eitaa logo
صبح حسینی
486 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
بردن نام تو هر چند خطر داشت پدر دخترت عشق تو را مد نظر داشت پدر ذره ای ترس به دل راه ندادم زیرا دخترت مثل علمدار جگر داشت پدر عمه نگذاشت که اطفال تو سیلی بخورند قافله در همۀ راه سپر داشت پدر چوب زد بر لب تو تا که مرا زجر دهد این یزید از دل من خوب خبر داشت پدر آنقدر زیر لبم ذکر خدا را گفتم تاکه دست از سر لب های تو برداشت پدر غنچه ای بودم و از ساقه شکستند مرا ضربۀ دست عدو حکم تبر داشت پدر بهترین وقت ملاقات خدا نیمه شب است دخترت وقت سحر قصد سفر داشت پدر   علی ذوالقدر سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
با وجودی که پدرجان گله خیلی دارم نوه ی فاطمه ام حوصله خیلی دارم وسط آن همه اسباب جسارت بر ما نفرت از سلسله و هلهله خیلی دارم قد کشیدم بزنم بوسه به رویت بر نی دیدم از گونه ی تو فاصله خیلی دارم عقب افتادنم از قافله زجرآور شد گفتم ای زجر نزن آبله خیلی دارم باعث زحمت جمع اسرا من بودم خجلت از عمه در این قافله خیلی دارم با وجودی که سر از پیکر تو شمر برید من شکایت ولی از حرمله خیلی دارم   محسن صرامی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
مجنون شبیه طفل تو شیدا نمی شود زین پس کسی بقدر تو لیلا نمی شود   درد رقیه تو پدر جان یتیمی است درد سه ساله تو مداوا نمی شود   شأن نزول رأس تو ویرانه من است دیگر مگرد شأن تو پیدا نمی شود   بی شانه نیز می شود امروز سر کنم زلفی که سوخته گره اش وانمی شود   بیهوده زیر منت مرهم نمی روم این پا برای دختر تو پا نمی شود   صد زخم بر رخ تو دهان باز کره اند خواهم ببوسم از لبت اما نمی شود   چوب از یزید خورده ای و قهر با منی از چه لبت به صحبت من وا نمی شود   کوشش مکن که زنده نگهداری ام پدر این حرف ها به طفل تو بابا نمی شود   شاعر: محمد سهرابی   سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بیا تا بگردیم دور سر تو الهی فدای دو چشم تر تو چگونه در این خیمه سالم بمانیم؟ که دیدیم در خون تپید اکبر تو تو و دخترت داغدار جوانید و ما شرمسار تو و دختر تو تو را جان این کودک شیرخواره سرِ ما فدای سرِ اصغر تو بفرما قبول این دو قربانی ات را دو تا هدیه ایم از سوی خواهر تو اجازه بده جان مادر بزرگ که ماهم بمیریم زیر پر تو نبینیم هرگز که ماتم بگیری امیری حسین ونعم الامیری برادر چرا غم گرفته صدایت؟ دوتا دسته گل هدیه دارم برایت دوتا شاخ شمشاد رعنا و زیبا دو حیدر نصب دو مرید ولایت خودم که نشد جان دهم در رکابت برادر! جگرگوشه هایم فدایت همه هستی ام، پاره های تنم را خودم با دو دستم بریزم به پایت سر بچه هایم فدای سر تو سر من فدای سر بچه هایت من و بچه هایم فدای رقیه بمیریم الهی برای رقیه چگونه تو را غرق در غم ببینند؟ چگونه بمانند و ماتم ببینند؟ پسرهای باغیرت من چگونه بمانند و قد مرا خم ببینند؟ چگونه سرت را روی نیزه ها و تنت را به گودال درهم ببینند؟ چگونه به دستان طفلان طناب و به رخسار، سیلی محکم ببینند؟ چگونه مرا در لباس اسارت گرفتار و بی یار و محرم ببینند؟ چگونه بمانند در مجلس شام و بزم شرابی فراهم ببینند؟ چگونه رباب و من و حرمله را به هرکوی و بازار باهم ببینند؟ اجازه بده که برایت بمیرند نباشند بعدازتو ماتم بگیرند علی اکبر لطیفیان علیهم‌السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
پروانه را تحمل ماندن به خاک نیست مست تو را ز نیزه و شمشیر باک نیست خیری ندیده هرکه برایت هلاک نیست در عشق سن و سال که اصلا ملاک نیست بوسیدی ام شکر شدن اثبات شد به من از کنیه ات پسرشدن اثبات شد به من ای یازده بهار پناه یتیمی ام ماه تمام شام سیاه یتیمیم رحمی نما به ناله و آه یتیمیم آخر بگو که چیست گناه یتیمیم؟ که قسمتم نشستن درخیمه ها شده افسوس خوردن و غم بی انتها شده حالا که ابریم من و در فکر بارشم میل قتال دارم و لبریز خواهشم دستی بکش به روی سرم کن نوازشم آخر به عمه بهر چه کردی سفارشم؟! ** خورشید تیره بود و هوا پرغبار بود پشت سرتو عمه پریشان و زار بود دور و بر تو نیزه و سرنیزه دار بود زخم تنت یکی و دو تا نه، هزار بود دیدم ز دور مرکبت افتاد بر زمین مثل تن تو زینبت افتاد بر زمین دیگر زمان آمدنم بود آمدم از غصۀ تو سوختنم بود آمدم هنگام مردتر شدنم بود آمدم جای زره لباس تنم بود آمدم با دست خالی آمدم اکبر شوم تو را پای برهنه قاسم دیگرشوم تو را دستم سپر برای تو ای بی سپرترین گردد فدای تو پسرت ای پدرترین ای از عطش بریده نفس خون جگرترین کن دیده باز روی من ای محتضرترین بوی حسن گرفت فضا روی سینه ات وقتی که دوخت تیر مرا روی سینه ات سید پوریا هاشمی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
من یتیمم ولی پدر دارم دست لطف عمو به سر دارم رفته میدان عمو و از دوریش دل خون و دو چشم تر دارم دست من را رها کن ای عمه به خدا نیت سفر دارم نگرانم نباش من مَردَم من کجا ترس از خطر دارم? در رگم خون فاتح جمل است نوه ی شیرم و جگر دارم میروم تا فدای او بشوم من برای عمو سپر دارم سمت میدان دوید اما , آه... لشکر بی حیا و عبدالله دید در انتهای یک گودال گوییا رفته است عمو از حال آمد و بر سر عمو افتاد رجز عاشقانه ای سر داد این عموی من است , بی کس نیست می زنیدش , مگر گناهش چیست? برد پیش امام دستش را تیغ یک بی مرام دستش را... باز دستی شکست , یاالله روضه را برد جای دیگر , آه ... مادری در مصاف یک نامرد دست مادر , غلاف یک نامرد مجتبی خرسندی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
دور گودال ازدحام شده نگرانم ازین شلوغی ها صبر کن آمدم عمو جانم من بمیرم که مانده ای تنها   پدر من همان کسی است که شد در مدینه عصای مادر تو زاده ی مجتبایم و امروز من سپر می میشوم به پیکر تو   تا رسیدم شکسته بود سرت کاش بهتر دویده بودم عمو جلوی سنگ را گرفته بودم اگر _ بهتر از این پریده بودم عمو   صبر کن با کنار پیرهنم خاک و خون از رخ تو پاک کنم جان عبداللهت اجازه بده نیزه ها را یکی یکی بکنم   چه بلایی سر تو آوردند؟ دست و پا و گلو، سر و دهنت... هرچه کندم هنوز هست! مگر چقَدَر نیزه بوده در بدنت؟   نیزه و تیرها تمام که شد تازه وقت کلوخ و سنگ شده تو نفس می زنی هنوز اما سر پیراهن تو جنگ شده   آی نامرد بی حیا بس کن جان من رابگیر عمو را نه تیغ از حنجر عمو بردار دست من را ببر گلو را نه   روی زانو نشست حرمله، باز دلم از خنده های تلخش سوخت تن من از تنت جدا شده بود تیر او آمد و مرا به تو دوخت داوود رحیمی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
شور و شوقم را ببین، یاور نمی‌خواهی عمو؟ اکبری یک ذره کوچکتر نمی‌خواهی عمو؟ تاب دوریِ مرا اینجا دل پاکت نداشت قاسمت را پیش خود آن ورنمی‌خواهی عمو؟ چهره‌ی زهراییم زیباست اما یک رجز روز آخر با دم حیدر نمی‌خواهی عمو؟ شال بر دوش و گریبان باز و صورت قرص ماه در میان کربلا محشر نمی‌خواهی عمو؟ وقت رفتن تو مگر با یاد زهرا مادرت بر فراز نیزه هجده سر نمی‌خواهی عمو؟ پیکرم شاید که پای اسب‌ها را خسته کرد یک فدایی این دم آخر نمی‌خواهی عمو؟ یادگاری از حسن بودم گلی از باغ عشق از برادر هدیه‌ای پرپر نمی‌خواهی عمو؟ قاسم صرافان علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
گُلِ پژمرده پژمردن ندارد ز پا افتاده پا خوردن ندارد مرا بگذار عمو برگرد خیمه تن پاشیده كه بردن ندارد * بیا شوق مرا ضرب المثل كن تمام ظرفهایم را عسل كن برای آنكه از دستت نریزم مرا آهسته آهسته بغل كن * لبم بوی پدر دارد عمو جان سرم شوق سفر دارد عمو جان تمام سنگ ها بر صورتم خورد یتیمی دردسر دارد عمو جان علی اکبر لطیفیان علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بر من که جلب شد نظرت ای عزیز من زد فکر تازه ای به سرت ای عزیز من رفتی درون خیمه و خوشحال آمدی با دست خطی از پدرت ای عزیز من بر دست و پای من چه قدَر بوسه می زنی گل کرده باز هم هنرت ای عزیز من راضی شدم ... برو ... به خدا می سپارمت دور از بلا شود سفرت ای عزیز من با رفتن تو خنده ی لشکر بلند شد پیچیده بینشان خبرت ای عزیز من شمشیر و نیزه ها همگی قد علم کنان صف بسته اند دور و برت ای عزیز من وقتی که نعل ها به رویت پا گذاشتند رنگ خسوف شد قمرت ای عزیز من در زیر دست و پا چه قدَر دست و پا زدی چیزی نمانده از اثرت ای عزیز من چسبیده ای به خاک ... شبیه عسل شدی کندو شده است رهگذرت ای عزیز من طشتی نداشتم که برایت بیاورم مثل حسن شده جگرت ای عزیز من ذهن مرا کشانده به پنجاه سال پیش عطر مدینۀ کمرت ای عزیز من سینه به سینه می برمت سمت خیمه ها نجمه شده است منتظرت ای عزیز من محمد فردوسی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
از خون به دستِ خویش حنا می كِشم بیا هـر لحظه انتظارِ تو را می كِشم بیا در حجله پیشِ پایِ تو پا می كِشم بیا چه حسرتی برایِ عبا می كِشم بیا دور و برم بدونِ تو آشوب می شود گلزارِ تشنۀ تو لگد كوب می شود معنا نداشت با تو یتیمی برای من از بسكه داشتی همه گونه هوایِ من دیگر نمانده جوهره ای در صدایِ من شن های داغ پُر شده از ردِّ پایِ من تنهائیت در آتشِ آهم مقیم كرد دیدی مرا دچارِ بلائی عظیم كرد تغییر كرده شكلِ سَرم، زودتر بیا سر نیزه رفت تا جگرم، زودتر بیا در معرضِ دو چشمِ ترم زودتر بیا شد تكّه تكّه بال و پرم زودتر بیا تا قابلِ شناختنم، از حرم بیا تا سهمی از تنم ببرد مادرم بیا این قومِ غیظ كرده مرا بی هوا زدند در حجله استخوانِ جناقم به جایِ قند سائیده شد به هم وسطِ آن بگو بخند این تار و پود ریخته پاشیده را ببند وقتی فشار رویِ گلو سخت می شود كم كم اَدایِ لفظِ عمو سخت می شود سر نیزه نقشِ پیرهنم بد كشیده است رویِ هِجا هِجای تنم مَدّ كشیده است گلدسته ای حوالیِ گنبد كشیده است مژده بده، یتیمِ حسن قدّ كشیده است این لشكر سواره مرا دوره كرده اند تنها به یك اشاره مرا دوره كرده اند یك لشكر ایستاده فقط سنگ می زند با تیغ و تیر و نیزه هماهنگ می زند حالا كه گشته عرصه به من تنگ می زند قاتل نشسته مویِ مرا چنگ می زند با هر نسیم آینه ات خاك می خورد در هر هجوم زخمِ تنم چاك می خورد قدرِ دعایِ هر سحرت را نداشتند اصلاً تحملِ پدرت را نداشتند نه، چشمِ دیدنِ پسرت را نداشتند از من توقعِ سپرت را نداشتند بر خاكِ این كویر مرا پهن كرده اند جایِ كمی حصیر مرا پهن كرده اند بد جور ماه پارۀ تو گیرِ نعلهاست قرآنِ یادگارِ حسن زیر نعلهاست نرمیِ سینه ام سرِ تأثیرِ نعلهاست این چند فصل حاصلِ تحریرِ نعلهاست این بارِ اوّل است چنین نا مرّتبم در پیچ و تابِ این همه ابرو مَعَذَّبَم در چنگِ ظلمِ چند نفر زخم خورده ام حالا بیا ببین چقدر زخم خورده ام از دستِ قومِ تنگ نظر زخم خورده ام خیلی شبیهِ زخمِ تَبَر زخم خورده ام جان می دهم كه باز بگیری ببر مرا حَظّ می كنم دوباره بخوانی پسر مرا   علیرضا شریف علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
آمدم خیمه تا وداع کنم   دیدم از داغ آب می سوزی   بردم آبت دهم ولی دیدم   زیر این آفتاب می سوزی       کاش آبی شود مهیا تا   خجل از روی خواهرت نشوم   سعی کردم که وقت بردن تو   چشم در چشم مادرت نشوم       پشت سر را نگاه کن پسرم   جلوی خیمه ها رباب نشست   به امیدی که خیمه برگردی   آمد و زیر آفتاب نشست       من که طاقت ندارم ای گل من   که نگاهی کنم به پشت سرم   لیک حس می کنم که آمده اند   جلوی خیمه ها زنان حرم       گر چه ای کودکم نمی بینم   ذره ای رحم در دل اعدا   شاید این دفعه وضع ، فرق کند   کودک من توکلت به خدا       به رخ کودکم نگاه کنید   رنگ ، دیگر به روی طفلم نیست   کوفیان إرحمو بهذالطفل   قطره ای هم برای او کافیست       خودمانیم شیرخوارهء من   کاش از شاخه ات نمی چیدند   کاش پوشانده بودمت به عبا   تا گلوی تو را نمی دیدند       وقتی می آمدیم خواهر تو   با نگاهش مرا معذّب کرد   تا تو برگردی و بخوابی باز   عمه گهواره را مرتب کرد       تو بگو من چطور پاسخ این   یک حرم ، اضطراب را بدهم   عمه با من ، علی بگو که چطور   من جواب رباب را بدهم       این گلو مثل ساقۀ گل بود   قطع کردن ، تبر نیاز نداشت   کس نپرسید حرمله این طفل   به سه شعبه دگر نیاز نداشت       آه ، تصمیم ، واقعا سخت است   وای اگر تیر جابجا بشود   تیر را از گلو اگر بکشم   ترسم این است سر جدا بشود       عطش آرام کرده بود تو را   تاب حرکت نبود در بدنت   حرمله با سه شعبه باعث شد   بنگرم باز دست و پا زدنت       بعد از عباس ای علی اصغر   خیمه ها را تو زیر و رو کردی   از سرِ شانه ام گرفتی پر   هوس شانۀ عمو کردی       با دودستی که غرق در خون است   اشک خود را ز گونه پاک کنم   می برم پشت خیمه ها که تو را   با دل خون درون خاک کنم       شاید این طور دشمنان دیگر   رأس تو از بدن جدا نکنند   بین سرها سر تو را شاید   لااقل روی نیزه ها نکنند       لکن از قوم کوفی و شامی   می شناسم تمام را پسرم   تو برو تا دقایقی دیگر   وعدهء ما به نیزه ها پسرم       دوست دارم به سمت خیمه روم   تا شود عمه مرهم دردم   من فقط مانده ام  عزیز دلم   با چه رو سمت خیمه بر گردم مهدی مقیمی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872