صبحانه ای با شهدا
3⃣ 📌 کفارهی خودنمایی شهید حسن فاتحی 🔹 جوانی بود رعنا و رشید و بسیار خوش چهره و خوش سیما با موهای
4⃣
📌 «شهیدی که در آب جا ماند...»
🔹 فرمانده شان نحوه شهادت حسن را این گونه تعریف کرد:
◇ «از آنجایی که گوشی بی سیم همیشه دست فرمانده است من و حسن در طول عملیات همیشه در کنار هم بودیم،
◇ تا اینکه یه موقعی که به دلیل حمله های مسلسل وار دشمن، مستاصل وسط آب مانده بودیم، یک لحظه متوجه شدم سیم گوشی کشیده شده.
◇ برگشتم دیدم حسن به پشت روی آب افتاده، برش گرداندم؛ دیدم یک تیر توی پیشانی حسن خورده است ولی هنوز یک کم می توانست صحبت کند.
◇ از من خواست کمی از این خونها را به سرش بمالم. تا آمدم این کار را انجام دهم، یک تیر به قفسه سینه اش خورد و همان لحظه جا در جا به شهادت رسید.
◇ تا آمدم به عقب برش گردانم، خودم هم تیر خوردم و دیگر عملا نتوانستم کاری بکنم و حسن را آب برد.»
🔹 او ۱۷ سال بیشتر نداشت که شهید شد و در #وصیتنامهاش برای خواهرانش نوشت:
«مثل حضرت زینب(س) باشید»
◇ دفعه آخر هم می خواست برود، گفت:
«اگر من مجروح و زخمی شدم؛ اگر شهید شدم و نیامدم، شما راه مرا ادامه بدهید».
#گردان_یونس
#گردان_غواصان_لشکر_امام_حسین
#بیسیمچی_شهید
#شهید_حسن_فاتحی
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada