eitaa logo
سلطان نصیر
2.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
421 ویدیو
243 فایل
موضوع کانال: ادیان و عرفان و اسطوره و علوم غریبه و خفیه و ماوراء و نجوم و دشمن شناسی با رویکرد آخرالزمانی و مسئله ظهور حضرت صاحب الامر عجل اللّه آدرس جیمیل ما : 👇 @gmail.com" rel="nofollow" target="_blank">Soltan313nasir@gmail.com کپی بدون ذکر منبع مجاز نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
مستند ژلاتین خوکی کاری از استودیو نشانه کارگردان : علی حاجیلو @soltannasir
@soltannasir {پاسخ به سوالات 172} {سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 50} {عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 46} ادامه ...👇 یک نکته مهمی که در باب سائق و شهید وجود دارد. این است که درست است که عمل سائق به مانند عمل چوپان است. و عمل فرشتهٔ شهید از نظر فقیر شبیه به سگ چوپان می باشد. ولی این بدان معنی نیست که لزوماً فرشته شهید شکلی به مانند سگ داشته باشد. بلکه عمل وی شبیه به عمل سگ گله می باشد. عمل سگ گله را انسان ها نیز می توانند انجام بدهند. من باب مثال گاوچران های آمریکایی به هنگام هدایت نمودن گله گاوها و یا اسب ها، یک یا چند نفر از آنان سوار بر اسب، از پشت گله با شلیک گلوله گله را می ترسانند و به جلو می رانند. و چندین نفر در طول مسیر سوار بر اسب مواظب هستند که گله از مسیر اصلی خویش خارج نشود. و چون یکی از حیوانات و یا تمام گله، از مسیر خارج شد. با شلیک گلوله دوباره، حیوان مورد نظر و یا گله را به مسیر اصلی خویش باز می گردانند. بنابراین عمل سگ گله را انسان نیز می تواند انجام دهد. و لزومی ندارد که فرشته شهید شکلی به مانند سگ در اساطیر داشته باشد. فقیر در احادیث ندیده ام که فرشته ای به شکل سگ وجود داشته باشد. ضمن اینکه در احادیث آمده در خانه ای که سگ در آن وجود داشته باشد. فرشتگان بدان خانه وارد نمی شوند. نکته: سگ اصحاب کهف، یک استثنا است که در احادیث از وی تعریف شده است. و نکتهٔ جالب این است که وی نیز سگ گله بوده است. در حدیث داریم که سگ اصحاب کهف جزء سه حیوانی است که وارد بهشت می شود. چنانچه در تفسیر قمی در بارهٔ سگ اصحاب کهف آمده: 👇 { قال الصادق (ع): فلا يدخل الجنة من البهائم إلا ثلاثة، حمار بلعم بن باعوراء و ذئب يوسف و كلب أصحاب الكهف: (6) امام صادق (ع) فرمود كه از حيوانات وارد بهشت نمي شود مگر سه نفر: الاغ بلعم باعورا و گرگ كه متهم شد حضرت يوسف را خورده و سگ اصحاب كهف‌ است. } بنابراین همانگونه که اصحاب کهف مشمول استثناء معنوی در آخرت می شود. ممکن است استثنا در باره فرشته ای سگ گونه نیز وجود داشته باشد. فقیر این مسئله را غیر ممکن نمی دانم. اما تا حدودی بعید و دور از ذهن می دانم. اما حال ادامهٔ داستان سائق و شهید ... امیدوارم به یاد داشته باشید که میزان و ترازو با البرز کوه ارتباط داشت. به طوریکه بخشی از آن بر روی البرز کوه و بخشی بر بُن البرز کوه قرار داشت. و البرز کوه باستانی همان کوه قاف در روایات اسلامی است. و همانگونه که با قضاوت ارتباط داشت. در سوره نیز به مسئله سائق و شهید و دادگاه محشر و به دوزخ افتادن 👈مشرکین و به بهشت رفتن موحدین و پرهیزگاران اشاره شده است. همچنین ستاره ونند (نسر واقع یا کرکس نشسته) بر گذر راه های البرز کوه باستانی قرار داشت و آن گذر راه ها را می بست تا موجودات دوزخی وارد نشوند. و از طرفی دیگر در روایت کوه قاف ملاحظه نمودید که فرشته ای به شکل به نام وجود داشت. که احتمالاً صورت ملک موکل کوکب (= کرکس نشسته) در صورت فلکی شلیاق باشد. یکی از صور فلکی که در تطابق شکل صور فلکی با اندام های بدن در دروس و بررسی نمودیم. صورت فلکی مار افسای بود. بخشی از آن دروس را می آوریم تا یک احتمال دیگر را در باره این صورت فلکی مطرح نماییم :👇 { با توجه به نظریه شباهت صور فلکی به اندام های بدن، صورت فلکی مار و مار افسای یا حوا نیز به استخوان لگن و دنبالچه تا حدی شباهت دارد. اگر به شکل این صورت فلکی دقت شود و آن را معکوس فرض نماییم. نیم تنه بالایی بدن مار افسای یا حوا به استخوان خاجی و دنبالچه ای شباهت دارد. و پایین ترین بخش استخوان خاجی به مثابه کوکب در سر مار افسای می باشد. و نیم تنه پایینی بدن مار افسای به مثابه مهره های کمری می باشد. و مار نیز به مثابه لگن می باشد. البته این تطابق به مانند بعضی دیگر از تطابق ها 👈چندان قوی نیست.👉 علتی که این صورت فلکی نیز به لگن منسوب شد. این است که در جایگاه برج قوس نشسته است. در باب تطبیق صورت فلکی مار و مارافسای احتمال دیگری نیز وجود دارد و آن این است که صورت فلکی مار را به ستون فقرات منسوب نماییم . زیرا شکل ستون فقرات بسیار به مار شباهت دارد. در توضیحات و مارافسای گفته شد که این دو (مار و مار افسای) صورت فلکی جدای از یکدیگر بوده اند که با یکدیگر ادغام شده اند. بنابراین ممکن است مار منسوب به ستون فقرات باشد و تطابقی نداشته باشد ! فارغ از درست یا غلط بودن این تطبیق همانگونه که گفته شد ستون فقرات بسیار به👈 مار شباهت دارد. همچنین می دانیم که در سیستم های تانترای شرقی نظیر یوگا و لامائیسم بودایی استخوان دنبالچه مرکز نیروی عظیم کندالینی می باشد که به شکل 👈 ماری خفته یا چنبره زده ترسیم می شود.} ادامه دارد... @soltannasir 🌞🐕
@soltannasir {پاسخ به سوالات 173} {سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 51} {عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس47} ادامه...👇 {...نکته 1: صورت فلکی شجاع نیز شبیه به می باشد و ممکن است. شکل مار مانند ستون فقرات، در ارتباط با این صورت فلکی شکل گرفته باشد. نکته 2: آنچه مسلم است ستون فقرات به عنوان یک عضو مهم در بدن انسان نمی تواند با صورت فلکی ای در آسمان مرتبط نباشد! }( و چاکراها48} ملاحظه نمودید که در دروس مورد نظر سعی در تطبیق صورت فلکی مارافسای با لگن نمودیم و تطبیق مورد نظر چندان مورد قبول خود فقیر نیز نبود. علت این امر، آن بود که. فقیر در تطبیق این صورت فلکی، شکل مار و مارافسای را که متعلق به اساطیر یونانی است را درست فرض نموده بودم. اما اعراب در دوران جاهلیت صورت فلکی مار و مارافسای را شکل دیگری می دیدند. که بسیار جالب است. آنان کوکب سر مار و کواکب دست راست صورت فلکی جاثی را که در بالای صورت فلکی مارافسای قرار دارد را نسق شامی می دانند. و بخشی از کواکب مار و دست چپ مارافسای و پای راست وی را نسق یمانی می دانند. و میان این دو را مرغزار می دانند و کواکب بین دو نسق در مرغزار را گوسفندان می دانند. و کوکب رأس الحوا را راعی(چوپان) و کوکب رأس الجاثی را کلب راعی(سگ چوپان) می دانند. و کوکب دوم حوا(مارافسای) را نیز کلب راعی می خوانند. یعنی چوپانی به همراه دو سگ گله گوسفندان را به سمت پایین می راند. یعنی جایی که صورت های فلکی میزان و عقرب قرار دارند . در کتاب صور الکواکب عبدالرحمن صوفی در بخشی از توضیح صورت فلکی حوا و حیه(مار و مار افسای) صفحه 96 و 97 آمده : 👇 { ...