eitaa logo
صبح حسینی
475 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
 هرچه مستی ها فزونتر، هست ساغر بیشتر چون پیام عاشقی دارد پیمبر بیشتر عشقِ خواهر باشد و مِهرِ برادر بیشتر دارد اصلاً کربلا از کوفه لشگر بیشتر گفت زینب یا اخی من حق مهمانی دهم دوست دارم در ره عشقت دو قربانی دهم من به درگاه تو سوز و آه آوردم حسین با امیدی رو به این درگاه آوردم حسین بین سپاه خویش را همراه آوردم حسین هستی خود را به لشگرگاه آوردم حسین میوۀ دل نذر کردم بهر این مهمانی اَت پارۀ جان پروراندم تا شود قربانی اَت نو غلامانم اگر شمشیر گردانی کنند راهی کویِ دَرَک یَلهای میدانی کنند یا علی گویان ز رزم خویش طوفانی کنند قلب لشگر را شکافند و مسلمانی کنند من به دست خویش دادم درس عزم و رزمشان نیزه و شمشیرها نقل و نباتِ بزمشان این دلاور مردهای نوجوان مست توأند گرچه شاگردان عباسند دلبست توأند داغداران علی اکبر به پیوست توأند عاشقانه کشتۀ یک بوسه از دست توأند بسکه در رخسارشان شوق شهادت دیده ام در رهت پرپر شدن را چون ولادت دیده ام عاشقِ جانبازیِ کوی تو، حیرانِ مَنَند از اشارات شب قبل تو گریان منند یاد ایام اسارت دل پریشان منند دل پریشان شب شام غریبان منند دائماً گویند مادر دست بر معجر مگیر جان مولا گریه کم کن بوسه از حنجر مگیر می روند اما خیالت راحت ای سالار من آری این دیدار باشد آخرین دیدار من این من و این حاصلِ یک عمر از گلزار من بعد از این در خیمه پنهان می شود رخسار من ای سلیمان هدیۀ مور است از من کن قبول جان زهرا رد مکن جان علی جان رسول بعد تو این داغ را با صبر جبران می کنم با سرت منزل به منزل شرح قرآن می کنم با اسیری رفتنم یاری جانان می کنم با خطاب حیدری در کوفه طوفان می کنم من ز تو شرمنده تو از من خجالت می کشی عاقبت ما را تو از این درد غربت می کُشی وعدۀ ما بر سر بازار باشد بعد از این کوچۀ برده فروشان زار باشد بعد از این قافله در معرض دیدار باشد بعد از این چشم شامی بدتر از مسمار باشد بعد از این بعد از این باید چه سازم با هزاران چشم هیز وای از چشمان هیز و وای از لفظ کنیز (محمود ژولیده) سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
گفتن از زینب و عشقش به تو کار زهراست زینبی که همه‌ی دار و ندار زهراست پرورش یافته‌ی باغ و بهار زهراست باعث فخر همه ایل و تبار زهراست عمه نه؛ مادر سادات پس از زهرا اوست هیچ کس ثانی زهرا نشود، تنها اوست خواهرت هست و بر این فیض مباهات کند همه را مست خودش وقت مناجات کند قبل تکبیر اذان با تو ملاقات کند بهتر از حضرت عباس مواسات کند شیرزن نه به خدا خالق غیرت زینب حافظ خانه‌ی توحید و امامت زینب نشر این عشق فقط از کرم زینب توست عاشقی مشق شده با قلم زینب توست هرچه غم در دل ما هست غم زینب توست سرّ تربت که شفا از قدم زینب توست کربلا جلوه‌گهِ محترم زینب شد پیش‌تر از حرم تو حرم زینب شد آمده تا که دوباره همه را مات کند اینکه پیش از همه عاشق شده اثبات کند نذر اولاد تو یک قافله سادات کند تو دهی اذن و بر این ذهن مباهات کند نه نگو ورنه قسم بر لب زینب آید نام زهرا ببرد تا که گره بگشاید این دو یوسف دو غلام علی اکبر هستند این دو تا آبروی عترت جعفر هستند آشنا با همه آیات مطهر هستند تربیت یافته‌ی ساقی لشگر هستند این جگرگوشه و آن پاره‌تن زینب توست این حسین و دگری هم حسن زینب توست حرمله کو که سه‌شعبه به کمان بگذارد کو سنان نیزه به جسم دو جوان بگذارد شمر کو پا به روی سینه‌شان بگذارد سرشان را ببرد روی سنان بگذارد تن‌ِشان را به سُم مرکبشان بسپارد تا که دست از سر تو قوم لعین بردارد (جواد حیدری) سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
صبر كن پای گلوی تو ذبیحت باشم  صورتم غرقۀ خون شد كه شبیهت باشم  ذكر الغوث بریده ز لبت می آید  سعی كن تشنۀ اذكار صریحت باشم  آمدم باز بخندی و بگویی پسرم  كشته ومردۀ لبخند ملیحت باشم  دست من رفت نشد سینه زنت باشم حیف  دم دهم تا دم گودال مسیحت باشم  بدنم خوب قلم خورده به سر نیزه و نعل  تن پر زخم رسیدم كه ضریحت باشم  مانده ام مات كه با سنگ تو را زد چه كنم  خون زخم سر تو بند نیامد چه كنم  خرمن موی تو در پنجۀ دشمن دیدم  عمه این صحنه ندیده است ولی من دیدم  دور تا دور تو از بغض حرامی پر بود  پیكرت را هدف نیزه و آهن دیدم  سر تقسیم غنائم چقدر دعوا بود  دزدی و غارت عمامه و جوشن دیدم  شمر بی خیر تو را از بغلم كرد جدا  پشت و رو كرد تو را لحظۀ مردن دیدم  زیر لب آه كشیدی و پر از درد شدم  سهم از درد تنت برده ام و مرد شدم  (محسن حنیفی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
طاقت ندارم لحظه ای تنها بمانی  من باشم و در حسرت سقا بمانی  من عبد تو بودم که عبدالله گشتم  نعم الامیری، عالی اعلا بمانی  فریاد هل من ناصرت بیچاره ام کرد  من مرده ام آقا مگر تنها بمانی؟!  قلبم، سرم، دستم همه نذر دو چشمت  من می دهم جان در ره تو تا بمانی  آقا نبینم در ته گودال باشی  ای زینت دوش نبی بالا بمانی  بالا نشینی و تو را پایین کشیدند  زیر لگدها زیر دست و پا بمانی  لعنت به این آب فرات و خنده هایش  راضی شده لب تشنه در این جا بمانی  با این که چندین عضو از جسم تو کم شد  تو تا ابد عشق دل زهرا بمانی  (حسین ایزدی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
خواستم دل را بساط غم کنم  تا زداغی ِعزایت کم کنم  برکویرخشک لب هایت چو ابر  بارشی میخواستم نم نم کنم  دست از عمه کشیدم آمدم  تا که ازآه تو قدری کم کنم  آمدم تا که سپرگردم به تو  آمدم بر تیرها سرخم کنم  لحظه ی جان دادنم کی میرسد؟  بند قلبم را بگو محکم کنم  پهن کن سجاده ی آغوش را  "من دو رکعت گریه می خواهم کنم"  بر لب قاسم عسل دادی عمو  حلقه ای از خون بده دستم کنم  من سری دارم که بایستی بر آن  چوبهای نیزه ای پرچم کنم  پیکرت پشت و پناهم می شود  قتلگاهت قتلگاهم می شود  می کشندت از ولایت سیرها  بغض های مانده در تفسیرها  میوه های استجابت می رسند  سجده های بی وضوی پیرها  سجده می آرند بر زخم تنت  تیرها سرنیزه ها شمشیرها  می برندت روی منبرهای نی  چشم های شور بی تقصیرها  دامنی از سنگ هم آورده اند  بزدلان سنگدل این شیرها  خویش را پیروز می دانند عمو  می شود حس کرد از تکبیرها  تو گره خوردی به خون تا وا شود  گیرهای این بهانه گیرها  روح من با روح تو تا عرش رفت  حیف که مانده تنم این زیرها   استخاره کرده قلبم خوب نیست  خوب شد در کربلا ایوب نیست  (رضا دین پرور)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
