرض هم مرادش فقها باشد، با توجه به دو قرینه ای که بیان شد، فقهای آن دوران مراد بوده نه این دوران، غیر از اینکه با توجه به کلمه "قتل" که در دست حاکمان بوده نه فقها و نیز اینکه می گوید امر دنیا و دین هر دو در دست چنان افرادی می باشد، روشن می شود مرادش خلفای ظالم هستند که به عنوان خلیفه رسول خدا و امیر مومنان، متولی امور دنیا و امور دین مردم بودند.
حدیث هشتم) رسول خدا صلی الله علیه و آله: «به زودی زمانی بر مردم فرا رسد که از قرآن جز نوشته اش و از اسلام جز نامش باقی نماند که به آن (مسلمان) نامیده شوند در حالیکه دورترین مردم از اسلامند، مساجد آنها آباد اما از جهت هدایت خراب است، فقهای آن زمان بدترین فقهای زیر آسمان هستند، فتنه از آنها خارج شده و به همانها باز می گردد».[5]
احمد بصری به این حدیث هم تمسک کرده[6]، در حالیکه در آن هیچ سخنی پیرامون آخر الزمان نیست و با توجه به اینکه فرموده: «به زودی زمانی بر مردم فرا رسد که ...» مشخص است زمان طولانی پس از خود را قصد نکرده اند، لذا نگاه روایت به همان زمان دوران بنی امیه و بنی عباس می باشد که فقهای درباری، همانچه مطابق میل خلیفه بود به عنوان دین خدا به مردم ارائه می دادند و به راستی «بدترین فقهای زیر آسمان» می بودند.
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
حدیث نهم) امام باقر علیه السلام: «زمانی که مهدی قیام کند دشمنی آشکارتر از فقها ندارد و اگر شمشیر در دست مهدی نباشد فقها فتوای قتل او را می دهند». (بیان الأئمه جلد ۳ صفحه ۹۹)
پاسخ: امام باقر علیه السلام چنین چیزی نفرمودند چون این حدیث در هیچ کتاب روایی ثبت نشده مگر کتاب "بیان الأئمه" که نزد همه محققان فاقد هر گونه اعتبار بوده و بسیاری از روایاتش از جمله همین حدیث، در هیچ کتاب دیگری وجود ندارد و سلسله سند هم ندارد و مضامینش نیز شاذ است.
علامه سید جعفر مرتضی عاملی بدون خبر داشتن از دعاوی احمد بصری قبل از سال 1424 درباره کتاب "بیان الأئمه" نگاشته است:
«قطعاً همین کفایت می کند مردم ملتفت باشند قسمت عمده ای از چیزهایی که (از این کتاب) می خوانند و پخش می کنند سندش ضعیف است یا در اکثر موارد از بیخ فاقد هر گونه سند می باشد و روایتی که در آن دارای سند صحیح یا معتبر باشد بسیار نادر است».[7]
اما نسبت به خصوص این حدیث باید گفت: طبق تحقیق، حدیثِ ادعا شده، کلامی از ابن عربی سنی است که به خاطر دشمنی فقهای اهل سنت با وی چنین ادعایی را مطرح کرده است.
بماند که این حدیث ساختگی می گوید: «اگر شمشیر در دست مهدی نباشد فقها فتوای قتل او را می دهند».
پس فتوایی توسط فقها به قتل مهدی داده نمی شود چون شمشیر در دست اوست، و این منطبق بر احمد بصری نیست چون شمشیری در دست ندارد و قبل از اینکه شمشیر به دست بگیرد ادعا می کند فقها فتوا به قتل وی داده اند.
لذا از همین حدیث روشن می شود وی قائم و مهدی موعود نیست!!!
حدیث دهم) امام صادق علیه السلام درباره آخر الزمان در حدیثی طولانی: «... و دیدی که فقیه برای غیر دین تفقه می کند و طالب دنیا و ریاست باشد».[8]
پاسخ: اولاً در ابتدای این حدیث حدود هشتاد مورد از فسادها و فتنه هایی که قبل از ظهور رخ می دهد شمرده شده، سپس جمله مذکور درباره فقیه بیان گشته است. حال آنکه خیلی از آن هشتاد مورد هنوز اتفاق نیفتاده، مثل اینکه ببینی به صورت عمومی محرمها با هم ازدواج می کنند: «وَ رَأَيْتَ ذَوَاتِ الْأَرْحَامِ يُنْكَحْنَ وَ يُكْتَفَى بِهِنَّ» و ببینی انسانها به صورت عمومی با حیوانات ازدواج می نمایند: «وَ رَأَيْتَ الْبَهَائِمَ تُنْكَحُ».
خوب وقتی هنوز این موارد اتفاق نیفتاده، چطور می توان از این حدیث نتیجه گرفت همینک بلکه بیست سال پیش که احمد بصری ظهور کرده، همه فقهای شیعه فاسق و فاجر و کافر بوده اند؟!
ثانیاً ظاهر این حدیث آنست که درباره جریان عمومی جامعه مسلمین سخن می گوید نه طایفه شیعه، پس مرادش از فقیه نیز، فقهای اهل سنت اند نه شیعه.
ثالثاً این روایت نمی گوید تک تک فقها دنیا طلب و ریاست طلب هستند و حتی از لفظ جمع هم استفاده نکرده و نفرموده: فقها را اینگونه ببینی، بلکه به صورت کلی می گوید این اتفاق هم می افتد که فقیه برای دنیا به دنبال فقاهت رود. لذا از این جمله نمی توان برداشت کرد که تمام فقها به اتفاق، دنبال دنیا و ریاست هستند.
و من فکر می کنم همین مقدار از احادیث که آوردیم برای روشن شدن حقیقت کفایت می کند و خواننده گرامی به خوبی دانست آنچه این جماعت برای اثبات کفر و فسق همه فقها و علمای شیعه بدان استناد می کنند، یا ربطی به فقها و علما ندارد، یا سخنی از آخر الزمان نزده است و یا فاقد سند معتبر می باشد.
[1] . الکافی ج8 ص287-289 ح586
[2] . مرآة العقول ج26 ص591
[3] . عقائد الإسلام ص295-297
[4] . مرآة العقول ج26 ص592
[5] . الکافی ج8 ص308 ح295
[6] . عقائد الإسلام ص295
[7] . بیان الأئمة و خبطة البیان فی المیزان ص5-6
[8] . الکافی ج8 ص40
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
(۲)
audio_2024-06-29_17-53-59.ogg
21.45M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۲۸
╣◆ادامه گفتار سوم: ستیزه با علما
╣◆سخن سوم: وجوب پرداخت خمس
◆نکته اول
◆نکته دوم
◆نکته سوم
◆نکته چهارم
◆نکته پنجم
◆نکته ششم
◆نتیجه
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
سخن سوم) وجوب پرداخت خمس:
جریان احمد بصری با تمسک به تک حدیثی که گفته: «وَ أَمَّا الْخُمُسُ فَقَدْ أُبِيحَ لِشِيعَتِنَا وَ جُعِلُوا مِنْهُ فِي حِلٍّ إِلَى وَقْتِ ظُهُورِ أَمْرِنَا لِتَطِيبَ وِلَادَتُهُمْ وَ لَا تَخْبُثَ»[1] ادعا می کند پرداخت خمس در زمان غیبت واجب نبوده و علما به مکر و فریب هزار سال از مردم خمس گرفتند و خودشان حیف و میل کردند.
ما در پاسخ به استناد و ادعای آنها می گوییم:
نکته اول: همه روایاتی که در کتابها ثبت شده اند صحیح نیستند و امیر المومنین علیه السلام فرمودند: «در زمان خود پیامبر بر ایشان دروغ بسته شد تا آنكه ميان مردم به سخنرانى ايستاد و فرمود: ای مردم دروغگویان بر من زیاد شده اند ... بعد از پیامبر نیز بر ایشان دروغ بسته شد».[2]
پس تا دلیل قطعی بر صدور این جمله توسط امام معصوم نداشته باشیم چگونه در مقابل این همه روایت پیرامون وجوب خمس و موارد تعلق و مورد استفاده آن، قابل استناد خواهد بود؟!
نکته دوم: برای تشخیص روایت صحیح باید معیاری داشت که یا از خود دین به دست آید و یا از عقل، و طبق آنچه در گفتار دوم بیان شد، معیاری که دین معرفی کرده، عدالت و وثاقت راوی است و معیاری که عقل می پذیرد نیز همین می باشد.