و عرب کوکب چهارم را که بر گردن حیه(مار) است. و سیم را که میان چشم و گوش است و هر دو به آن کواکب که بر صفی اند و بر منکب (شانه، دوش) و عضد (بازو) و مرفق (آرنج، ساعد) راست جاثی اند پیوسته اند، از جمله نسق شامی (نسق =روش، طریقه، رشته منظم) شمرند. و هفتم و هشتم و چهارم و دهم را از کوکب (مار) و هفتم و هشتم را از (مارافسای) که بر دست چپند، آن جا که مار را بگرفته است . و دوازدهم از صورت حیه و دوازدهم و نوزدهم از حوا که روشنند و بر دو رکبه اند و سیزدهم که بر ساق راست است و جمله صف کشیده اند بر سطری اندک خمیده که بریده شود، آن جا که به آن چهار کوکب مجتمع رسد که بر پای راست حوا است، این سطر را نسق یمانی دانند و این نسق را یمانی از آن سبب خوانند که کواکب او در جانب یمن فرو شود و نسق اول را، شامی هم به آن سبب خوانند که کواکبش در جانب شام فرو شود و کواکب نسق شامی از نزدیک بن گردن حیه (مار) آغاز کند و بر دست چپ جاثی و عضد (بازو) و مرفق (آرنج ، ساعد) و هر دو منکب (شانه) او بگذرد تا به آن دو کوکب روشن جنوبی رسد که از صورت شلیاق هفتم و نهمند. و آن پارهٔ آسمان را که میان هر دو نسق افتد، 👈روضه خوانند یعنی 👈. و کواکب را که میان هر دو نسق در روضه باشند 👈 خوانند، یعنی گوسفندان و 👈رأس الحوا را 👈راعی(چوپان) خوانند، یعنی شبان و 👈رأس الجاثی را 👈کلب راعی یعنی سگ شبان و دوم کواکب حوا را که متقدم آن دو کواکب است که بر منکب راستند، هم 👈کلب راعی خوانند. و از جملهٔ کواکب که در میان دو نسقند آنچه بطلمیوس یاد کرده است آن کوکب است که بالای بازوی راست جاثی است که او را خارج صورت نهاده است و و و آن دو کوکب که بر منکب راست اویند و آنکه بر مرفق راست اوست و سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم از کواکب حیه(مار) و شانزدهم. کواکب حیه در آخر است و آنچه بطلمیوس یاد نکرده است از جملهٔ آنچه در روضه اند آن کوکب است که از کوکب خارج صورت جاثی که بالای بازوی راست اوست، به مقدار گزی به جنوب مایل است و آن دو کوکب که میان سر جاثی اند و میان آن دو کوکب که بر منکب چپ جاثی اند و آن کوکب که از مرفق چپ حوا مقدار گزی به جنوب و مغرب مایل است و آن کوکب که میان دو منکب حوا است و به منکب راست و جنوب مایل تر است و آن کوکب متقدم بر کوکبی که بر مرفق راست اوست و آن چهار کوکب مجتمع که از دست چپ جاثی به جنوب مایلند و آن کوکب مفرد که تابع این چهار کوکب است و به زیادت از گزی از ایشان دورتر . و در روضه بسیار کواکب دیگر است که از عدد حصر بیرون است امّا چون از اقدار ششگانه خارجند ذکر ایشان نکردیم. } ادامه دارد... @soltannasir 🌞🐕
تصویر صورت فلکی حوا (مارافسای) و حیه (مار) @soltannasir
تصویر صورت فلکی جاثی ( زانو زده بر زانو نشسته) یا هرکول که در قسمت بالای صورت فلکی مارافسای قرار دارد. @soltannasir
تصویر صورت فلکی مارافسای که جاثی بر بالای وی قرار دارد. کمی بالاتر از جاثی در سمت چپ صورت فلکی شلیاق و ستاره vega(نسر واقع، کرکس نشسته) . و پایین صورت های فلکی میزان وعقرب قرار دارند. @soltannasir
تصویر صورت فلکی حوا (مارافسای) و جاثی ، کوکب رأس الحوا کوکب راعی است. و کوکب رأس الجاثی کلب الراعی است و یکی از دو سگ این چوپان. @soltannasir
آمده میلاد هادی رسل البشارت آمده ختم رسل کاخ کسری زین قدوم بر هم شکست آتش آتشکده خاموش گشت میلاد نبی المعظم رسول الله (ص) و امام ناطق جعفر صادق (ع) بر همه شما مبارک باد. @Soltannasir 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصویر تقریبی صورتی که اعراب از صورت های فلکی مار و مار افسای و جاثیه می بینند. خط زرد : نسق شامی. خط بنفش : نسق یمانی. نقطه سبز : راعی. نقطه نارنجی : کلب راعی نقطه آبی : سگ دیگر چوپان @soltannasir
@soltannasir {پاسخ به سوالات 174} {سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 52} {عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 48} ادامه...👇 عزیزان ملاحظه نمودید که در تصویر ارائه شده چوپان (کوکب یا _الحوا) در وسط ایستاده و در دو طرف وی دو چوپان (کوکب یا و کلب دیگر راعی که بر منکب راست حوا ) قرار دارند. و سمت راست تصویر است که در آن قرار دارند و چوپان و دو سگ وی گوسفندان را به سمت جلو یعنی جایی که جایگاه میزان است؛ می رانند. اعراب شکل صورت فلکی و و جاثی (هرکول) را این گونه به تصویر می کشیدند. و شکل آنان همخوانی بیشتری با اساطیر مصری و ایرانی و جایگاه قضاوت صورت فلکی دارد. شاید علت این مسئله، نزدیکی تمدن مصر و اعراب از نظر جغرافیایی با یکدیگر باشد و اعراب آن را از مصریان وام گرفته باشند. به هر حال اطلاعات ما در این باره اندک است. نکته1 : هر چند که کوکب الراعی (رأس الحوا) در این جایگاه به مانند سائقی می ماند که خلایق را به مانند گوسفند از عقب به سوی جایگاه میزان (قضاوت) هدایت می نماید. و دو کوکب کلب راعی (رأس الجاثی و کوکب منکب راست حوا) در این عمل وی را همراهی می نمایند. اما یک نکته مهمی اینجا وجود دارد و آن این است که اگر کوکب الراعی را با فرشته سائق مشابه بدانیم. آنگاه فرشته شهید کدام است ? کوکب کلب راعی (رأس الجاثی) !? یا کوکب کلبی که در صورت فلکی حوا بر منکب راست قرار دارد? در اساطیر هندو و ایرانی و مصری (سگ و گرگ) از وجود دو سگ یاد شده است . که با توصیف اعراب از این صورت فلکی هماهنگی دارد . اما در آیهٔ قرآن سخن از شهید شده نه شهیدین و این مسئله، این تطبیق را با آیات قرآن با مشکل مواجه می نماید. البته راه برای تفسیر باز است. من باب مثال می توان گفت اعراب در وجود دو سگ در این صورت فلکی اشتباه نموده اند. و یا اینکه شهید با کلب راعی تطابق ندارد. بلکه خود فرشته دیگری است. یا اینکه در هر بار به جلو راندن گوسفندان به سمت جایگاه میزان یکی از دو سگ در جای خویش باقی می ماند و کلب دیگر با راعی و گوسفندان به جایگاه میزان می رود ! در حال حاضر بهتر است این احتمالات در بوتهٔ امکان گذاشته شود . زیرا از چند و چون ماجرا اطلاع کامل نداریم . نکته 2: در ادیان ابراهیمی، نظیر یهودیت و مسیحیت، به چوپان و جایگاه آن اهمیت بسیاری داده شده است و حتی خداوند به شبان توصیف شده است . آیهٔ معروف مزامیر داود (ع) نظیر :«خداوند شبان من است؛ محتاج به هیچ چیز نخواهم بود(مزامیر 23:1 )» مؤید این مسئله است . { سائق المیزان } یکی از نکاتی که فقیر در هنگام تحقیق دربارهٔ سائق با آن برخورد نمودم. وجود کوکبی به نام 👈سائق المیزان در نزد اعراب است. در بعضی فرهنگ های 👈جدید لغت عرب نظیر فرهنگ عربی فارسی فرزان در ذیل کلمهٔ سائق اینگونه آمده : 👇 {السائق : 1.فا، راننده ج : ساقة و سُوّاق 2. «سائق المیزان» [کیهان شناسی] : ستاره ای به دنبال ستارگان صورت فلکی میزان که گویی آنها را از عقب می راند. } ملاحظه می نمایید که ستاره ای در آسمان شب وجود دارد که گویی ستارگان صورت فلکی میزان را از عقب می راند. و عرب به آن سائق المیزان می گویند. نکته3 : فقیر در کتب لغت و کتب نجومی خویش توضیحی که بتواند برای بنده روشن نماید که این سائق المیزان دقیقاً کدام کوکب است ؛ نیافتم. (در کتب نجومی ، حتی نام این ستاره موجود نبود .) فقیر نمی دانم که آیا نام سائق المیزان، نامی جدید است و یا نام تاریخی که اعراب در دوران جاهلیت برای ستاره ای در آسمان شب قائل بوده اند. شاید بتوان با توجه به معنی نزدیک سائق و راعی ، سائق المیزان را همان ستاره راعی (رأس الحوا) دانست . اما این تطابق با توضیحاتی که دربارهٔ این کوکب (سائق المیزان) آمده هماهنگی ندارد. با توجه به توضیحی که درباره این کوکب آمده ، فقیر حدس می زنم که ، نام کوکبی در صورت فلکی () باشد. در پای راست این صورت فلکی ، ستاره ای وجود دارد که گویی در حال لگد زدن به میزان (ترازو) می باشد. و با توجه به اینکه صورت فلکی عزرا ، صورت فلکی قبل از صورت فلکی میزان است. ستاره یاد شده با توضیحات سائق المیزان بیشترین تطابق را دارد. نکته4: ممکن است ؛ ستاره سائق المیزان در صورت فلکی عزرا با فرشته سائق در ارتباط باشد. و فرشته شهید نیز با ستاره ای در صورت فلکی میزان که بیرون صورت قرار دارد. مرتبط باشد. این دو تطابق نیز یک احتمال است و باید در بوته امکان گذاشته شود. ادامه دارد... @soltannasir 🌞🐕
تصویر صورت فلکی میزان و سنبله(عزرا) به کوکبی که در پای راست عزرا قرار دارد نگاه نمایید. گویی میزان را از عقب می راند. (سائق المیزان) @soltannasir
@soltannasir {درد و دل سلطان نصیری 13} پیش از ادامه مبحث پیوند اسطوره و دین، فقیر تصمیم گرفتم دو سه روزی در باره وضعیت خویش و کانال و وضعیتی که جامعه ما دارد. با شما عزیزان درد و دل نمایم. از آنجایی که حاشیه معمولاً مهم تر از اصل است. پس به این مطالب توجه نمایید. پیشاپیش بابت ادبیات خویش در این درد و دل از شما عزیزان عذرخواهی می نمایم. 🙏 «زلزله کرمانشاه و هارپ» ابتدا پاسخ به یک سوال در بارهٔ زلزله کرمانشاه ? پس از زلزله از فقیر در بارهٔ زلزلهٔ کرمانشاهان پرسیده شد که آیا کار هارپ بوده و منشأ طبیعی داشته و یا غیر ? فقیر هم پاسخ دادم که بعید است که منشأ غیر طبیعی داشته باشد. و دربارهٔ هارپ و توانایی هایش بزرگ نمایی رخ داده است. اما با اینحال اطمینان خاطر کامل از نظر خویش نداشتم. تا اینکه از یکی از اساتید سوال شد. ایشان هم تأیید نمودند که زلزله طبیعی بوده است. و البته گفتند تنها زلزله غیر طبیعی کشور، در سال اخیر زلزله کمتر از چهار ریشتری ، در منطقه ... استان ... بود. که آن نیز توسط دشمنان انجام نشده ؛ بلکه با همکاری کشور دوست ... انجام شده. علت آن هم محفوظ .😊 (در این باره نپرسید زیرا پاسخ داده نخواهد شد .) «سختی ادبیات سلطان نصیر» یکی از اعتراضاتی که به فقیر می شود . سختی ادبیات نوشتاری سلطان نصیر است! 😳 نمی دانم چه بگویم مطالب به ساده ترین شکل ممکن نوشته می شود. و از به کار بردن هر گونه اصطلاحات ادبی و فلسفی تا آنجا که ممکن است پرهیز می شود. اگر برای عده ای مطالب سنگین است. به نظر فقیر پایه ادبی این عزیزان ضعیف است. اگر از کتبی نظیر ترجمه تفسیر المیزان و کتب دیگر مطالبی نقل می شود. و خواننده نمی تواند درک درستی از مطالب نقل شده داشته باشد. علت آن ضعف ادبیات پایه ای خواننده است. که بخشی از آن ریشه در آموزش و پرورش غلط ما دارد. که دیگر به مانند گذشته در کتب درسی از متون اصیل ادبی استفاده نمی شود. «اندکی مطالعه و تفکر » بعضی عزیزان سخن از سنگین بودن مطالب می نمایند. در پاسخ باید بگویم مطالب ارائه شده سنگین نیست. تنها جدید است و از علوم مختلفی نظیر تنجیم و طب سنتی و حکمت قدیم و تطابق عالم صغیر و کبیر و غیره برای تفسیر یک موضوع استفاده شده است. آن دسته از عزیزانی که با اصطلاحات این علوم نا آشنا می باشند. ممکن است در فهم مطالب دچار مشکل شوند. اما با اینحال با مطالعه جانبی در پیرامون مطالب ارائه شده در کانال می توانند. عقب ماندگی خویش را جبران نمایند. به طور متوسط برای هر ارسال تحقیقی که در کانال مطالعه می نمایید. چهار الی هشت ساعت زمان صرف شده است. ارسال هایی که تمام آن، صرفاً از روی یک کتاب اسطوره شناسی و یا تفسیری و غیره تایپ شده نیز حداقل سه ساعت زمان برده است. شاید برای خواننده عجیب باشد مگر تایپ یک مطلب مستلزم این همه زمان است ? در پاسخ باید بگویم بستگی دارد شما چگونه تایپ نمایید. اگر شما تنها با چشمانتان واژگان را بینید و سریع تایپ نمایید. در ظرف کمتر از یک ساعت یک ارسال کامل به راحتی از روی کتاب تایپ می شود. اما اگر شما پیش از تایپ یکبار مطلب را بخوانید و در حین تایپ نمودن نیز دربارهٔ مطالب تفکر نمایید. قضیه عوض می شود. گاه ممکن است هنگامی که مطلبی را تایپ می نمایید و درباره اش تفکر می نمایید. اندیشه جدیدی و یا تطابقی از یک ارتباط معنا دار ببینید. که خود دری باشد به روی کشف مطالب جدید و بعضاً شگفت انگیز. اگر در دروس بعضی تطابق ها را و ارتباط های معنا دار را ملاحظه می نمایید. نتیجه تفکر است نه صرف مطالعه، اگر فقیر مطالب را در ذهن و حافظه خویش حاظر نداشته باشم. نمی توانم ارتباطات معنا دار و تشابهات را بیابم. حال اینجا فقیر این سوال را از خواننده ای که اعتراض می نماید. مطالب سنگین است. می پرسم ? برای فهم ارسالی که بین سه الی هشت ساعت برای نوشتن آن صرف شده، چه میزان وقت می گذراید? وقتی مطلب را در عرض کمتر از پنج دقیقه مطالعه می نمایید . و درباره آن تفکر نمی نمایید. و مطالب ارسالی را که به هم پیوسته می باشد در ذهن خویش حاضر ندارید. مسلم است که مطلب برای شما سخت است. در مقدمه کانال گفته شد مطالب از جنس مطالب روزنامه وار نیست. برای فهم کامل مطلب لازم است که مطالب علاوه بر اینکه روزانه خوانده شود هر چند وقت یکبار از ابتدای یک موضوع خاص خوانده شود. و دربارهٔ آن فکر شود. اگر شخصی مطالب را اینگونه بخواند. نه تنها مطللب را خواهد فهمید بلکه ممکن است بعضی اشکالاتی را که ناشی از روزانه نوشته شدن و عدم تصحیح مطالب است را دریابد. و بتواند اشکالات را گوشزد نماید. زیرا ارسال روزانه مطالب مانع از بازنگری دوباره مطالب است و طبیعتاً، مطالبی که ارسال می شود دارای اشکالاتی است که ان شاالله به هنگام تصحیح و بازنگری برای نوشتن کتابی با همین نام بخشی از آن رفع خواهد شد. @soltannasir 🌈
