eitaa logo
🍃...تجربه زندگی...🍃
13.9هزار دنبال‌کننده
34.3هزار عکس
1.2هزار ویدیو
7 فایل
عاقلانه انتخاب کن،عاشقانه زندگی کن.... اینجا سفره دل بازه....
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 را مادری ک گفته بودن دختر 7ساله دارن موهاشون رشدی نداره و دوست دارن رشد کنن،،.... 🍃
سلام آسمان جان خدا قوت عزیزم. برا مادری ک گفته بودن دختر 7ساله دارن موهاشون رشدی نداره و دوست دارن رشد کنن،، توسیعه من روغن کرچک هست ، ک خودم امتحان کردم برا دخترم، خیلی حجم موهاش کم بود واینکه تا چند سال رشد نداشت، این روغن رو حدود 6ماه استفاده کرد،دستشون رو ب روغن بزنن وب کف سر یا ریشه موهاشون وماساژبدن ، تا پخش بشه، وهمین طور ب نوک مو چند ساعت قبل حمام بزارن هرچقدر زمانش بیشتر بهتر، بعد بشورن، یعنی اگه حساسیت نداشتن این مهم ، و روغن اصل باشه حیرت میکنن،، ان شاء الله ک کار ساز باشه وبرا منم دعا کنید عزیزم. اگه نتیجه داد شما هم بیاد گروه وبگین چطور بوده ممنون از آسمان آبی. لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 دروغ در خواستگاری مجازه؟؟؟؟ دکتر عزیزی ........ بر خاطرات جذاب خواستگاری😁 لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🍃🍃🍃🌼🌼🌼🍃🍃🍃 سرگذشت دختری به نام ایرا.... 🍃🌼
🍃...تجربه زندگی...🍃
🍃🍃🍃🌼🌼🌼🍃🍃🍃 سرگذشت دختری به نام ایرا.... 🍃🌼
خانزاده ها با حیرت و خشم نگام میکردن و دلیر خان با لبخند اطمینان بخش یه طوری که حتی لبخندش میگفت «من بهت ایمان دارم ایرا» خان اخم غلیظ و متفکری داشت و با نگاهش منتظر بود که حرفمو ادامه بدم _ اما اینم خوب میدونم شما همه کار برای مردمتون میکنید و براشون حتی از خودتون میگذرید ، پس ... خواهش میکنم اجازه بدید. خان با همون حالت قبلی گفت _ تو سواد داری؟! سری به تایید تکون دادم _ بله _من گفته بودم هر درخواستی داشته باشی قبول میکنم یه خان هیچ وقت زیر حرفش نمیزنه لبخند عمیقی زدم _ممنونم ، شما بهترین خانی هستید که من دیدم بخاطر مردمتون هر کاری میکنید لبخند محوی زد و سری تکون داد ذوق زده از جام بلند شدم دلیر خانم کنارم ایستاد و با هم از اتاق خارج شدیم چه حس خوبی داشتم یکم که از اتاق فاصله گرفتیم قدم تند کردم و راه دلیر خان و سد کردم ، متعجب نگام کرد _ خانزاده؟! ابرویی بالا انداخت و منتظر نگام کرد _ میشه ... میشه باهم بریم شهر؟! _چرا؟! چشمام پر از امید شده بود _تخته بخریم ... برای درس دادن ، آخه حالا که خان اجازه داده دلم نمیخواد دیگه صبر کنم چشماش خندید و سری تکون داد _باشه ، میریم برای اولین بار دلبرانه چشمک زدم و رومو برگردوندم تا به سمت اتاق برم و لباسام و عوض کردم با بیشترین سرعت ممکن آماده شدم... هیچ وقت برام مهم نبود ولی اینبار کمی به خودم رسیدم سرمه رو دور تا دور چشمام کشیدم نگاهی دقیق به چشمام انداختم و سری به تایید تکون دادم ،
🌸🍃 ☂چند ختم و ذکر مجرب☂ 🍃
⁨☂چند ختم و ذکر مجرب☂ 🦋ذکر 31 صلوات به نیت 5تن و 12 امام و 14 معصوم(ع) 🦋خواندن فاتحه برای اموات بدوارث و بی وارث در حین گرفتاری و بروز مشکلات. 🦋ختم سوره الرحمن، وقتی به آیات (فبایّ آلاء ربّکما تکذّبان) رسیدید، به دنبال آن بگویید: لا بِشَیْء مِنْ آلائِکَ رَبِّ اُکَذِّبْ. 🦋اسم مبارک حضرت علی (ع) از برای هر حاجت که مداومت کند چهار روز نگذشته که نتیجه خواهد گرفت انشاءا... آن این است که در مسجد یا جای خلوت برود دوازده هزار مرتبه یا علی بگوید . البته حاجتش روا شود، شک نیست زیرا که حضرت علی (ع)اسم اعظم است. 🦋گفتن این ذکر: اعوذبالله من الشیطان الرجیم گفته و بسم الله الرحمن الرحیم بگویید و یک بار ایه الکرسی رو بخونید.سپس دوباره با گفتن اعوذبالله من الشیطان الرجیم و بسم الله یکبار حمد رو بخونید.بعد 5بار سوره اخلاص و11بار کوثرو100بارصلوات بفرستید.این ختم رو تا3روز بخونید100در 100حاجت میگیرید. 🦋گفتن 1001مرتبه اسم مبارک "المجیب" 🦋خواندن 40 مرتبه سوره مبارکه یاسین در یک هفته 🦋هر حاجتی داشته باشید وقت غروب آفتاب 41 مرتبه آیه الکرسی بخونید. (فقط آیه اول تا هوالعلی العظیم)) لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
سلام اسمان جان لطفا ی چالش بزارین بااین عنوان که چه جوری ما خانومابه درامد برسیم وخانومایی ک شاغلن تجربیاتشون رو بگن من خودم رشته علوم قرانی خوندم ی مدت رفتم مهد ولی حقوقش خیلی کمه و همش میرفت پای تاکسی و واحد(ازروستابه شهر) شروع کردم به بافتنی 😔ولی همه ناامیدم کردم و باخودم گفتم وللش من هرکاری شروع کنم بازم موفق نمیشم ایده های خوبی دارم ولی متاسفانه انگیزه ندارم دارم برا ازمون میخونم ک شاید قبول بشم ولی نمیدونم چرا هرکاری شروع میکنم اونم با انگیزه بالا حتی همین درس خوندن یهو ورق برمیگرده و هرچی بدبختیه یهو سرازیر میشه و من اصلا به کارام نمیرسم همش درگیرم 🥲🥲🥲 خواهش میکنم بزارین شاید گره ماهم بازشد لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃 دوتا کافی نیست 🍃
۱۱۱۲ بنده متولد ۷۲ هستم و فرزند اول خانواده، داداشم دوسال از خودم کوچیکتر هست و از همون بچگی با هم همبازی بودیم و ارتباط خوبی باهم داشتیم ولی من همیشه حسرت داشتن خواهر و فرزند بیشتر در خانواده رو داشتم چون دوتا بچه بودیم و می‌دیدم که خاله و عمه و اقوام همه چند فرزندی هستن و واقعا جو خانواده شاد و سر زنده تر بود. یادم میاد شب ها با گریه می‌خوابیدم و به مامانم التماس میکردم برام یه خواهر دنیا بیار ولی مامانم مخالف فرزند آوری بودن و میگفتن که همین دوتا کافی هست. اون زمان متاسفانه شعار فرزند کمتر زندگی بهتر خییلی رواج پیدا کرده بود حتی مرکز بهداشت، مامانم رو به عنوان مادر نمونه با فرزند کمتر انتخاب کردن و ازشون تجلیل کردن.😔 چند مدت بعد این مراسم بود که مامانم متوجه شد باردار هستش😄 بهورز تماس گرفت که خانم ما شما رو به عنوان مادر نمونه انتخاب کردیم حالا باردار شدید.😄 خیلی خوشحال بودم که بلاخره بعد از چندسال، خدا به ما یه کوچولو داده بود و خوش حال تر اینکه این کوچولوی خوش قدم قرار بود یه خواهر برای من باشه. درسته ۱۰ سال باهم اختلاف سنی داشتیم ولی بازهم خوشحال بودم، خواهرم که به دنیا اومد یک سال بعد مجدد خدا خواسته باردار شدن و باز هم یک خواهر دیگر😍 خیلی حس و حال خوبی داشت داشتن دوتا خواهر ولی خیلی دوست داشتم اختلاف سنی کمتری با هم داشتیم بلاخره با هر دوتا خواهرام ده یازده سال اختلاف سنی داشتم. بعد از چند سال دانشگاه خوبی قبول شدم و این وسط هم پای خواستگارها به خونه باز شده بود. چندتایی رو همین‌جوری مامانم رد کرد چون می‌گفتم الان که وارد درس و دانشگاه شدم تا آخرش برم دیگه. چون سال اول دانشگاه هم بودم و واقعا فکری برای ازدواج نمی‌کردم، تا اینکه پسر عموم دوستشون رو به ما معرفی کردن و ازشون خیلی تعریف کردن که پسر اهل کار و مومنی هستش. گفتن اجازه بدیم با خانواده بیان، حالا همدیگه رو ببینیم و آشنا بشیم تا بعد، آمدن خانواده همان، دلبسته شدن آقا پسر و خانوادشون و این وسط هم راضی شدن پدرم به این وصلت همان... خلاصه پدرم با من صحبت کردن و بعد از انجام تحقیقات، نظر من هم جلب شد و عید سال ۹۳ من و همسرم به عقد همدیگه در اومدیم. زمانیکه همسرم به خواستگاری آمدن تازه دو ماه بود که سر کار میرفتن و خونه و ماشین نداشتن. دوماه عقد بودیم و طی این دوماه خدا به ما برکت داد و تونستیم با وام و پس انداز وسایل زندگی مون رو آماده کنیم و بریم سر زندگی خودمون بخاطر شرایط کاری همسرم از خانواده همسر و خودم دور بودیم و تنها در یه شهر دیگه زندگی می‌کردیم. روزهایی که همسرم محل کار بودن خیلی حوصله ام سر می‌رفت، بخاطر همین تصمیم گرفتیم که یه کوچولو داشته باشیم و بعد ازدواج خیلی زود باردار شدم. با وجود اینکه خیلی بارداری سختی داشتم از همان اوایل ویار شدید و افت فشار داشتم. دور بودن خانواده هم خیلی اذیتم میکرد چون واقعا توان کار کردن در خانه رو نداشتم و در اون شهر هم غریب بودیم. گه گاهی مامانم بهم سر می‌زد و بیشتر مواقع هم همسرم مرخصی می‌گرفتن و به خانه پدرم میرفتم و چند روزی رو استراحت میکردم و دوباره به خونه خودمون بر می‌گشتیم. ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
۱۱۱۲ با هر سختی که بود الحمدلله این ۹ ماه گذشت و عید سال ۹۴ دختر گلم به دنیا اومد، اولین نوه خانواده پدری خودم بودن و خیلی پدر و مادرم دلبسته دخترم شدن. از قدم خیر دخترم زمانیکه دخترم سه ماهه بودن تونستیم ماشین بگیریم، در اون شرایط هنوز اوضاع مالی خوبی نداشتیم حقوقی که همسرم میگرفتن بخاطر اجاره خونه و قسط چیز زیادی برای خودمون نمی‌ماند ولی در زندگی خیلی قناعت میکردم و هیچ وقت سفره دلم رو پیش هیچکس حتی خانواده هامون باز نمی‌کردیم، حتی میشد که پول شیر خشک دخترم رو از همکارشون قرض می‌گرفتیم و بعداً بهشون پس می‌دادیم ولی لطف خدا زندگی سر حال و عاشقانه ای داشتیم و باور داشتم که همه این سختی ها گذرا هستن خدا خودش برکت میده. دخترم سه ساله بودن که مجدد تصمیم به بارداری گرفتیم ولی این بار بر خلاف بارداری اولم که زود باردار شدم این دفعه طول کشید. چندتا دکتر رفتم و الحمدلله هیچ مشکلی نداشتیم و بعد از ۶ماه باردار شدم. دخترم خیلی خوشحال بودن و الحمدلله بر خلاف بارداری اولم، بارداری بهتری داشتم و خبری از ویار نبود و محل زندگیمون رو هم به مرکز استان آورده بودیم و برای رفتن به دکتر و سونو خیلی راحت تر بودم و آبان ماه ۹۸ گل پسرم به دنیا اومدن. هنوز یک ماهه نشده بود که خدا به ما روزیش رو رسوند و ما صاحب خونه شدیم همسرم معتقد بودن هر بچه روزی خاص خودش رو میاره و خیلی بچه دوست و حساس روی بچه ها هستن. این بار تصمیم داشتیم که اختلاف بین بچه ها دیگه زیاد نشه و دوسالگی پسرم مجدد برای فرزند سوم اقدام کنیم. اما بخاطر شرایط کاری همسرم و دست تنها بودن من نشد. چون همسرم بیشتر ماموریت بودن و من با وجود دوتا کوچولو شرایط جسمی برای بارداری رو نداشتم. تا اینکه الحمدلله کار همسرم به جای نزدیک انتقال یافت و دیگه از ماموریت کاری خبری نبود و سال گذشته که پسرم چهار ساله بودن، مجدد اقدام کردیم و خداوند مهربان به ما یک گل پسر دیگه هدیه دادن و گل پسر ما مهر ماه امسال به دنیا اومد. چقدر حال و هوای خونه ما رو شادتر کرد چقدر از زمان بارداری به ما برکت رسید و هر کدوم از بچه ها برامون یه جور خاص برکت داشتن.🌹 ان شاالله دوباره به امر رهبرم لبیک میگم و چهارمین فرزند هم به جمع خونه مون اضافه میکنم. من خودم چند سال در خانواده کم جمعیت زندگی کردم بخاطر همین هیچ وقت نمی‌خواستم در زندگی خودم این شرایط رو داشته باشم. زندگی با وجود بچه ها نشاط پیدا می‌کنه و خدا روزی رسان ماست نه ما روزی رسان بچه ها. من و همسرم زندگی مون رو با ساده ترین شکل ممکن شروع کردیم، بدون هیچ پشتوانه مالی از طرف خانواده ها ولی توکل مون به خدا بود و هیچ وقت بخاطر شرایط مالی، قید بچه دار شدن رو نزدیم، خدا هم به این دید به زندگی ما برکت داد و الان الحمدلله مستقل و با تلاش خودمون و برکت خدا صاحب زندگی و بچه‌ های نازی شدیم الحمدلله "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist