eitaa logo
سیدمهدی حسینی رکن آبادی
986 دنبال‌کننده
130 عکس
28 ویدیو
7 فایل
ادب و هنر ولایی به روایت سیدمهدی حسینی نقد و تحلیل شعر ولایی نقد و تحلیل اجرای هنری شعر معرفی جلسات @smahdihoseinir :جهت ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
بخش سوم با دکتر ابوالحسن درباره نحوه حضورم در موکب و ضرورت آن، جلسه و گفت‌وگویی داشتم، با شناختی که از تجربه فراوان و هوش سرشار دکتر داشتم، تلاش می‌کردم سردرگمی و نگرانی‌هایم را از چشم او پنهان کنم؛ نمی‌دانم چقدر در این کار موفق بودم؟ دکتر با هوشیاری فراوان و بسادگی، با بستن راه‌ها بر روی من، مرا به سمت انتخاب گزینه سوم هدایت کرد! تصورش ساده، اما تبیینش دشوار است؛ چیزی شبیه «یدرک و لا یوصف»... من در تلاش بودم که به گونه‌ای از خجالت دکتر در بیایم و عذر همکاری بخواهم و با دانش‌آموزان سفرنامه‌نویس همراه شوم؛ آن هم به احترام دکتر ماجد و دانش آموزان و از آن مهم‌تر، اشتیاق اهل خانه برای پیاده‌روی اربعین و شوق فراوان دختر هفت‌ساله‌ام که «سفر اولی» بود و دوست داشت با پدرش در این مسیر گام بردارد... یقیتاً هر کسی جای من بود، همین تصمیم را می‌گرفت. به همین جهت، به دکتر ابوالحسن پیام دادم و از او خواهش کردم که عذر حضور مرا بپذیرد و بلیط را کنسل یا اینکه آن را به نام دیگری صادر کند. پاسخ دکتر، خیلی صریح، قاطع و کوتاه بود: «خیر! امکانش نیست!» چاره‌ای نداشتم و باید می‌پذیرفتم. «هزارراه نرفته»... در این مسیر، سه راه مهم پیش رویم بود که با همه گستردگی و عظمت آن به چشم من بن‌بست می‌آمد! تقریباً از همراهی با اهل خانه، ناامید شده بودم و باید تبعات قبل و بعد آن را می‌پذیرفتم. همچنین باید به گونه‌ای دکتر ماجد را از تصمیم خود با خبر می‌ساختم. تصمیم گرفتم، صادقانه فایل‌های صوتی گفت‌وگوی خود و دکتر را برایش ارسال کنم؛ این تدبیر، خوشبختانه، نتیجه‌بخش بود و برای اینکه خود را رفیق نیمه‌راه جلوه ندهم، به او پیشنهاد کردم که به گزینه‌های دیگری جز من فکر کند. مفهوم سخن من این بود که: با وجود شیوع پدیده «قحط‌الرجال» در امور فرهنگی، نویسنده و مربی نویسندگی قحط نیست! سید مهدی موسوی و حسن بیاتانی را به او پیشنهاد کردم که مطمئنم دیدگاه و قلمشان از من، بسیار بهتر است. هنوز دکتر ماجد را بعد از اربعین ندیده‌ام و نمی‌دانم حسن بیاتانی- که ظاهراً قول مساعد به او داده بود- توانست با آنان همراه شود یا خیر؟ این روزها حسن بیاتانی، سفرنامه‌اش را در کانال «تلک‌الایام» دارد بارگذاری می‌کند و شواهد نشان می‌دهد که او هم با خانواده به طریق‌الحسین راهی شده و احتمالاً دکتر ماجد مانده است و تیم سفرنامه‌نویسش... باید تحقیق کنم ببینم برنامه‌های فرهنگی او - که انصافاً ارزش‌مند و قابل دفاع بود- در این سفر، چقدر تحقق یافته است؟ ادامه دارد...
بخش چهارم همراهی با کاروان دانش‌آموزان سفرنامه‌نویس - حتی اگر دکتر ابوالحسن موافقت می‌کرد - در هاله‌ای از ابهام بود و مشکلاتی اداری به همراه داشت. طبق برنامه‌ریزی و مسئولیتی که داشتم، باید تا روز چهارشنبه نهم شهریورماه در دبیرستان می‌ماندم و آزمون‌های شهریور ماه را برگزار می‌کردم. مراجعه دانش‌آموزان برای ثبت نام سال بعد و حساسیت‌های لازم مزید بر علت بود و نمی‌گذاشت بتوانم قبل از نهم شهریورماه برای سفر، برنامه‌ریزی داشته باشم‌؛ در حالی که دکتر ماجد قرار بود از روز شنبه یا یکشنبه چهارم یا پنجم شهریورماه، بانگ «الرحیل» بزند. آقا ماجد به جهت مسئولیتی که در آموزش و پرورش دارد، همه مسائل را حل‌شده می‌دید و برای رفع هر ابهامی گزینه‌ای مطرح می‌کرد و پیشنهادی می‌داد‌، می‌خواست کسی را جایگزین من قرار دهد تا هم امتحانات را برگزار کند و هم ثبت نام‌ها را پیگیر باشد؛ اما من نمی‌توانستم به پیشنهادهای او فکر کنم و بپذیرم. این موانع اداری در کنار قاطعیت دکتر ابوالحسن، باعث شد مسیر تصمیم‌گیری برای من هموار شود. از میان هزار راه نرفته و گزینه‌های پیش رو، امسال هم گزینه سوم، مثل سال قبل تقدیر من بود اما به شکلی دیگر: خدمت در موکب در میانه راه و مسیر زائران در طریق‌الحسین‌؛ عمود ٧٠٠ ادامه دارد...
بخش پنجم امروز جمعه ١٧ شهریور است و دو روز است که از سفر اربعین بازگشته‌ام؛ اما هنوز در تحیّر و این ابهام به سر می‌برم که میان این سه گزینه، چرا و چگونه گزینه سوم را برگزیده‌ام؟ که بظاهر سهل‌ترین و ساده‌ترینِ آنهاست. سفر با سفرنامه‌نویسان، دشواری‌های خاص خود را داشت و اگر با اهل و عیال و خانواده به طریق‌الحسین می‌رفتم، الزامات و تمهیدات خاصی را می‌طلبید؛ اما در این سفر بظاهر، من آزاد آزاد بودم و بار مسئولیتی بر دوشم نبود! از دیگر وجوه تمایزش، هوایی‌بودن سفر بود که هر انسان تنبلی را وسوسه می‌کرد تا دست به چنین انتخابی بزند. مخلص کلام این‌که، هرکس از دور این نوع انتخاب را رصد کند، احتمالاً قضاوتش این است که من براحتی با یک شطرنج‌بازی ساده، همه را کیش و مات کرده‌ام و به عبارت امروزی‌تر، همه را پیچانده‌ام و یک سفر ساده و آسان را انتخاب نموده‌ام! اما وقتی به عبارت سه کلمه‌ای «هزار راه نرفته» بیندیشید و ابعاد آن را در سفر بررسی کنید، قطعاً دیدگاه و قضاوت دیگری خواهید یافت؛ همان‌گونه که من اکنون اندکی از ابعاد پنهان آن را یافته‌ام و با همه تنبلی پنهان و گرفتاری‌های ذهنی و اداری، وادار شده‌ام به نوشتن و تبیین ابعاد آن. ادامه دارد...
علیه‌السلام 🔹امیر صف‌شکن🔹 بی تو می‌ماند فقط رنج عبادت‌هایشان بی‌اطاعت از تو بیهوده‌ست طاعت‌هایشان حرف‌ها در سینه داری و نداری محرمی مردها در سینه می‌ماند شکایت‌هایشان.. سکه‌ها، سردار‌ها را چون غلامی می‌خرند وه در آن بازار، پایین بود قیمت‌هایشان خون دل از سرزنش‌ها می‌خوری و می‌خورد بر دل آیینه‌ات سنگ ملامت‌هایشان ای امیر صف‌شکن! صفین به خود لرزیده است پیش شمشیر تو پوشالی‌ست هیبت‌هایشان بر تن دشمن به جز پیراهن نیرنگ نیست نیستی یک لحظه غافل از سیاست‌هایشان شانه‌هایت کم نیاوردند زیر بار درد خم نخواهد کرد پشتت را خیانت‌هایشان خار‌ها رفته‌ست در چشم حقیقت‌بینِ تو کوچه‌ها شرمنده از دست جسارت‌هایشان انتظار تیز تیغ ما به پایان می‌رسد تازه آن دم هست آغاز مصیبت‌هایشان 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5754@ShereHeyat
(١۴) (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) بزرگان گِرد او هستند و می‌چرخد به آن سمتی که تنها و به تنهایی ببیند حیدر خود را علی ماند و پی کاری همه رفتند... پیغمبر، به دوش این و آن نگذاشت، حتی پیکر خود را محمدحسین ملکیان
سیدمهدی حسینی رکن آبادی
بخش پنجم امروز جمعه ١٧ شهریور است و دو روز است که از سفر اربعین بازگشته‌ام؛ اما هنوز در تحیّر و این
بخش هفتم تهیه کولرهای بزرگ سلولزی، نصب و کانال‌کشی آن در سرتاسر دو حسینیه بزرگ و مجزای خواهران و برادران، بزرگ‌ترین چالش روز پنجشنبه نهم شهریور ماه بود. کانال‌ها درحقیقت، بنرهای استوانه‌ای‌شکل بود با حفره‌های دایره‌ای شکل بزرگ بر روی آن، که باید نسیم خنک بهاری را در گرمای حداقل ۴۷ درجه به زائران خسته و گرمازده هدیه می‌کرد. تجربه بود یا خلاقیت؟ نمی‌دانم‌؛ اما نصب این نوع کانال‌های استوانه‌ای، تصمیم درستی بود؛ فقط یک جای کار می‌لنگید! بین اندازه قُطر کانال‌ها و دهنه کولرها تناسبی نبود که البته به همت دانشجویان این معضل نیز داشت برطرف شد. در آن لحظات از کنار حسینیه که رد می‌شدی، بخوبی این چالش بزرگ را می‌دیدی... عده‌ای از دانشجویان در تاریکی شب، در حال پیچ‌کردن بنرها به دهنه کولرها بودند و یک نفر نیز پشت چرخ خیاطی صنعتی، تند تند داشت قطعات بنرها را به هم می‌دوخت و آن را آماده نصب بر روی کولرها می‌کرد. اینکه چرخ خیاطی صنعتی از کجا تهیه شده و وسط این بیابان به کار بچه‌ها آمده بود، سؤالی‌است که من هنوز برای آن پاسخی نیافته‌ام.. ادامه دارد...
نقدتخصصی‌شعر‌ولایی جلسه ۲۲۳ باحضور این هفته استثنائا سه شنبه ۲۸شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۱۸ تهران، خیابان وحدت اسلامی کوچه خندان حسينيه سادات
نقدتخصصی‌شعر‌ولایی باحضور جلسه ۲۲۴ این هفته سه شنبه ۴مهر ۱۴۰۲ ساعت ۱۸:۳۰ تهران، خیابان وحدت اسلامی کوچه خندان حسينيه سادات
حلقه‌ی ادبی فرات نقدتخصصی‌شعر‌ولایی جلسه ۲۲۵ دوشنبه ۱۷مهر ۱۴۰۲ ساعت ۱۸تا۲۰:۳۰ تهران، خیابان وحدت اسلامی کوچه خندان حسينيه سادات
(١۵) شادیم به این مژده که آن «پیر» به ما داد: این غُده‌ی بدخیم شدیداً سرطانی‌ست عباس احمدی
(١۶) از رخوت یک سکوت هم سُست‌تر است از یک پَرِ در سقوط هم سُست‌تر است می‌گفت که کوهم و... خلایق دیدند از خانۀ عنکبوت هم سُست‌تر است! دکتر محمدرضا ترکی
(١٧) ابیاتی از یک غزل این آیه‌های سورۀ حشر است، هان! به گوش! در صور می‌دمند، هلا خفتگان، به هوش! بالابلندِ مأذنه‌ها با اذان خوش است زیباتر آنکه مسجدالاقصی زند خروش بسیار زخم دیده و سر خم نکرده است جانم به استقامت این خاک سخت‌کوش این فتح ناب، از نفحات شهادت است بوی بهار می‌دهد این دشت لاله‌پوش فائزه زرافشان