 وقتی که تشنگی به نظر تاب می خورد ماهی ز تُنگِ تَنگِ خودش آب می خورد تا مشتری کم است، مرا انتخاب کن گاهی پلنگ حسرت مهتاب می خورد کرم حسود مشت مرا باز کرده است ماهی کور زود به قلاب می خورد از هول خیمه های جوان مرده می رسند اشکم به درد قصه ارباب می خورد ابروی کربلا شده قاسم، هزار شکر نام حسن به گوشه محراب می خورد ای روضه وداع به قاسم نظاره کن چشمان عمه پشت سرش آب می خورد قاسم میان این همه هنده مگر چه گفت تصویر حمزه در جگرش آب می خورد وقتی نظر به خون و پر و بال می کنی آیینه جان تجسم اعمال می کنی گفتی عصای پیری من بعد اکبری وقتش رسیده به قولت عمل کنی با من قدم بزن که به مضمون رسانمت با من قدم بزن که مرا هم غزل کنی وزن نسیم طبع تو را خسته می کند باید چو کوه زانوی خود را بغل کنی خیرت قبول نام حسن بر لبت خوش است باید به هر طریق به کامم عسل کنی اینجا ضمیر مرجع خود را ز دست داد خوب است فکر اینهمه عز و جل کنی این عشق بود و قصه تکراری خودش یار آمده است در جهت یاری خودش بازاریان کوفه به دینار دلخوشند اما خوش است چشم تو با زاری خودش راه مرا نگاه تو زد چشم خود ببند خو کرده این طبیب به بیماری خودش زینب اسیر توست، تو در بند زینبی هر کس بود به فکر گرفتاری خودش آنقدر گریه کرد که باران مجاب شد ابلیس های بال شکن را شهاب شد عمری که کوتهی نکند خواست از عمو آنقدر گریه کرد، دعا مستجاب شد در سینه عمو نفس چار قل گرفت با دستهای کوچک او بی حساب شد برداشت کودکانه تیغ را به دست حتی زره به خیمه شرمنده آب شد آمد برای بدرقه مجتبی، حسین گل بود و پشت پای تماشا گلاب شد چشمش ز چشم زخم زمستان هراس شد تصویر حسن دست به دامان قاب شد پایش نمی رسید که مرکب نشین شود آغوش پادشاه برایش رکاب شد (احمد بابایی) علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
جلوه ي روي پنج تن قاسم ابنِ اِبنِ ابوالحسن قاسم ماهْ رخسار انجمن قاسم سرو خوش قامت چمن قاسم ذكر من وقت پر زدن قاسم كيست اين نوجوان؟قرار حسن وارث عزّت و وقار حسن دُرّ دردانه ي تبار حسن همه جا هست دستيار حسن حسن خانه ي حسن قاسم گيسوان حسن مجعّد بود پاي تا فرق چون محمّد بود عشق بي عشق او مردّد بود رنگ او سبز چون زبرجد بود پس عقيق است در يمن قاسم گردش چرخ بي دَمَش، مـُختَل همه بي قاسمند، ول مَعطل نكته اي گويمت ولي مُجمَل خوش بحالش كه بود از اوّل با اباالفضل همسخن قاسم در جلالت به كبريا رفته صولتش هم به مصطفي رفته هيبتش هم به مرتضي رفته در كرامت به مجتبي رفته با حسين است هموطن قاسم روي او قبله از ازل شده است لب او شيشه