دوباره از حرم او فراق سهم من است
خوشم به اینکه دلم از اهالی قرن است
منم که کعبه سیار روضه اش هستم
لباس نوکری ام نذر شاه بی کفن است
سبک پریدن اگر شرط رستگاری ماست
در این معامله برده است هر که سینه زن است
اگرچه فاطمه شبهای جمعه زائر اوست
حسین زائر شبهای جمعه حسن است
همان حسن که همهْ عمر داغ دید اما
اگر گریست دلیلش همان سر است و تن است
تنی که آه! چه گویم؟ تنی که بی سر شد
سری که آه چه گویم؟ سری که بی بدن است
هزار و نهصد و پنجاه بار می میرم
هزار و نهصد و پنجاه زخم روی تن است
حسین صیامی
#مناجات_با_امام_حسین علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بي تو در بين حرم بانگ عزا افتاده
واي قاسم، عوض ِ وا عطشا افتاده
چاره اي كن كه نمانند به رويِ دستم
عمه ات از نفس و نجمه ز پا افتاده
گيسويِ مادر ِ تو باز شده در خيمه
تا كه گيسويِ تو در دستِ بلا افتاده
كار، كار ِ نظر شوم ِ حراميها بود
اگر اين لاله ي انگشت نما افتاده
به دلم ماند عمو نَه، كه بگويي بابا
لبت از زمزمه و خنده چرا افتاده؟
خيز شايد كمكِ لرزش پايم باشي
كارم از رفتن اكبر به عصا افتاده
شده دشوار تماشاي تو از سمت حرم
چقَدَر سنگ ميانِ تو و ما افتاده
لشگري قصد طواف تو رسيد و رد شد
بدني حال در اين سعي و صفا افتاده
دست در زير ِ تنت برده ام و ميپرسم
بين اين ساقه چرا اين همه تا افتاده؟
قد كشيدي كمي از پا و كمي از سينه
بين ِ اندام تو اين فاصله ها افتاده
هركجا تاخته اسبي كمي از تو رفته
لخته خونت همه جا در همه جا افتاده
كاكُلَت قطع شد و حرمله در مُشتَش بود
اثر پنجه ي او در سر و پا افتاده
ميبرم تا در ِ خيمه قد و بالايت را
چند عضوي ز تو اي واي كجا افتاده؟
شيشه يِ عمر ِ من آرام نفس كِش بدجور
استخوانهايِ شكسته به صدا افتاده
اي ضريح ِ حسنم، زود مُشَبَّك شده اي
در حرم با تو دم ِ واحسنا افتاده
#مرثیه_حضرت_قاسم علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
این سنگ ها كه دور و برت را گرفته اند
چون تیغ تیز بر بدنت جا گرفته اند
دیدند بی زره چو تن نازك تو را
با شدت تمام تورا پا گرفته اند
چشمت زدند بس كه حَسن صورتی عمو!
زیبایی تو را به تماشا گرفته اند
آنان كه تیر گوشه ي تابوت میزدند
حالا تو را شبیه به بابا گرفته اند
گفتند كوچه باز كنید از سپاهیان
یاد حسن به كوچه ی زهرا گرفته اند
كم دست و پا بزن نفسم بند آمده
خون تو را به صفحه ي صحرا گرفته اند
تشییع میكنند تنت را به اسب ها
جسم تو را مباح بر آن ها گرفته اند
(حسن كردي)
#مرثیه_حضرت_قاسم علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
نگاه گریه داری داشت زینب
چه گام استواری داشت زینب
دل با اقتداری داشت زینب
مگر چه اعتباری داشت زینب
چهل منزل حسین منجلی شد
گهی زهرا شد و گاهی علی شد
ندیدم زینب کبری تر از این
ندیدم زینت باباتر از این
ندیدم دختر زهراتر از این
حسینی مذهبی غوغاتر از این
به پیش پای ما راهی گذارید
بنای زینب اللهی گذارید
اگر چه غصه دارد آه دارد
به پایش خستگیِ راه دارد
به گِردش آفتاب و ماه دارد
به والله که ای والله دارد
همین که با جلالت سر نداده
به دست هیچ کس معجر نداده
پس از آن که زمین را زیر و رو کرد
سپاه کوفه را بی آبرو کرد
به سمت کربلا خوشحال رو کرد
کمی از خاک را برداشت بو کرد
رسیدم کربلا ای داد بی داد!
