eitaa logo
احمد الحسن باطل شد
187 دنبال‌کننده
453 عکس
189 ویدیو
106 فایل
روشنگری درباره جریان احمد الحسن
مشاهده در ایتا
دانلود
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ مثال چهارم «تفسیر عیاشی» است که می‏دانیم مولفش محمد بن مسعود عیاشی است اما کتاب او حدود پانصد سال گم بوده، تا حسن بن سلیمان حلی قسمتی از آن را یافته و سند روایاتش را حذف کرده، و نسخه‏ای از روی آن نگاشته که همان بعداً مشهور شده است. خوب ما از کجا بدانیم آنچه مرحوم حلی پیدا کرده، همان تفسیر عیاشی است؟ بر فرض کتاب عیاشی بوده، از کجا بدانیم نویسنده این نسخه که بوده و متن روایات را کم و زیاد نکرده؟ از طرفی وقتی سند احادیث را حذف کرده، از کجا راویان این روایات را بشناسیم تا ببینیم نقلشان قابل اعتماد هست یا نه؟ مخصوصاً با توجه به اینکه با بررسی‏های صورت گرفته، مشخص شده عیاشی از روایات اهل سنت و زیدیه نیز در کتابش استفاده نموده است. و همه اینها را در کنار این مشکل بگذارید که احادیث متعددی از این کتاب با عقاید شیعه سازگار نمی‏باشد. حال آیا با این تفصیل می‏توان به روایات تفسیر عیاشی برای مباحث اعتقادی استدلال کرد؟ مثال پنجم کتاب «شرح الأخبار» اثر یکی از عالمان اسماعیلی مذهب به نام قاضی نعمان مصری است که احادیثی را بدون ذکر سند آورده و آنها را شرح داده است، در حالیکه گاهی شرح او با متن روایت خلط شده و معلوم نیست کجایش کلام امام می‏باشد و کدامش شرح قاضی نعمان. معیار ب. نویسنده کتاب به اصل و نسب و عدالت و وثاقت شناخته شده باشد تا روشن شود احادیث کتابش جعلی یا تحریف شده نیست. به عنوان نمونه؛ نویسنده کتاب «مصباح الشریعه» نا شناخته است و هر چه در این باره گفته می‏شود جز حدس و گمان نیست، پس ما چگونه اطمینان کنیم آنچه در آن به ائمه علیهم السلام نسبت داده شده، واقعاً سخن آن ائمه بزرگوار است؟! و همچنین است «تفسیر قمی» که پر از مطالب خلاف قطعیات مذهب شیعه و حتی گاهی خلاف عقل می‏باشد. این تفسیر نیز نویسنده‏ای نا شناخته دارد زیرا در مقدمه کتاب آمده: «حدثنا أبو الفضل العباس بن محمد بن القاسم بن حمزة بن موسى بن جعفر ع قال حدثنا أبو الحسن علي بن إبراهيم ‏»[6] اما گوینده این کلام مشخص نیست و بیان نمی‏کند که من چه کسی هستم که دارم می‏گویم: «حدثنا: حدیث کرد ما را» همچنانکه خود عباس بن محمد نیز مجهول می باشد؛ بماند که بسیاری از احادیث آن اصلاً از طریق علی بن ابراهیم نیست و مربوط به ابو الجارود زیدی مذهب است. لذا اینکه کل این تفسیر را نگاشته علی بن ابراهیم قمی می‏دانند صد در صد باطل بوده و بسیاری از احادیث کتاب نیز قابل اعتماد نمی‏باشد، غیر از اینکه در موارد متعدد، کلام مفسر با کلام معصوم خلط شده و معلوم نیست کجا برداشت خودش است و کجا کلام امام می‏باشد. و همچنین است کتاب «فقه الرضا علیه السلام» که بعد از حدود 800 سال از وفات امام رضا علیه السلام پیدا شده و بدون هیچ دلیل قانع کننده‏ای از مکتوبات ایشان شمرده است. معیار ج. منابع کتاب مشخص باشد تا بفهمیم این احادیث را از کجا آورده است. به عنوان مثال، کتاب‏های «احتجاج» طبرسی، «تنبیه الخواطر» ابو فراس، «لب اللباب» راوندی، «عوالی اللئالی» ابن ابی جمهور، و «دعائم الاسلام» قاضی نعمان، منبعی برای احادیث مرسلی که نقل کرده‏اند ارائه نمی‏دهند تا ببینیم آخر از چه منابعی این احادیث را ثبت نموده‏اند که در هیچ کتاب دیگری نیست. بله طبق بررسی‏هایی که خودمان انجام داده‏ایم متوجه شدیم منبع اصلی کتاب «لب اللباب»، از منابع اهل سنت بوده، و منبع اصلی «عوالی اللئالی»، منقولات بی اساسی است که گاهاً در کتب فقهی یا اصولی یا غیره به معصوم نسبت داده شده[7]، و منبع کتاب «دعائم الاسلام» نیز دو کتاب اشعثیات و سکونی است، و بقیه هم نا مشخص می‏باشد. ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ معیار د. کتاب مربوط به دوره اول جمع آوری حدیث بوده، و یا دلیل محکمی بر اتصال سند داشته باشد. مراد از دوره اول، فاصله زمانی میان غیبت صغری تا وفات شیخ طوسی رحمه الله در سال 460 قمری است که پایان عصر شکوفاییِ حدیث نگاری و تهیه منابع روایی می‏باشد. زیرا بعد از این دوره، نه تنها نوشتجات اصحاب ائمه علیهم السلام از بین رفت که سلسله اسناد روات نیز قطع شد، پس چگونه می توان به کتابهایی مثل «الزام الناصب» یا «بشارة الاسلام» یا «ماذا قال علی علیه السلام عن آخر الزمان» یا «مأتا و خمسون علامة» اعتماد کرد که بعد از 1300 سال از گذشت اسلام، احادیثی نقل می‏کنند که در هیچ کتابی وجود ندارد و سلسله اسناد مشخصی هم برایش یافت نمی‏شود، و آن احادیث را مبنای عقیده و عمل قرار داد؟ البته منظور ما متهم کردن این نویسندگان به جعل و تحریف روایات نیست بلکه می‏گوییم چون ما به دستور قرآن، مکلف به پیروی از حجت[8] و برهان[9] و راه روشن هستیم[10]، نمی‏توانیم بر کلماتی تکیه کنیم که به عنوان حدیث ثبت شده اند ولی دلیلی بر حدیث بودن آنها در دست نیست. زیرا اگر واقعاً چنین احادیثی وجود داشته، چطور از چشم تیزبین محدثینی مخفی مانده که تمام کتب مشهور اصحاب را در اختیار داشته‏اند و سالها در شهرها و کشورهای مختلف به جمع آوری حدیث پرداخته و متبحرترین افراد در حدیث شناسی و عالم ترین اشخاص به منابع حدیثی بوده اند؟ مگر اینکه گفته شود در کتب نا معتبر و غیر مشهور وجود داشته، که در این صورت هم اعتمادی به اینگونه احادیث نیست. بله آنچه آنها بیشتر در اختیار داشتند کتب روایی بود لذا امکان دارد افرادی پیدا شوند که احادیثی را گوش به گوش شنیده‏اند که در کتب روایی قبل از این مشایخ ثبت نشده است، اما این تنها یک احتمال است و تا کسی برای روایتی که نقل می‏کند سلسله سند نداشته باشد از کجا ثابت می‏شود آنچه او نقل کرده حدیثِ گوش به گوش شنیده شده است؟ زیرا در غیر این صورت هر کسی به راحتی می‏تواند کلماتی بسازد و با نام حدیث در بین شیعه پخش کند و دیگران از او بشنوند و آنها را بازگو کنند و هر چند وقت یک بار کتاب حدیثیِ جدیدی چاپ شود! و این نزد هیچ عاقلی پذیرفته نیست. البته در این میان، احادیثی با عنوان "من بلغ" درباره کارهای مستحبی وارد شده که می گوید: اگر حدیثی از ما درباره ثواب یک عمل به کسی رسید و او هم آن را انجام داد، خداوند ثواب آن را به وی عطا می کند هر چند ما آن را نگفته باشیم. و این خارج از بحث ما پیرامونِ نسبت دادن مطلبی به دین اسلام و حجت های خدا و اعتقاد و عمل بر طبق آنست. [1] . البته اصطلاح مصنف و اصل مخصوص به کتب رواییِ نگاشته شده توسط روات است، و ما در اینجا بخاطر ضیق عبارت از این اصطلاح استفاده کرده‏ایم. [2] . من لا يحضره الفقيه ج‌1 ص2-3 [3] . الکافی ج1 ص52 ح6 [4] . الفرقة الناجیة ص65 [5] . مباني تكملة المنهاج ج‌41 (الموسوعة) ص275-276 [6] . تفسير القمي ج‏1 ص27 [7] . و منبع دیگرش کتب اهل سنت است. [8] . بقره: 150، نساء: 165 [9] . بقره: 111، انبیاء: 24، نمل: 64، قصص: 75 [10] . بقره: 99، 185، یونس: 15، إسراء: 73 ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ (۳)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╭─┅═ঊঈ👥ঊঈ═┅─╮                        ╰─┅═ঊঈ♦️ঊঈ═┅─╯ 🔴موضوع: فرق دو کتاب ⊹━━❁ ❁━━⊹ سلام علیکم ببخشید فرق کتاب غیبت شیخ طوسی و نعمانی در چیست منظورم محتوای کتاب است. ⊹━━❁ ❁━━⊹ 🖋 سیّــدمہــدےمجــتہـد‌سیســـتانے: سلام علیڪم غیبت شیخ طوسی با رویکرد پاسخ به شبهات مهدوی و ارائه تاریخ مهدویت از قبل از تولد حضرت تا پس از غیبت صغری نگاشته شده، اما غیبت شیخ نعمانی با رویکرد اثبات اصالت عقیده به مهدویت و حق بودن اعتقاد شیعه به مهدی غائب و ترسیم منظم مباحث مهدوی تالیف گشته است. طبیعی است که در کتاب اول، جنبه استدلال بر جنبه نقل اخبار غالب است بر خلاف کتاب دوم. ⊹✧⊹━━⊹❁•👥•❁⊹━━⊹✧⊹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5929225304433235756.ogg
29.31M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ ╣◆کنفرانس ستیزه ╣◆جلسه ۱۰ ╣◆ادامه گفتار دوم: ستیزه با علم ╣◆سخن دوم : علم رجال ◆ ج) بدعت بودن رجال ◆ سخن مهم شیخ طوسی ◆ شیخ طوسی رجالی نبوده! ✎سیّـدمھ‌دےمج‌ـتھ‌دسیستانے ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ ج) بدعت بودن رجال: بررسی این ادعا را در ضمن نکاتی پی می گیریم: نکته 1) تعریف بدعت: بدعت یعنی چیز تازه ای را جزء دین قرار دهند که در دین نبوده و از یکی از منابع چهارگانه شریعت (قرآن، روایات، اجماع، عقل) نیز به دست نیامده است. مثلاً در دین اسلام، هیچ نماز سه رکعتی غیر از نماز مغرب وجود ندارد، حال کسی بیاید نافله سه رکعتی را مستحب بشمرد و در جامعه رواج دهد، یا اینکه: جماعت خواندن مخصوص به نماز واجب بالذات است اما کسی بیاید جماعت در نمازهای مستحبی را شرعی بداند و در جامعه رواج دهد. خوب همانگونه که مشاهده می کنید، تعریف بدعت سه رکن دارد (1) چیز تازه ای باشد، (2) از منابع چهارگانه دین به دست نیامده باشد، (3) جزء دین قرار داده شود؛ و عدم توجه به این سه رکن باعث شده بسیاری از چیزهایی که بدعت نیست بدعت شمرده شود. لذا رواج چیزهایی در جامعه اسلامی که اصلاً ربطی به شریعت ندارند مثل ساختن بیمارستان یا مدرسه، یا بین شریعت و غیر شریعت مشترک هستند مثل اعتماد بر سخن فرد ثقه، یا هر چه که عنوانی از محرمات بر آن انطباق ندارد مثل ساختن مکانی مخصوص به عزاداری، یا دارای اذن عمومی بوده و تحت دایره یکی از عمومات قرار دارند مثل سینه زنی برای اهل بیت علیهم السلام به عنوان تعظیم شعائر الله، یا اصلاً جزء دین قرار داده نشده و به رجای ثواب انجام می شود مثل شهادت ثالثه در اذان، هیچکدام بدعت نیستند. با این توضیح مشخص می شود اینکه ابن اثیر، بدعت را بر دو قسمِ بدعت هدایت و بدعت ضلالت، نموده و بدعت خلیفه دوم در جماعت کردن نمازهای مستحب رمضان را از نوع اول دانسته[1]، سخن پوچی بیش نیست. همچنانکه سخن برخی از اهل سنت، که بدعت را مطابق احکام پنجگانه بر پنج قسمِ حرام، واجب، مستحب، مکروه و مباح دانسته اند[2] نیز خیالی خام است. برای همین پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «كُلُ‏ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ وَ كُلُّ ضَلَالَةٍ فِي النَّارِ».[3] علامه مجلسی در تعریف بدعت می نگارد: «از عموم نصوص اینطور ظاهر می گردد: هر چه در دین ایجاد شود که در شریعت به طور خاص یا عام وارد نشده بدعتِ حرام است، لذا هر چیزی که به عنوان عبادت انجام شود در حالیکه از دلیل شرعیِ عام یا خاص به دست نیامده باشد بدعت و تشریع (قانون گذاری در دین) می باشد. حال چه کار مستقلی باشد و چه صفتی برای عبادتی شرعی، مثل اینکه واجبی را به عنوان مستحب یا بر عکس انجام دهد، یا خصوصیت خاصی را در عبادت خاصی واجب بشمرد. و خلاصه: هر کار یا خصوصیتی که مکلف آن را با قصد و نیت، بر غیر صورتی که در شریعت وارد شده انجام دهد شکی در بدعت و ضلالت بودنش نیست، اما چیزی که دلیل شرعیِ عام یا خاص بر آن دلالت می کند جزو سنت است نه بدعت».[4] نیز عالم جلیل القدر شیعه، شهید اول درباره حقیقت و اقسام بدعت می نگارد: «تازه هایی که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله به وجود آمده، دارای اقسامی است که نزد ما شیعیان فقط بر قسم حرامش بدعت اطلاق می شود: قسم اول) تازه های واجب، مثل نوشتن قرآن و روایات، که ترس از فراموش شدن آنها از ذهنها وجود دارد، زیرا به اتفاق نظر همه و آیه قرآن[5]، رساندن اینها به آیندگان واجب است و این کار جز با حفظ آن دو میسر نمی شود. قسم دوم) تازه های حرام، یعنی هر چه که قوانین حرمت شرعی شاملش باشد مثل ... شستن به جای مسح کشیدن و مسح کشیدن بر غیر پا ... و تحریم متعه حج و متعه زنان ... و افطار قبل از وقت. قسم سوم) تازه های مستحب، یعنی هر چیزی که ادله مستحبات شامل آن بشود مثل ساختن مدارس و پل. قسم چهارم) تازه های مکروه، یعنی چیزهایی که ادله مکروهات شامل آنها باشد مثل افزودن در تسبیحات حضرت زهرا علیها السلام یا کاستن از آن (به شرطی که به نیت اینکه قانون دین همین است انجام نشود). قسم پنجم) تازه های مباح».[6] نکته 2) تاریخچه راوی شناسی در اسلام: آیا طبق ادعای جریان مدعی یمانی، وثاقت شناسیِ راوی، در دین نبوده و چیز تازه ای است که بعد از عصر معصومین علیهم السلام وارد دین شده است؟ در پاسخ می گوییم: خیر بلکه قرآن کریم اولین منبعی است که به وجود راویان فاسق تذکر داده و فرموده: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ‏ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا: ای کسانی که ایمان آورده‏اید، اگر فاسقی برای شما خبری آورد در مورد صحت آن تحقیق کنید»[7]، که به مفهومش می رساند: خبر عادل تبیّن و تحقیق لازم ندارد، و طبیعی است که تلاش برای شناخت فسق و عدم فسق راوی، مقدمه رعایت این دستور قرآنی می باشد و علم رجال دقیقاً متکفل شناسایی فسق و عدم فسق راوی است. بله تنها اشکالی که جریان مدعی یمانی در مورد تمسک به این آیه گرفته اند اینست که آیه فرموده: درباره خبر فاسق تحقیق کنید، اما رجالی ها خبر فاسق را کلاً کنار می گذارند. ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ و پاسخ اینست که: سخن آیه در مورد راوی بلا واسطه است که امکان تحقیق در مورد خبر او وجود داشته، در حالیکه راه تحقیق و تبیّن  بر عالم رجالی که چند صد سال با راویِ فاسق فاصله دارد بسته است، و با بسته بودن راه تحقیق، صدور حدیث او از جانب معصوم ثابت نشده، و از درجه حجیت بر کنار می گردد. توضیح آنکه: شأن نزول این آیه درباره ولید بن عقبه می باشد که پیامبر صلی الله علیه و آله وی را برای گرفتن زکات از قبیله ای فرستادند و او رفت و دست خالی بازگشت و به دروغ ادعا کرد: آنها می خواستند مرا بکشند و زکات ندادند، و در این هنگام آیه مذکور نازل شد.[8] خوب همانگونه که مشاهده می کنید خبری که ولید فاسق آورد کاملاً قابل تحقیق و تبیّن بود و پیامبر صلی الله علیه و آله به راحتی می توانستند کسی را بفرستند تا درباره رفتار آن قبیله تحقیق کند که آیا آنها با فرستاده ی رسول خدا بدرفتاری نموده و مانع پرداخت زکات شده اند یا نه. اما چنین تحقیقی نسبت به ما امکان ندارد، چون نه در عصر معصوم هستیم که برویم از ایشان حقیقت را بپرسیم و نه به علت فاصله بسیار زیاد با خبری که راویِ فاسق آورده، می توانیم از راه دیگری صحت و سقم خبر او را در یابیم. شاید کسی بگوید قرآن در میان ما هست پس با مراجعه به آن، درباره خبر فاسق تحقیق می کنیم. اما آیا می توان با مراجعه به قرآن صدور هر حدیثی که هر فاسقی به معصومی نسبت می دهد را اثبات کرد؟ به زودی خواهید دانست که اینگونه نیست. جالب اینکه بدانید این آیه نمی گوید اگر کذابی خبری آورد درباره آن تحقیق کنید بلکه می فرماید اگر فاسقی خبری آورد، یعنی کسی که احتمال صدق خبرش بیشتر از فرد کذاب می باشد، این در حالیست که عموم افرادِ کنار گذاشته شده در علم رجال، به این علت تضعیف شده اند که در نقل حدیث غیر قابل اعتماد هستند بلکه تعداد قابل توجهی از آنها صریحاً کذاب، جعل کننده حدیث و شبیه به اینها معرفی شده اند. آنچه گفتیم نظر قرآن نسبت به راوی شناسی بود که در شرایط عادی: خبر عادل نیاز به تبیّن ندارد ولی خبر فاسق نیازمند تبیّن و تحقیق است. اما بعد از قرآن، ائمه اطهار علیهم السلام اولین مصدری بودند که بعضی راویانِ مورد اعتماد و غیر مورد اعتماد را نام می‏بردند تا شیعیان بدانند به حدیث چه کسی اعتماد کنند و به حدیث چه کسی نه؛ مثل تایید وثاقت زراره و ابو بصیر و محمد بن مسلم و برید عجلی[9] و یونس بن عبد الرحمن[10] و دو نائبِ اول امام زمان علیه السلام.[11] از همین روی، علمای ثقه در زمان اهل بیت علیهم السلام کتاب هایی درباره راوی شناسی نگاشتند تا راویان غیر مورد اعتماد از مورد اعتماد شناخته شوند مثل رجال ابن فضال از شاگردان امام رضا علیه السلام و رجال عبد الله بن جبله از شاگردان امام کاظم علیه السلام؛ کاری که هم مطابق عقل بود، و هم با فعل و تقریر معصومین به امضای شریعت رسید. این روش در غیبت صغری و کبری ادامه داشت و عالمان متعددی در این زمینه کتاب نوشتند. سخن مهم شیخ طوسی شیخ طوسی درباره تاریخچه رجال می نگارد: «ما طایفه شیعه را اینگونه یافتیم که بین نقل کنندگان این احادیث فرق گذاشته اند، ثقاتشان را توثیق کرده و ضعیفها را تضعیف نموده اند، و نیز بین کسی که بر حدیث و روایتش اعتماد می شود با کسی که بر خبرش اعتماد نمی شود تفاوت گذاشته اند، و فرد قابل ستایش را ستوده و شخص مورد نکوهش را مذمت کرده اند، و گفتنه اند: فلانی در حدیثش مورد اتهام است و فلانی کذاب است و فلانی احادیث را قاطی می کرده و فلانی در مذهب و اعتقاد مخالف بوده است و فلانی واقفی بوده و فلانی فطحی بوده، و غیر اینها از موارد طعنه که بیان کرده اند و در این باره کتاب ها نوشته اند. و بعضی نوشتجات را که خود روایت می کرده اند در فهرست های خویش (از حجت بودن) استثنا نموده اند؛ حتی هر یک از آنها وقتی حدیثی را انکار می کند، در سندش و ضعف آن به واسطه راویانش نگاه می نماید. این عادت طایفه شیعه از قدیم و همین حال بوده که تغییری نکرده؛ خوب اگر عمل کردن به حدیثی که سالم از خدشه و راویش نیز مورد وثوق است جایز نبود فرقی بین راوی ثقه و غیر ثقه نمی ماند و خبر ثقه نیز مانند خبر غیر ثقه کنار گذاشته می شد و دیگر فایده ای در روش آنها درباره ضعیف دانستن و ثقه دانستن راویان و ترجیح دادن بعضی روایات بر بعضی دیگر وجود نداشت».[12] و چقدر کلام شیخ طوسی متوفی 460 در این باره صراحت و وضوح دارد که طایفه شیعه از قدیم به رجال شناسی و معیار قرار دادن وثاقت راوی در قبول حدیث اعتنا داشته اند. و بسیار از اتباع احمد بصری تعجب است که در حالی رجال را بدعت و رجالی را بدعتکار و بدعت گزار می دانند که تنها نقل کننده حدیث وصیت، بزرگ رجالی تاریخ شیعه، شیخ طوسی می باشد!!! ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ یعنی آنها تمام اعتقاد خود را مبتنی بر روایتی کرده اند که فقط رئیس بدعت گزاران شیعه آن را نقل کرده است! شیخ طوسی رجالی نبوده! جالب اینکه وقتی در مناظره ای، این اشکال را به طرف مقابل گرفتم ادعا کرد: شیخ طوسی رجالی نبوده! بدین معنا که رجال را به کار نمی گرفته، بلکه فقط دفترچه ای برای خودش درست کرده بوده که در آن راویان ثقه و غیر ثقه را مشخص نموده بوده!!! گفتم: خوب چرا اینکار را کرده بوده وقتی ثقه بودن و نبودن راوی اثری در پذیرش و رد حدیث وی ندارد؟ چرا آن همه وقت گذاشته تا دفترچه ای از بدعت درست کند که خودش هم قبول نداشته؟! و ما برای اثبات بطلان این دروغ بزرگ مجبور شدیم صفحات زیادی از مجلدات دو کتاب "تهذیب" و "استبصار" اثر شیخ طوسی را مطالعه کنیم تا موارد متعددی از به کار بردن رجال توسط این عالم بزرگ را فهرست نماییم، و این نمونه ای از پژوهش ماست: 1) «فَأَمَّا مَا رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى رَفَعَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ ع فِي الرَّجُلِ يَخْضِبُ‌ رَأْسَهُ بِالْحِنَّاءِ ثُمَّ يَبْدُو لَهُ فِي الْوُضُوءِ، قَالَ: لَا يَجُوزُ حَتَّى يُصِيبَ بَشَرَةَ رَأْسِهِ الْمَاءُ؛ فَأَوَّلُ مَا فِيهِ أَنَّهُ مُرْسَلٌ مَقْطُوعُ الْإِسْنَادِ وَ مَا هَذَا حُكْمُهُ لَا يُعَارَضُ بِهِ الْأَخْبَارُ الْمُسْنَدَةُ».[13] شیخ طوسی در این کلام، روایت محمد بن یحیی را از این جهت مردود معرفی می کند که سندش مرسل مقطوع است (یعنی بعضی از راویان سند ذکر نشده اند) و تصریح می نماید: اینگونه روایتی نمی تواند با روایاتِ دارای سند متصل معارضه کند. و پر واضح است: از این جهت سند مرسل را حجت نمی داند که نمی داند راویش کیست، در نتیجه اگر بداند راویش کیست و او مجهول یا ضعیف یا موصوف به کذاب و جعّال و غیر قابل اعتماد باشد، حجت نبودن حدیثش روشن تر است. 2) «فَأَمَّا مَا رَوَاهُ‏ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ: كُنْتُ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي طَرِيقِ مَكَّةَ فَصِرْنَا إِلَى بِئْرٍ فَاسْتَقَى غُلَامُ أَبِي عَبْدِ اللهِ ع دَلْواً فَخَرَجَ فِيهِ فَأْرَتَانِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ ع: أَرِقْهُ، فَاسْتَقَى آخَرَ فَخَرَجَ فِيهِ فَأْرَةٌ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ ع: أَرِقْهُ، فَاسْتَقَى الثَّالِثَ فَلَمْ يَخْرُجْ فِيهِ شَيْ‏ءٌ فَقَالَ: صُبَّهُ فِي الْإِنَاءِ فَصَبَّهُ فِي الْإِنَاءِ؛ فَأَوَّلُ‏ مَا فِي‏ هَذَا الْخَبَرِ أَنَّهُ‏ مُرْسَلٌ‏ وَ رَاوِيَهُ‏ ضَعِيفٌ‏ وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ حَدِيدٍ».[14] در این عبارت، شیخ طوسی حدیث علی بن حدید را بدین جهت مردود می داند که مرسل بوده و راویش نیز ضعیف است. 3) «39- مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ‏ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ‌ اللهِ ع قَالَ: الدِّينَارُ بِالدَّرَاهِمِ بِثَلَاثِينَ أَوْ أَرْبَعِينَ أَوْ نَحْوِ ذَلِكَ نَسِيئَةً، قَالَ: لَا بَأْسَ. 40- عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَا بَأْسَ أَنْ يَبِيعَ الرَّجُلُ الدِّينَارَ نَسِيئَةً بِمِائَةٍ وَ أَقَلَّ وَ أَكْثَرَ. ... قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ: الْوَجْهُ فِي هَذِهِ الْأَخْبَارِ أَنَّهَا لَا تُعَارِضُ مَا قَدَّمْنَاهُ مِنْ أَنَّهُ لَا يَجُوزُ بَيْعُ الذَّهَبِ بِالْفِضَّةِ نَسِيئَةً مُتَفَاضِلًا لِأَنَّ تِلْكَ الْأَخْبَارَ كَثِيرَةٌ وَ هَذِهِ الْأَخْبَارَ أَرْبَعَةٌ مِنْهَا الْأَصْلُ فِيهَا عَمَّارُ بْنُ مُوسَى السَّابَاطِيُّ وَ هُوَ وَاحِدٌ قَدْ ضَعَّفَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ أَهْلِ النَّقْلِ وَ ذَكَرُوا أَنَّ مَا يَنْفَرِدُ بِنَقْلِهِ لَا يُعْمَلُ بِهِ لِأَنَّهُ كَانَ فَطَحِيّاً غَيْرَ أَنَّا لَا نَطْعُنُ عَلَيْهِ بِهَذِهِ الطَّرِيقَةِ لِأَنَّهُ وَ إِنْ كَانَ كَذَلِكَ فَهُوَ ثِقَةٌ فِي النَّقْلِ لَا يُطْعَنُ عَلَيْهِ فِيهِ وَ أَمَّا خَبَرُ زُرَارَةَ فَالطَّرِيقُ‏ إِلَيْهِ‏ عَلِيُ‏ بْنُ‏ حَدِيدٍ وَ هُوَ مُضَعَّفٌ جِدّاً لَا يُعَوَّلُ عَلَى مَا يَنْفَرِدُ بِنَقْلِهِ».[15] شیخ طوسی در این کلام، روایتی از عمار ساباطی و روایتی از زراره نقل نموده و درباره روایت عمار می نگارد: گروهی از اهل نقل، عمار را تضعیف نموده اند و گفته اند به منفردات او عمل نمی شود چون فطحی مذهب بوده، اما ما اینگونه بر او طعن نمی زنیم چون هر چند وی فطحی بوده اما در نقل روایت ثقه و غیر مورد طعنه بوده است. ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۳)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ و از این عبارت کاملاً هویداست که مدار قبول و رد روایات نزد شیخ طوسی، وثاقت و عدم وثاقت راوی است. سپس درباره مردود بودن روایت زراره می نگارد: راوی این حدیث علی بن حدید است که جداً ضعیف دانسته شده و بر منفردات او اعتماد نمی شود. 4) «فَأَمَّا مَا رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أَصَابَتْهُ جَنَابَةٌ فِي لَيْلَةٍ بَارِدَةٍ وَ يَخَافُ عَلَى نَفْسِهِ التَّلَفَ إِنِ اغْتَسَلَ، قَالَ: يَتَيَمَّمُ فَإِذَا أَمِنَ الْبَرْدَ اغْتَسَلَ وَ أَعَادَ الصَّلَاةَ. وَ رَوَاهُ أَيْضاً سَعْدٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ سِنَانٍ أَوْ غَيْرِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ ع مِثْلَ ذَلِكَ. فَأَوَّلُ مَا فِيهِ أَنَّهُ خَبَرٌ مُرْسَلٌ مُنْقَطِعُ الْإِسْنَادِ لِأَنَّ جَعْفَرَ بْنَ بَشِيرٍ فِي الرِّوَايَةِ الْأُولَى قَالَ عَمَّنْ رَوَاهُ وَ فِي الرِّوَايَةِ الثَّانِيَةِ قَالَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ أَوْ غَيْرِهِ فَأَوْرَدَهُ وَ هُوَ شَاكٌّ وَ مَا يَجْرِي هَذَا الْمَجْرَى لَا يَجِبُ الْعَمَلُ بِهِ».[16] در این کلام، شیخ طوسی حدیث اولِ جعفر بن بشیر را مردود می داند بدین جهت که مرسلِ مقطوع است و حدیث دوم وی را نیز بدین جهت که مشکوک الارسال می باشد و تصریح می کند: عمل به اینگونه حدیثی واجب نیست، که می رساند اگر سندش متصل و موثوق بود عمل بدان واجب می باشد. 5) «وَ رَوَى هَذَا الْحَدِيثَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ رَزِينٍ بَيَّاعِ الْأَنْمَاطِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ تَكُونُ عِنْدِي الْأَمَةُ فَأَطَؤُهَا ثُمَّ تَمُوتُ أَوْ تَخْرُجُ مِنْ مِلْكِي فَأُصِيبُ ابْنَتَهَا أَ يَحِلُّ لِي أَنْ أَطَأَهَا؟ قَالَ: نَعَمْ لَا بَأْسَ بِهِ إِنَّمَا حَرَّمَ اللهِ ذَلِكَ مِنَ الْحَرَائِرِ فَأَمَّا الْإِمَاءُ فَلَا بَأْسَ بِهِ. فَأَوَّلُ مَا فِيهِ أَنَّ هَذَا الْخَبَرَ شَاذٌّ نَادِرٌ لَمْ يَرْوِهِ غَيْرُ رَزِينٍ بَيَّاعِ الْأَنْمَاطِ وَ إِنْ تَكَرَّرَ فِي الْكُتُبِ وَ مَا يَجْرِي هَذَا الْمَجْرَى فِي الشُّذُوذِ لَا يُعْتَرَضُ بِهِ عَلَى الْأَخْبَارِ الْكَثِيرَةِ وَ عَلَى ظَاهِرِ الْقُرْآنِ».[17] شیخ طوسی در این کلام از این جهت حدیث رزین را مردود می داند که شاذ نادر است و هیچکس غیر از رزین مضمون آن را نقل نکرده است و تصریح می کند: چنین روایات شاذی نمی تواند به معارضه با روایات فراوان و ظاهر قرآن رود. 6) «فَأَمَّا مَا رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: السَّائِبَةُ وَ غَيْرُ السَّائِبَةِ سَوَاءٌ فِي الْعِتْقِ؛ فَأَوَّلُ مَا فِيهِ أَنَّهُ مُرْسَلٌ وَ مَا هَذَا سَبِيلُهُ لَا يُعْتَرَضُ بِهِ عَلَى الْأَخْبَارِ الْمُسْنَدَةِ».[18] در این عبارت، شیخ طوسی بدین جهت روایت ابن ابی عمیر را مردود می داند که مرسل است و چنین حدیثی نمی تواند به معارضه با روایاتِ دارای سند متصل برود. 7) «فَأَمَّا مَا رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُوسَى عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ فِي الرَّجُلِ يُرِيدُ السَّفَرَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ، قَالَ: يُفْطِرُ وَ إِنْ خَرَجَ قَبْلَ أَنْ تَغِيبَ الشَّمْسُ بِقَلِيلٍ؛ فَأَوَّلُ مَا فِيهِ أَنَّهُ مَوْقُوفٌ غَيْرُ مُسْنَدٍ إِلَى أَحَدٍ مِنَ الْأَئِمَّةِ ع وَ مَا يَكُونُ‌ هَذَا حُكْمُهُ لَا يَعْتَرِضُ بِهِ الْأَخْبَارُ الْكَثِيرَةُ الْمُسْنَدَةُ».[19] در این کلام، از این جهت حدیث عبد الاعلی مردود دانسته شده که موقوف است و به احدی از ائمه نسبت داده نشده و اینگونه حدیثی نمی تواند با روایات فراوانِ دارای سند متصل تعارض کند. ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۴)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ [1] . النهایة ج6 ص106 [2] . كما ذكره القرافي في كتابه الفروق ج4 ص202-205، و الغزالي في إحياء العلوم ج1 ص126 [3] . الکافی ج1 ص57 ح12 [4] . بحار الأنوار ج31 ص14-15 [5] . شاید مراد ایشان این آیه بوده: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنّاهُ لِلنّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللّاعِنُونَ». بقره: 159 [6] . القواعد و الفوائد ص144-146 [7] . حجرات: 6 [8] . تفسیر فرات ص427 [9] . «مَا أَحَدٌ أَحْيَا ذِكْرَنَا وَ أَحَادِيثَ‏ أَبِي‏ (ع) إِلَّا زُرَارَةُ وَ أَبُو بَصِيرٍ لَيْثٌ الْمُرَادِيُ‏ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ بُرَيْدُ بْنِ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيُّ وَ لَوْ لَا هَؤُلَاءِ مَا كَانَ أَحَدٌ يَسْتَنْبِطُ هَذَا، هَؤُلَاءِ حُفَّاظُ الدِّينِ وَ أُمَنَاءُ أَبِي (ع) عَلَى حَلَالِ اللهِ وَ حَرَامِهِ، وَ هُمُ السَّابِقُونَ إِلَيْنَا فِي الدُّنْيَا وَ السَّابِقُونَ إِلَيْنَا فِي الْآخِرَةِ». رجال الكشي ص136-137 رقم219 [10] . سَأَلْتُ الرِّضَا (ع) فَقُلْتُ إِنِّي لَا أَلْقَاكَ فِي كُلِّ وَقْتٍ فَعَنْ مَنْ آخُذُ مَعَالِمَ‏ دِينِي قَالَ: «خُذْ مِنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ». رجال الكشي ص483 رقم910 [11] . «الْعَمْرِيُ‏ وَ ابْنُهُ‏ ثِقَتَانِ فَمَا أَدَّيَا إِلَيْكَ عَنِّي فَعَنِّي يُؤَدِّيَانِ وَ مَا قَالا لَكَ فَعَنِّي يَقُولَانِ فَاسْمَعْ لَهُمَا وَ أَطِعْهُمَا فَإِنَّهُمَا الثِّقَتَانِ الْمَأْمُونَان». ‏الكافي ج‏1 ص330 ح1 [12] . العدة فی أصول الفقه ج1 ص141-142 [13] . الإستبصار ج1 ص75-76 [14] . الإستبصار ج1 ص40 [15] . تهذيب الأحكام ج7 ص100-101 [16] . الإستبصار ج1 ص161-162 [17] . الإستبصار ج3 ص161 [18] . الإستبصار ج4 ص24 [19] . تهذیب الأحکام ج4 ص229-230 ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ (۵)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا