eitaa logo
صبحانه ای با شهدا
3.8هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
2.9هزار ویدیو
2 فایل
🌷سعی‌داریم‌هرروزباهمراهی‌شما ومددشهیدان‌به‌معرفی‌شهدابپردازیم. 📌مجوزاستفاده‌ازمطالب‌کانال 1️⃣ذکرصلوات 2️⃣عدم‌استفاده‌ازلوگودرتصاویروفیلم‌ها، به‌جهت‌نشربیشترمطالب https://t.me/sobhaneh_ba_shohada :تلگرام📲 👤ارتباط‌باادمین: @hosseinzadehfazl
مشاهده در ایتا
دانلود
در قید غم‌ام، خاطرِ آزاد کجایی؟ تنگ است دلم، قوّتِ فریاد کجایی؟ 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 «مردی که سرانجام کوپنش را گرفت.» 🔹 در خرمشهر فک و صورتش خرد شد! علی‌رغم ۱۰ بار عمل جراحی، اثری دلخراش روی صورتش بر جای ماند. ◇ ولی کوتاه نیامد و عاقبت در آوردگاه خیبر کوپنش را گرفت! ◇ این تعبیر خودِ شهید بود. بارها گفته بود که ، «شهادت»، کوپنی است. ◇ تا کوپن شهادت، به اسمِ کسی صادر نشود به شهادت نمی‌رسد 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴ششمین سالگرد شهید مدافع حرم حاج 🔹️و دومین سالگرد پدر شهید حاج علی اکبر معزغلامی 🔸️زمان: پنجشنبه ۱۱اسفند ۱۴۰۱ از نماز مغرب و عشا 🔸️مکان: بلوار فردوس غرب خ سازمان برنامه جنوبی کوچه شهید رضایی مسجد قمربنی هاشم (ع) : سیدایمان یاراحمدی : هادی موحدامین : : 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
صبحانه ای با شهدا
📌 «مردی که سرانجام کوپنش را گرفت.» 🔹 در خرمشهر فک و صورتش خرد شد! علی‌رغم ۱۰ بار عمل جراحی، اثری دل
📌 از یک وانت کنسرو دراختيار یک کنسرو هم برای فرزندش برنداشت 🔹️ برادر شهید شیخ حسنی می گفت: یک بار محمد حسین یک ماشین وانت تویوتا کنسرو بار زده بود. ◇ فرزند خردسالش هرچه گریه کرد که بابایش کنسرو به او بدهد، نداد و مدام میگفت: مال جبهه و بیت المال است. ◇ سرانجام رفت و چند کنسرو برای فرزند و خانواده اش خرید و آورد. ◇ شهید محمد حسین شیخ حسنی به علت فعالیت های انقلابی توسط ساواک زندانی و با پیروزی انقلاب به عضویت سپاه درآمد. ◇ پس از شروع جنگ به جبهه اعزام گشت و در هجوم عراق به خرمشهر، بر اثر ترکش خمپاره از ناحیه صورت مجروح شد. بهبود جراحت ایشان مدت زیادی طول کشید. ◇ در همان ایام که هنوز بهبود نیافته بود، به عنوان مسئول تامین لشکر علی بن ابیطالب (ع) سخت به فعالیت پرداخت. ◇ سرانجام محمد حسین پس از سالها تلاش و کوشش در تاریخ ۷ اسفندماه ۱۳۶۲ در جزیره مجنون به کاروان شهیدان پیوست. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
صبحانه ای با شهدا
📌 کتاب زندگینامه شهید محمد حسین شیخ حسنی 🔹️ کتاب حاضر از مجموعه « ستارگان حرم کریمه » روایت سرداران و فرماندهان دیار قم است . ◇ این کتاب در صدد است تا تصویری از سیره و سبک زندگی اسطوره هایی از تبار ایثار و سرافرازانی از جنس گمنامی را نشان دهد شاید راه و رسم بندگی را از ایشان بیاموزیم و روح و جان خسته مان در کوی محبت شان نفسی تازه کند. ◇ برشی از کتاب از انتشارات‌ حماسه یاران به قلم سرکارخانم عالمه طهماسبی: ◇ داشتم از غصه می‌ترکیدم. رفته بودیم کربلا و توی راه برگشت، برف دست و پا گیرمان کرده بود. سوز سرما افتاد به جان محمد شش ماهه‌ام و سینه پهلو کرد. ◇ تا رسیدیم بردمش دکتر. همان جا آب پاکی را ریختند روی دستم. گفتند «از دست ما کاری ساخته نیست، توکل کنید به خدا.» ◇ دل‌شکسته وضو گرفتم و رفتم پشت‌بام. رو کردم به قبر امام حسین (ع) و بغضم ترکید. گفتم «آقا من اومدم زیارت شما، شفای بچه‌م رو از خودت می‌خوام.» ◇ شفا گرفت؛کربلایی محمدحسین. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