حسین سر جدا، ای داد بی داد!
چهل روز است گریانم حسین جان!
چو موی تو پریشانم حسین جان!
چهل روز است می خوانم حسین جان!
حسین جانم حسین جانم حسین جان!
تویی ذکر لبم الحمدلله
حسینی مذهبم الحمدلله
همین جا شیرخواره گریه می کرد
رباب بی ستاره گریه می کرد
گهی بر گاهواره گریه می کرد
گهی بر مشک پاره گریه می کرد
خدایا از چه طفلم دیر کرده؟
مرا بیچاره کرده، پیر کرده
همین جا دور اکبر را گرفتند
ز ما شبه پیغمبر ما را گرفتند
ولی از من دو دلبر را گرفتند
هم اکبر هم برادر را گرفتند
"به تو گفتم که ای افتاده از پا
ز جا بر خیز ور نه معجرم را..."
همین جا بود که سقای ما رفت
به سمت علقمه دریای ما رفت
پناه عصمت کبرای ما رفت
پی او گوشواره های ما رفت
فقط از علقمه یک مشک برگشت
حسین بن علی با اشک برگشت
همین جا بود که دل ها گرفت و ...
کسی روی تن تو جا گرفت و ...
سرت را یک کمی بالا گرفت و...
و از پشت سرت سر را گرفت و...
همین که بر گلویت خنجر آمد
صدای ناله ی زهرا در آمد
همین جا بود الف را دال کردند
تنت را بارها پامال کردند
ته گودال را گودال کردند
تو را با سم مرکب چال کردند
اگر خواندم قلیلت علت این بود
که یک تصویری از تو بر زمین بود
تو ماندی و کبوتر رفت کوفه
تو را کشتند و خواهر رفت کوفه
خودم در راه و معجر رفت کوفه
چه بهتر زودتر سر رفت کوفه
و گر نه دردها می کشت ما را
نگاه مردها می کشت ما را
بهاری داشتم اما خزان شد
قدی که داشتم بی تو کمان شد
عقیق تو به دست ساربان شد
طلای من نصیب کوفیان شد
خبر داری مرا بازار بردند
میان مجلس اغیار بردند
همین جا بود افتادند تن ها
همین جا بود غارت شد بدن ها
تمامی کفن ها، پیرهن ها
بدون تو کتک خوردند زن ها
همین جا بود گیسو می کشیدند
به هر سو دخترانت می دویدند
همین جا بود تازیانه باب گردید
رخ ما در کبودی قاب گردید
ز خجلت خواهر تو آب گردید
که معجر بعد تو نایاب گردید
سکینه معجر از من خواست اما
خودم هم بودم آن جا مثل آن ها...
ز جا برخیز غم خواری کن عباس!
دوباره خیمه را یاری کن عباس!
برای عزتم کاری کن عباس!
علم بردار علم داری کن عباس!
سکینه می کند زاری ابالفضل!
چه قبر کوچکی داری ابالفضل
#اربعین_حسینی
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
یک اربعین، به نیــزه ســر یـار دیده ام
یک اربعین، چو شمع به پایش چکیده ام
یک اربعین، به ضربه ی شلّاق ساربان
بر روی خــارهای مغــیلان دویده ام
یک اربعین، تمام تنم درد می کند
با ضـرب تـازیانه ز جـایم پریده ام
یک اربعین، رقیّه ی تو مُرد از غمت
اکنون بدون او به کنارت رسیـده ام
یک اربعین، به شام و به کوفه حماسه ها
با خطــبه های حیــدری ام آفـریده ام
یک اربعین، ز چوبه ی محمل سرم شکست
همچـون پـدر ببیـن تـو جبین دریــده ام
یک اربعین، کنار عدو، وای! وای! وای!
بس جورِ طعنه های فراوان کشیده ام
یک اربعین، به ضربه سیلی ببین حسین
رویم کبود گشته و قامــت خمیــده ام
***مجید لشکری***
#اربعین_حسینی
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
خیلی برایت ای برادر گریه کردم
با هر حسینم وایِ مادر، گریه کردم
خیلی صبوری کردم اشکم در نیاید
از تو که پنهان نیست، آخر گریه کردم
می خواستم اشک مرا هرگز نبینی
در خلوتم بر عون و جعفر گریه کردم
هر جا که خوردم تازیانه گریه کردی
هر جا که خوردی سنگ، خواهر، گریه کردم
در بینِ صحرا باد از هر سو می آمد
از نیزه که افتاد اصغر، گریه کردم
در کوفه خیلی ناسزا گفتند بر ما
هر جا که آمد نامِ حیدر گریه کردم
پیرِزنی که چنگ بر موی تو می زد
هر وقت آمد سمت معجر گریه کردم
تو روی نی بودی و من بالای نیزه
با زخم های مانده بر سر گریه کردم
هر دفعه که از نیزه افتادی، برایت
با خنده های شمر کافر گریه کردم
دروازه ی ساعات، آهم شعله ور شد
بر غیرتِ ساقیِ لشگر گریه کردم
یادت می آید با تو یک لحظه نباشم؟
خولی تو را که برد، مضطر گریه کردم
یادم نرفته لحظه ای که شمر آمد
با بوسه ی خنجر به حنجر، گریه کردم
رضا باقریان
#اربعین_حسینی
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
از همان ابتدا غزل هایم
نذر چشم پر آب زینب بود
ضربه ی آخر مراثی من
دل از غم کباب زینب بود
هرچه باشد رسالتم این است
راوی روضه های جانسوزم
بیت بیت دل من از آغاز
همگی از کتاب زینب بود
گوشه ای از خرابه ی تاریک
دل آزرده خاطرش جا ماند
جای خالی کودکی معصوم
غصه ی بی حساب زینب بود
سهمش از شام غیر ماتم نیست
دردهایش یکی دو تا هم نیست
داغ بعدی، نبود یک مَحرم
غم بعدی حجاب زینب بود
آنچه اشک مرا در آورده
فقط این است، هر چهل منزل
بعد هر پرسش نگاه ترش
تازیانه جواب زینب بود
به هوای مرور خاطره ها
ناخود آگاه گریه سر میداد
روزگاری حوالی کوفه
پای سقا رکاب زینب بود
زینب و فکر تشنگی؟ ابدا
آب در خیمه ها فراوان بود
“جرعه آبی به من بده سقا”
حاجت مستجاب زینب بود
دین خود را به دین ادا کرد و
دو گل اش زیر دست و پا پژمرد
تا چهل روز کربلا مست
عطر و بوی گلاب زینب بود
بعد مرثیه خوانی اش بر تل
بی رمق کنج خیمه اش افتاد
باز شکر خدا دم آخر
مادری در غیاب زینب بود
بدترین شکنجه ها روحی ست
همه اش کعب نی که نیست فقط
خنده ی ابن سعد و شمر و شبث
مایه ی اضطراب زینب بود
سر خورشید روی نیزه نشست
سینه اش زیر نعل تازه شکست
وای از آن ساعتی که نامردی
درکمین نقاب زینب بود
اهل قرآن! مراد از “یاسین”
سر بر روی نی اگر باشد
شک ندارم حقیقت “والفجر”
مه از خون خضاب زینب بود
شاعرانه کمی نظر کردم
و به روح قیام پی بردم
هر سر رفته بر نوک نیزه
علم انقلاب زینب بود
اربعین ها بیاید و برود
همچنان با شکوه بنویسم
ما رأیتُ… به غیر زیبایی
اوج تفسیر ناب زینب بود
علیرضا خاکساری
#اربعین_حسینی
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بی خبر ماندم
عاشقانت زیارتت کردند
من ولی باز پشت در ماندم
روز و شب غبطه می خورم آقا
به کسانی که با تو مأنوسند
عاشق و بی قرار و بی تابند
دست و پای تو را که می بوسند
دیدن تو به من نمی آید
تو کجا و نگاه هر جایی
من اگر آنچه خواستی باشم
تو سراغم به خواب می آیی؟
نکند عاق کرده ای من را
نکند صبرتان سر آمده است
گر عتابم کنید حق دارید
هر گناهی ز من بر آمده است
خواستم تا ببینمت در خواب
به نگاهم اجازه داده نشد
خواستم تا به کربلا بروم
با رفیقان خود پیاده، نشد!
بین آن کاروان و جمعیت
چه کسی با تو هم قدم شده است؟
خوش به حال کسی که با گریه
با شما راهی حرم شده است
در حرم روضه خوان خودت هستی
روضه ی کاروان جان بر لب
بین روضه بلند می گویی:
به فدای تو عمه جان زینب…
السلام علیک یا مظلوم
السلام علیک یا عطشان
السلام علیک یابن علی
السلام علیک یا عریان
ای برادر نمی برم از یاد
که چگونه به خاک افتادی
زیر گرمای آفتاب آن روز
با لب تشنه،خسته،جان دادی
ای برادر نرقته از نظرم
اکبرت را که ارباً اربا شد
بعد عباس میر لشکر تو
پای دشمن به خیمه ها وا شد
به خدا ای عزیز لب تشنه
داغ یک قطره آب کشته مرا
بین این گریه های اهل حرم
گریه های رباب کشته مرا
غرق گریه رباب می گوید
که دل پاره پاره را بردند
با سه شعبه به روی دست پدر
طفلک شیرخواره را بردند
پسرم با خیال تو هر شب
دست بر سینه می فشارم من
گرچه ماندم خجالتت آنروز
ولی امروز شیر دارم من
گریه را کم کنید دخترها
کمی آرام اصغرم خواب است
گل نارم علی علی لا لا
مادرت چهل شب است بی تاب است
مجتبی شکریان
#اربعین_حسینی
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
آمدم اینجا دوباره...لشگرت یادش بخیر
قاسم و عون و زهیر و جعفرت یادش بخیر
اولین باری که اینجا آمدم یادت که هست؟
شد رکابم ساقی آب آورت یادش بخیر
اولین باری که اینجا پهن شد سجاده ام
با اذان دلربای اکبرت یادش بخیر
حال، من برگشته ام اما نه مثل بار قبل
قامت مانند سرو خواهرت یادش بخیر
از امانتداری ام دارم خجالت می کشم
بچه های من فدای دخترت... یادش بخیر
روضه ی دیروزمان این بود با بی بی رباب
ای عروس مادر من اصغرت یادش بخیر
من خودم اینجا به جسمت پیرهن پوشانده ام
دستباف یادگار مادرت یادش بخیر
رفتی و با اشک هایم بدرقه کردم تو را
ای برادر آن وداع آخرت یادش بخیر
مثل جدم می شدی در پیش چشمان همه
وای من عمامه ی پیغمبرت یادش بخیر
مهدی نظری
#اربعین_حسینی
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
گر خزانی شده ام باغ و بهارم اینجاست
همه ی زندگی ام، دار و ندارم اینجاست
چه کسی گفته که زینب حرمش در شام است؟
بگذارید بمیرم که مزارم اینجاست
شاخه ای گل و کمی آب به زینب بدهید
که بپاشم سر این قبر، نگارم اینجاست
می نشینم مگر از خاک سر آرد بیرون
من ز شام آمده ام صبح قرارم اینجاست
کوچک است آه ولی قبر علی اصغر نیست
به خدا قبر علمدار و ندارم اینجاست
با چه حالی بروم سوی مدینه چه کنم؟
من که هم جان و دلم، هم کس و کارم اینجاست
سید محمد جوادی
#اربعین_حسینی
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
اربعینی در دلم حال و هوایت مانده است
پس شمیم سیب سرخ روضه هایت مانده است
اربعینی گریه کردم من برایت روز و شب
