.
آقا مهدی بعد از شهادت حمید نتوانست یانخواست برود ارومیه.
ولی بعدش به کریم طریقت سفارش کرد برود قم برای خانواده حمید خانه خوبی اجاره کند تا آسایش داشته باشند. بعد از شهادت خودش هم صفیه خانم رفت آن جا فکر کنم بعد از کربلای پنج بود که رفتیم قم، رفتیم دم در خانه آنها. احسان (پسر حمید) را صدا زدیم. همان جا بود که فهمیدیم فردا برای هردوشان مراسم گرفتهاند. خوشحال شدیم که به موقع آمدهایم. احسان را برداشتیم بردیم زیارت و تفریح، موقع برگشتن خواستیم خداحافظی کنیم که صفیه خانم تعارف کرد بمانیم. گفتیم «نه، مزاحم نمیشویم.»
گفت «اگر مهدی الآن این جا بود جرأت داشتید بگویید نه؟»
گفتیم «نه»
گاهی خیلی دلم برای آقا مهدی تنگ میشود. میروم خودم را سرگرم کارهایی میکنم که بعد پیرمردی بیاید مچم را بگیرد بگوید «این کارها کار تو نیست. کار مهدی است، معلوم است شاگرد خوبی برایش بوده ای.»
📚 به مجنون گفتم زنده بمان
#شهید_مهدی_باکری
#روایت_فتح
#ادبیات_پایداری
@skybook