.
#بازنشر به بهانهی این ایامی که زن و لطافت زنانه میان این بازار قهر، به هر بهانهای گم شده است.
#رستاخیز_مادری
در آغاز چند سلام
و در ادامه چند کلام
و اما سلام
سلام به آینده ای که امروز است و در فرداهای وهم می بینیمش
سلام به اویی که از سر خوش خیالیمان نخواستیم زود و زودتر بودنش را درک کنیم و به فردایی موهوم حواله اش دادیم
سلام به اوکه آنقدر مسلح به تیغ لطافت است که صبر نحیف وضعیفِ زود خسته شونده یمان یا کوچک جثه گی روح و تن مان هیبت لطافتش را تاب نمی آورد و در معرکه ی قیامتش پا به فرار می گذارد.اما به کجا؟مگر راه گریزی هست؟ الان قیامتی قائم را از خاطر برده ایم؟
رستاخیزی که بخواهیم و نخواهیم اینجاست.به هر کجا بگریزیم به سمت او گریخته ایم. بی خبرانیم که هنوز نفهمیده ایم تمام قد در آغوش اوییم و به همه ی بطن و متن مان رسوخ کرده
همه ی ایام رستاخیز اوست و چشم بسته ایم. ای منِ من،چشم باز کن و ببینش،ببین که در بهشت آغوش اویی و از شیره ی جانش مینوشی ولی از سر ندیدن و ناباوریِ مهر او آغوشش را حصار می بینی و مشت بر سینه اش می کوبی ،بببینش که ندیدنت همان جهنم توست
به کجا فرار میکنی؟ببین بهشت قیامتت را، باور کن لطافتش را
و حال چند کلام
قصه اینگونه شروع شد:
پس از توبه ی پدر،
قابیلِ پسر برادر خود، هابیل را کشت
القصه
در روزگار قدیم
یا بهتر است بگویم در تاریخ اول الزمان،تاریخ بشر به نحو مردانه ای شرع شد (و تبعاتی از خیر و شر هم با خود داشت)
توبه اگر یکی از معانیش به خود آمدن و به تبع برانگیخته شدن باشد انگار آدم با همه ی مصادیق مردانه اش برانگیخته شد و شروع شد و انگار هنوز تاریخ ِ برانگیخته شدن زن فرا نرسیده بود
بشر،مادر را و آغوش مادر را ندید
آری تاریخ گرمی آغوش مادرش را نچشید
و مادر برانگیخته نشد و خود ببین که مادرِمادر ها که فاطمه باشد هنوز مخفی است
و در همین تاریخ مردانه ی بدون مادر ست که برادر برادر را می کشد(قابیل هابیل را)....»
و امابعد...
در پریروز قیام، در معرکه ی کربلا، حر در لباسی از قهر، مقابل حسین ایستاد و خواست که قاتل او باشد اما حسین با نهیبی، مادر را به یادش آورد «ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ» مادرت به عزایت بنشیند اینجا بود که حر دلش یاد کرد مادر مادر ها فاطمه را و همین که قصه، مادرانه شد او به خود آمد، آری این حر بود که حر شد و تو بگو توبه کرد و بر انگیخته شد و همین بود که بعد از شهادتش حسین بر سر بالینش او را چنین خواند که «انت الحر کما سَمَّتْک اُمُک، انت الحر ان شاء الله فی الدنیا والاخرة ؛ تو حر هستی همان طور که مادرت این نام را بر تو نهاده است.
واما حال
در روزگار ما
در همان دیروز جنگمان _ جنگ ایران و عراق _ مردی در لطافت مادرانه ی شهادتش قاتل بعثی خویش را اینگونه به آغوش کشید که «...اما تو ای برادر عراقی، اگر چه تو مأموری و قاتل جان من، اما من تو را برادر خودم میدانم. از تو خواهم گذشت. اگر خدا اجازه بدهد اولین کسی را که شفاعت کنم تو هستی. آماده باش و غمی به دل راه مده. وحشتی نداشته باش. سینه من آماده است. تو تفنگت را آماده کن...»
آن روز های جنگمان همان الانِ مهر و برادیِ ایران و عراق بود که قهرِ بعث رفت و بعثتی آمد ولی آن روزها باورمان نمیشد که در آغوش مهر مادریم. و با همین مهر مادر است که قهر ها میرود و مهرها می آید. سید مرتضی آوینی در آن ایام که صدام بعثی ِ اهل قهر، در اوج قدرت بود. در یکی از روایت های فتح چندین بار گفت که صدام آخرین جبار عراق است. آن زمان شاید ما به ذهنمان خنده دار و باور نکردنی میامد که صدام و بعثش برود و بعثتی بیاید اما دیدیم که شد آنچه شد.
اما امروز ِ جنگمان
امروز ِ جنگمان هم رسید.مردی آمد، که از قضا او هم مردانگیش در قامت مادری ست . همه ی مان را فرزند خویش میبیند.می خواست چشم مان به بهشت قیامتی باز شود که لحظه ای باورش نمی کردیم .کارش را هم کرد.به چشم مان آورد که میشود و هست. و همه در آغوشش هستیم
او این قیامتِ مهر مادری را چنین نشانمان داد که قاتلش را هم عاشقانه دوست دارد و با تمام خون دلی که از جنس مادری ست میخواهد قاتلش را تا بهشت همراهی کند
«...من به دنبال قاتلم میگردم و چقدر مشتاق دیدارش هستم، او مرا به قله سعادت خواهد رساند. خواهش میکنم بیا، تحملم تمام شد بیا، بیا با تیغ برهنه برنده. گلوی من آماده بریدن و خون من آماده جهیدن از جسم است.بیا و از زندان مرا رها کن، این کلید قفل اسارتم، بیا من مقلد آن آزاده ام که گفت قسم به خدا که اگر مرا شهید کنی شفاعتت میکنم، خداوندا تو شاهدی در این بیابانها و شهرها به دنبال چه میگردم،ای عزیز مقتدر مرا به گمشده ام برسان...»
چنین شهادت. ومادرانه هایی را ببین که آدم را به طمع طلبی محال میاندازد.
🔻 ادامه
.
هدایت شده از اشاره های ناخوانا
#بازنشر
وانگه امام، آمد و اذن جهاد داد
اذن جهاد از قِبَل اجتهاد داد
ما گنگ خواب دیده ی اَسرار او شدیم
ای دل بگو امام به ماها چه یاد داد؟
ساقیِ ما به قدر قلیلی شراب ریخت
سر مست باده ایم و گمانم زیاد داد
هر کس سوار کشتی این انقلاب نیست-
«طوفان رسید و برگ و برش را به باد داد»
آبان/۱۴۰۲
@esharenakhana
زمان:
حجم:
45.57M
🎙جام زهر
▫️گفتگو با حضور استاد #طاهرزاده
(به مناسبت ۲۷تیر سالروز پذیرش قطعنامه ۵۹۸)
📆 پنجشنبه، ۳۱ تیرماه ۱۴۰۰
#مدرسه_سیاست
#بازنشر
@soha_sima
هدایت شده از تکیه اربعینی ها (قرارگاه قدس)
64.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مسلمین برای دستیابی به اهداف نهایی اسلام چارهای ندارند جز اینکه بر قدس شریف دست یابند، و راه قدس نیز از کربلاست که میگذرد...
راه قدس با کاهلی و تن آسایی و دل به جیفهی بی مقدار دنیا بستن میانهای ندارد. راه قدس مرد جنگ میخواهد و مرد جنگ نیز کربلایی است و کربلایی، مرد میدان عشق است و از سختیها و مشقات و سر باختنها و جان دادنها نمیهراسد.
#ببینید
🎥 ...قرارگاه قدس...
🔸 تکیه اربعینیها
#بازنشر
#قرارگاه_قدس
#راه_قدس_از_کربلا_میگذرد
#تکیه_اربعینی_ها
@soha_sima
@gharagahqods