eitaa logo
سردار سلیمانی
434 دنبال‌کننده
20هزار عکس
18.5هزار ویدیو
310 فایل
این محبت سردارِ عزیزِ که ما را دورهم جمع کرده،لطفا شما هم بیاین تو دورهمی مون😊 استفاده از مطالب مانعی ندارد مدیر کانال @Atryas1360 @Abotorab213 ادمین ۱ ارتباط با مشاوره و پاسخگوی سوالات دینی @pasokhgo313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به وقت
✍️ 💠 تا بیمارستان به جای او هزار بار مُردم و زنده شدم تا بدن نیمه‌جانش را به اتاق عمل بردند و تازه دیدم بیمارستان مجسم شده است. جنازه مردم روی زمین مانده و گریه کودکان زخمی و مادران‌شان دل سنگ را آب می‌کرد. چشمم به اشک مردم بود و در گوشم صدای سعد می‌آمد که به بهانه رهایی مردم مستانه نعره می‌زد :«بالرّوح، بالدّم، لبیک سوریه!» و حالا مردم سوریه تنها قربانیان این بدمستی سعد و هم‌پیاله‌هایش بودند. 💠 کنار راهروی بیمارستان روی زمین کِز کرده بودم و می‌ترسیدم مصطفی مظلومانه شود که فقط بی‌صدا گریه می‌کردم. ابوالفضل بالای سرم تکیه به دیوار زده و چشمان زیبایش از حال و روز مردم رنگ شده بود که به سمتش چرخیدم و با گریه پرسیدم :«زنده می‌مونه؟» 💠 از تب بی‌تابی‌ام حس می‌کرد دلم برای مصطفی با چه ضربانی می‌تپد که کنارم روی زمین نشست و به جای پاسخ، پرسید :«چی‌کاره‌اس؟» تمام استخوان‌هایم از ترس و غم می‌لرزید که بیشتر در خودم فرو رفتم و زیرلب گفتم :«تو پارچه فروشه، با جوونای شیعه از حرم (علیها‌السلام) دفاع می‌کردن!» 💠 از درخشش چشمانش فهمیدم حس دفاع از به کام دلش شیرین آمده و پرسیدم :«تو برا چی اومدی اینجا؟» طوری نگاهم می‌کرد که انگار هنوز عطش دو سال ندیدن خواهرش فروکش نکرده و همچنان تشنه چشمانم بود که تنها پلکی زد و پاسخ داد :«برا همون کاری که سعد ادعاش رو می‌کرد!» 💠 لبخندی عصبی لب‌هایش را گشود، طوری که دندان‌هایش درخشید و در برابر حیرت نگاهم با همان لحن نمکین طعنه زد :«عین آمریکا و اسرائیل و عربستان و ترکیه، این بنده خداها همه‌شون می‌خوان کنار مردم سوریه مبارزه کنن! این که می‌بینی با خمپاره و انتحاری افتادن به جون زن و بچه‌های سوریه، معارضین صلح‌جو هستن!!!» و دیگر این حجم غم در سینه‌اش جا نمی‌شد که رنگ لبخند از لبش رفت و غریبانه شهادت داد :«سعد ادعا می‌کرد می‌خواد کنار مردم سوریه مبارزه کنه، ولی ما اومدیم تا واقعاً کنار مردم سوریه جلو این حرومزاده‌ها کنیم!» 💠 و نمی‌دانست دلِ تنها رها کردن مصطفی را ندارم که بلیطم را از جیبش درآورد، نگاهی به ساعت پروازم کرد و آواری روی سرش خراب شد که دوباره نبودنم را به رخم کشید :«چقدر دنبالت گشتم زینب!» از صدایش دلم لرزید، حس می‌کردم در این مدتِ بی‌خبری از خانواده، خبر خوبی برایم ندارد و خواستم پی حرفش را بگیرم که نگاه برّاق و تیزش به چشمم سیلی زد. 💠 خودش بود، با همان آتشی که از چشمان سیاهش شعله می‌کشید و حالا با لباس سفید پرستاری در این راهرو می‌چرخید که شیشه وحشتم در گلو شکست. نگاهش به صورتم خیره ماند و من وحشتزده به پهلوی ابوالفضل کوبیدم :«این با تکفیری‌هاس!» از جیغم همه چرخیدند و بسمه مثل اسفند روی آتش می‌جنبید بلکه راه فراری پیدا کند و نفهمیدم ابوالفضل با چه سرعتی از کنارم پرید. 💠 دست بسمه از زیر روپوش به سمت کمرش رفت و نمی‌دانستم می‌خواهد چه کند که ابوالفضل هر دو دستش را از پشت غلاف کرد. مچ دستانش بین انگشتان برادرم قفل شده بود و مثل حیوانی زوزه می‌کشید، ابوالفضل فریاد می‌زد تا کسی برای کمک بیاید و من از ترس به زمین چسبیده بودم. 💠 مردم به هر سمتی فرار می‌کردند و دو مرد نظامی طول راهرو را به طرف ما می‌دویدند. دستانش همچنان از پشت در دستان ابوالفضل مانده بود، یکی روپوشش را از تنش بیرون کشید و دیدم روی پیراهن قرمزش کمربند به خودش بسته که تنم لرزید. ابوالفضل نهیب زد کسی به کمربند دست نزند، دستانش را به دست مرد دیگری سپرد و خودش مقابل بسمه روی زمین زانو زد. 💠 فریاد می‌زد تا همه از بسمه فاصله بگیرند و من می‌ترسیدم این کمربند در صورت برادرم منفجر شود که با گریه التماسش می‌کردم عقب بیاید و او به قصد باز کردن کمربند، دستش را به سمت کمر بسمه برد. با دستانم چشمانم را گرفته و از اضطراب پَرپَر شدن برادرم ضجه می‌زدم تا لحظه‌ای که گرمای دستش را روی صورتم حس کردم. 💠 با کف دستانش دو طرف صورتم را گرفت، با انگشتانش را پاک کرد و با نرمی لحنش نازم را کشید :«برا من گریه می‌کنی یا برا این پسره که اسکورتت می‌کرد؟» چشمانش با شیطنت به رویم می‌خندید، می‌دید صورتم از ترس می‌لرزد و می‌خواست ترسم تمام شود که دوباره سر به سر حال خرابم گذاشت :«ببینم گِل دل تو رو با پسر برداشتن؟ پسر قحطه؟» 💠 با نگاه خیسم دنبال بسمه گشتم و دیدم همان دو مرد نظامی او را در انتهای راهرو می‌برند. همچنان صورتم را نوازش می‌کرد تا آرامم کند و من دیگر از چشمانش شرم می‌کردم که حرف را به جایی دیگر کشیدم :«چرا دنبالم می‌گشتی؟»... ✍️نویسنده:
✍️ 💠 بلیط را به طرف ابوالفضل گرفته بود، دیگر نگاهم نمی‌کرد و از لرزش صدایش پیدا بود پای رفتنم تمام تنش را لرزانده است. ابوالفضل گمان کرد می‌خواهد طلاقم دهد که سینه در سینه‌اش قد علم کرد و را به صلّابه کشید :«به همین راحتی زنت رو ول می‌کنی میری؟» 💠 از اینکه خطاب شدم خجالت کشید، نگاهش پیش چشمان برادرم به زمین افتاد و صدای من میان گریه گم شد :«سه ماهه سعد مُرده!» ابوالفضل نفهمید چه می‌گویم و مصطفی بی‌غیرتی سعد را به چشم دیده بود که دوباره سرش را بالا گرفت و در برابر بهت ابوالفضل سینه سپر کرد :«این سه ماه خواهرتون پیش ما بودن، اینم بلیط امشب‌شون واسه !» 💠 دست ابوالفضل برای گرفتن بلیط بالا نمی‌آمد و مصطفی طاقتش تمام شده بود که بلیط را در جیبش جا زد، چشمانش را به سمت زمین کشید تا دیگر به روی من نیفتد و صدایش در سینه فرو رفت :« حافظتون باشه!» و بلافاصله چرخید و مقابل چشمانم از حرم بیرون رفت. دلم بی‌اختیار دنبالش کشیده شد و ابوالفضل هنوز در حیرت مرگ سعد مانده بود که صدایم زد :«زینب...» 💠 ذهنش پُر از سوال و قلب من از رفتن مصطفی خالی شده بود و دلم می‌خواست فقط از او بگویم که با پشت دستم اشکم را پاک کردم و حضورش را خوردم :«سعد گفت بیایم اینجا تو مبارزه کنار مردم باشیم، اما تکفیری‌ها کشتنش و دنبال من بودن که این آقا نجاتم داد!» نگاه ابوالفضل گیج حرف‌هایم در کاسه چشمانش می‌چرخید و انگار بهتر از من تکفیری‌ها را می‌شناخت که آتش گرفت و خاکستر نفسش گوشم را پُر کرد :«اذیتت کردن؟» 💠 شش ماه در خانه سعد عذاب کشیده بودم، تا کنیزی آن چیزی نمانده و حالا رفتن مصطفی جانم را به گلو رسانده بود که در آغوش چشمانش دلم را رها کردم :«داداش خیلی خستم، منو ببر خونه!» و نمی‌دانستم نام خانه زخم دلش را پاره می‌کند که چشمانش از درد در هم رفت و به‌جای جوابم، خبر داد :«من تازه اومدم سوریه، با بچه‌های برا مأموریت اومدیم.» 💠 می‌دانستم درجه‌دار است و نمی‌دانستم حالا در چه می‌کند و او دلش هنوز پیش خانه مانده و فکری دیوانه‌اش کرده بود که سرم خراب شد :«می‌دونی این چند ماه چقدر دنبالت گشتم؟ موبایلت خاموش بود، هیچکدوم از دوستات ازت خبر نداشتن، هر جا بگی سر زدم، حالا باید تو این کشور از دست یه مرد غریبه تحویلت بگیرم؟» از نمک نگرانی صدایش دلم شور افتاد، فهمیدم خبری بوده که اینهمه دنبالم گشته و فرصت نشد بپرسم که آسمان به زمین افتاد و قلبم از جا کنده شد. 💠 بی‌اختیار سرم به سمت خروجی چرخید و دیدم حجم خاک و خاکستر آسمان را سیاه کرده و ستون دود از انتهای خیابان بالا می‌رود. دلم تا انتهای خیابان تپید، جایی که با مصطفی از ماشین پیاده شدیم و اختیارم دست خودم نبود که به سمت خیابان دویدم. 💠 هیاهوی جمعیت همه به سمت نقطه می‌رفت، ابوالفضل نگران جانم فریاد می‌کشید تا به آن‌سو نروم و من مصطفی را گم کرده بودم که با بی‌قراری تا انتهای خیابان دویدم و دیدم سر چهارراه غوغا شده است. بوی دود و حرارت آتش، خیابان را مثل میدان کرده و همهمه جیغ و گریه همه جا را پُر کرده بود. اسکلت ماشینی در کوهی از آتش مانده و کف خیابان همه رنگ شده بود که دیگر از نفس افتادم. 💠 دختربچه‌ای دستش قطع شده و به گمانم درجا جان داده بود که صورتش زیر رگه‌هایی از خون به زردی می‌زد و مادرش طوری ضجه می‌زد که دلم از هم پاره شد. قدم‌هایم به زمین قفل شده و تازه پسر جوانی را دیدم که از کمر به پایینش نبود و پیکرهایی که دیگر چیزی از آن‌ها باقی نمانده و اگر دست ابوالفضل نبود همانجا از حال می‌رفتم. 💠 تمام تنم میان دستانش از وحشت می‌لرزید و نگاهم هر گوشه دنبال مصطفی می‌چرخید و می‌ترسیدم پیکره پاره‌اش را ببینم که میان خیابان رو به حرم چرخیدم بلکه (علیهاالسلام) کاری کند. ابوالفضل مرا میان جمعیت هراسان می‌کشید، می‌خواست از صحنه انفجار دورم کند و من با گریه التماسش می‌کردم تا مصطفی را پیدا کند که پیکر غرق خونش را کنار خیابان دیدم و قلبم از تپش افتاد. 💠 به پهلو روی زمین افتاده بود، انگار با خون داده بودند و او فقط از درد روی زمین پا می‌کشید، با یک دستش به زمین چنگ می‌زد تا برخیزد و توانی به تن زخمی‌اش نمانده بود که دوباره زمین می‌خورد. با اشک‌هایم به (علیهاالسلام) و با دست‌هایم به ابوالفضل التماس می‌کردم نجاتش دهند و او برابر چشمانم دوباره در خون دست و پا می‌زد... ✍️نویسنده:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تذکر نماینده تهران به حسن مصطفوی (خمینی)/ خضریان: حرمی که چند ده میلیارد برایش خرج شده امروز حتی کارکرد یک نمازخانه را ندارد! سخنگوی مجمع نمایندگان استان تهران: چند روز پیش صحنه تاسف باری دیدم. درحالی که مردم در سرما در چادر به سر می بردند حرم امام(ره) هنگام نماز صبح تعطیل بود. تولیت آستان حرم امام خمینی(ره) در زمانی که کشور نیاز به فعالیت فرهنگی دارد باید پاسخگو باشد که چرا وضعیت حرم به این شکل تاسف بار است؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺دلاورمرد حافظ امنیت محمدحسین مرتضایی که شنبه ۶ آذرماه ۱۴۰۰ و در جریان اغتشاشات اصفهان به فیض شهادت نائل گردید. 🥀روحش شاد و یادش گرامی🥀 🇮🇷فراموش نکنید امنیت رو مدیون چه کسانی هستیم، چه جوانانی پرپر شدند تا ما آسوده بخوابیم. او تنها فرزند پدر و مادرش بود😔
❌با ضد ارزشها در جنگ نرم به جنگ ارزشها میروند،هوشیار باشید!! 🌹🍃🇮🇷
«ایشان همیشه تا دیروقت سر کار بود و گاهی نیمه شب بر می گشت. یک شب به ایشان گفتم وقتی دیر برمی‌گردی، بچه‌ها نگران می‌شوند. شهید لبخندی زد و گفت هر چه من بیشتر کار کنم، نتانیاهو کمتر خواب راحت به چشمش می آید. پس اجازه بده بیشتر کار کنم .» همسر شهید فخری زاده بعد از بیان این خاطره گفت که «وقتی حاجی شهید شد، نتانیاهو از شنبه‌ی آرام صحبت کرد، تازه فهمیدم شهید فخری‌زاده آرامش را از صهیونیست‌ها گرفته بود.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ وقایع آخرالزمان ⚠️ نماز مردمان آخرالزمان!!! 🌷🍃🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 استاد 🔖 «تحریف منجی در انیمیشن‌های هالیوودی» 🔸انیمیشن‌هایی به ظاهر سرگرم‌کننده اما دارای مفاهیمی هدفمند و آخرالزمانی 🌹🍃🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ اگر شیعیان مضطر شوند خدا می بخشد وگرنه باید بایستند تا که روزش فرا برسد 👤 استاد پناهیان _ رائفی پور 👌 حتما ببینید 🌷🍃🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴عاقبت رباخواری! ✳️آقا سید مهدی کشفی که از یاران مخصوص میرزا جواد نقل می کرد: 🌌 شبی توی خانه خوابیده بودم ، دیدم که صدای ناله ی سوزناکی از حیاط می آید. ⚡️از بس شدید و سوزناک بود ، هراسان ازخواب برخاستم که چه خبر است؟ 💥رفتم در را باز کردم، دیدم در این حیاط ما که به این کوچکی است،یک کاروانسرای بزرگی است و دور تا دورش حجره می باشد . 💠و صدا از یک حجره می آید.... دویدم پشت حجره هرکار کردم در باز نشد. 🔷 از شکاف درب نگاه کردم ببینم چه خبر است! 🔴 دیدم یکی از رفقای ما که اهل بازار تهران است افتاده و به اندازه نصف کمر انسان، سنگ آسیاب روی او چیده اند. 🔥و یک شخص بد هیبت از آن بالا ، توی حلقوم دهان او چیزهایی میریزد. 🌀ناراحت شدم ، هرچه کردم در باز نشد . هرچه التماس کردم به آن شخص که چرا به رفیق ما این طور میکنی ! اصلا نگفت : تو کی هستی ؟ ♻️ این قدر ایستادم که خسته شدم برگشتم آمدم توی رختخواب ، ولی خواب از سرم بکلی پرید. نشستم تا صبح شد. ♦️حال نماز خواندن نداشتم . رفتم در خانه میرزا جواد آقا و محکم در زدم . 🔹میرزا جواد آقا از پشت در گفت چه خبره ؟ چه خبره ؟ حالا یه چیزی بهت نشون دادند نباید که اینطوری کنی؟ ! ✳️ گفتم من همچو چیزی دیدم. گفت بله ، شما مقامی پیدا کرده اید. این مکاشفه است.آن رفیق بازاری شما ربا🔥خوار بود و در آن ساعت داشت نزع روح (روح از بدنش کنده ) می شد. من تاریخ برداشتم . بعد خبر آمد که آن رفیق ما در همان ساعت فوت کرده است... 📙منبع:کتاب شرح حال آیت اللّه العظمى اراکى,ص 299. 🌷🍃🇮🇷
عاقبت رباخواران! 🌹🍃🇮🇷
💢‏تلاش برای به آشوب کشیدن کشور حاصل۸ سال خمودگی، نفوذ، تخریب هدفمند، کاهش سرمایه اجتماعی با ‎ در بستر فضای مجازی ول توسط روحانی و حامیانش از خاتمی تا آلبانی نشین ها، مرکز اعتدال و ۸۲۰۰ رژیم صهیونسیتی است. چشم در برابر چشم راهبرد ایران قوی در دوران فعلی است. 🍃🌹🇮🇷
💢💢 🔴 اینکه «حواریون عراقچی» عصبانی شده اند که چرا علی باقری با خودش ۴۰ نفر را به وین برده، طبیعی است. احتمالا ناراحتند چرا باقری به جای ۴۰ کارشناس و خبره در حوزه تحریم و اقتصاد، دری اصفهانی یا حسین موسویان را با خود نبرده! این هنر روحانی بود که از هر تیمش یک مجرم امنیتی در می آمد. ✍️ ‏اینکه ۴۰ نفر پاشن برن واسه مذاکرات واقعا اسرافه کلا ۴ نفر باید برن، ۳ نفر هرچی اونا گفتن اینا بنویسن امضا کنن، عراقچی هم واسه شرمن کادو بخره بهش بده "سید حمید علیزاده" 🍃🌹🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ ببینید بلایی که فمنیسم بر سر زنان‌ می‌آورد 🔹چطور زن را از عشق و انسانیت تنزل داده و فقط جنسیتش را ابزار سرکوب جامعه می‌کنند 🍃🌹🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎥 #کلیپ | تحریف سخنان دیروز رئیس جمهور به سبک اینترنشنال‼️ ❌اینترنشنال: رئیس جمهور برای صادرات آب به کشورهای عضو اکو اعلام آمادگی کرده است.! ✅ #رئیسی: علاقمند هستیم پروژه های انتقال آب برای کشورهای متقاضی از جمله ایران در دستور کار اکو قرار بگیرد. #آب حتما منتشر کنید 🍃🌹🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 از خانم زلزله زده دعوت میشه برنامه 🔻میگه ما هنوز تو چادریم! 🔵 بعدا میرن کرمانشاه دنبالش، با این صحنه مواجه میشن..🤔😇 لطفا با دقت فیلم رو مشاهده کنید 🛑🛑 اینها کسانی هستند که نمک می خورند ونمکدان می شکنند
⭕عجب نکته‌ای🤣 [بازدید شیخ بشکه‌بن تانکر از مناطق جنگی عربستان، فقط لباس استتار و طرز اسلحه دست گرفتن نظامی هارو 😂] 👤 أخٌ‌في‌الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣با کی رفیق بشیم که تو قیامت غصه نخوریم⁉️🤔 🎤 حجت الاسلام رفیعی عجل‌الله‌فرجه ➖➖➖➖➖➖➖➖
❌ مرده ای که زنده شد!!! این خانمی که ادعا شده بود در حوادث جمعه کشته شده از عوامل گروهک منافقین می‌باشد که با استفاده از میکاپ و لوازم آرایشی خودشو نقاشی کرده بود تا در رسانه ها به عنوان کشته مطرح شود ولی هم اکنون در بازداشت وزارت اطلاعات میباشد 👤 مسعود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 زنانه، از نشانه‌های جاهلیت اولی 🔺رهبرانقلاب‌اسلامی: قرآن کریم خطاب به همسران مکرم پیغمبر می‌فرماید: 💠 «وَ قَرنَ فى بُیوتِکُنَ وَ لاتَبَرَجنَ تَبَرُجَ الجَهِلِیَةِ الاُولَى‌»، یکى از نشانه‌هاى جاهلیت اُولى، تبرج زنانه است.