📌 دختر شهید صیادشیرازی: پدرم را خیلی دوست داشتم و در بچگی گفته بودم اگر پدرم شهید شود، آن قدر غذا نمی‌خورم تا بمیرم! 🔹️ سرلشکر شهید علی صیاد شیرازی به سال ۱۳۲۳ در شهرستان درگز از توابع خراسان متولد شد. او اگر چه در دوران طاغوت لباس ارتش را بر تن داشت، اما به راستی سرباز واقعی امام خمینی بود که سرانجام در مکتب او نیز رستگار شد و در ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ با ترور منافقین، شهادت را در آغوش گرفت. مریم صیاد شیرازی فرزند بزرگ شهید در برشی از خاطرت خود کودکی‌هایش را اینگونه تعریف می‌کند: ◇ در عالم بچگی دلم می‌خواست بابا در کنارمان باشد. می‌رفتیم مسافرت یا پارک، می‌دیدم بچه‌های دیگر با پدرهایشان آمده‌اند، با هم می‌گویند و می‌خندند و تفریح می‌کنند و دلم می‌سوخت کاش پدر ما هم در کنار ما بود. ◇ همان زمان جنگ یکی از من پرسید: «اگر پدرت شهید بشود چه کار می‌کنی؟ » گفتم «آن قدر غذا نمی‌خورم تا بمیرم.» ◇ دلتنگ بابا بودیم و زیاد نبودنش پیش ما باعث شده بود که از او دور شویم. مامان جای بابا را هم برای ما پر می‌کرد. البته بابا دورادور مراقب ما بود. مثلاً در زمان جنگ از همان منطقه زنگ می‌زد مدرسه‌ام و وضع درس‌هایم را می‌پرسید، ولی کم آمدنش به خانه یک فاصله‌ای بین من و او ایجاد کرده بود. باهاش غریبی می‌کردم. ◇ این اخلاق او هم که محبتش را خیلی ظاهر نمی‌کرد، این فاصله را بیشتر کرده بود. بابا خیلی جدی بود و هیچ وقت مستقیم محبتش را نشان نمی‌داد. نه فقط محبت کردنش که دعوا کردنش هم غیرمستقیم بود، یعنی اصلاً دعوا نمی‌کرد. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 «کیا خداوکیلی، امام رو زیارت کردند؟!..» 🔹 : هرکسی خداوکیلی امام رو ملاقات کرده ، بره که بقیه بچها توی اون برف موندن ها،.. اونها هم به فیض برسند. ◇ فیلم زیرخاکی از انتظار لشکر سید الشهدا برای دیدار با امام خمینی(ره) در جماران 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 وقتی حاج قاسم بدون محافظ به خرید رفت 🔹️ حاج قاسم برای خرید کاپشن به همراه فرزندش به یک فروشگاه در خیابون ولیعصر رفته بود و چهره سردار برای فروشنده آشنا میاد و ازش میپرسه شما سردار سلیمانی نیستید؟ ◇ حاج قاسم میخنده و درجوابش میگه آقای سلیمانی میاد کاپشن بخره؟ فروشنده هم میگه منم تو این موندم. اون که قطعا نمیاد لباس بخره و براش میخرن میبرن. ولی شما خیلی شبیه به آقای سلیمانی هستید. ◇ بعد از اصرار فروشنده و سوالات مکرر، حاج قاسم در جواب میگه بله قاسم سلیمانی برادرمه و بخاطر همین شبیهش هستم. ◇ زمانی که حاج قاسم کت رو در میاره تا کاپشن نو رو بپوشه و بپسنده، اسلحه‌ای که در کمر حاج قاسم بود رو فروشنده میبینه. فروشنده میگه نه تو خود حاج قاسمی و لو رفتی. ◇ فروشنده از اینکه سردار ازش خرید کرده خوشحال میشه و خیلی اصرار میکنه که پول نمیگیرم. حاج قاسم هم در جواب گفته بود اگه پول نگیری نمیخرم و میرم. ◇ فروشنده باورش نمیشد که معروف ترین ژنرال دنیا به همین راحتی بدون محافظ و بین مردم قدم زده و به مغازه اون اومده. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
📌 ۱۱ اسفند، سالگرد شهادت برترین تک تیرانداز تاریخ جهان است 🔹️ قهرمان شهید عبدالرسول زرین که بین بعثی‌ها به "صیاد خمینی" معروف بود و شهید خرازی او را "گردان تک‌نفره" مینامید. این شهید با ۷۰۰ شلیکِ موفق [برخی منابع تعداد ۳۰۰۰ نفر را اعلام میکنند] برترین تک‌تیرانداز تاریخ شناخته می‌شود. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
📌 غلامعلی پیشانی و کف پای مادر را می بوسید و طلب شهادت می‌کرد 🔹️ او خيلى مؤدّب، فهميده و با تقوا بود. غلامعلى پيشانى و كف پاى مادرمان را میبوسيد و مى ‏گفت: بهشت زير پاى مادر است. دست و پیشانی پدرش را هم می‌بوسید. ◇ پدر و مادرم خيلى ناراحت میشدند و مى‏ گفتند: تو ما را شرمنده میكنى، امّا او میگفت: من به بوسيدن پاى شما افتخار میکنم.» ◇ بيش از هر چيز حسن خلق و رفتار ايشان زبانزد بود و هميشه سعى میکرد با تبسم مسائل را حل كند. آن قدر صبور بود كه اگر عصبانى میشد، خود را كنترل میکرد و با روحيه باز امر به معروف و نهى از منكر میكرد. ◇ او هر موقع كه به جبهه میرفت، به ما سفارش میکرد كه به خانواده شهدا سركشى كنيد و از احوال آنها جويا شويد. به بچّه‏ ها درباره درس خواندن و حجاب توصيه مى ‏كرد.» ●ولادت : ۱۳۳۷/۱/۱ باخرز ، خراسان‌رضوی ●شهادت : ۱۳۶۴/۱۲/۵ مریوان ، والفجر۹ 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
صبحانه ای با شهدا
📌 غلامعلی پیشانی و کف پای مادر را می بوسید و طلب شهادت می‌کرد 🔹️ او خيلى مؤدّب، فهميده و با تقوا ب
📌 انس با قران شاخصه اصلی شهید ترابی 🔹️ غلامعلى ترابى همّت آبادى در اوّل فروردين ماه سال ۱۳۳۷ در روستاى همّت ‏آبادِ باخرز متولد شد. ◇ كودكى بسيار فعّال بود و به والدينش كمك مى ‏كرد. دوران ابتدايى را در روستاى محل تولد به پايان برد. ◇ برادرش – غلام ‏محمّد ترابى – مى ‏گويد: «مادرمان در روستا مكتبخانه داشت و به بچّه هاى روستا قرآن ياد مى‏ داد. ◇ غلامعلى در مكتب به مادرم كمك مى‏ كرد. وقتهايى كه مادرم نبود يا كار داشت، او به بچّه ‏ها درس مى ‏داد. ◇ وقتهايى كه با هم در بيابان گوسفند مى ‏چرانديم، يك چوب در زمين فرو مى‏ كرد و با دقّت به آن نگاه مى ‏كرد، هر وقت سايه آفتاب زير چوب مى‏ رسيد مى ‏گفت: برويم وضو بگيريم كه وقتِ نماز است. ◇ البتّه در آن زمان نماز هنوز بر ما واجب نبود. وقتى با هم مى‏ رفتيم توت بخوريم غلامعلى مى ‏گفت: بچّه ‏ها، اوّل برويم وضو بگيريم و دو ركعت نماز براى کسی که این را کاشته و درختها بخوانيم، بعد مشغول توت خوردن شويم.» 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
صبحانه ای با شهدا
📌 انس با قران شاخصه اصلی شهید ترابی 🔹️ غلامعلى ترابى همّت آبادى در اوّل فروردين ماه سال ۱۳۳۷ در روس
📌 ماجرای قران خواندن غلامعلی در وسط روضه حضرت سیدالشهدا 🔹️ سيّد محمّد رستگار يكى از دوستان شهيد غلامعلی ترابی مى‏ گويد: «او نه تنها مدّاح خوبى بود، بلكه قارى خوبى هم بود. ◇ در يك جلسه كه او هم حضور داشت. چراغها خاموش شد و بنده مشغول ذكر مصيبت بودم تا رسيدم به آنجا كه: سر بريده امام حسين(ع) در کوفه بر بالاى نيزه قرآن مى‏ خواند. ◇ يك مرتبه ديدم ازگوشه مجلس صداى غلامعلى با یک حزن دلنشینی به خواندن قرآن بلند شد و همان آيه ‏اى را كه سربريده حسين بن على(ع) خوانده بود، ◇ «اَم حَسِبت‌َ اَن‌َّ اَصحـَب‌َ الكَهف‌ِ والرَّقیم‌ِ كانوا مِن ءایـَتِنا عَجَبـا؛ آیا گمان كردی اصحاب كهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند؟ » ◇ ايشان آنچنان با صوت حزينى تلاوت كرد كه يك ‏باره صداى گريه جمعيّت بلند شد.» 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
صبحانه ای با شهدا
📌 ماجرای قران خواندن غلامعلی در وسط روضه حضرت سیدالشهدا 🔹️ سيّد محمّد رستگار يكى از دوستان شهيد غل
📌 شهید غلامعلی ترابی ، شهید قرآنی لشگر نصر خراسان 🔹️ شهید غلامعلی ترابی قبل از وقوع جنگ، غلامعلى در مناطق گنبد، كردستان، جنوب خراسان و قائنات كه گروههاى ضدّ انقلاب فعّاليّت داشتند، به مبارزه با آنان برخاست. ◇ ابتدا مسئول آموزش نظامى سپاه در پادگان كوهسنگى بود، سپس در اعزام نيرو به جبهه در پادگان نخريسى خدمت مى‏ كرد. ◇ غلامعلى پنج سال در مناطق جنگى حضور داشت و با سمتهاى فرمانده گردان امام محمّدتقى(ع) از تيپ ويژه شهدا، گردان كوثر و معاونت طرح و عمليّات، نقش تعيين كننده‏ اى در جبهه ‏ها داشت. ◇ مدّتى هم در پايگاه دريايى لشكرِ 5 نصر بود. او در عملياتهاى رمضان، خيبر، بدر و والفجر 9 شركت داشت‏ و يك‏ بار هم در جبهه مجروح شد. ◇ صبح روز دوشنبه 5 اسفند 1364 غلامعلى ترابى براى برگزارى جلسه ‏اى با فرماندهان گردانهاى رزمى از جمله شهيد كاوه عازم قرارگاه تاكتيكى شد. ◇ هنگام بازگشت بر اثر اصابت تركش گلوله توپ به پشت سر و پهلوى راست، در مرحله مقدّماتى عمليّات والفجر 9 در منطقه مريوان به شهادت رسيد. ◇ پيكر مطهّر او در روز پنج شنبه 15 اسفند 1364 در مشهد تشييع و در بهشت رضا(ع) به خاك سپرده شد. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 | آنهایی که رای آوردید و آقایان و خانم هایی که مسئولیت دارید هر روز این فیلم و صحبت های شهید فاتح را گوش کنید| 🔻🔻 شهید فاتح: «این کسایی که بعد از ما میان و مسئولیت قبول میکنن، لله .. وجدانی کار کنن.» 🔹 دوست شهید به رضا بخشی که به فاتح معروف است در این فیلم کوتاه خطاب به شهید می گوید: فکر کن شهید شدی نیستی چه حرفی برای مردم داری؟؟ 🔻 شهید بخشی می گوید: رفقای خودم همه رفتند و همه چیز را به خاطر شهدا تحمل می‌کنیم. ◇ همه دقت کنند خون کسانی که در این راه مقدس آمدند به خاطر اشتباه بعضی ها حیف و پایمال نشود. ◇ هرکسی مسئولیت قبول می‌کند وجدانی کار کند و خون هایی که ریخته شد و دست و پاهایی که قطع شد را فراموش نکنند. 🌷 شهید رضا بخشی،جانشین فرمانده فاطمیون در سال۱۳۶۵ به منطقه جاده سیمان مشهد به دنیا آمد. ◇ شهید بخشی دروس حوزوی را در «جامعه المصطفی العالمیه» دنبال کرد و در دانشگاه پیام نور فریمان نیز در رشته حقوق تحصیل کرد. ◇ این شهید به زبان های انگلیسی و عربی کاملاً مسلط بود. او بی آنکه پدر و مادر را از رفتنش به سوریه و مبارزه با تکفیری ها باخبر کند، به فاطمیون پیوست. ◇ خیلی از رزمنده‌های ایرانی و عراقی و سوری او را به خاطر موفقیت هایش به نام «فاتح» می خواندند. ◇ سرانجام شهید بخشی ۹ اسفند ۱۳۹۳ در جریان آزادسازی تپه تل قرین در حومه درعا به شهادت رسید. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