@soltannasir {درد و دل سلطان نصیری14} { عطارد و یادگیری } ادامه ...👇 همچنین خواننده به هنگام مطالعه دقیق همراه با تفکر ممکن است نکاتی به ذهنش برسد که به ذهن فقیر نرسیده است. (و یا به ذهن فقیر رسیده باشد و تعمداً ننوشته باشم زیرا موضوع درس دیگری باشد. ) چنانچه پیشتر اشکالاتی مطرح شد و بعضی درست بود و یا نکاتی به ذهن خوانندگان رسید. مثل ماجرای تیموس در دروس مسبحات و چاکراها که از دید فقیر دور مانده بود و در دروس اعمال شد . اما نکته ای دربارهٔ نوشتن مطالب. به یاد دارید که کوکب عطارد، پیک ایزدان کواکب بود. همچنین عطارد خدای سخنوری و علم و ایزد کاتب بود. کوکب عطارد حاکم برج جوزا است. و برج جوزا دستان را کنترل می نماید . در نتیجه هنگامی که افکار خویش را می نویسیم. در واقع دستان ما به مثابهٔ پیکی هستند که پیام مغز و یا قلب را بر روی کاغذ و یا لب تاب و گوشی انتقال می دهد. و عمل کتابت انجام می شود . مغز جایگاه تعقل بود. و زحل کوکب مرتبط با مغز و ایزد زحل خدای خرد . بنابراین زحل(مغز) پیام را به عطارد (دستان) انتقال می دهد. و ما می نویسیم . بنابراین نوشتن افکارمان باعث افزایش بهره وری هوشی می شود. زیرا زحل و عطارد در هماهنگی با یکدیگر این عمل را انجام می دهند. و از آنجایی که عطارد بر کثرت علم و علوم گوناگون دلالت دارد . بنابراین با حافظه نیز ارتباط دارد. و کسانی که عطارد قوی دارند حافظه قوی دارند . بنا به همین دلایلی که گفته شد در دوران گذشته بر مشق نوشتن تأکید می شده است. و یا اگر شاگردی درسی یا مسئله ای را مشکل داشته معلم تأکید می نموده که از روی مسئله چندین بار بنویسد . زیرا نوشتن باعث یادگیری مطلب و افزایش بهره وری هوشی و حافظه می شود . اما متاسفانه امروزه مسئولین آموزشی این شیوه آموزشی کهن را نادرست می دانند. فقیر این نکته را از آن جهت گفتم تا عزیزان بدانید. چرا فقیر بر نوشتن و تایپ مطالب تأکید می نمایم . وگرنه فقیر نیز می توانم مطالب کتبی نظیر تفسیر المیزان و یا البرهان و بعضی کتب دیگر را از روی فایل پی دی اف کپی نمایم. و بعضی کتب دیگر را که فایل پی دی اف آن وجود ندارد . از صفحات مورد نظر ، تصویر تهیه نمایم و به دیگران برای تایپ بدهم . اما اینگونه مطلب را در خاطر نخواهم داشت. تا بتوانم ارتباطات را بیابم . نکته دیگر که باید توجه داشت این است که عطارد در اساطیر نه تنها به عنوان پیک ایزدان، پیام ایزدانی نظیر مشتری و زحل را که رئییس ایزدان هستند را به دیگران می رساند . بلکه پیام سایر ایزدان و شرح اخبار مناطق مختلف عالم را نیز به ایزدان مشتری و زحل می رساند . در داستان سلیمان(ع) و هدهد گفته شد که هدهد صفت عطارد دارد و خبری دربارهٔ پرستش شمس توسط بلقیس به سلیمان(ع) رساند . ماجرایی که سلیمان (ع) از آن بی خبر بود . بنابراین با توجه به نکته ای که گفته شد . در بدن هنگامی که نکته ای را در کتابی می خوانیم و می خواهیم آن را بخاطر بسپاریم چه می کنیم ? آن را تکرار می نماییم . یعنی با به زبان آوردن آن مطلب ، آن را به گوش ها می رسانیم . زبان متعلق به کدام کوکب است ? عطارد گوش ها متعلق به کدام کوکب است ? کوکب زحل بنابراین عطارد مطلب را اینگونه به زحل اطلاع می دهد. هنگامی که شما مطلب را تکرار نمایید. و از طریق گوش به ذهنتان بسپارید آن را خوب بخاطر میسپارید. و اینگونه حافظهٔ شما تقویت می شود . حال اگر در محضر استادی علمی را بیاموزیم چگونه است ? هنگامی که استاد تدریس می نماید. در واقع سخنان را از عقل(مغز) خویش و یا قلب خویش بر زبان می راند . در واقع زحل(مغز) وی تفکراتش را در قالب کلمات با عطارد(زبان) که پیک است به شما انتقال می دهد . و سخن از راه گوش ها به زحل(مغز) شما می رسد. حال اگر زحل بخواهد این نکات را که دریافت نموده فراموش ننماید . باید چه کار نماید ? به کاتب خویش عطارد یعنی دستان دستور می دهد . که نکات شنیده شده را مکتوب نماید . و چون مطلب مورد نظر مکتوب شد. هنگامی که بدان نیاز داشت . بار دیگر عطارد با قرائت آن مطلب را به گوش ( از طریق گوش) به زحل می رساند . بنابراین نوشتن مطالب در سر کلاس درس اساتید مفید است و بهتر است استاد مطالب را آرام و شمرده تدریس نماید . تا شاگرد دروس را مکتوب نماید . عزیزان همانگونه که ملاحظه می نمایید شیوهٔ تدریس دروس در دوران گذشته بر اساس حکمت کهن بوده . و شیوه های تدریس بر اساس علوم جدید که بدون فهم حکمت کهن گذشتگان است. چندان موثر نیست . @soltannasir 🌙🌟⭐️☀️🌚🌜🌝
@soltannasir { درد و دل سلطان نصیری15} ادامه ...👇 در صفحهٔ 12 کتاب گفتگوی خرد که درس گفتارهای فلسفی دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی است آمده : 👇 { ...در مسیر دانش ، خطرها و اوهام زیادی در کمین است که باید مراقب بود. این روزها دانشجویان ، یک کتاب را در عرض چند روز می خوانند و حتی روش هایی برای تند خوانی آموزش داده می شود که شخص هر چه سریع تر کتاب را تمام کند ؛ این اشتباه است . باید کلاس هایی بگذارند برای کُند خوانی که دانشجویان بر روی جمله ها تفکر کنند. } این مشکل بزرگ نسل جدید است که عادت به روزنامه وار خواندن مطالب کرده است. با سریع خواندن مطالب تفکر عمیق ایجاد نمی شود . کسانی که فلسفه خوانده اند می دانند که برای فهم فلسفه واقعاً باید بر روی جملات اندیشید . کتب فلسفی را نمی توان روزنامه ای خواند . نه تنها فلسفه بلکه در سایر علوم نیز باید کتب مهم و پایه ای را با دقت خواند . سریع خواندن کتب و حجم زیاد کتب خوانده شده به شخص در تولید علم کمکی نمی نماید . باید کتب را عمیق خواند و درک نمود . نکته ای که باید بدان توجه داشت این است که در ازمنه گذشته چون علم محدودتر از زمان فعلی بوده و تولید علوم با کُندی پیش می رفته است. حکمای قدیم برای تبیین علوم مختلف و شیوه آموزش آن زحمت می کشیدند . و بر روی تعاریف یک موضوع مدتها می اندیشیدند. همچنین از آنجایی که علوم مختلف با یکدیگر پیوند داشت. بر اساس یک جهان بینی به هم پیوسته و هماهنگ علوم تبیین می شد . نکته : این بدان معنا نیست که گذشتگان هر چه گفته اند درست است و سخنشان قابل نقد و بررسی نیست. اما در دوران اخیر علوم از هم گسسته شده اند . بسیاری از قواعد پیشینیان در علوم مختلف بدون آنکه درست درک شود کنار گذاشته شد. بشر امروز فکر نمود که اگر قاعده ای سریع تر جواب دهد. آن قاعده درست تر است . و جالب اینکه بعضی از همان قواعدی که سریع تر جواب می دهد