eitaa logo
سلطان نصیر
2.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
421 ویدیو
243 فایل
موضوع کانال: ادیان و عرفان و اسطوره و علوم غریبه و خفیه و ماوراء و نجوم و دشمن شناسی با رویکرد آخرالزمانی و مسئله ظهور حضرت صاحب الامر عجل اللّه آدرس جیمیل ما : 👇 @gmail.com" rel="nofollow" target="_blank">Soltan313nasir@gmail.com کپی بدون ذکر منبع مجاز نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
@soltannasir { مسبحات و چاکراها 98 } { تعلیقات 8 } { تحقیق جایگاه شجره طوبی و سدرة المنتهی و تطابق آن } ادامه ...👇 اما در آیات و روایات اسلامی به وجود دو درخت بزرگ در عالم کبیر اشاره شده است : 👇 1: درخت طوبی در آیه 29 سوره مبارکه رعد : 👇 { الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ 👈 طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ ﴿۲۹﴾ = كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند خوشا به حالشان و خوش سرانجامى دارند (۲۹) } و 2: درخت سدرة المنتهی در آیات 14 و 16 سوره مبارکه نجم : 👇 { وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى ﴿۱۳﴾عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى ﴿۱۴﴾عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى ﴿۱۵﴾إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى ﴿۱۶﴾ = و قطعا بار ديگرى هم او را ديده است (۱۳)نزديك سدرالمنتهى (۱۴) در همان جا كه جنةالماوى است (۱۵)آنگاه كه درخت سدر را آنچه پوشيده بود پوشيده بود (۱۶) } اما برای پی بردن به حقیقت شجره طوبی و سدرة المنتهی به احادیثی که در تفسیر این آیات روایت شده نگاه می نماییم : 👇 ابتدا روایات تفسیر آیه 29 سوره مبارکه رعد در باب شجره طوبی به نقل از تفسیر روایی البرهان : 👇 { 4 ) علی بن ابراهیم، از پـدرش، ازحسن بن محبوب، از علی بن رئـاب ، از ابوعبیـده ، از امام صادق علیه السـلام روایت میکند که فرمود : طوبی ، درختی است در بهشت و درخـانه امیرالمؤمنین علیه السـلام و درخانه هر یک ازشـیعیان شاخه اي ازشاخه هـاي این درخت و برگی از برگهـاي این درخت هست که زیرسـایه آنهـا ملـتی از ملت هـا می آساینـد . و فرمـود : حضـرت محمدصـلی الله علیه و آله حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را زیاد میبوسید . عایشه این موضوع را ناخوش میداشت. پس رسول خداصلی الله علیه و آله به عایشه فرمود: اي عایشه! وقتی به معراج برده شدم، وارد بهشت گشتم ، جبرئیل مرا به نزدیکی طـوبی برد و از میـوه آن درخت به من داد و من از آن میـوه خـوردم . خداونـدآن میوه را به آبی در پشت من مبـدل سـاخت و چون به زمین بازگشـتم ، باخـدیجه همبستر شدم وخدیجه ، فاطمه سـلام الله علیها را باردار شد . من هرگاه بوسه بر روي فاطمه سلام الله علیه میزنم، بوي درخت طوبی را از وي استشمام میکنم. 5 ) و نیز از وي از پـدرش ، از محمد بن ابی عمیر ، از هشام بن سالم، از امام صادق علیه السـلام روایت شده است که درحدیث معراج رسول خداصـلی الله علیه و آله می فرماید : یکی ازچیزهایی که رسول خداصـلی الله علیه و آله در معراج دید، این بود که فرمود : ناگهان با درختی مواجه شـدم که اگر پرنـده اي فرسـتاده شود تا پیرامون ریشه آن بچرخد ، حتی بعد از هفتصدسال نیز به اینکار موفق نمیشود . 👈هیـچ خانه اي در بهشت نیست ، مگر آنکه👈 شاخه اي از این درخت ، در آن خانه وجود دارد . به جبرئیـل گفتـم: اي جبرئیـل ! ایـن چیست؟جبرئیـل گفت: این 👈 درخت طـوبی است .خداونـد فرمـوده است : « َطوبی لهم و حسن مآب » 6) ابن بـابویه از مظفر بن جعفري بن مظفر بن علوي - که خداونـد از اوخشـنود باد -ازجعفر بن محمـدبن مسـعود ، از جعفربن احمد از َعمر کی بو َفکی ، ازحسن بن علی بن فضال، از مروان بن مسلم ، از ابو بصیر ، از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که فرمود : خوشا به حال آن کس که در زمان غیبت قائم ما علیه السلام به ما تمسک جویـد و بر اعتقاد به اصول ما ثابت قـدم بمانـد ؛ پس بعـداز هـدایت یافتن ، قلب او منحرف نگردد . عرض کردم : فـدایت شوم! طوبی چیست؟ فرمود: درختی در بهشت است که ریشه آن در منزل علی بن ابیطـالب علیه السـلام است و 👈درخـانه هر مؤمنی در بهشت ، شاخه اي از این درخت وجود دارد . خداوند متعال در این باره فرموده است: « طوبی لهم و حسن مآب » .. } ادامه دارد ... @soltannasir 🌵🌲🎄🌳🌴🌱🌿☘🍀
@soltannasir { مسبحات و چاکراها 99 } { تعلیقات 9 } { تحقیق جایگاه شجره طوبی و سدرة المنتهی و تطابق آن 2 } ادامه ...👇 { ... 7) محمـدبن یعقوب از برخی ازشـیعیان ، از احمـد بن محمـد بن خالـد ، از پـدرش ، از عبـدالله ابن قـاسم ، از ابو بصـیر ، از امام صـادق علیه السـلام نقـل کرده است که امیر مؤمنـان علیه السـلام فرمود : مردم دیندار نشانه هایی دارنـد که با آنها شـناخته می شوند که عبارتند از : راست گویی ، امانتداري ، وفاي به عهد ، پیوند با خویشاوندان ، مهربـانی درحق بینوایـان ، کمتر زنان را مراقب بودن و زیر نظر داشتن _ و یا فرمود : بـا زنـان کم آمیختن – ، نیکی کردن ، خوش اخلاقی، بردباري و فراخی خلق ، جست وجوي علم و هر آنچه که موجب نزدیکتر شـدن به خداونـد متعال شود: « طوبی لهم و حسن مآب » و طوبی درختی است که اصل آن درخانه پیامبر اکرم حضرت محمدصلی الله علیه و آله است و درخانه هر مؤمنی در بهشـت شـاخه اي از ایـن درخـت وجـود دارد و 👈 در دل مـؤمن، هیـچ خواهشـی پدیـد نمی آیـد ، مگر 👈 آنکـه این درخت ، آن خواهش او را فراهم میکنـد . اگرسوار چـابکی درسـایه این درخت ، صـدسـال حرکت کنـد ، ازسایه آن درخت بیرون نمی رود . اگر از پایین این درخت ، کلاغی پرواز کنـد ، نمی توانـد به بالا يا پایین درخت برسـد ، مگر آنکه پیر شـده وسـقوط کند . پس بیاییـد و براي رسـیدن به چنین نعمتی رغبت کنیـد . مؤمن ، همواره به خویشـتن می پردازد و مردم از او در آسایشـند . چون شب بر اوسایه افکند ، چهره برخاك می نهد و با برترین اعضاي بدنش (پیشانی) به درگاه خدا سجده می آورد و باخداوندي که او را آفریده ، راز و نیاز میکند تا او را از اسارت برهاند . هان! بیایید و اینچنین باشید . این حـدیث را ابن بابویه در امالی چنین نقل کرده است : حسـین بن احمد بن ادریس ، از پدرش ، از احمدبن محمدبن عیسـی، از پدرش، از عبداالله بن قاسم ، از پدرش، از ابو بصیر، از امام صادق علیه السلام از پدران گرامی اش علیهمالسلام روایت کرد و فرمود : امیر مؤمنان علیه السـلام فرمود... و بقیه حـدیث را ذکرکرد ، جز جمله 👈 «معاشـرت انـدك با زنان» و همین حدیث را با تغییر اندکی درسـیاق حدیث ذکرکرده است . این مطالب ، همه آن چیزي بود که از نسـخه آن کتاب در اختیار من است و در مجلس سی و نهم قرار دارد . 8) عیاشی از عمر و بن شمر ، ازجابر ، از امام باقر علیه السلام ، از پدرش ، از پدرانش علیهم السلام نقل میکند که فرمود : روزي رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بود . اُم َایمن نزد ایشان آمد و در لباس زبرین او چیزي بود . رسول خداصلی االله علیه از او پرسـید : اي ام ایمن! در بالا پوشت چه داري؟ عرض کرد : اي رسول خـدا ! فلانی، دختر فلان خان مرا به عقـدکسـی درآوردند و برسرش چیزي نثارکردنـد و من از آن مقـداري برداشـتم . ام ایمن گریه کرد و رسول خداصـلی الله علیه و آله به او فرمود : چرا گریه می کنی ?عرض کرد: فاطمه سلام االله علیها را به خانه بخت فرستادي و برسر او چیزي نثار نکردي! رسـول خـداصـلی االله علیه و آله به او فرمود :گریه مکن ، به آن خداونـدي که مرا به حق ، بشـارت دهنـده و بیم دهنـده مبعوث گردانیـده است ، در عقـد فاطمه سـلام االله علیها جبرئیل و میکائیل و اسـرافیل همراه با هزاران فرشـته حضور یافتنـد وخداوند به درخت طوبی فرمـان داد تـا برسـر آنان از زیورآلات بهشت، ابریشم وسـندس و اسـتبرق و مرواریـد و زمرد و یاقوت و عطر بهشتی نثارکردنـد وخداوند درخت طوبی را کابین و مهریه فاطمه سـلام االله علیها قرار داد و این درخت- در بهشت- درخانه علی بن ابی طالب علیه السلام قرار دارد . 9) ابان بن َتغلب گفته است : پیامبر صـلی الله علیه و آله ، فاطمه سـلام الله علیها را بسـیار میبوسید. عایشه ایشان را به این خاطر سرزنش کرد و عرض کرد : اي رسول خـدا ! توفاطمه را زیاد میبوسـی؟ پیامبرصـلی الله علیه و آله به او فرمود : واي بر تو باد ! زمانی که من به معراج رفتم ، جبرئیل مرا به کنار درخت طوبی برد و به من از میوه آن درخت داد و من از آن خوردم . آن میوه در پشت من به آب تبـدیل شـد و هنگامی که به زمین بازگشـتم ، باخدیجه همبسترشدم و او فاطمه را باردارشد . من هر وقت فاطمه را میبوسم ، رایحه درخت طوبی از او به مشامم میرسد . } ادامه دارد ... (س) (ع) @soltannasir 🌲🌳🌵🌱☘🌴🌿🎄
@soltannasir { مسبحات و چاکراها 100} { تعلیقات 10 } { تحقیق جایگاه شجره طوبی و سدرة المنتهی و تطابق آن 3 } ادامه ...👇 { 12: ابو بصـیر از امـام صادق علیه السـلام نقل کرده است که فرمود : مؤمن چون به برادر مؤمنش برسـد و با هم مصافحه کننـد، مادامی که مصافحه میکننـد ، گناهانشان چون ریزش برگ درختان بریزد و هنگامی که از هم جداشوند ، دو فرشـته موّکل بر آنها می گوینـد : خداوند ، جزاي خیرتان بدهد. اگر هر یک از دیگر ي پیوسـته مراقبت نماید ، منادي بانگ برآورد که : خوشا به حالشـان وچه خوش سـرانجامی دارنـد . طوبی، درخـتی در بهشت است که اصـل آن در منزل امیر مؤمنـان علیه السـلام است و شاخه هاي آن در منازل دیگر بهشتیان . چون از یکدیگر جداشوند ، دو فرشـته بزرگوار آن دو راصدا زده و میگویند: اي دو ولی خداوند ! احترام وکرامت الهی برشما مژده باد و بهشت نیز در پیش ماست. 15) در کتاب «صفه الجّنه و الّنار» باسند از َعوف، به نقل ازجابر ، از امام باقر علیه السلام و به نقل از پیامبرصلی الله علیه و آله روایت شده است که در توضیح آیه « طوبی لهم و حسن مآب » فرمود : مقصد ، خوش سرانجامی است اما طوبی ، درختی است در بهشت که تنه آن در منزل حضـرت محمدصـلی الله علیه و آله است و اگر پرنده پروازش را از تنه این درخت آغاز کند ، به شاخه هاي آن نخواهـد رسـید که پیري او را از پاي درخواهد آورد . بر روي هر برگ این درخت ، فرشـته اي وجود دارد که به ذکر خداونـد مشـغول است. در هر یـک ازخـانه هاي اهل بهشت ،شاخه اي ازشاخه هاي این درخت وجود دارد و شاخه هاي آن از پشت باروي باغ بهشت دیـده میشود که بار آن زیور و زینت و میوه هایی است که مؤمنان خواسـتار آنند . هر چیزي از آن برداشـته شود و اسـتفاده گردد ، خداونـد دوبـاره به همان حالت اول برمیگردانـد ؛ زیرا که کسب اهالی بهشت – در دنیا- حلال بود ، آنان به قصد قربت ، انفاق کردند و از زیاده اموالشان بخشیدند ؛ پس رستگار شده و نجات یافتند . 26) ابن بـابویه در امـالی با سـند خود از عبـداالله بن سـلیمان- که قرائت کننـده کتاب بوده- درحـدیثی که ویژگیهاي پیامبر صلی الله علیه و آله را ذکرکرده و این حـدیث، قدسـی است و ازخداونـد متعـال نقـل شـده است ، آورده که خداونـد وصـف حضـرت محمدصلی الله علیه و آله را براي عیسی علیه السلام بیان داشته و فرموده است : نه قبل و نه بعداز وي ،چونان او دیده نشـده است : خوش بوي، بسـیار نکاح کننـده زنان، داراي نسل اندك و لیکن مبارك که او راخانه اي است در بهشت ، بی آن که هیاهو یاخسـتگی در آن باشـد . او نسل خویش را در پایان دنیا ، سـرپرستی وضـمانت کنـد ، آنچنانکه زکریا ، سرپرسـت مادرت بود . او دو جوان دارد که به شـهادت میرسـند .کلام او قرآن است و دین او اسـلام و من خود ، سـلام هسـتم .خوشا به حال آن کس که زمانه او را درك کند و در دوران او زنده باشد و سـخن او را بشـنود . عیسـی علیه السـلام پرسید : پروردگارا! طوبی چیست؟ فرمود : درختی است در بهشت ، من خود آن راکاشته ام . این درخت ، بر همه بهشت ،سایه افکنده و اصل آن از رضوان است ؛ آب آن از چشـمه تسـنیم است وخنکی کافور را دارد و طعم آن زنجبیل است . هرکس جرعه اي از آن چشـمه بنوشـد ، دیگر تشـنگی را از آن پس ، احسـاس نخواهـدکرد . عیسـی علیه السـلام عرض کرد : خداونـدا ! مرا از آن آب بنوشـان ! فرمود اي عیسـی ! تا زمانی که محمد صـلی الله علیه و آله از آن آب ننوشـیده ، نوشـیدن آن بر بنی بشـر ،حرام است . تا امت آن پیامبر صـلی الله علیه و آله از این چشـمه ننوشـیده اند ، نوشـیدن آن بر دیگر امت ها حرام است. اي عیسی ! اکنون تو را به سوي خویش ، فراز میآورم و آنگاه در پایان دنیا ، تو را فرود می آورم تا از امت این پیامبرصـلی الله علیه و آله شگفتیها ببینی و آنان را در مصاف با دجال لعین یاري رسانی . تو را در وقت نماز فرود می آورم تا با آنان نمازکنی ؛ زیرا آنان امتی هسـتند که خداوند به آنان رحمت آورده است . } ( ترجمه تفسیر روایی البرهان تفسیر آیه 29 سوره مبارکه رعد ) ادامه دارد ... (ع) @soltannasir 🌳🌲🎄🌿🌵🌱☘🌴