کمتر کسی می دانست؛ او «جانباز ۷۰ درصد» بود. پنج بار زخمی شد. ۲۲ ترکش در بدن داشت. ترکش گلویش را دریده بود... تن پاره پاره او، یادگار روزهای جنگ بود. ✍ راوی: همسر شهید 🌷 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 روایت بغض آلود سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی از عملیات خیبر 🔹 هر کس از عملیات خیبر تا انتهای جنگ حتی یک ساعت در مناطق جنگی حضور داشته، جانباز شیمیایی است. ◇ یاد همه حماسه سازان دفاع مقدس جاودان علی الخصوص شهدای عملیات خیبر 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 فرمانده سلام رونمایی شد 🔹️ بعد از آنکه «سلام فرمانده» با اجرای کودکان لاهیجانی جهانی شد، باردیگر سرودی جدید با نام «فرمانده سلام» رونمایی شد ◇ من سربازتم، دیدی دنیارو برات بهم زدم ◇ مثل شیخ احمد کافی فقط از تو دم زدم... 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 وقتی شهید صدر زاده جشن پتو را با پرتااب پتو جابجا کرد | توصیه می‌شود این فیلم را ببینید| 🔹️ یادش بخیر آبان سال ۹۲ بود، اون روز که جدا شدیم ابوحامد و فاتح در حیات دنیایی ما بودند و امروز در عندربهم یرزقون‌اند. ◇ آخرین روز از اولین دیدار ما با دلاوران فاطمیون در زمین تمرین تیراندازی بود. ◇ رسم بچه‌ها جشن پتو برای کسانی بود که می‌خواستند به مرخصی بروند. به این شکل که پتو روی سرش می‌انداختند و تا می‌خورد می‌زدنش! حالا تصور کنید که بدن نحیف ما کجا و ضربات مشت و ... بچه‌ها کجا! ◇ با درایت شهید مصطفی صدرزاده آن جشن پتو تبدیل به انداختن بچه‌ها با پتو به سوی بالا شد و انقدر این کار جذاب بود که همه بچه‌ها نوبتی برای این جشن جدید نامزد شدند. ◇ و این‌طور بود که بعد از سالم ماندن در منطقه جنگی از کوفتگی قطعی نجات یافتیم. 🔺️خاطره‌ای بود از همرزم شهید مصطفی صدرزاده 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
📌 حکایت اولین ملاقات عاشقانه دختری با قنداقه با پیکر پدر شهیدش 🔹️ حبیب الله جلوی ایوان بند پوتین‌هایش را بست و دست و پای مادرم را بوسید و سپس گفت :حلالم کنید. ◇ مادر گفت: بمان، دو روز دیگه قرار است پدر شوی. ◇ حبیب الله که (ابوعمار معروف است) گفت: وضع کردستان ناجور است صدام و گروهک‌ها خیلی بر مردم ظلم می‌کنند باید بروم و رفت. 🔹️ وقت رفتن گفت: فرزندم دختر است اسمش را هم می‌گذاریم محدثه. ◇ در آخرین تماس تلفنی‌اش هم گفت: من دیگر برنمی‌گردم قنداقه محدثه را در تشییع جنازه‌ام بگذارید بر روی تابوتم. ◇ دقیقا همان شد ؛ نوزادی روی تابوت و ملاقات عاشقانه پدر و دختر رخ داد. 🔹️ ابوعمار برادرش در منطقه شهید شده بود. سرپیکر شهید، او رامی‌بوسید و گفت: دیدار به روز قیامت ◇ شهید را گذاشت و رفت سراغ بچه‌های دیگر. 🔹️ نوزده اسفند ۶۳ روز رهایی عروج شهید حبیب‌الله افتخاریان از عالم خاکی به ملکوت اعلا بود. ◇ در آن روز هم به جای عجله در رفتن به پناهگاه در صدد کمک به مردم وحشت‌زده مریوان بود که بمباران هوایی بعثیون با شناسایی مقر نیروهای نظامی تلاش و خدمتش را نیمه تمام گذاشت. 🔹️ صبح روزی که شهید شد، در تماس با همسرش گفت: من خواب شهادتم را دیده‌ام، شما نباید مانع شهادت من شوید. ◇ غروب همان روز خبر شهادت حبیب الله افتخاریان در شهر پیچید. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671