این در حالیست که راوی حدیث مذکور کاملاً نا شناخته است و در میان دهها هزار روایت فقط سه حدیث از او نقل شده و هیچکس از علمای راوی شناس وی را نمی شناسد. پس چگونه می توانیم به روایتی که تنها و تنها او نقل کرده اعتماد کنیم؟
اشکال نشود که در همین حدیث، جمله ای وجود دارد که فقها به آن برای جواز تقلید استدلال نموده اند، زیرا
اولاً فقها برای اثبات جواز تقلید به این تک حدیث تمسک نکرده اند بلکه مستند آنها مجموعی از ادله عقلی و شرعی است که روی هم مورد استناد آنها می باشد.
ثانیاً آن قسمت از حدیث مورد قبول همه طایفه شیعه قرار گرفته و در فقره مقبوله، سند بررسی نمی شود، بر خلاف این قسمت از حدیث که مورد انکار عموم طایفه شیعه قرار گرفته و شاذ و متروک تلقی شده است.
نکته سوم: خود شیخ صدوق که نقل کننده این حدیث می باشد در کتاب "من لا یحضره الفقیه" که در مقدمه اش گفته فقط احادیث صحیح را می آورم، نه تنها این حدیث را ثبت نکرده بلکه روایات وجوب پرداخت خمس و موارد تعلق خمس را ثبت نموده که بیست حدیث است[3]، که پیداست در زمان ایشان حلال شدن خمس برای شیعه اصلاً مطرح نبوده و وی به عنوان مرجعیت طایفه شیعه قائل به وجوب پرداخت خمس بوده، لذا یا این حدیث را باطل می دانسته و یا از مضمونش چیزی غیر از حلیت خمس فهمیده که به زودی توضیحش خواهد آمد.
نکته چهارم: شیخ کلینی همدوره هر چهار نائب امام زمان علیه السلام بوده و کتابش را در زمان آنها نگاشته است، خوب اگر چنین چیزی از امام زمان علیه السلام رسیده بود وی نمی آمد در باب خمس روایات وجوب آن را ثبت کند بلکه می نوشت: چون خمس به دستور امام زمان حلال شده، دیگر دانستن موارد وجوب آن لازم نیست و من روایات خمس را ثبت نمی کنم، اما ایشان فقط و فقط روایات وجوب خمس و موارد آن را ثبت کرده است.[4]
نکته پنجم: این روایت طبق سند و محتوایش، در زمان نائب دوم یعنی محمد بن عثمان صادر شده، در حالیکه شیخ صدوق در همان کتابی که این حدیث را ثبت کرده، روایات دیگری آورده که در زمان نائب سوم و چهارم اموال متعلق به امام زمان علیه السلام توسط شیعیان به ایشان داده می شده است[5]. خوب اگر در زمان نائب دوم چنین حدیثی درباره حلال شدن خمس صادر شده بوده پس چگونه نائب سوم و چهارم باز هم خمس می گرفته اند؟
نکته ششم: متن حدیث مورد بحث اینگونه است: "خمس برای شیعیان ما حلال شده تا ولادت آنها طیب شود و خبیث نگردد". خوب به راستی چه ربطی بین حلال شدن خمس با طیب شدن ولادت وجود دارد؟ توجه شود! نمی گوید خمس حلال شده تا مال حرام به کودکان داده نشود بلکه می فرماید اصل ولادت کودکان شیعه خبیث نباشد؛ خوب این یعنی چه؟
تنها ربطی که بین حکم و موضوع در این کلام می توان یافت اینست که خمس یک ربطی به مادر این بچه ها داشته باشد که اگر حلال شود کودکان این مادرها حلال زاده و طیب الولاده شوند و اگر خمس حلال نشود کودکان این مادرها خبیث الولاده می گردند. و تنها چیزی که در این باره در احکام شریعت وجود دارد اینست که وقتی جنگی بدون اذن امام رخ دهد تمام غنائم آن جنگ از جمله کنیزهای اسیر شده مال امام است و هر کس از این کنیزها بخرد و با آنها رابطه بر قرار کند و کودکی متولد شود حلال زاده نیست و ولادتش خبیث است.
در نتیجه مقصود امام علیه السلام اینست که ما آن کنیزانی که در جنگ بدست می آید را بر شیعیان مان حلال کردیم تا کودکان آنها طیب الولاده شده و خبیث الولاده نگردند. و اصطلاحاً مراد حضرت از خمس در اینجا، غنیمتی است که اگر به اذن امام علیه السلام به دست آمده بود خمس داشت.
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۱)