ي عسل شده است صاحب پرچم و كتل شده است مشكلاتم اگر كه حل شده است هست مشكل گشاي من قاسم آه اگر بر بلا دچار شود آه از آن دم كه سنگسار شود با سرِ نيزه ها شكار شود كفنش خاك و سنگ و خار شود مثل اربابِ بي كفن قاسم چشمش از تشنگي كه كم سو شد سكّه ي جنگ آن ورش رو شد وارث روضه هاي پهلو شد بدنش پاره پاره از تو شد آه از نعل و از دهن قاسم (محمد قاسمی) علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
تا نیزه‌ای غریب عنان مرا گرفت  پهلوی من نشست و نشان مرا گرفت  می‌رفت تا که فاش؛ پدر خوانمت عمو!  سُمّ فرس رسید و دهان مرا گرفت  گویند بو کشیدن گل؛ مرگ مؤمن است  بوی خوش دهان تو جان مرا گرفت  من سینه ام دُکان محبّت‌فروشی است  آهن‌فروش از چه دُکان مرا گرفت  دشمن که چشم دیدن ابروی من نداشت  سنگی رها نمود و کمان مرا گرفت  از پیرهای زخمی جنگ جمل رسید  هرچه رسید و عمر جوان مرا گرفت  لکنت نداشت من که زبانم ز کودکی  مومِ عسل چگونه زبان مرا گرفت؟  چون کندوی عسل بدنم رخنه رخنه است  این نیش‌های نیزه توان مرا گرفت  پر شد ز خاک سُمّ فرس چشم زخم من  ریگ روان، همه جریان مرا گرفت  (محمد سهرابی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
خالق احدی باتو برابرنکشیده مانند تو صدیقه اطهر نکشیده خطاط تو را غیر شکسته ننوشته نقاش تورا غیر مکسّر نکشیده تصمیم علی شد که زره را بفروشد چون از توخدا سینه سپرترنکشیده حتی نفسی دست زحیدر نکشیدی آنگونه که مِی دست ز ساغرنکشیده تا شعله نگیرد به پر شیعه مولا مانند تو کَس جام بلا سرنکشیده الحق و الانصاف که تو فاطمه هستی در شعله زدی… کار به محشر نکشیده زجری که تو از داغی مسمار کشیدی حلقوم حسین تو ز خنجر نکشیده ششماهه به ششماهه دهد درس شهامت کی گفته به محسن؛ علی اصغر نکشیده بال ملک از داغی این منظره اش سوخت محسن همه اش سوخت علی حنجره اش سوخت سعید توفیقی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
امشب دلم گرفته برای دلت حسن قربان بیقراری و چشم ترت حسن   یک گوشه ای نشستی  و هی آه می کشی تصویر کوچه آمده در خاطرت حسن   هر بار وقت ضربه ی سیلی که میرسد خود را گذاشتی عوض مادرت حسن   او پیش چشم تو به زمین خورد و ناله زد این داغ تا ابد نشود باورت حسن   تو بهر گوش پاره ی او ناله ها زدی او گفت زیر لب که فدای سرت حسن   امشب کمی ملاحظه کن آه کم بکش در پیش چشم خواهر غم پرورت حسن شاعر:حسین شادمند سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بسترت را جمع کن٬ یک روز دیگر هم بمان التماسم را نکن رد٬ فاطمه پیشم بمان بی تو یک لحظه تو میدانی که میمیرم ٬بمان ای جوانم ٬تکیه گاهم ٬سرد و دلگیرم٬ بمان یار تنهایی من٬ تنها ترینم فاطمه باش تا جبران کنم٬ ای بهترینم فاطمه این سه ماه آخرت پیر شدی٬ آب شدی هی زمین خوردی و تب کردی و بیتاب شدی از همه شهر بریدی و تو سیراب شدی این همه دردولی باز تو مهتاب شدی همه ی عمر علی٬ حرف دلت چیست بگو؟ قاتل محسن من فاطمه جان کیست بگو؟ میخ در،لکه ی خون،کوچه، حسن کشت مرا نیمه شب،باز حسن..لفظ نزن..کشت مرا شستن هر ساعت این پیرهن کشت مرا حرف غسل دادن و تابوت و کفن کشت مرا پیش چشمم آیه های کوثرم سوخت خدا۰۰۰ پشت در داد زدم که همسرم سوخت خدا۰۰۰ بعده تو از لیله ی تار متنفر شده ام از سکوت خیل اشرار متنفر شده ام دیگر از واژه ی مسمار متنفر شده ام فاطمه از درو دیوار متنفر شده ام شرمنگینم من ز رویت ای بهاره مرتضی تو حلالم بکن ای دارو نداره مرتضی حسین خیریان سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ببین می تــوانی بمانی بمان عزیزم تو خیــلی جـوانی بمان تو هم مثل من نیمه جـانی بمان زمــین گـیر من،آســمانی،بمان اگر می شـود می توانی بـمان تو نـیلوفرانه تـریـن یاس شـهر وجود تو کانون احـساس شهر دعا گوی هر قـدر نشناس شهر نکش دست از دست دستاس شهر نباشـی، چـه آبی چه نانـی بمان چه شد با علی همسفر ماندنت چه شـد ماجرای سـپر ماندنـت چه شد پـای حـرف پـدر ماندنـت پس از غـصه ی پشـت در ماندنت نـدارد علــی هـمزبانی بمــان برای علی بی تو بـد میشود بدون تو غم بی عـدد میشود نرو که غــرورم لــگــد میشود و این سـقف،سـنگ لحدمیشود تو باید غــمم را بدانــی بمــان چرا اشــک را آبـرو میکــنی چرا چــادرت را رفـو میکـــنی چرا اسـتخوان درگـلو میکــنی چرامـــرگ را آرزو میکـــــنی چه کم دارد این زنــدگانی بمان حامد خاکی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
قامت اقتدار باید بود شیر، شیر شكار باید بود پای این ساحل پر از امواج صخره‌ای استوار باید بود بر سر سنگریزه پا بگذار رود نه، آبشار باید بود پشت بر پشت، تكیه‌گاه هم دو سر ذوالفقار باید بود الغرض حرف‌های ما این است: آه ، زهرا تبار باید بود مثل خورشید، سیره زهراست كه ولایتمدار باید بود جز در این جادّه قدم مگذار هرچه داری بیار كم مگذار ای مدینه بیا به سر بزنیم ناله از آتش جگر بزنیم پیش پرهای سرخ پروانه تا دم صبح بال و پر بزنیم لااقل ما به جای مردم شهر به عیادت رویم و سر بزنیم یاد پهلوی مادر گل‌ها خم شده دست بر كمر بزنیم نفسش در شماره افتاده سر به بیمار محتضر بزنیم روضه‌های نگفته را گوییم ضجه‌ها را بلندتر بزنیم وای بر من! بهار را كشتند مادری باردار را كشتند كوهی از غم به شانه‌ها مانده غرق خون چشم كربلا مانده هق‌هق و گریه‌های بی‌نفس است پشت این بغض‌ها صدا مانده پای چشمان مادری چندی‌ست نقش یك زخم بی‌حیا مانده چادری كه مدینه روشن كرد روی آن جای رد پا مانده زخم بر روی زخم افتاده رد خونی به كوچه‌ها مانده خسته را، بی‌پناه را كشتند مادری پابه‌ماه را كشتند رعشه در دست و پای بانو بود لرزه‌ای در صدای بانو بود دختری چادرش به سر كرده كه پس از این به جای بانو بود سرفه فرصت نداد بر مادر نوبت لای‌لای بانو بود سه كفن روی دست‌هایش داشت یكی از آن برای بانو بود و لباسی كه دوخته اما شاهد زخم‌های بانو بود پس از آن یاحسین می‌گفت و روضه‌خوان عزای بانو بود خیس در تن از روضه‌های خویشتن است وای بر من! حسین بی‌كفن است مرد تنهای قله‌های بلند مرد سجاده، مرد بی‌مانند آن كه در شهر شوكت و همت سكه‌ها را به نام او زده‌اند آن كه مدحش خود خدا می‌گفت لحظه‌هایی كه تیر می‌افكند ذوالفقارش اگر كه می‌چرخید می‌گشود از سپاه بند از بند میل اگر داشت با در خیبر قلعه را هم ز جای خود می‌كند حال، شرمنده آب می‌ریزد روی یاسش گلاب می‌ریزد شب رسیده، زمان باران است آتشی در دل نیستان است شهر خوابند و خانه‌ای بیدار خانه‌ای در هجوم طوفان است كودكانی كنار یك تابوت روی سنگی تنی كه بی‌جان است كودكانی فشرده در بر هم چهره‌هایی كه زرد و گریان است ناله‌ها بین سینه‌ها مانده آستین‌ها میان دندان است چند وقتی است مانده بی شانه گیسوانی اگر پریشان است چشم‌ها وقت گریه می‌سوزند سمت مادر نگاه می‌دوزند  حسن لطفی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
قبل از ظهور جاودانش امتحان داد آن بانويى كه در نهانش امتحان داد . ام الائمه بود و ام الانبيا شد چون بهتر از پيغمبرانش امتحان داد . در شعله ابراهيم پس زد امتحان را... زهرا ولى با جسم و جانش امتحان داد . وقتى بلا تقسيم شد او مادرى كرد  مادر به جاى شيعيانش امتحان داد . آيا كسي چون او سه شب هنگام افطار با بخشش خرما و نانش امتحان داد؟ وقتى على را يك تنه آورد خانه شهر مدينه قهرمانش امتحان داد . زهرا سراپا ، پاى حيدر ايستادو  پاى علي قدكمانش امتحان داد . با گريه هاى او مدينه زير و رو شد ساكت نشد ، اشك روانش امتحان داد . وقف شلوغى نجف ، وقف على كرد  آرى ، مزار بى نشانش امتحانش داد . اما على در كوچه ها سخت امتحان شد ناموسش افتاد و توانش امتحان داد . در امتحان داد آه مسمار امتحان داد حتى مغيره تازيانه ش امتحان داد . ميخ در خانه شهادت ميدهد كه هم پهلويش ، هم استخوانش امتحان داد . مادر همانجا سينه اش آسيب ديد و  جاى همه سينه زنانش امتحان داد . اما حسينش گوشه گودال ، تشنه در پيش چشم خواهرانش امتحان داد محمد جواد پرچمی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
قصد داری بروی و بدنم می‌لرزد مادر آینه‌ها بی تو تنم می‌لرزد گر چه سخت است ولی خوب تماشایم کن به خدا بازوی خیبر شکنم می‌لرزد بلبل زخمی باغم تو بگو علت چیست؟ چه شده غنچه ناز چمنم می‌لرزد از همان روز که از کوچه غم برگشتی تا بدین ساعت غربت،حسنم می‌لرزد آن قدر لرزه به اندام علی افتاده گوئیا بر تن من پیرهنم می‌لرزد تا به امروز ندیدند بلرزد کوهی کوه بودم ولی امروز تنم می‌لرزد سیدمحمد جوادی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
آیینه‌ام شکسته من از او شکسته‌تر او خسته زمانه و من نیز خسته‌تر بغضی نشسته در وسط سینه من و.. بغضی درون سینه زهرا شکسته‌تر این روزها نفس زدنش با شماره است اما نفس نفس زدن من گسسته‌تر دست علی که بسته شود بسته می‌شود دست زمین و پای زمان نیز بسته‌تر از این به بعد خانه من فاطمیه است پیدا نمی‌کنید مکانی خجسته‌تر از لطف فاطمه است اگر هیئتی شُدید در حلقه‌های سینه‌زنی دسته دسته‌تر محسن ناصحی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872