@soltannasir { مسبحات و چاکراها 105 } { تعلیقات 15 } { تحقیق جایگاه شجره طوبی و سدرة المنتهی و تطابق آن 8 } ادامه ...👇 نکته 1: اگر به ساختمان کیسه های هوایی دقت شود . مشاهده می شود که سطح خارجی این کیسه ها با شبکه مویرگی از سرخ رگها و سیاهرگها احاطه شده است . که شبیه به اشارات آیات قرآن است که در آن می فرماید : در باغ هایی که تحت آن نهرها جاری است . نظیر آیه 76 سوره مبارکه طه : 👇 { جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاءُ مَنْ تَزَكَّى﴿۷۶﴾ بهشتهاى عدن كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است جاودانه در آن مى مانند و اين است پاداش كسى كه به پاكى گرايد } نکته 2 : اگر به تصویری که از کتاب دایره المعارف معرفتنامه آورده شده ، دقت شود . سدرة المنتهی را انتهای شجره طوبی فرض نموده که در این تصویر شجره طوبی با نایژه ها و نایژک ها و کیسه های هوایی تطابق دارد . و سدره با نای تطابق دارد . یعنی درست همان نقطه ای که پیشتر در دروس گفته شد که مقام جبرائیل (ع) است . و در داستان معراج جبرائیل از این نقطه بالاتر نمی توانست برود و در اینجا متوقف می شد . نکته 3: شجره طوبی در بعضی متون عرفانی به گونه ای دیگر توصیف شده است که در دروس قاب قوسین بدان خواهیم پرداخت . نکته 4 : اما چرا جبرائیل در آن محل متوقف می شد ? از جبرائیل با نام روح الامین و روح نیز یاد شده است . اگر به دروس پیشین دقت نموده باشید . بخوبی سر این نام گذاری را در می یابید . زیرا جایگاه جبرائیل در عالم صغیر ، حنجره است که جان از اندکی بالاتر از جایگاه حضور وی یعنی حلقوم خارج می شود . و همچنین به یاد آورید که دستگاه تنفسی محل برج سرطان بود که در اسطوره روح از آن محل به بدن وارد می شود . جبرائیل چون روح بود اگر بالاتر از محل استقرار خویش می رفت میسوخت چنانچه اگر روح بخاری از محل حنجره بالاتر رود از حلقوم و دهان خارج می شود و. شخص می میرد ! نکته 5 : در داستان معراج پس از آنکه جبرائیل متوقف می شود رسول الله (ص) به سیر ادامه می دهد . 👈 « ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى ﴿۸﴾فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى ﴿۹﴾= سپس نزديك آمد و نزديكتر شد (۸)تا [فاصله اش] به قدر دو كمان يا نزديكتر شد (۹) / سوره نجم » حال اگر جایگاه جبرائیل در عالم صغیر حنجره باشد . جایگاه قاب قوسین و جایگاه أوأدنی کجاست ? با نگاه به منطقه حنجره و حلقوم که در ناحیه گردن قرار دارد . منطقه سر در بدن را بالاتر می یابیم . که جایگاه مغز است که فرمانده بدن می باشد . با نگاه به شکل سر و جمجمه آن را به مثابه دو کمان می بایم که می توان از آن به مقام قاب قوسین ، یعنی دو کمان تعبیر نمود . اما مقام أو أدنی در بدن انسان جایگاهی ندارد و خارج از سر و جمجه می باشد . نکته 6 : صوفیه و عرفا تفسیر دیگری از قاب قوسین و قوسین وجوب و امکان دارند که در دروس مربوط به قاب قوسین بدان خواهیم پرداخت . اما نکته مسئله اینجا است که شرح عرفا و صوفیه از قاب قوسین با تطبیق ارائه شده ، همخوانی ندارد . زیرا قوسین از دید آنان کل عوالم و هستی را در بر می گیرد . بنابراین شما عزیزان تطبیق ارائه شده را تنها به عنوان یک نظر در نظر بگیرید . نکته 7 : اگر قوسین را به مثابه سر در عالم صغیر نظر بگیریم . مغز را در این جایگاه به مثابه عقل اول یا عقل کل می توان در نظر گرفت و این با حدیثی که عقل را نخستین مخلوق خدا می داند . هم خوانی دارد . زیرا مثابه آن یعنی مغز در عالم صغیر بالاترین جایگاه را در بدن دارد . و همانگونه که عقل کل یا عقل اول مدبر افلاک است . در بدن نیز مغز فرمانده و مدبر بدن است . نکته 8: همانگونه که ملاحظه می نمایید مقام أو أدنی مقامی بالاتر از مقام عقل اول یا عقل کل است . بنابراین نظر صوفیه و عرفا درباره این مسئله که قائل به طور ورای طور عقل می باشند صحیح می باشد و اینکه بعضی معاصرین ما از اساتید فلسفه و حکمت قائل به این هستند که طور ورای طور عقل نداریم بی وجه است . نکته 9: همانگونه که مدبر بدن به طرق اولی نفس مجرد است که خارج از بدن است و عقل و سایر متعلقات قوای آن هستند و نفس با آنان وحدت دارد . حق تعالی نیز در عالم کبیر از مکان منزه است و نه عرش و نه کرسی و نه بهشت و دوزخ مکانی برای وی نیست . بنابراین قرب حقیقی رسیدن به مقام أو ادنی است که حضور محض است . نکته 10 : این تطابق ها را در تطبیق عالم صغیر و کبیر دریابید و نیک در باب آن اندیشه نمایید که سر بسیاری از مطالب درون آن نهفته است . «ای نسخهٔ نامهٔ الهی که توئی وی آینهٔ جمال شاهی که توئی بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست در خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی» (مولانا ) ادامه دارد ... @soltannasir 🌲🌳
@soltannasir { مسبحات و چاکراها 106 } { تعلیقات 16 } { تحقیق جایگاه شجره طوبی و سدرة المنتهی 9 } ادامه ...👇 نکته 11: بین ساختمان نایژه ها درون ریه ها با آیاتی از سوره الرحمن نیز شباهت وجود دارد : 👇 { وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ ﴿۴۶﴾فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۴۷﴾ذَوَاتَا أَفْنَانٍ﴿۴۸}فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۴۹﴾فِيهِمَا عَيْنَانِ تَجْرِيَانِ ﴿۵۰﴾ = و هر كس را كه از مقام پروردگارش بترسد دو باغ است (۴۶)پس كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد (۴۷) كه داراى شاخسارانند (۴۸)پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد (۴۹)در آن دو [باغ] دو چشمه روان است (۵۰) } ریه ها به مثابه دو باغ می باشند و نایژه و نایژک ها شاخسارنند و سرخرگ و سیاهرگ دو جوی می باشند . هر چند که شاید این تطبیق چندان معقول نباشد زیرا در آیه اشاره به دو باغ برای یک فرد نموده و ساختار نایژه و نایژک ها با شجره طوبی در احادیث تطابق بیشتری دارد و اگر تطابقش را بپذیریم . پس دو باغ که متعلق به یک فرد بهشتی می باشد باید بسیار کوچک تر از آنچه باشد که در تطبیق دومی ( الرحمن ) بدان اشاره شد . در نتیجه این تطبیق شاید چندان درست نباشد . مگر اینکه به تطبیق از جنبه فردی نگاه نماییم و بگوییم که به غیر از تطابق جسم انسان با عالم کبیر ، هر نقطه از جسم با بخش های دیگر عالم کبیر جداگانه نیز تطابق دارد . نکته 12: اگر به تصویر هیئت عالم در نزد مسلمانان (از دایره المعارف معرفتنامه ) و آنچه تاکنون در دروس تطابق گفته شده دقت نمایید . شجره طوبی و سدره به مثابه نای و نایژه ها و نایژک ها و کیسه های هوایی بود و لوح محفوظ ، ریه ها و استخوان جناغ ، قلم بود که در مجموع همه این تطابق ها با منطقه ریه ها و گلو در ارتباط بود . حال اگر بار دیگر به تصویر زمین در تصویر نقل شده ( هیئت عالم در نزد مسلمانان ) دقت نمایید . شکل زمین و آسمانهای هفت گانه و کوه قاف در این تصویر به شکل روده های بزرگ و کوچک تا حدی شبیه می باشد . و همانگونه که روده بزرگ روده کوچک را در بر می گیرد . کوه قاف نیز این نقش را در عالم کبیر دارد . نکته 13: در فضای بین ریه ها و روده ها در بدن اندام هایی نظیر کبد و کیسه صفرا و معده و طحال وجود دارد . که این اندام ها را می توان در نقشه فرضی با بحرهای نامبرده شده منطبق دانست . هر چند این انطباق چندان مورد پسند فقیر نیست . و به نظر فقیر ناهمگون است . و باید بر روی این تطابق جداگانه کار نمود . ممکن است ناهمگون بودن تطابق در اشتباه تصویر فرضی کتاب دایره المعارف معرفتنامه باشد . نکته 14: طبقات جهنم در تصویر یاد شده با اندام های تحتانی در بدن یعنی ران و ساق و پا تطابق دارد . ادامه دارد ... @soltannasir 🌲🌳
@soltannasir { مسبحات و چاکراها 113 } { تعلیقات 23 } { نگاهی تطبیقی در باب اسطوره آفرینش با احادیث و آیات قرآن 3} حال با توجه به آنچه گفته شد نگاهی به اسطوره مصری ایزد فرومایه رع که از ایزدان خورشید در تمدن مصر است می نماییم ، که چگونه وی به همراه تعدادی دیگر از ایزدان (فرومایه) مصری سوار بر زورق می شده و درون فلک آسمانی حرکت می نموده : 👇 { از هنگامی که رع به آسمان رفت جهان دارای ساختاری دیگر و نظامی دیگر شد . به روایت از آموزه هرموپولیس زمین با 👈 کوه ها محصور و کوه ها👈 تکیه گاه آسمان شد و دامنه کوه ها قلمرو نونت زوجه نون(از ایزدان مصری و معادل اقیانوس کیهانی که آفرینش از وی انجام شد ) شد ، و هم از این کوه ها بود که خورشید هر روز بر می خاست . در روایتی خورشید در نقش پسر خدا بانوی آسمان هر روز از 👈ژرفای آب ها بر می خاست . در روایتی دیگر خورشید هر بامداد از پس کوه مانو maanu و از میان دو درخت توت انجیر سفر روزانه خود را در 👈 زورقی به نام منجت manjet یا « زورق میلیون ها سال » آغاز و در این سفر خدایانی چون «جب» (خدای زمین ) ، «تحوت» ( خدای ماه ) و جلوه قدرت های مختلف خورشید به ویژه «حو » hu « کلام توانا » یعنی فرمانده و آفریده خدا ،سیا sia ، هوش ، و حیک hike جادو ، ( به نام نرم افزار hike هندی دقت نمایید که چگونه در مصر معنای جادو می دهد و یکی از تجلیات رع ایزد مصری است .) خدمه زورق وی بودند . در این سفر حورس( از خدایان دیگر خورشید) سکان زورق را در دست داشت و تحوت در کنار وی دشمنان رع را نابود می کرد . رع در این زورق تاج دو طبقه مصر را که نماد وحدت مصر سفلی و علیا بود بر سرداشت و بر فراز این تاج نیز همانند تاج فراعنه « یوریوس » یا ماری دیده می شد که نماد فرمانروائی و قدرت و از کام وی آتش فرو می بارید . سر دشمنان رع ماری غول آسا بود که « اپیپ » یا « اپوفیس » Apophis نام داشت . اپیپ در ژرفای آب های نون یا که در نیل آسمانی می زیست و هر روز بر آن بود که راه زورق رع را سد کند . ستیز رع و اپیپ جاودان و در برخی از روایات قدمت اپیپ از رع بیشتر و به پیش از آفرینش جهان می رسید . کار اپیپ ایجاد مزاحمت در سفر روزانه رع و در این نبرد همیشه رع پیروز بود . به روایتی در این سفر «ست»( از ایزدان دیگر مصری برادر کوچکتر اوزیریس ) سکاندار زورق «رع» و هم اوست که دشمنان رع را به ورطه های هولناک می افکند . مصریان باستان هوای توفانی را جلوه ای از پیروزی موقتی «اپیپ » و هنگام گرفتن خورشید براین باوربودند که اپیپ زورق رع را بلعیده است. در بسیاری ازروایات رع هر بامداد چون کودکی زاده می شود ، نیمروز بلوغ می یابد و شامگاه پیرمردی خمیده و می میرد ، واین اسطوره با اسطوره ی فرمانروایی وی برزمین پیوند دارد . رع درسفر شبانه خویش «اوف_رع » (Auf_ra) یا که اوف به معنی لاشه ، نام داشت . زورقِ سفر شبانه ی رع ، زورقی دیگر و (مسِكتِت) (Mesektet) یا زورق شب نام داشت . در برخی روایات مِسِكتِت به هیأت ماری است وسفر شبانه ی رع نیز ، چون سفر روزانه ی وی دوازده ساعت به طول می انجامد . دراین سفر نیز خدایانی چون «حو» ، «سیا» ، و «حیک» و خدایانی دیگر رع را همراهی می کنند . شب ها خدا (اوپواوت) ، (Upuant) گشاینده ی راه ها بر دماغه ی زورق رع می ایستاد و زورق وی را ازگذرگاه های پرخطر عبورمی داد . به باوری دیگر ارواح فراعنه مرده (وبعدها ارواح مردم عادی) پس ازمرگ به هیأت ستارگان درمی آمدند ودر زورق رع وی راخدمت می کردند . بدین باور گروهی ازستارگان «آنان که هرگز غروب نمی کنند » خدمه ی زورق سفر روزانه رع و درپرتو خورشید ناپیدا و « آنان که خسته نمی شوند » ستارگانی هستند که در بخشی ازشب پدیدار و یکی پس از دیگری در پیوستن به زورق شبانه ی رع به جهان نامرئی ، «دوت» (Duat)می روند. خطرهایی که رع ، طی پیمودن دروازه قلمرو شب با آن روبرو می شد ، از خطرهای سفر روزانه وی بیش تر و در هر دو سفر اپیپ دشمن بزرگ وی بود . جهان زیرین و قلمرو های سفر شبانه رع ، جایگاه اهریمنان غول پیکر و موجوداتی بودکه مردگان رادر سفر خویش تهدید می کردند . شکل های گوناگون خورشیدخدا:اتوم ، رع و خپری باجهان زیرین پیوند داشت . بسیاری ازخدایان اوف( همان رع ) را در سفر شبانه وی در دوت و به هنگام عبور از رود دوزخ و قلمروهای سفر شبانه یاری می کردند . باد را در دوت راهی نبود و هم بدین دلیل خدایان زورق ، اوف را به جلوی می راندند وخدابانوی وقت باگفتن کلام عبور ، دوازده دروازه ی شب را یکی پس ازدیگری می گشود. ...} ادامه دارد ... @soltannasir 🚣🚣♀🌞🌝🌛
@soltannasir { مسبحات و چاکراها 114 } { تعلیقات 24 } { نگاهی تطبیقی در باب اسطوره آفرینش با احادیث و آیات قرآن 4 } ادامه ...👇 { ...سرزمین زیرین را اهریمنان و ساکنان بسیار و از آن شمار بود مارهای دوسَر ، مارغول پیکر قلمرو چهارم که بر پشت او سر چهار مرد ریشو دیده می شد ، مار عظیم ششم به نام «درنده ی ارواح » که درچشم اوف نیز نامرئی بود و در برخی روایات پشت این غول مار جایگاه پسران حورس ، پاسدار کوزه ی شش «Canopic jar » جگر ، معده و روده های حنوط شدگان بود . پسران حورس ساکن پشت این غول مار ، دراین روایت «ایمست،Imest» ، « حاپی ، Hapy » «دواموتف ، Duamutef » ،و « قَبح سِنوف ، Qebeh senuf » نام داشتند . بدین روایت این غول مار ، دشمنان شکست یافته ی رع و اوزیریس را می درید ومی بلعید . پس از رواج آئین اوزیریس ، این مار هیأت متفاوتی یافت که عاموت «Ammut» نام داشت و درنده ی ارواح «بدپیمانان» بود. شرح مختصرساکنان دوازده قلمرو جهان زیرین ، نمودی ازخطرها و وحشت رازآمیزی است که بااسطوره های خورشید پیوند دارد . در کیشِ اوزیریس، جهان زیرین قلمرو زندگی جاودان است ، امادراین باورها نیز روح مرده برای عبورازاین قلمرو و رهایی ازچنگ اهریمنان به اوراد وادعیه بسیار نیاز داشت. یکی ازکارهای اوف( رع) درجهان زیرین ، روشن کردن راه ارواح مردگان باروشن کردن راه آنان بود . نور اوف برروح مرده می تابید و روح باگذر از مغاکی به مغاک دیگر ، تحسین و هیابانگِ 👈 ساکنان جهان زیرین راکه ناشکیبا در 👈انتظار پرتوی از 👈 نور بودند برمی انگیخت وپس ازعبور هر روح ، دیگر بار جهان زیرین درظلمتی وحشت بار فرو می رفت. باغالب شدن بر خطرات زیرین واز آن شمار به بند کشیدن اپیپ بود که عبور اوف از جهان زیرین میسّر می شد . دربرخی روایات «اوف_رع» ، خود ماری غول آسا و هر شب از کام ماری غول آسا زاده می شد ؛ همان گونه که روز از نوت( ایزد بانوی آسمان ) زاده می شد . با عبور از قلمرو شب خورشید خدا دیگر بار بر فراز زمین درخشیدن می گرفت:خدایان ملازم وی «مَنجِت،Manjet» با زورق رع را بالا می کشیدند و 👈خورشید خدا درجلوی خپری( خپری با معنای 👈سوسک ایزد دگرگونی حیات و با حالت طلوع خورشید ارتباط دارد ) از افق بالامی رفت. به روایتی دراین لحظه «شو» ( ایزد نگه دارنده آسمان ) با دستانی گشوده 👈 قرص خورشید رامی گرفت و رع در زورق روز می نشست ، وشامگاه خدابانوی شرق رع را به خدابانوی غرب ( برای غروب نمودن آفتاب )تحویل می داد. جز روایات کلّی تفسیر چرخه ی حرکت خورشید ، روایات دیگری نیز نزد مردم رایج بود. دراین روایات رع پسر نوت ، خدابانوی آسمان هر بامداد به هیأت گوساله ای از نوت متولد و شامگاه توسط وی بلعیده می شد. دربرخی روایات خورشید پسر نون بود ودرآموزه ی هرموپولیس ، خورشید هر بامداد درون گلبرگ های یک نیلوفرآبی برآب های نون پدیدار و شامگاه با بسته شدن گلبرگ های نیلوفر ناپدید می شد. گاهی رع چون خورشید ، دایره ساده ای بود که در زورقی حمل می شد و غالبا درتصاویر و نقش ها انسانی بود با سر شاهین ویگانه شده با حورس خدای بزرگ مصر که چشم راست او خورشید بود . درتصاویر دیگر تارک رع تاجدار و تاج وی خورشیدی بود در چنبره ی یوریس که از کام وی بر دشمنان رع آتش می بارید. خورشیدخدادراین هیأت «رع_حراختی» وغالبا عصای سلطنتی موسوم به عنج یا (یواس،Uas) رادر دست داشت. نقش ها و تصاویر اوف ، کما بیش همانند «رع_حراختی» اما دایره ی خورشید بین شاخ های یک قوچ ، که احتمالا از خنوم یا از قوچ مقدّسِ مِندِس به عاریت گرفته شده بود تصویرمی شد. تصاویر بنو (ققنوس) در حال پرکشیدن از سنگ بِن بِن(ابلیسک) به هنگام بامداد وندای او بشارت آفرینش بود . نقش های شاهین ، شیر یا گربه در پیوند با خورشید خدا ، گویای دشمنی با اپیپ و درهم دریدن وی بود. نرگاو (کمفیس) یا (ورزاو منفیس) ، پیرمردی که روبه غروب می رفت وبر سر او تاجی ازخورشید در چنبره ی یوریس قرارداشت ، همه وهمه تصاویری بود که خورشید خدا را بدان تصور و ترسیم می کردند و پیرمردی که تاج خورشید برسر داشت ، همانا اتوم و خورشید غروب بود. فراعنه خود را منسوب به رع و بدین سان رع ، خدایی حامی دودمان فرمانروایی بود ...}( کتاب اساطیر مصر ورونیکا ایونس صفحات 58 الی 63) نکته مهم : ایزد فرومایه رع که در نزد مصریان باستان حقیقت و تجلی و عین خورشید بود سوار بر قایق در آسمان روز حرکت می نمود و هنگام شب به حرکت خویش ادامه می داد اما دیگر در آسمان شب حضور نداشت بلکه به دنیای زیرین سفر می نمود که شرح آن در متن آمده است . در آیین مصری برای تحوت( ایزد ماه ) نیز سفری با زورق ترسیم شده است . ادامه دارد ... @soltannasir 🌝🌞🌛🚣🚣♀
@soltannasir { مسبحات و چاکراها 125 } { تعلیقات 35 } { نگاهی تطبیقی در باب اسطوره آفرینش و آیات قرآن 15 } ادامه ...👇 { ...سوم-  شگفتى آفرينش آدم عليه السّلام و ويژگى هاى انسان كامل. سپس خداوند بزرگ، خاكى از قسمت هاى گوناگون زمين، از قسمت هاى سخت و نرم، شور و شيرين، گرد آورد، آب بر آن افزود تا گلى خالص و آماده شد، و با افزودن رطوبت، چسبناك گرديد، كه از آن، اندامى شايسته، و عضوهايى جدا و به يكديگر پيوسته آفريد . آن را خشكانيد تا محكم شد. خشكاندن را ادامه داد تا سخت شد تا زمانى معيّن و سر انجامى مشخّص، اندام انسان كامل گرديد. آنگاه از روحى كه آفريد در آن دميد تا به صورت انسانى زنده در آمد، داراى نيروى انديشه، كه وى را به تلاش اندازد و داراى افكارى كه در ديگر موجودات، تصرّف نمايد.  به انسان اعضاء و جوارحى بخشيد، كه در خدمت او باشند، و ابزارى عطا فرمود، كه آنها را در زندگى به كار گيرد. قدرت تشخيص به او داد تا حق و باطل را بشناسد ، و حواس چشايى، و بويايى، و وسيله تشخيص رنگ ها، و أجناس مختلف در اختيار او قرار داد. انسان را مخلوطى از رنگ هاى گوناگون، و چيزهاى همانند و سازگار، و نيروهاى متضاد، و مزاج هاى گوناگون، گرمى، سردى، ترى، خشكى، قرار داد. سپس از فرشتگان خواست تا آن چه در عهده دارند انجام دهند، و عهدى را كه پذيرفته اند وفا كنند، اينگونه كه بر آدم سجده كنند، و او را بزرگ بشمارند، و فرمود: «بر آدم سجده كنيد پس فرشتگان همه سجده كردند جز شيطان» غرور و خود بزرگ بينى او را گرفت و شقاوت و بدى بر او غلبه كرد، و به آفرينش خود از آتش افتخار نمود، و آفرينش انسان از خاك را پست شمرد. خداوند براى سزاوار بودن شيطان به خشم الهى، و براى كامل شدن آزمايش، و تحقّق وعده ها، به او مهلت داد و فرمود: «تا روز رستاخيز مهلت داده شدى». ثُمَّ أَسْكَنَ سُبْحَانَهُ آدَمَ دَاراً أَرْغَدَ فِيهَا عَيْشَهُ وَ آمَنَ فِيهَا مَحَلَّتَهُ وَ حَذَّرَهُ إِبْلِيسَ وَ عَدَاوَتَهُ فَاغْتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفَاسَةً عَلَيْهِ بِدَارِ الْمُقَامِ وَ مُرَافَقَةِ الْأَبْرَارِ فَبَاعَ الْيَقِينَ بِشَكِّهِ وَ الْعَزِيمَةَ بِوَهْنِهِ وَ اسْتَبْدَلَ بِالْجَذَلِ وَجَلًا وَ بِالِاغْتِرَارِ نَدَماً ثُمَّ بَسَطَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لَهُ فِي تَوْبَتِهِ وَ لَقَّاهُ كَلِمَةَ رَحْمَتِهِ وَ وَعَدَهُ الْمَرَدَّ إِلَى جَنَّتِهِ وَ أَهْبَطَهُ إِلَى دَارِ الْبَلِيَّةِ وَ تَنَاسُلِ الذُّرِّيَّةِ . چهارم-  آدم عليه السّلام و داستان بهشت سپس خداوند آدم را در خانه اى مسكن داد كه زندگى در آن گوارا بود. جايگاه او را امن و امان بخشيد و او را از شيطان و دشمنى او ترساند. پس شيطان او را فريب داد، بدان علّت كه از زندگى آدم در بهشت و هم نشينى او با نيكان حسادت ورزيد. پس آدم عليه السّلام يقين را به ترديد، و عزم استوار را به گفته هاى ناپايدار شيطان فروخت و شادى خود را به ترس تبديل كرد، كه فريب خوردن براى او پشيمانى آورد آنگاه خداى سبحان در توبه را بر روى آدم گشود و كلمه رحمت، بر زبان او جارى ساخت و به او وعده بازگشت به بهشت را داد. آنگاه آدم را به زمين، خانه آزمايش ها و مشكلات، فرود آورد، تا ازدواج كند، و فرزندانى پديد آورد، و خداى سبحان از فرزندان او پيامبرانى برگزيد. اختيار الأنبياء وَ اصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِيَاءَ أَخَذَ عَلَى الْوَحْيِ مِيثَاقَهُمْ وَ عَلَى تَبْلِيغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَيْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّيَاطِينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ الْمَقْدِرَةِ مِنْ سَقْفٍ فَوْقَهُمْ مَرْفُوعٍ وَ مِهَادٍ تَحْتَهُمْ مَوْضُوعٍ وَ مَعَايِشَ تُحْيِيهِمْ وَ آجَالٍ تُفْنِيهِمْ وَ أَوْصَابٍ تُهْرِمُهُمْ وَ أَحْدَاثٍ تَتَابَعُ عَلَيْهِمْ وَ لَمْ يُخْلِ اللَّهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ أَوْ كِتَابٍ مُنْزَلٍ أَوْ حُجَّةٍ لَازِمَةٍ أَوْ مَحَجَّةٍ قَائِمَةٍ رُسُلٌ لَا تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ وَ لَا كَثْرَةُ الْمُكَذِّبِينَ لَهُمْ مِنْ سَابِقٍ سُمِّيَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ أَوْ غَابِرٍ عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ عَلَى ذَلِكَ نَسَلَتِ الْقُرُونُ وَ مَضَتِ الدُّهُورُ وَ سَلَفَتِ الْآبَاءُ وَ خَلَفَتِ الْأَبْنَاءُ . ...} ادامه دارد ... @soltannasir 🌊🌊🌊
@soltannasir { پاسخ به سوالات 156 } { سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 34} { عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 30 } ادامه ...👇 اما حال می خواهیم ماجرا را از جنبهٔ دیگری بررسی نماییم. به یاد دارید که در دروس و تطابق شکل دایرة البروج با اعضای بدن گفته شد که برج میزان به شباهت دارد. و کلیه ها در بدن به مثابه (ترازو) می باشند . همچنین در توضیحات ایزد رشن آمد که : 👈{ ترازوی مینوی را رشن در دست دارد. این ترازوی مینوی هرگز خطا نمی کند و به اندازه سر مویی، نه برای توانگرترین و نه برای درویش ترین مردمان منحرف نمی شود. 👈یوغ ترازویش را سر بر 👈بن البرز و سری بر فراز 👈قله البرز است. } و گفتیم که البرزکوه زرتشتی با کوه قاف در روایات اسلامی مطابقت دارد. ( این مطلب را در ادامه به شما نشان خواهیم داد) و نباید آن را با رشته کوه البرز در خاک ایران اشتباه گرفت. همچنین پیشتر در دروس تصویر نقشه عالم را از منظر مسلمین از کتاب دایره المعارف معرفتنامه برایتان آوردیم. و گفتیم که در تطابق این نقشه درخت سدره و شجره طوبی به مثابه نای و نایژه ها می باشد و لوح محفوظ به مثابه ریه ها و کوه قاف به مثابه روده ها علی الخصوص روده بزرگ می باشد که دور روده کوچک را گرفته است. حال با توجه به این تطبیق ها دقت نمایید که کلیه ها که به مثابه میزان (ترازو) در بدن هستند در کجا قرار گرفته اند? در قسمت خلفی بدن پشت و معده و در پشت قسمت فوقانی روده بزرگ، و مثانه هم در پایین روده بزرگ قرار دارد . اگر را در بدن (عالم صغیر ) کوه قاف یا البرز در نظر بگیریم، و کلیه ها را کفه های ترازو ، این کفه ها بر سر البرز کوه قرار دارد. و بخش دیگر ترازو می باشد که در پایین البرز کوه (کوه قاف) قرار دارد. و سرخ رگ آئورت را که از کنار کلیه ها عبور می نماید. را می توان به مثابه پل چینود دانست. که خون از طریق سرخ رگ کلیوی که از آئورت جدا می شود وارد کلیه ها می شود و پس از تصفیه (مورد داوری قرار گرفتن) توسط سیاه رگ کلیوی به بزرگ سیاهرگ زیرین وارد می شود. تا به بهشت قلب وارد شود. نکته 1: در اساطیر مصری به جای پل چینود، مسیر راه یافتن به تالار حقیقت (داوری) از طریق نیل آسمانی است. و روح مرده توسط زورقی که آنوبیس آن را می راند به تالار حقیقت می رود. دقت نمایید در عالم صغیر (بدن انسان) رگ های خونی که به کلیه ها (برج میزان) می رود به رود نیز تا حدی شبیه می باشند. حال به ماجرا از جنبه دیگری نگاه نماییم . ما بر اساس یافته های علم جدید می دانیم که رودها از قله کوه ها سرچشمه می گیرند . این دانسته را فراموش نماییم. و ماجرا را از جنبه دیگر بنگریم . پیشتر گفته شد که در نظر قدما رودها منشأ آسمانی دارد . و همه کوه های جهان ریشه در کوه قاف دارند. حال با توجه به تطابق عالم صغیر(بدن انسان) و عالم کبیر اگر روده بزرگ را به مثابه کوه و بخشی از روده کوچک را زمین در نظر بگیریم و برآمدگی های روده کوچک را رشته کوه های زمین ، می توان پیوستگی کوه ها و رودها را به یکدیگر در نظر قدما تا حدودی دریافت . بنابراین می توان فهمید که چگونه رود نیل در نظر قدما به آسمانی متصل می شود . همانگونه که مویرگ های پرزهای روده در نهایت به رگ های اصلی بدن متصل می شوند . تمام رودهای مهم نیز در نظر قدما در عالم منشأ آسمانی دارند . بنابراین انتقال ارواح را نیز توسط به تالار حقیقت می توان درک نمود . زیرا آنچه که توسط روده جذب می شود وارد جریان خون می شود و سرانجام ممکن است به کلیه ها نیز وارد شود . البته چنین تطابقی هر چند قابل قبول به نظر می رسد . اما همانگونه که گفته شد با علم جدید و یافته های آن مطابقت ندارد . پیشتر گفتیم که در حدیث معصوم نیز رود منشأ آن در بهشت است. بهشتی که متعلق به ارواح است . و در مغرب است . به هر حال تا هنگامی که مرز عوالم باز نشود و عالم به شکل حقیقی خویش ظاهر نشود . اسرار و شکل عالم به صورت کامل ظاهر نخواهد شد . نکته 2: دقت نمایید گفته شد که در اساطیر گوناگون ایزدان شمس در جایگاه عدالت قرار داشتند . حتی گفته شد که حضرت امیرالمومنین (ع) نیز شمس الله است . و این مسئله را با توجه به جایگاه کوکب شمس در هبوط خویش در برج میزان از منظر نجومی بررسی نمودیم . علاوه بر آنچه گفته شد در اسطوره ها آمده جایگاه ایزد مهر بر بالای کوه البرز قرار دارد ! ( در ادامه در توضیحات البرزکوه خواهیم آورد ) حال جایگاه خورشید بالای کوه البرز باشد در بدن کجا می شود ? چاکرای خورشیدی محل این چاکرا تقریباً در همان نقطه قرار دارد . بنابراین هنگامی که خون وارد کلیه ها می شود . از محل چاکرای خورشیدی در بدن که محل سلطنت خورشید است می گذرد . ادامه دارد ... @soltannasir 🌞☀️🌙🌜🌛🌚🌝
@soltannasir {پاسخ به سوالات 172} {سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 50} {عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 46} ادامه ...👇 یک نکته مهمی که در باب سائق و شهید وجود دارد. این است که درست است که عمل سائق به مانند عمل چوپان است. و عمل فرشتهٔ شهید از نظر فقیر شبیه به سگ چوپان می باشد. ولی این بدان معنی نیست که لزوماً فرشته شهید شکلی به مانند سگ داشته باشد. بلکه عمل وی شبیه به عمل سگ گله می باشد. عمل سگ گله را انسان ها نیز می توانند انجام بدهند. من باب مثال گاوچران های آمریکایی به هنگام هدایت نمودن گله گاوها و یا اسب ها، یک یا چند نفر از آنان سوار بر اسب، از پشت گله با شلیک گلوله گله را می ترسانند و به جلو می رانند. و چندین نفر در طول مسیر سوار بر اسب مواظب هستند که گله از مسیر اصلی خویش خارج نشود. و چون یکی از حیوانات و یا تمام گله، از مسیر خارج شد. با شلیک گلوله دوباره، حیوان مورد نظر و یا گله را به مسیر اصلی خویش باز می گردانند. بنابراین عمل سگ گله را انسان نیز می تواند انجام دهد. و لزومی ندارد که فرشته شهید شکلی به مانند سگ در اساطیر داشته باشد. فقیر در احادیث ندیده ام که فرشته ای به شکل سگ وجود داشته باشد. ضمن اینکه در احادیث آمده در خانه ای که سگ در آن وجود داشته باشد. فرشتگان بدان خانه وارد نمی شوند. نکته: سگ اصحاب کهف، یک استثنا است که در احادیث از وی تعریف شده است. و نکتهٔ جالب این است که وی نیز سگ گله بوده است. در حدیث داریم که سگ اصحاب کهف جزء سه حیوانی است که وارد بهشت می شود. چنانچه در تفسیر قمی در بارهٔ سگ اصحاب کهف آمده: 👇 { قال الصادق (ع): فلا يدخل الجنة من البهائم إلا ثلاثة، حمار بلعم بن باعوراء و ذئب يوسف و كلب أصحاب الكهف: (6) امام صادق (ع) فرمود كه از حيوانات وارد بهشت نمي شود مگر سه نفر: الاغ بلعم باعورا و گرگ كه متهم شد حضرت يوسف را خورده و سگ اصحاب كهف‌ است. } بنابراین همانگونه که اصحاب کهف مشمول استثناء معنوی در آخرت می شود. ممکن است استثنا در باره فرشته ای سگ گونه نیز وجود داشته باشد. فقیر این مسئله را غیر ممکن نمی دانم. اما تا حدودی بعید و دور از ذهن می دانم. اما حال ادامهٔ داستان سائق و شهید ... امیدوارم به یاد داشته باشید که میزان و ترازو با البرز کوه ارتباط داشت. به طوریکه بخشی از آن بر روی البرز کوه و بخشی بر بُن البرز کوه قرار داشت. و البرز کوه باستانی همان کوه قاف در روایات اسلامی است. و همانگونه که با قضاوت ارتباط داشت. در سوره نیز به مسئله سائق و شهید و دادگاه محشر و به دوزخ افتادن 👈مشرکین و به بهشت رفتن موحدین و پرهیزگاران اشاره شده است. همچنین ستاره ونند (نسر واقع یا کرکس نشسته) بر گذر راه های البرز کوه باستانی قرار داشت و آن گذر راه ها را می بست تا موجودات دوزخی وارد نشوند. و از طرفی دیگر در روایت کوه قاف ملاحظه نمودید که فرشته ای به شکل به نام وجود داشت. که احتمالاً صورت ملک موکل کوکب (= کرکس نشسته) در صورت فلکی شلیاق باشد. یکی از صور فلکی که در تطابق شکل صور فلکی با اندام های بدن در دروس و بررسی نمودیم. صورت فلکی مار افسای بود. بخشی از آن دروس را می آوریم تا یک احتمال دیگر را در باره این صورت فلکی مطرح نماییم :👇 { با توجه به نظریه شباهت صور فلکی به اندام های بدن، صورت فلکی مار و مار افسای یا حوا نیز به استخوان لگن و دنبالچه تا حدی شباهت دارد. اگر به شکل این صورت فلکی دقت شود و آن را معکوس فرض نماییم. نیم تنه بالایی بدن مار افسای یا حوا به استخوان خاجی و دنبالچه ای شباهت دارد. و پایین ترین بخش استخوان خاجی به مثابه کوکب در سر مار افسای می باشد. و نیم تنه پایینی بدن مار افسای به مثابه مهره های کمری می باشد. و مار نیز به مثابه لگن می باشد. البته این تطابق به مانند بعضی دیگر از تطابق ها 👈چندان قوی نیست.👉 علتی که این صورت فلکی نیز به لگن منسوب شد. این است که در جایگاه برج قوس نشسته است. در باب تطبیق صورت فلکی مار و مارافسای احتمال دیگری نیز وجود دارد و آن این است که صورت فلکی مار را به ستون فقرات منسوب نماییم . زیرا شکل ستون فقرات بسیار به مار شباهت دارد. در توضیحات و مارافسای گفته شد که این دو (مار و مار افسای) صورت فلکی جدای از یکدیگر بوده اند که با یکدیگر ادغام شده اند. بنابراین ممکن است مار منسوب به ستون فقرات باشد و تطابقی نداشته باشد ! فارغ از درست یا غلط بودن این تطبیق همانگونه که گفته شد ستون فقرات بسیار به👈 مار شباهت دارد. همچنین می دانیم که در سیستم های تانترای شرقی نظیر یوگا و لامائیسم بودایی استخوان دنبالچه مرکز نیروی عظیم کندالینی می باشد که به شکل 👈 ماری خفته یا چنبره زده ترسیم می شود.} ادامه دارد... @soltannasir 🌞🐕
@soltannasir {پاسخ به سوالات 173} {سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 51} {عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس47} ادامه...👇 {...نکته 1: صورت فلکی شجاع نیز شبیه به می باشد و ممکن است. شکل مار مانند ستون فقرات، در ارتباط با این صورت فلکی شکل گرفته باشد. نکته 2: آنچه مسلم است ستون فقرات به عنوان یک عضو مهم در بدن انسان نمی تواند با صورت فلکی ای در آسمان مرتبط نباشد! }( و چاکراها48} ملاحظه نمودید که در دروس مورد نظر سعی در تطبیق صورت فلکی مارافسای با لگن نمودیم و تطبیق مورد نظر چندان مورد قبول خود فقیر نیز نبود. علت این امر، آن بود که. فقیر در تطبیق این صورت فلکی، شکل مار و مارافسای را که متعلق به اساطیر یونانی است را درست فرض نموده بودم. اما اعراب در دوران جاهلیت صورت فلکی مار و مارافسای را شکل دیگری می دیدند. که بسیار جالب است. آنان کوکب سر مار و کواکب دست راست صورت فلکی جاثی را که در بالای صورت فلکی مارافسای قرار دارد را نسق شامی می دانند. و بخشی از کواکب مار و دست چپ مارافسای و پای راست وی را نسق یمانی می دانند. و میان این دو را مرغزار می دانند و کواکب بین دو نسق در مرغزار را گوسفندان می دانند. و کوکب رأس الحوا را راعی(چوپان) و کوکب رأس الجاثی را کلب راعی(سگ چوپان) می دانند. و کوکب دوم حوا(مارافسای) را نیز کلب راعی می خوانند. یعنی چوپانی به همراه دو سگ گله گوسفندان را به سمت پایین می راند. یعنی جایی که صورت های فلکی میزان و عقرب قرار دارند . در کتاب صور الکواکب عبدالرحمن صوفی در بخشی از توضیح صورت فلکی حوا و حیه(مار و مار افسای) صفحه 96 و 97 آمده : 👇 { ...و عرب کوکب چهارم را که بر گردن حیه(مار) است. و سیم را که میان چشم و گوش است و هر دو به آن کواکب که بر صفی اند و بر منکب (شانه، دوش) و عضد (بازو) و مرفق (آرنج، ساعد) راست جاثی اند پیوسته اند، از جمله نسق شامی (نسق =روش، طریقه، رشته منظم) شمرند. و هفتم و هشتم و چهارم و دهم را از کوکب (مار) و هفتم و هشتم را از (مارافسای) که بر دست چپند، آن جا که مار را بگرفته است . و دوازدهم از صورت حیه و دوازدهم و نوزدهم از حوا که روشنند و بر دو رکبه اند و سیزدهم که بر ساق راست است و جمله صف کشیده اند بر سطری اندک خمیده که بریده شود، آن جا که به آن چهار کوکب مجتمع رسد که بر پای راست حوا است، این سطر را نسق یمانی دانند و این نسق را یمانی از آن سبب خوانند که کواکب او در جانب یمن فرو شود و نسق اول را، شامی هم به آن سبب خوانند که کواکبش در جانب شام فرو شود و کواکب نسق شامی از نزدیک بن گردن حیه (مار) آغاز کند و بر دست چپ جاثی و عضد (بازو) و مرفق (آرنج ، ساعد) و هر دو منکب (شانه) او بگذرد تا به آن دو کوکب روشن جنوبی رسد که از صورت شلیاق هفتم و نهمند. و آن پارهٔ آسمان را که میان هر دو نسق افتد، 👈روضه خوانند یعنی 👈. و کواکب را که میان هر دو نسق در روضه باشند 👈 خوانند، یعنی گوسفندان و 👈رأس الحوا را 👈راعی(چوپان) خوانند، یعنی شبان و 👈رأس الجاثی را 👈کلب راعی یعنی سگ شبان و دوم کواکب حوا را که متقدم آن دو کواکب است که بر منکب راستند، هم 👈کلب راعی خوانند. و از جملهٔ کواکب که در میان دو نسقند آنچه بطلمیوس یاد کرده است آن کوکب است که بالای بازوی راست جاثی است که او را خارج صورت نهاده است و و و آن دو کوکب که بر منکب راست اویند و آنکه بر مرفق راست اوست و سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم از کواکب حیه(مار) و شانزدهم. کواکب حیه در آخر است و آنچه بطلمیوس یاد نکرده است از جملهٔ آنچه در روضه اند آن کوکب است که از کوکب خارج صورت جاثی که بالای بازوی راست اوست، به مقدار گزی به جنوب مایل است و آن دو کوکب که میان سر جاثی اند و میان آن دو کوکب که بر منکب چپ جاثی اند و آن کوکب که از مرفق چپ حوا مقدار گزی به جنوب و مغرب مایل است و آن کوکب که میان دو منکب حوا است و به منکب راست و جنوب مایل تر است و آن کوکب متقدم بر کوکبی که بر مرفق راست اوست و آن چهار کوکب مجتمع که از دست چپ جاثی به جنوب مایلند و آن کوکب مفرد که تابع این چهار کوکب است و به زیادت از گزی از ایشان دورتر . و در روضه بسیار کواکب دیگر است که از عدد حصر بیرون است امّا چون از اقدار ششگانه خارجند ذکر ایشان نکردیم. } ادامه دارد... @soltannasir 🌞🐕