تا به حالا بر تنم رخت عزایت مانده است
می شود اینجا نسیم کربلا را حس کنم
بین هیئت جلوه ی لطف و صفایت مانده است
مادرم از کودکی من را نمک گیر تو کرد
هر که نذری خورد عمری مبتلایت مانده است
لحظه هایم پر شده از ماتمی بی انتها
چون به قلبم حسرت کرب و بلایت مانده است
بیمه شد این شعر با الطاف اربابم حسین
در دلش وقتی که تاثیر دعایت مانده است
محسن زعفرانیه
#اربعین_حسینی
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ای خفته زیر خاک چه خاکی به سر کنم
باور نداشتم که به قبرت نظر کنم
ای همسفر به خواب و خیالم نمی رسید
با تو نه بلکه با سر تو من سفر کنم
با یاد روز واقعه جا دارد از غمت
لطمه زنان کنار تو جان محتضر کنم
با کعب نی جدا شده ام از تو یا اخا
حتی نشد که حلق تو با اشک تر کنم
بهرم دعا نما که مبادا دوباره از
دروازه های شام بلا من گذر کنم
شد آستین من به خدا معجرم حسین
عباس را نباید از آن با خبر کنم؟!!
مانده صدای چوب و لبت بین گوش من
صد آه تا که یاد تو و طشت زر کنم
رنجیده سرفرازم و پیش تو سر به زیر
آخر چگونه شرح غم آن سحر کنم
طفل سه ساله ی تو میان خرابه گفت
باید به مرگ، چاره ی داغ پدر کنم
با دست خسته زیر لحد جای دادمش
جا دارد از خجالت تو جان به در کنم
مجتبی صمدی شهاب
#اربعین_حسینی
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بال و پرم شکست ولی نهضت تو ماند
این قامتم خمید ولی عزّت تو ماند
گیسوی من سپید شد و روی من کبود
تا پرچم ولایت تو هیبت تو ماند
عیبی ندارد از تو مرا دشمنت گرفت
چون با دعای مادرمان تربت تو ماند
بی حرمتی اگرچه به آل رسول شد
امّا قسم به آل علی حرمت تو ماند
یک اربعین اسیر و چهل منزل اشک و آه
با این همه ،حدیث تو و عصمت تو ماند
ناگفته های شام بماند برای بعد
فریادهای قافلۀ غربت تو ماند
با خطبه های کوفه و شام اماممان
از مقتل تو تا ابد دولت تو ماند
"هل من معین" تو شده "صوت الحزین" من
در بینِ نسل ها نَفَس حضرت تو ماند
یک آشنا نبود اگر یاری ام کند
تا روز حشر ، درد و غم محنت تو ماند
برگشتم از اسارت و شرمنده ام ز تو
در گوشۀ خرابه گُل زینت تو ماند
جای علیِ اکبر و عباس و قاسمت
یک کاروان اسیر پِی نصرت تو ماند
بُردم پیام فاطمی اَت را به هر دیار
خصمت فنا شد و عَلَم قدرت تو ماند
با این همه مصائب سنگین این سفر
دین زنده ماند و رایحۀ عبرت تو ماند
محمود ژولیده
#اربعین_حسینی
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
شبیهِ هر چه که عاشق، سَرَت جدا شده است
تمامِ هستیِ پهناورت جدا شده است
غزل چگونه بگویم ز قطعههای تنت؟!
که بیت بیتِ تو از پیکـرت جدا شده است
چه سرگذشتِ غریبی گذشت از سَرِ تو!
چگونه تاخت که سرتا سرت جدا شده است؟!
کبوتران حرم، بال و پر نمیخواهند
که از حریمِ تو بال و پرت جدا شده است
فدای قامت انگشتِ تو که رفت از دست
به این بهانه که انگشترت جدا شده است
طلوع کرده سَرَت... کاروان به دنبالش
میانِ راه ولی دخترت جدا شده است
که نیست در تنِ او جان، که بیامان بدَوَد
چگونه از پیِ این سَر، دوان دوان بدود؟
نشسته داغِ تو بر قلبِ پاره پارهٔ او
شده کبود در این آسمان ستارهٔ او
کمی گذشت که یک سایهای رسید از راه
که تازیانه به دستش گرفته و ناگاه
به ضرب میزند آن را به پهلویش که بیا
کِشیده است کمان دار، گیسویش که بیا
دوباره خاطرهٔ کوچه تازه شد در دشت
خمیده قامت و بیجان به کاروان برگشت
رسیدهاند به شام و خرابه منزلشان
سَری به دامن و سِرّی نهفته در دلشان
وصالِ دختر و بابا رسیده است امشب
به غیرِ اشک، چه کَس حل نموده مشکلشان؟
* «نماز شامِ غریبان...» که گفتهاند، اینجاست!
وضو، ز خونِ سَر و قبله بود مایلشان
میانِ عاشق و معشوق، جانِ دختر بود
که ذرّه ذرّه به پایان رسید حائلشان
هزار نکتهٔ باریکتر ز مو اینجاست
در این سکوت که پیچید دورِ محملشان
وزیده است صدایی... شبیهِ لالایی ست
بغل گرفته پدر را! عجیب بابایی ست
به روی پای کبودش، نشسته خوابیده
شبیهِ مادرِ پهلو شکسته خوابیده
خرابه ساکت و آرام، اشک میریزد
شکسته بغض و سرانجام اشک میریزد
رسیده است سحرگاهِ شستنِ بدنش
رسیده است سحر... یا شبِ کبودِ تنش؟!
خمیدهتر شده زینب در این سحر انگار
خرابه از غمِ او شد خرابتر انگار!
شاعر:عارفه دهقانی
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
مرا دشمن به قصد کُشت میزد
به جسم کوچک من مُشت میزد
هرآن گه پایم از ره خسته میشد
مرا با نیزهای از پُشت میزد
***
توئی ماه من و من چون ستاره
غمم گشته پدرجان بیشماره
اگر روی کبودم را تو دیدی
مکن دیگر نظر بر گوش پاره
***
بیا بشنو پدرجان صحبتم را
غم تو بُرده از کف طاقتم را
دو چشم خویش را یک لحظه وا کن
ببین سیلی چه کرده صورتم را
شاعر:سید هاشم وفایی
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
یک نیمه شب بهانهٔ دلبر گرفت و بعد
قلبش به شوق روی پدر پر گرفت و بعد
اما نیامده ز سفر مهربان او
یعنی دوباره هم دل دختر گرفت و بعد
آنقدر لاله ریخت به راه مسافرش
تا خواب او تجلی باور گرفت و بعد
آخر رسید از سفر، اما سر پدر
سر را چقدر غمزده در بر گرفت و بعد
گرد و غبار از رخ مهمان مهربان
با اشک چشم و گوشهٔ معجر گرفت و بعد
انگار خوب او خبر از ماجرا نداشت
طفلک سراغی از علی اصغر گرفت و بعد
از روزهای بیکسیاش گفت با پدر
یعنی نبرد بغض و گلو در گرفت و بعد:
خورشید من به مغرب گودال رفتی و
باران تیر و نیزه و خنجر گرفت و بعد
معراج رفتی از دل گودال قتلگاه
نیزه سر تو را به روی سر گرفت و بعد
دلتنگ بود دخترت و سنگ ِ کینهای
بوسه ز چهره و لب و حنجر گرفت و بعد
اما دوباره فرصت جبران رسیده بود
یک بوسه آه از لب پرپر گرفت و بعد
جان داد در مقابل چشمان عمهاش
با بالهای زخمی خود پر گرفت و بعد...
شاعر: یوسف رحیمی
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
طورنشین میشوم سحر که بیاید
جلوهٔ ربانی پدر که بیاید
جار فقط میزنم میان خرابه
یار سفر کرده از سفر که بیاید
صبح خبر میدهند رفتن من را
از پدر رفتهام خبر که بیاید
نوبت ناز من است صبر ندارم
ناز مرا میخرد پدر که بیاید
گریهٔ من مال عمه است، و گر نه
زود مرا میبرند، سر که بیاید
حرف «کنیز» ی زدن چه فایده دارد...
گریه فقط میکنم اگر که بیاید
طفل، بساطی برای ناز ندارد
مقنعه و گوشواره در که بیاید
شاعر:علی اکبر لطیفیان
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بر نیزهها از دور میدیدم سرت را
بابا! تو هم دیدی دو چشم دخترت را؟
چشمانم از داغ تو شد باغ شقایق
در خون رها وقتی که دیدم پیکرت را
ای کاش جای آن همه شمشیر و نیزه
یک بار میشد من ببوسم حنجرت را
بابا تو که گفتی به ما از گوشواره
همراه خود بردی چرا انگشترت را
با ضرب سیلی تا که افتادم ز ناقه
دیدم کبودیهای چشم مادرت را
یک روز بودم یاس باغ آرزویت
حالا بیا با خود ببر نیلوفرت را
شاعر:یوسف رحیمی
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
غارت زده منم که کنارت نشسته ام
غارت زده منم که ز داغت شکسته ام
غارت زده منم که تو را خاک می کنم
تابوت را ز خون تنت پاک می کنم
غارت زده منم که ز کف داده صبر را
با دست خویش کنده برای تو قبر را
غارت زده منم چه کنم با جنازه ات
ای وای ریخته به زمین خون تازه ات
غارت زده منم که ز داغ برادرم
می ریزم از کنار تنت خاک بر سرم
غارت زده منم که ز آغوش بسته ات
می گیرم آه چادر خاکیّ مادرم
من را به داغ قتل تو غارت نموده اند
نه کربلا نه کوفه نه در شام دلبرم
داغی که رفتن تو روی سینه ام گذاشت
والله بود سخت تر از غارت حرم
«تشییع روز با من و تو سازگار نیست
تا شب تو را به جانب قبرت نمی برم»
محمدبیابانی
#مرثیه_امام_حسن علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
دست و پا میزنی و بال و پرت میریزد
گریه ی خواهر تو روی سرت میریزد
بهتر است سعی کنی این همه سرفه نکنی
ورنه در طشت تمام جگرت میریزد
در تقلای سخن گفتنی اما نه… نه…
جگرت از دهنت دور و برت میریزد
خبرش پخش شده زهر تو را خواهد کشت
بی سبب نیست که اشک پسرت میریزد
جگرت،بال و پرت،اشک ترت ریخت ولی
چه کسی هست که با نیزه سرت میریزد؟
هانی امیر فرجی
#مرثیه_امام_حسن علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
آیا شده بال و پرت آتش بگیرد
هر چیز در دور و برت آتش بگیرد
آیا شده بیمار باشی و نگاهت
از نیش خند همسرت آتش بگیرد
آیا شده یک روز گرم و وقت افطار
آبی بنوشی … جگرت آتش بگیرد
آیا شده تصویری از مادر ببینی
تا عمر داری پیکرت آتش بگیرد
می گریم از روزی که می بینم برادر
در کوفه موی دخترت آتش بگیرد
می گریم از روزی که می بینم برادر
از هرم خاکستر سرت آتش بگیرد
آه … از خنکهای گلویت بوسه ای ده
تا قبل از اینکه حنجرت آتش بگیرد
آقا بس است دیگر مگو از شعله هایت
ترسم که جان خواهرت آتش بگیرد
یاسر حوتی
#مرثیه_امام_حسن علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872