توسط پیشینیان کشف شده بود. اما بشر امروزی هرگز فکر نکرد که چرا پیشینیان قاعده ای که سریع تر پاسخ می دهد . را در آموزش هایشان اعمال نمی نمودند . پاسخ این مسئله نیز به مانند سایر مسائل عجولانه و سطحی نگرانه داده شد . پاسخ این بود که حتماً پیشینیان مرض داشتند و خواستند قواعد را از نا اهل بپوشانند . این اشخاص هرگز فکر ننمودند اگر پیشینیان قاعده ای را علی رغم اطلاع از آن بکار نگرفتند . علتش آن است که قاعده مربوطه در جایی ارتباط معنا دار علوم را با یکدیگر را دچار مشکل می نموده است . یا اینکه قاعده مربوطه مانع از فهم درست و اصولی مطالب آن علم می شده است . تا علوم از پایه درست خوانده و فهمیده نشود . در راه تولید علم برای ما چندان رهگشا نخواهد بود . در دروسی که در سال اخیر ارسال شده است . این حقیقت به شما عزیزان نشان داده شده است . که با ساده ترین و پایه ای ترین دانش ها می توان تولید علم نمود . و بسیاری از حقایق از شدت سادگی از دید صاحب نظران پنهان مانده است . «در سوال پرسیدن » ابتدا سخنی از دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی که در صفحهٔ 18 و 19 کتاب «خرد گفتگو» آمده :👇 { در ادامه ( سهروردی) می گوید : و باب علم هیچ وقت بسته نبوده و همیشه باز است. می گوید : تو برو ! بخواه ! اگر طلب نکنی که باز و بسته بودن باب ، فرقی به حالت نمی کند . باب حکمت همیشه مفتوح است و بقیهٔ کار به تو سپرده شده ، بسته به این است که تو چه اندازه از آن را بخواهی . بدترین عصرها ، عصری است که در آن باب 👈کوشش👉 ، بسته باشد . قرن فست فود بدترین زمانه هاست . زمانه ای که دانشجویان به جای تحقیق ، فقط می گویند 👈 جواب این سؤال چیست و قدری تحمل ندارند . می گویند هر چه سریع تر بگو ، می خواهم بروم . کجا می خواهی بروی? این زمانه ای است که دیگر باب مکاشفات ، بسته می شود . از این کلام شیخ اشراق می توان نتیجه گرفت که تا کوشش نکنید، نه به مکاشفه ای می رسید و نه به مشاهده ای . با انزوا و خانه نشینی ، راه به جایی نخواهید برد . زمانی من طلبه بودم ، در آن مدرسه ای که درس می خواندیم ، یک شخص جالبی بود که کارهای عجیبی می کرد . من و دوستانم صبح که می خواستیم به کلاس و مباحثه برویم ، این شخص را می دیدیم که جلو حجره اش می نشست و با حالتی خاص در حال فکر کردن بود . البته تصور ما این بود که او تفکر می کند ، اما خدا می داند که او چه کار می کرد . یک روز از او پرسیدم آخر تو چرا مطالعه نمی کنی ? گفت : می خواهم ببینم آخرش چه می شود . اما آخرش را هم دیدیم . چیزی نشد و نفهمید ! } ادامه دارد ... @soltannasir 📖📔📓🔖
@soltannasir { درد و دل سلطان نصیری16} ادامه در بارهٔ سوال پرسیدن... سخن دکتر دینانی دربارهٔ نسل فست فود کاملاً درست و به جا است. ما با نسلی مواجه هستیم که حاضر نیست برای یافتن پاسخ پرسش های خویش زحمت بکشد. و انتظار دارد که تنها سوال بپرسد و پاسخ را دریافت نماید. آنهم پاسخی خلاصه ولی جامع و کامل !!! در مدت یکسال اخیر از فقیر سوالات مختلفی در باب مسائل مختلف پرسیده شده است. بخش زیادی از سوالات غیر مرتبط با دروس کانال بوده است. که ارتباطی به مباحث کانال نداشته است. اما تا آنجا که فقیر توانسته ام و وقت نموده ام جواب داده ام. اما بعضاً سوالاتی نیز پرسیده شده که پاسخ دادن به بعضی از آنان نه تنها ارتباطی به کانال ندارد. بلکه پاسخ به آن شاید نیاز به چند سال زمان داشته باشد. من باب مثال پاسخ به این سوال : 👇 «در بارهٔ مسئله جبر و اختیار توضیح دهید ?» شاید تعجب نمایید پاسخ به همین سوال کوتاه، به سالها زمان نیاز دارد. زیرا مسئله ای است به بلندای تاریخ فلسفه و کلام اسلامی که هر کدام از متکلمین و فلاسفه با توجه به مشرب خویش پاسخی بدان داده است. و هر کدام نیز برای نظرات خویش دلایلی ارائه داده اند و آیاتی از کتاب خدا و احادیثی را مستمسک عقاید خویش قرار داده اند. و اینکه در حدیث معصومین «امر بین الامرین» آمده است. همین مطلب نیز توسط هر کدام از آقایان علما و حکما تفسیری متفاوت شده است. اگر شما خوانندهٔ گرامی اینگونه فکر می نمایید که با خواندن یک مقاله یا پاسخ از فقیر می توانید حقیقت را دریابید. خیالی خام را در سر می پرورانید. شما در مقاله ای می خوانید ابن عربی درباره جبر و اختیار اینگونه گفته و یا ملاصدرا فلان گفته است. اگر شما پنداشت فهم مطلب را دارید باید بگویم نفهمیده اید و اینگونه هرگز نخواهید فهمید. برای اینکه بفهمید ابن عربی در باره جبر و اختیار چه گفته است. باید تمام آثار وی را بخوانید. یک مقاله انعکاس نظر نگارنده مقاله است نه لزوما نظر واقعی ابن عربی یا ملاصدرا . و برای خواندن آثار ابن عربی، ابتدا باید دروس حوزوی را بگذرانید. و فلسفه را خوب خوانده باشید و خوب هم درک نموده باشید. آنگاه وارد عرفان شوید. و از کتب مقدماتی نظیر اشعة اللمعات شروع نمایید و سپس تمهید القواعد و پس از آن شرح قیصری بخوانید. ضمن اینکه در این بین باید خود زحمت بکشید و بسیاری از کتب عرفانی دیگر نظیر تذکره الاولیای عطار و نفحات الانس جامی و شرح شطحیات و مشرب الارواح و عبهر العاشقین روزبهان و شرح منازل السائرین عبدالرزاق کاشانی و مشارق الدراری سعدالدین فرغانی و انسان کامل جیلی و... را بخوانید. پس از شرح فصوص قیصری مصباح الانس ابن حمزه بخوانید که سالهاست مدرس واقعی و خبره این کتاب در حوزه ها وجود ندارد. پس از آن وارد دریای فتوحات مکیه ابن عربی شوید و خود در آن شنا نمایید تا اشارات وی را دریابید. اینگونه متوجه خواهید شد که نظر ابن عربی دربارهٔ جبر و اختیار بر اساس نظریه وحدت وجود وی چیست. در باره ملاصدرا نیز اینگونه است. باید سالها فلسفه و حکمت بخوانید تا نظر ملاصدرا را درباره جبر و اختیار درست درک نمایید. بنابراین شما برای یافتن پاسخ همین یک سوال خویش باید تمام عمر خویش را صرف نمایید. و تاریخ اندیشه اسلامی را مطالعه نمایید. حتی می توانید آثار اندیشمندان غیر مسلمان را نیز مطالعه نمایید. چه اشکالی دارد? اگر این مسئله دغدغه ذهنی شما است. پس عمرتان را صرف آن نمایید. اما مشکل آنجاست که نسل فست فودی دنبال پاسخ سریع است. یا دنبال این است که خود را دلخوش به اسامی نماید. یعنی چه ? یعنی اینکه چون نام فلان اندیشمند بسیار بزرگ است و بسیار هم با تقوی بوده و صاحب کرامت بوده پس نظر وی درست است ! این روش درست نیست. راه اندیشه و اندیشیدن اینگونه نیست. کسی که عمر خویش را صرف اندیشه و اندیشیدن و علم نموده است. هرگز مقهور بزرگی نام ها نمی شود. و با اندیشه اندیشمندان کار دارد. راه اندیشه و اندیشیدن و علم آموزی راهی است که هیچ گاه به پایان نمی رسد. یک مدرس اسفار در حوزه پس از سی سال تدریس این کتاب می گوید. تازه فهمیده ام که ملاصدرا در فلان مورد چه گفته است ! یعنی پس از هر دوره تدریس اسفار مطالب جدیدی بر وی کشف می شود. مشکل اینجاست که اگر به این پرسندگان بگوییم بروید جستجو نمایید و زحمت تعلیم و تعلم فلسفه اسلامی را به خود بدهید. پاسخ بنده را حمل بر عدم توجه و بی ادبی می نمایند. اگر برویم و زحمت بکشیم و از بین مقالات گوناگون در نت مقاله ای را که از نظر فقیر مناسب تر است را برایشان ارسال نماییم. می گویند این را که بنده خودم هم می توانستم پیدا نمایم. اگر حدیث معصوم بفرستیم : امر بین الامرین می گویند خود می دانیم. اگر بگوییم فلان کتاب یا کتاب ها را تهیه نمایید می گویند شما برایمان بگو چه نوشته است . 😳 ادامه دارد .. @soltannasir 📙📔📖
@soltannasir { درد و دل سلطان نصیری 17} ادامه ...👇 حرف حساب این پرسش کنندگان این است که فقیر از کار و زندگی خویش و زمان تحقیق و عبادت خویش بزنم. و خود با زبان خویش و ساده پاسخشان را بدهم ! آن هم پاسخ سوالی که هزار و چهارصد سال ذهن اندیشمندان مسلمان را درگیر نموده و هر کدام بنا به جهان بینی خویش در بارهٔ آن قلم فرسایی نموده اند. این جمله را از فقیر به یادگار داشته باشید : وقتی شما برای یافتن پاسخ سوالات خویش حاضر نیستید وقت بگذارید. دیگرانی مثل بنده نیز نخواهند گذاشت. بگذارید یک داستان برایتان بگویم : 👈 در دروس پیشین هنگامی که با کلمهٔ سائق المیزان روبرو شدم . باطن فقیر می گفت که این کوکب با توجه به توضیح آن همان کوکب راعی(رأس الحوا) نیست. زمان اندکی داشتم و باید محل این کوکب را در آسمان شب پیدا می نمودم . تقریباً تمام کتب نجومی ای که در اختیار داشتم و حتی کتب لغت و دانشنامه ها را زیر و رو نمودم . و هیچ توضیحی دربارهٔ آن نیافتم . به زبان فارسی و عربی در گوگل ساعت ها سرچ نمودم نیافتم . هم زمان با اینکه درس می نوشتم و کارهای روزانه خویش را انجام می دادم . تمام باطن فقیر درگیر سائق المیزان بود .که این کدام کوکب است . به طوریکه می توانم بگویم ذکر خفی فقیر در این مدت سائق المیزان بود در هنگام راه رفتن و نوشتن و صحبت نمودن و غذا خوردن و حتی بستر خواب تماماً درگیر سائق المیزان بودم . و از نیافتن محل وی کلافه بودم . چون نتوانستم پس از این همه تلاش جواب آن را بیابم . بنا بر قاعده رجوع جاهل به عالم. شخصی را به سراغ یکی از بزرگان علم تنجیم در کشور که در دنیای تنجیم صاحب جایگاه بین المللی است . و محقق ارزشمندی در این علم می باشد فرستادم . تا از ایشان در این باره سوال شود . اما پاسخ ایشان نیز درست نبود . چون پاسخ را نیافتم . با یکی از اساتید سلوکی تماس گرفته شد . هر چند که ایشان تخصص تنجیم نداشتند . اما با خود گفتم از دانش شهودیشان استفاده نمایم . باز پاسخ مورد نظر را نیافتم . دل می گفت که پاسخ این سوال را روزی مطمئناً خواهم یافت . ولی از یافتن آن در کوتاه مدت نا امید بودم . در تلاطم این اندیشه ها از سر نا امیدی هنگامی که در بارهٔ صور فلکی در نت جستجو می نمودم . ناگهان تصویری که در آن پای راست صورت فلکی عزرا به صورت فلکی میزان ضربه می زند را یافتم . و اینگونه کوکب سائق المیزان را یافتم . هر چند که در کتابی هنوز اطلاعاتی دربارهٔ این کوکب پیدا ننمودم . اما تقریباً مطمئن بودم که سائق المیزان در صورت فلکی سنبله است . هنگامی که محل احتمالی این کوکب را یافتم . دل آرام گرفت . و خداوند را شکر نمودم . اما هنوز جستجوی آنچه یافته ام به پایان نرسیده است .و سعی بر این دارم که در کتب نیز تأیید این یافته خویش را پیدا نمایم . فقیر نزدیک به چهل ساعت دربارهٔ این کوکب سائق المیزان تحقیق نمودم .تا تصویر مورد نظر را اتفاقی یافتم . این داستان را برای شما خوانندگان نقل نمودم . تا بدانید که فقیر برای تحقیق مسئله ای که دغدغه ذهنی ام هست تا چه میزان زمان می گذارم. و شما تنها یک تصویر ساده می بینید. که در کانال به اشتراک گذاشته شده است. تا هنگامی که فقیر در جستجوی سائق المیزان به بن بست نخوردم. به پرسش غیر مستقیم از شخصی که در علم تنجیم محقق بود و استاد سلوکی خویش مبادرت نورزیدم . وقتی پاسخ آنان نیز جواب بنده نبود. این عزیزان بدهکار فقیر نبودند. هر دو بزرگ جایگاهشان نزد فقیر محفوظ است. یکی از اساتید فقیر است و بنده ارادتمند ایشان و دیگری شخصی است که سالها عمر خویش را صرف تحقیق درباره علم تنجیم نموده است. متاسفانه ما با نسلی طرف هستیم که گویی از طرف مقابل طلب دارند و دیگران بدهکارشان هستند. من باب مثال چند وقت پیش برای فقیر ایمیلی ارسال شده بود که سوالاتی در آن مطرح شده بود . و پرسش کننده چندین بار در آن این جمله را نوشته بود : 👈« بر شما واجب است پاسخ بدهید » 😳 چه کسی بر فقیر واجب کرده است? شما ? شما که هستید ? گاه با خود فکر می نمایم این نسل که خیلی هم ادعای دنبال استاد بودن را دارند. واقعاً لازم است اساتید علوم غریبه را از نزدیک زیارت نمایند. و در جلسات حضوری مورد عنایت این اساتید قرار بگیرند. در همان جلسات اول توسط اساتید علوم غریبه چنان شستشو می شوید که مرده شور شما را پس از مرگتان اینگونه نخواهد شست. شاید کسی با خود بگوید که مگر چه می گویند ?! اساتید بدون اینکه به شما فحش بدهند و یا کلام زشتی از دهانشان خارج شود و یا توهین مستقیم کنند. چنان در کمال ادب شما را مورد عنایت خویش قرار می دهند. که اگر یک ساعت فحش می شندید اینگونه احساس تحقیر نمی نمودید. و سخنانشان چنان شما را به هم خواهد ریخت که ممکن است که تصمیم بگیرید علوم غریبه را برای همیشه ببوسید و کنار بگذارید. ادامه دارد... @soltannasir 📔📖
@soltannasir { درد و دل سلطان نصیری 18} ادامه...👇 یکی از اساتید علوم غریبه که در شهر طهران ساکن می باشند و در وادی همزاد تخصص ویژه دارند. و با کمک این علوم به کسب و کار خویش برکت داده و ثروتی هنگفت را از راه کاملاً حلال بدست آورده است. و سی سال در الازهر مصر علوم حوزوی تدریس می نموده اند. و در علوم غریبه نزد بسیاری از علمای عرب و ایرانی شاگردی نموده اند. و در ایران هفت سال در محضر علامه طباطبایی فلسفه نیز خوانده اند . جناب حاج اسماعیل ... می باشند . در محضر ایشان بزرگان مختلف کشوری و لشکری حضور می یابند. روزی دو تن از بزرگان سپاه و ارتش _که همگی شما خوانندگان عزیز این دو فرد را می شناسید. _ به نزدشان آمده بودند. و می گفتند ما در کشور مشکل داریم دعا کنید. ایشان قرآن خویش را به سوی آنان گرفت و گفت : هر زمان به دستورات این کتاب عمل نمودید و مشکل داشتید به سراغ بنده بیایید. و سپس شروع نمودند از گارد جاودان رژیم پهلوی و آن دوران تعریف نمودند که چقدر آن دوران خوب بود. و شما فلان کردید . فکر می کنید ایشان طرفدار نظام شاهنشاهی بودند ? در پاسخ باید بگویم خیر ایشان تنها می خواستند این افراد مراجعه کننده لشکری را امتحان نمایند. که تحمل می نمایند و یا واکنش نشان می دهند. زیرا نظامیان معمولاً سریع واکنش نشان می دهند. و گرنه ایشان با مسئولین کشور در حیطهٔ مبارزه با صهیونیسم جهانی و به طور خاص مبارزه با قبالیست های جحود همکاری می نمایند. و منزل ایشان محل رفت و آمد بزرگان کشوری و لشکری است. همچنین در نظر داشته باشید ایشان این سخنان را در مقابل بعضی از مراجعه کنندگان خویش که مردم عادی بودند بیان می نمودند. آری بسیاری از اساتید اینگونه رفتار می نمایند. استاد نیازی به شما ندارد. وی دانشی دارد که شما بدان نیاز دارید. پس اگر می خواهید بیاموزید. باید اخلاق اساتید را تحمل نمایید. «حکایتی در بارهٔ تحصیل علم برای یافتن پاسخ سوالات شخصی» مرحوم «محقق» محمد خواجوی بی شک یکی از بزرگان معاصر ما در علم تصوف و عرفان اسلامی و حکمت صدرایی، بودند که آثار ملاصدرا و شیخ اکبر ابن عربی و شیخ کبیر صدرالدین قونیوی را از زبان تازی به پارسی ترجمه نمودند. فراز هایی از مصاحبه جناب مهندس حسین مفید مدیر انتشارات مولی را با ایشان که در مقدمه کتاب ترجمه اسرار الآیات ملاصدرا آمده می آوریم : 👇 { مفید : آقای خواجوی شما از جمله متفکرین، مترجمین و مصحّحینی هستید که علی رغم اینکه بسیار پرکار بوده اید و کتابهای زیادی را تصحیح و یا ترجمه کرده اید و هر یک از آن کتابها، کتابهایی بسیار مهم و مرجع بوده اند اما کمتر جایی در مطبوعات و یا در جاهای دیگر مطرح شده اید و علاقمندان به کتابهای فلسفی و عرفانی و خوانندگان کتابهای شما کمتر با شخص جنابعالی آشنایی دارند و من به عنوان کسی که شخصاً هم با شما و هم با خوانندگان کتابهای شما در تماس هستم مکرر با این سوال مواجه شده ام که این آقای خواجوی کی هستند? کجا درس خوانده اند و سوالاتی از این قبیل .. بنابراین لطفاً خودتان را معرفی کنید و مختصری از زندگی خود را توضیح دهید و همینطور بفرمائید که چطور می شود این همه کار مهم را بی سر و صدا انجام داد? استاد خواجوی: بسم الله الرحمن الرحیم با تشکر از عنایتهای حضرتعالی و خوانندگان کتابهای حقیر، بنده چون اصولاً اگر حمل بر تنزیه نفس نباشد فردی منزوی و گوشه گیر هستم، این بود که از هر مصاحبه چه مطبوعاتی و چه تلویزیونی و غیرها طفره می رفتم. تا اینکه با اصرار جناب آقای دهباشی مدیر مجله کلک و جنابعالی که اکثر کتب من را چاپ و منتشر می فرمایید این مصاحبه را با کمال امتنان پذیرفتم. بنده در سال 1313 خورشیدی در شهر تهران متولد شدم. در خانواده ای مذهبی و نسبتاً مرفه تولد یافتم کلاسهای دبستان را در دبستان کسری واقع در امیریه چهار راه گمرک و دبستان نشاط در خیابان حاج عبدالصمد، چهار راه معز السلطان و دوره دبیرستان را در دبیرستان رهنما خیابان فرهنگ کوچه خدایارخان به پایان رساندم. چون پدرم تاجر و بازاری بود اصرار به کسب و کار داشت و حقیر چون هنوز خود و استعدادهای خویش را درک نکرده بودم در کشمکش بودم. نه شغل دنیوی را می پذیرفتم و نه درس دبیرستان و دانشگاه را، تا آنکه به ناچار به کار بازار مشغول شدم. مفید: در تجارتخانه پدرتان در چه کاری مشغول بودید? خواجوی: پدرم صادرات و واردات داشت. در واردات نمایندگی چراغهای. زنبوری پتروماکس و آهن آلات و صادرات فرش، و در کنار آن مطالعات کتب مختلف ادبی و دینی را ادامه می دادم تا آنکه در طی مطالعاتم مجموعه کتابهای «عطار نیشابوری» را تمامی خوانده مخصوصاً «تذکره الاولیاء» که بسیار نظرم را جلب می نمود و حالاتی برایم حاصل می شد، تا آنکه به مثنوی مولانا «آن دریای عظیم» راه پیدا کردم . } ادامه دارد ... @soltannasir 📖
@soltannasir {درد و دل سلطان نصیری 18} ادامه ...👇 { تا آنکه به مثنوی مولانا «آن دریای عظیم» راه پیدا کردم و چون بسیار عمیق و پهناور بود و بدون استاد بسیاری از مطالبش نامفهوم می ماند به شرحهای مختلف آن مراجعه کردم تا آنکه به شرح مثنوی اسرار «حاج ملا هادی متأله سبزواری» راه پیدا کردم. ولی چون در آن گذشته از نثر مغلق آن برخورد با اصطلاحاتی از قبیل «عقول طولیه » و «عقول عرضیه» و «انوار اسپهبدیه » و امثال اینها که در فلسفه اشراق به وفور مصطلح است برخورد کردم، در آن زمان 👈فرهنگی تفصیلی در این باره تدوین نیافته بود و اگر در برخی از مواضع بود حقیر با آن اطلاعات کم از آن بی خبر بودم لذا به سرگشتگی دچار شدم ، تا آنکه روزی مرحوم 👈«سید ابوالفضل کمالی سبزواری » که واعظ شهیر شهر بود، برای اشکال تلفنی که در منزلش پیدا شده بود از حقیر خواست کسی را بفرستم تا آن را تعمیر کند. رفتم و دیدم و ترتیبش را دادم سپس با ایشان که در مسجد شاه منبر داشتند مراجعت کردم. در طی راه آن اصطلاحات را از ایشان استفسار نمودم. ایشان گفت : اینها را از کجا می دانی ? گفتم : در شرح مثنوی اسرار. گفت : مگر شرح مثنوی اسرار را می فهمی ! گفتم : اگرنفهمم که به سردرد دچار می شوم. ولی این اصطلاحات برایم نامفهوم است. ایشان گفت : 👈مقدمات عربی را تا کجا خوانده ای ? گفتم: هیچ. گفت : چنین استعدادی حیف است که شکوفا نشود و به تباهی افتد. فردا یک جلد کتاب جامع المقدمات می خری و من با این همه کثرت مشغله آمده و روزی دو ساعت تو را درس می دهم. بنده (بااکراه) آن کتاب را و (بلکه از ترس) ابتیاع کرده و ایشان هر روز بعد از ظهر دو ساعت و بلکه بیشتر در تجارتخانه پدرم در سرای امید می آمدند و هر جلسه به قول خود آن مرحوم 👈شش ماه درس حوزه را به من می دادند، به طوری که شش ماه نگذشته بود که شرح امثله و شرح تصریف و کبرای منطق و بیشتر از آن کتابها را نزد ایشان به طور دقیق خوانده و در امتحانی که از حقیر گرفت ، خود آن مرحوم به شگفتی افتاد. تا آنکه قرآن را آورد و باز کرده سورهٔ مبارکهٔ عنکبوت آمد. از آیات اولش هر کدام از کلمات را صورت ماضی، مضارع، جمع، نفی، جحد و امثال اینها را که می پرسید مفصلاً جواب می دادم و او هی می گفت «آفرین» هی می گفت آفرین، در آخر فرمود : تو کاملی. من به ایشان عرض کردم : شما که می فرمائید من کاملم پس چرا کتاب عربی می خوانم نمی فهمم. او خنده ای زد که در خنده اش زهر خندی دیدم که هنوز از خاطرم محو نشده است. گفت شما با علم هنوز خیلی فاصله دارید اگر ما علم را به میوه باغی تشبیه کنیم که فرض کنیم در یک بیابانی وسیع و یا یک کویر است و شما که طالب آن هستید سواری هستید که از فرسنگها دورتر این باغ را به صورت یک قطعه سیاهی مشاهده می کنید. شما باید آنقدر راه بروید که به باغ برسید. در باغ را باز کنید و وارد شوید و درختان را ببینید که کدام میوه دارد و یا میوه ندارد و کدام میوه اش بهتر است تا آنکه میوه خوب را اختیار کرده و زحمت بالا رفتن از درخت را کشیده و میوه را چیده و آورده و شسته و پوست کنده و خورده . و وقتی که آن میوه را خوردید و هضم شد به آن می گویند «علم». شما هنوز سواری هستید که از فرسنگها دور، سیاهی باغ را ملاحظه می کنید. هنوز تا علم از زمین تا آسمان فاصله دارید. گفتم : پس این دروسی که خوانده ایم ?! همه اش به به و چه چه گرفتم اینها چیست ?! گفت : شما الآن حکم 👈خشتمالی را دارید که قالبهای مختلف خشتمالی را بدست آورده اید. حال بروید و خاکهای زیادی را گل کنید و در داخل این قالبها بریزید. بگذارید زمانی بگذرد و خشک شود. بعد قالبها را که بار آوردید تازه خشت است که هر جا خواستید مصرف می کنید. حال شما قوالب صرف و نحو و توابع آن ، همگی را فهمیده و یاد گرفته اید و اکنون باید به دنبال لغات عرب بروید آنها را در عین حفظ کردن در این قوالب بریزید تا مفاهیم زبان عربی را فهمیده بعد از آن به دنبال 👈«علم» بروید. اینها مربوط به حدود سال 1335 خورشیدی بود. با اینکه راه بسیار دور بود و منزل بس بعید ولی با لطف الهی دنبال این کار رفته و شروع به خواندن متون عربی کردم و الحمدلله با برخورداری از حافظه قوی که خداوند عنایت کرده بود، آن زمان بیش از 👈ده هزار واژه عرب را فرا گرفته و حفظ نمودم. بعد از آن در مطالعات متون ادبی عربی چون از آغاز خودشناسی، کشش عظیمی به قرآن عزیز داشتم، لذا پس از مطالعه کتب ادبی به کتب تفسیری روی آوردم که اکثراً عربی بود. در ضمن آشنایی با معانی و مفاهیم قرآنی به تفسیر صدرالمتألهین راه پیدا کردم، باید بگویم کمتر تفسیری بود که حقیر آن را ندیده و مطالعه نکرده باشم _چه خطی و چه چاپی _ ولی در میان آن همه تفاسیر ، تفسیر صدر المتألهین حقیر را چنان جذب کرد که مدار مطالعه و تفکرم اکثراً بر آن مبنا قرار گرفت. } ادامه دارد... @soltannasir 📖📚📓📒
@soltannasir {درد و دل سلطان نصیری 19} ادامه...👇 { و چون در آن اصطلاحات فلسفی فراوان به کار رفته بود لذا تمایل به فلسفه صدرالمتألهین پیدا کردم . نخست به 👈مطالعات ادامه دادم و سپس افتخار شاگردی اساتیدی چون مرحوم 👈«شیخ ابوالحسن شعرانی» و 👈 «سید ابوالحسن رفیعی قزوینی » و مرحوم 👈«شهید مطهری» را پیدا نمودم و چون بنده شاغل بودم و منزل هم شمیران بود، 👈شوق علم چنان حقیر را می کشید که ساعت 👈هشت شب از شمیران به سه راه سیروس که بیت مرحوم شعرانی بود می رفتم و ایشان تدریس اسفار می فرمود . و در ضمن استفاده ،. مشکلات و مصطلحات را از ایشان استفسار می کردم و ایشان که گویی 👈خواجه نصیری گمنام در این شهر و در آن زمان بودند با خوشرویی فراوان و تشویق پاسخ می فرمودند . کتاب اسرار الآیات ملاصدرا را که حقیر تصحیح و با مقدمه عربی آن در حدود سال 1348 کار کردم به دستور استاد و تشویق ایشان بود و بعدها توسط انجمن فلسفه به چاپ رسید. قریب هفت سال در محضر استاد مرحوم آقا سید ابوالحسن قزوینی تلمذ کردم ، چه درس خارج که در آن اصول فقه و فقه می گفتند و چه معارف و چه جلسات خصوصی که در بیت ایشان افتخار حضور داشتم ، چون ایشان از بیان علوم در 👈ملأ عام استنکاف داشتند ، ناچار در بیت ایشان حاضر شده و افتخار بهره وری از علوم بی پایانشان حاصلم می آمد . و بازهم در حل معضلات علوم فلسفی از ایشان بسیار یاری می جستم و ایشان در کشور وجود ، فیلسوفی جز صدرالمتألهین راپذیرا نبودند ، هر چند در باب معاد جسمانی به قول خودشان با ایشان اختلاف نظر جزئی داشتند . و تفسیر صدرالمتألهین را بنده به تشویق ایشان تصحیح کرده و جلد اوّل آن را در سال 1352 به چاپ رسانیدم و قرار بود ایشان مقدمه ای و تفریظی بر آن بنویسند . اما چون به علت مهیا و ارزان بودن ، کار این امر در قم انجام شد ، و ایشان بعد از آنکه مرحوم «حاج شیخ عبدالکریم حائری» فوت کردند ، به نجف رفته بودند و به دلیل رقابتی که بین حوزه های قم و نجف وجود داشت دیگر با قم میانه ای نداشتند و در طی بیانتشان می فرمودند : 👈علم مگر سوهان است که از قم بیاید ? لذا از اینکه در قم چاپ شده بود ناراضی بودند و از مقدمه نوشتن خودداری کردند ، با اینکه خود کتاب به دستور و تشویق ایشان چاپ شد . ناچار به نزد مرحوم 👈 «علامه طباطبایی» رفتم، ایشان مجلسی داشت که مشکلات و معضلات احادیث را مخصوصاً احادیث متشابه را تبیین می فرمودند . بنده از این مجلس استفاده های فراوان بردم و بسیاری از مشکلات تفسیری را حتی آیاتی را که مرحوم فیض (ملامحسن فیض کاشانی ) در تفسیر صافی گفته و از ائمه چیزی در این باب به ما نرسیده ، برای گشایش آن پرس و جو می کردم و ایشان تا آن مقدار که میسورشان بود پاسخ می فرمودند . و بنده در ترجمه ای که از قرآن به نام قرآن حکیم کرده ام آن افادات را در ترجمه آن آیات شریفه بیان داشته ام . نهایتاً از ایشان در خواست مقدمه و تفریظی نمودم . نخست فرمودند : تفریظ نوشتن برای کسانی که از دنیا رفته اند اشکالی ندارد ولی برای کسانی که در قید حیات هستند بسی مشکل می آفریند . سپس گفتند : چون حدود👈 سی سال پیش از تبریز به نجف رفتم آن تفسیر را در تبریز داشته ام و با آن 👈بعید العهد شده ام ، آن را بیاورید تا یک هفته مطالعه کنم و بنویسم . تقدیم کردم و هفتهٔ بعد در معیت آقای 👈سید عبداللّه فاطمی نیا به محضر ایشان مراجعه کردیم ، ایشان فرمودند : هر چه فکر کردم که چه بنویسم عقلم به جایی راه نداد ، چون همگی ما ریزه خوار خوان این مرد (ملاصدرا) هستیم . اگر بنده چیزی بنویسم مانند این است که 👈مرحوم آیت اللّه بروجردی کتابی در فقه نوشته باشد و 👈طلبه ای شرح امثله خوان بر آن تفریظی بنویسد . پس از آن 👈«مرحوم مطهری» در مدرسه مروی تهران در حجره یکی از طلبه ها کلاسی دایر کردند و طبیعیات شفا تدریس می نمودند . با اینکه نه خود شفا و نه طبیعیات آن ، مورد ذوق و خواست حقیر نبود ولی به علت بیان جزل و تقریر شیوایی که داشتند ، آن کتاب را در محضر ایشان به درس خواندم . و باز هم به جز بهره وری از علوم بی پایان ایشان از معضلات فلسفی پرس و جو و از افکار تابناکشان استفاده می نمودم . این بزرگوار 👈بر عکس استادشان مرحوم طباطبائی 👈بیانی بسیار روان و تقریری عالی داشتند که مستمع و شاگرد ، خود را در مجلس حس نمی کرد ، بلکه احساس می کرد در مجلسی روحانی حضور دارد و درس که به پایان می رسید خود را همان طور دو زانو در آن حجره محقر می یافت . البته ناگفته نماند که بُعد افکار و تفکر عمیق ایشان در امور فلسفی برای افراد ، بجز شاگردان خاص او شناخته نشده است و هر چه از ایشان شناخته شده ابعاد اجتماعی و فروعات آن می باشد . امید است روزی ارزش افکار تابناک و ژرف فلسفی ایشان برای مشتاقان آشکار شود . } ادامه دارد... @soltannasir 📖📕📔📓