eitaa logo
صبحانه ای با شهدا
3.8هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
2.9هزار ویدیو
2 فایل
🌷سعی‌داریم‌هرروزباهمراهی‌شما ومددشهیدان‌به‌معرفی‌شهدابپردازیم. 📌مجوزاستفاده‌ازمطالب‌کانال 1️⃣ذکرصلوات 2️⃣عدم‌استفاده‌ازلوگودرتصاویروفیلم‌ها، به‌جهت‌نشربیشترمطالب https://t.me/sobhaneh_ba_shohada :تلگرام📲 👤ارتباط‌باادمین: @hosseinzadehfazl
مشاهده در ایتا
دانلود
صبحانه ای با شهدا
3⃣ 📌 کفاره‌ی خودنمایی شهید حسن فاتحی 🔹 جوانی بود رعنا و رشید و بسیار خوش چهره و خوش سیما با موهای
4⃣ 📌 «شهیدی که در آب جا ماند...» 🔹 فرمانده ‌شان نحوه شهادت حسن را این گونه تعریف کرد: ◇ «از آنجایی که گوشی بی سیم همیشه دست فرمانده است من و حسن در طول عملیات همیشه در کنار هم بودیم، ◇ تا اینکه یه موقعی که به دلیل حمله های مسلسل وار دشمن، مستاصل وسط آب مانده بودیم، یک لحظه متوجه شدم سیم گوشی کشیده شده. ◇ برگشتم دیدم حسن به پشت روی آب افتاده، برش گرداندم؛ دیدم یک تیر توی پیشانی حسن خورده است ولی هنوز یک کم می توانست صحبت کند. ◇ از من خواست کمی از این خون‌ها را به سرش بمالم. تا آمدم این کار را انجام دهم، یک تیر به قفسه سینه اش خورد و همان لحظه جا در جا به شهادت رسید. ◇ تا آمدم به عقب برش گردانم، خودم هم تیر خوردم و دیگر عملا نتوانستم کاری بکنم و حسن را آب برد.» 🔹 او ۱۷ سال بیشتر نداشت که شهید شد و در برای خواهرانش نوشت: «مثل حضرت زینب(س) باشید» ◇ دفعه آخر هم می خواست برود، گفت: «اگر من مجروح و زخمی شدم؛ اگر شهید شدم و نیامدم، شما راه مرا ادامه بدهید». 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
4⃣ 📌 «شهیدی که در آب جا ماند...» 🔹 فرمانده ‌شان نحوه شهادت حسن را این گونه تعریف کرد: ◇ «از آنجا
5⃣ (آخر) 📌 «ماجرای مسافری که شب چهلم پدرش بازگشت.» 🔹 جنازه حسن را آب می‌برد و و تقریبا ۱۱سال مفقودالاثر می‌شود. ◇ فروردین سال ۷۷ دقیقا شب چهلم پدرم بود. عصر روز تاسوعا(شب عاشورا)، دامادمان که از بچه های سپاه است، ◇ خبر برگشت حسن را برایمان آورد و ما را به معراج الشهدای اصفهان برای تطهیر و تحویل جنازه برد. ◇ یادمه که عصرش همه با هم رفتیم. تابوتش را آوردند. همه خانواده بودند. پلاکش را هم من برداشتم. ◇ فردا هم که قرار بود تشییع شود. چند تکه استخوان بیشتر نبود. استخوان های حسن از ماندن زیاد در آب ، قهوه‌ای شده بودند. ◇ ولی چون غواص بود و در لباس مخصوص غواصی که تجزیه شدن جسد در آن به راحتی امکانپذیر نیست، ◇ تمام استخوان هایش داخل همین لباس مانده بود حتی چفیه و پلاک و ساعتش. ◇ این گونه بود که برای مان مسلم شد، جنازه ، جنازه حسن است. مادرم هم حتی چند تار مو از موهای طلایی حسن را روی استخوان هایش دیده بود. ✍ راوی: برادر شهید 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada