eitaa logo
سلطان نصیر
2.8هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
422 ویدیو
245 فایل
موضوع کانال: ادیان و عرفان و اسطوره و علوم غریبه و خفیه و ماوراء و نجوم و دشمن شناسی با رویکرد آخرالزمانی و مسئله ظهور حضرت صاحب الامر عجل اللّه آدرس جیمیل ما : 👇 @gmail.com" rel="nofollow" target="_blank">Soltan313nasir@gmail.com کپی بدون ذکر منبع مجاز نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
سلوک اجتماعی فتیان و عیاران و خروجشان مقابل ظالمان، بر دوستداران تصوف و عرفان پوشیده نیست. اما شاید کمتر کسی در مورد انجمن سری قلندران و مبارزاتشان چه در بُعد اجتماعی (تبلیغ) و چه لشکرکشی و دست به اسلحه بردنشان چیزی بداند: 👇 {مبارزات سازمان یافته و متشکل قلندران ازاینقرار آن روزها که قلندران برکار بودند از ظاهرشان چنین بر می آمد که مردمی پراکنده و بدور از تشکل و سازماندهی منظم هستند. مردم عامی که از بنیاد کار و بار قلندری و قلندران ناآگاه بودند می پنداشتند که آنها مردمانی بنگی و بی سر و پا و بی اعتبارند. و آنها را به چیزی نمی گرفتند، اما برخلاف تصور آنها قلندران دارای سازماندهی منظم و متشکل بودند، با رد و بدل کردن پیام های رمزی که داشتند در مواقع ضرورت سپاهی منظم با تعداد قابل توجهی از افراد ورزیده و تعلیم دیده فراهم می کردند و با شیوه عیاری 《پارتیزانی》با ستمگران زمانه خود به مبارزه می پرداختند.}(آیین قلندران دکتر جواد برومند سعید ص ۲۰۵) پ ن : در این فصل کتاب به طور خاص دکتر برومند سعید تعدادی از قیام های مسلحانه قلندران را نقل می نماید که بدلیل اطاله کلام از نقل آن خودداری می نمایم. @soltannasir
14_Dar_Mahzare_Emam_Zaman_Samadiamoli_89_13www_rasekhoon_net (2).mp3
6.45M
سخنان استاد صمدی آملی (در محضر امام زمان جلسه ۱۳) 🔸 از دقیقه ۲۲ به بعد استاد صمدی به علم حساب و اوفاق می پردازند و لطایفی را در نسبت  بین علم اوفاق و وجود مبارک امام عصر عجل الله و ظهورشان مطرح می نمایند که شنیدنش خالی از لطف نیست. 🔷حضرت بقیه الله هم با ظهور خویش بین همه وفق ایجاد می کنند و الان ماها با هم وفق نداریم در جداول وجودیمان قرار نداریم. ما نه در امور سیاسی نه فرهنگی نه خانه نه مملکت داری نه در بازار نه دوستی و نه.... توافق نداریم. هر جا که وفق نباشد اختلاف هست نتیجش هم معکوس هست. و به جای اینکه در نتیجه به مطلوب برسی به معکوس می رسی. نتیجه به جای معلوم مجهول می شود و بالاتر غلط می شود. @soltannasir
31.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✡️ تعطیلی 👈 اقتصادی یا ایدئولوژیک؟! 👈 به‌نفع مردم یا به‌نفع اقلیت سرمایه‌دار؟! 💥 نابودی بازارهای خُرد و شکستن کمر تولید به بهانهٔ ارتباط بیشتر با بازارهای جهانی! 🎙 مناظرهٔ حجت‌الاسلام سیدعلی موسوی (استاد دانشگاه) و علیرضا مناقبی (رئیس مجمع واردکنندگان) 🎥 دیدن ویدیوی کامل این مناظره: 👉 https://telewebion.com/episode/0xcf1e073 🎬 یهود مدیا : 🇮🇷👉 @jewishmedia
@soltannasir    {تاثیر گذاری کاتارهای مسیحی(مانوی مسلک و گنوسی مشرب) بر شکل گیری هسته اولیه قبالا در فرانسه پیش از نوشتن کتاب زوهر } {...حتی به عقیده گرشوم. شولم.  (Gershom scholem) در دو کتاب: «ریشه های قبالا (كابال)» (les origines de la kabbale 1966) و «قبالا(کابال) و آیین نمادی آن» (la kabbale et sa symboliqe 1966)، قبالا در اوخر قرن دوازدهم در ایالت لانگدوک، (لانگدوک در جنوب فرانسه در این برهه زمانی مرکز تجمع کاتارهای گنوسی مانوی مسلک بوده است.) در شهرهایی چون لونل (Lunel) و ناربون و محتملا تولوز بنیان یافته، یعنی در مناطقی که کمابیش تحت تأثیر و نفوذ کاتاریسم و محل سکونت کاتارها بوده (به رغم آنکه کاتارها، یهودیان متشرع قشری را پیروان خدای شر که تعالیمش در کتب عهد عتیق آمده می دانستند.) بنابراین می توان احتمال داد که بعضی متون مذهبی و گنوسی مسیحی متعلق به قرون اول مسیحیت، در محیط مشحون به آزادمنشی و تسامح لانگدوك تا قرن ۱۲ میلادی باقی مانده و مرور و مطالعه می شده است و ربانان یهود و کاملان كاتاری (لقب بزرگان کاتاری) کتب عرفانی خود را برای مطالعه به هم قرض می داده اند و در بعضی مضامین و مطالب نيز اشتراك عقیده و توافق نظر کامل داشته اند } (کتاب جانهای آشنا، جلال ستاری ص 451) پ ن ۱ : در مطلبی که به آن ارجاع داده شده به ریشه های کاتاری کارت های تاروت اشاره شده است. و با تاکید فراوان می گویم که تقریبا اکثر کارت های تاروت فعلی داستانی در تاریخ مسیحیت البته آن بخشی که به مجامع مخفی مرتبط است دارد.  پ ن ۲ : در داستان های مربوط به مریم مجدلیه اینگونه آمده که وی با دختر خویش و لازاروس به مصر و اتیوپی گریخت و سپس از آنجا به جنوب فرانسه _  یعنی تقریبا در مکانی نزدیک به  مکان تشکیل فرقه کاتارها_ رفت. در بعضی از داستان ها وی در جنوب فرانسه از دنیا رفت و در آنجا پنهانی دفن شد. طبق برخی افسانه ها وی و دخترش و شوالیه لازاروس تا کنون در قید حیات می باشند و نقش پنهانی در پیشبرد اهداف انجمن مخفی دیر صهیون و غرب مسیحی دارند. @soltannasir
انا لله و انا الیه راجعون ☑️ هر جور که نگاه می نمایم نمی توانم باور کنم که این حادثه طبیعی بوده باشد. از سید ابراهیم رئیسی با عنوان اصلی ترین جانشین رهبری یاد می شد. پیشتر در فایل جنگ های باطنی که پیش از ریاست جمهوری ایشان نگارش و در کانال بارگذاری شد بدون نام بردن از ایشان به احتمال ترورشان توسط جریان رقیبشان در نظام اشاره کرده بودم. رژیم صهیونیستی و موساد با همکاری علیف از دیگر متهمان این ترور احتمالی می باشند. و البته شق سومی هم وجود دارد و آن این است که جریانی در داخل با همکاری جریانی در بیرون این حادثه را رقم زده باشند. بالشخصه امید ندارم که برای این حادثه هیچ مجرمی معرفی شود. @soltannasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شادی خاخام های یهودی صهیونیست (احتمالا حسیدی) از شهادت آیت الله رئیسی و همراهانشان منبع : الجزیره @soltannasir
متن کامل رساله‌های اخوان‌الصفا / رسائل اخوان‌الصفا و خلان‌الوفا (۴جلدی) بامقدمه طه حسین و تقریظ سیدحسین نصر ترجمه محمدعلی عسگری چاپ اول ۱۴۰۳، انتشارات مولی قطع رقعی، جلد سخت قیمت دوره ۴جلدی: ۳۹۰۰۰۰۰تومان خرید اینترنتی: toosbook.ir/p/اخوان-الصفا @soltannasir
خداوند رحمت کند حاج اسماعیل والی زاده از اساتید علوم غریبه و خفیه معاصر ساکن طهران، ایشان همیشه می گفتند که فهم و درک درست فلسفه قدیم علی الخصوص رسائل اخوان الصفا کلید فهم علوم ارثماطیقی است. @soltannasir
قیمت ها را هم که خود ملاحظه می نمایید. یک جلد کتاب یک میلیون تومان 😊
[ذكر لا اله الا الله شیخ (حسن بلغاری) و تجربه به سدره بردن روح شیخ ] و می فرمودند - قدس سره - که از اینجا که ناف من است دهانی پیدا شد و الله الله گفتن آغاز کرد، همچو آواز کودکان و آن ذکر همچنان زیاده می شد تا به جایی که همه ذرات وجود بدین ذکر الله گویا شدند. بعد از آن به زبان آمد و لا اله الا الله گفتن آغاز کرد و در این حال ستانا خفته بودم و آواز ذکر خواندن من همچنان بلند شده بود که غلغله در لشکرگاه افتاده بود، چنانک همه مغولان از آواز من هیبت خوردندی و در آن حال دو مغول بهادر را فرستادند تا مرا فرو گیرند. در آن حال من دستی افشاندم. ایشان هر یکی به طرفی افتادند و از پیش من بگریختند و به نزدیک مغولان دیگر رفتند و گفتند که ما او را می دانیم و بارها آزمودیم این قوت او از جایی دیگر است و سه شبانه روز این ذکر لا اله الا الله میگفتم به آواز بلند که هیچ قطع نکردم و هر بار که لا اله الا الله می گفتم گوینده ای از سوی آسمان می گفت هان! تا نبُری که خواهی رسید؛ و من همچنان می گفتم و آن گوینده در مقابله هر ذکری همچنان می گفت که هان تا نبُری که خواهی رسید. بعد از سه شباروز آوازی شنودم که می خواهی که روح تو را همچنانک موی را از خمیر بیرون آرند، ببریم یا همچنانک فصّادی فصد کند بده تا ببریم. و روح مرا چنان بردند که فصّادی فصد کند و به مقدار آن حلق من درد کرد و روح من از دهان به در آمد و می بردند، اما من دستی نمی دیدم که او را برد و همچنین روح مرا از آسمان ها گذرانیدند و به سدرة المنتهی بردند. روح من از هیئتی که داشت از نور همچون هیئت انسان و از روح من تا دهان من نوری به مانند ریسمانی متصل بود و من در آن حال جسم خود را می دیدم و چون از سدره در گذرانیدند، بیش قالب را ندیدم و آن قالب انسانی که داشت از روح خلع کرد و بعد از آن روح گوهری بود همه بینایی و همه شنوایی و همه گویایی و همه دانایی چنانک از فرض عدم یکی است صفات فرض عدم لازم آید. }(کتاب مقامات شیخ حسن بلغاری صص ۴۸ و ۴۹) @soltannasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ مصاحبه با عالم بزرگ مندائی _اگر اشتباه ننمایم_ سالم چحیلی درباره منجی در نزد مندائیان 1⃣ در نزد مندائیان شیتل (شیث) است که برای نجات جهان بر می گردد. (مخاطبین گرامی در تطبیق وی با حضرت مهدی اشتباه ننمایند) این ماجرا بسیار پیچیده است ان شاالله اگر عمری باقی ماند توضیحات کافی و شافی درباره اش خواهم داد. 2⃣ از فحوای سخن ایشان ممکن است این پنداشت برای فرد ایجاد شود که اَنُش اُثرا معلم حضرت یحیی یک فرد انسانی بوده است. حال آنکه وی یک موجود نورانی (فرشته) است که از عالَم اِمشونی کُشطا (عالَم حقیقت) پای به جهان مادی گذاشت و به حضرت یحیی تعلیم داد و او را حمایت کرد و سپس به همان عالم حقیقت بازگشت. پ ن : به نظر فقیر بین اِمشونی کُشطا (عالم حقیقت) در نزد منداییان با عالم حقیقت در نزد باطن داران حقیقی و پنهانی یارسان ها نه مسند نشینان مدعی کنونی اش، شباهت ها و پیوندهایی وجود دارد که تو گویی یکی می باشند. @soltannasir
@soltannasir       {اِمشونی کُشطا یا عالم حقیقت } {در منتهاالیه جنوبی عوالم نور، مکانی به نام اِمشونی کُشطا به معنای مکان حقیقت، وجود دارد. این مکان در درون عوالم نور قرار دارد و نقطه واسط عوالم نور با عوالم زیرین است. مکانی نیز در اِمشونی کُشطا وجود دارد به نام اوَاثر یا ابَاثَرا، اوَاثر در عین حال نام یک ملکا یا موجود نورانی است که ملکایی است که به حساب و کتاب ارواح مردگان پرداخته و بد و نیکی ایشان را محاسبه می کند، یعنی فرشته ای که صاحب میزان و ترازو است و ارواح برای سنجش ناچارند که از مسیر او عبور کنند به او اوَاثَرمُزنَیا نیز می گویند: اوَاثَر صاحب میزان. اوَاثر نیز به نوبه ی خود در انتهای اِمشونی کُشطا قرار دارد و به منزله دروازه عوالم نور است. به نسبت موجودات زمینی اواثَر در جهت شمال قرار دارد و این سمت _یعنی سمت شمال_ قبله ی مندائیان است که برای اجرای مناسکی مثل تعمید، براخه (نیایش روزانه) و ذبح، و نیز در بخش هایی از مناسک دیگری مثل مناسک تاجگذاری یا انتصاب روحانیون، لازم است که مجری مناسک رو به این سوی قرار بگیرد. }(کتاب تعمیدیان غریب، نوشته مهرداد عربستانی ص ۵۰ ) پ ن : بین اوَاثر یعنی ملکا فرشته صاحب میزان که به حساب ارواح  رسیدگی می نماید با ایزد مهر و رشن و سروش در متون پهلوی چون اردویراف نامه شباهت وجود دارد. در متون پهلوی آمده که این سه ایزد در سر پل چینود با ترازو به حساب ارواح رسیدگی می نمایند. @soltannasir
پانترکیسم متظاهر به انقلابیگری شکلی از پانترکیسم است که از نفاق ظاهری به نفاق گفتمانی رسیده است. در پروپاگاندای این سویه از پانترکیسم، مبانی انقلابیگری به گونه ای جعل می شود که مختصات ایرانیت، با نام ‎، خلاف اسلام و انقلاب عنوان می شود. این جریان خطرناک ترین نفاق عصر حاضر است و با ریشه های درخت تنومند ایران، موریانگی می کند و به هر جا می رسد، ملت و ایران را مقابل با امت و اسلام قرار می دهد. البته چون نمی تواند مستقیما هجوِ ایران کند، از نام استعاری ‎ برای ایران استفاده می کند و آن را می کوبد.‏ پانترکیسم متظاهر به انقلابیگری، در این مسیر از متقابل کردن تزِ "ملی گرای قلابی سلطنت طلب" و آنتی تزِ "پانترکیسم علنی" استفاده کرده و در میانه جنگ زرگری این دو، نفوذ خود را در سیستم های حاکمیتی، سنتز می کند. این همان نظریه سناریو نویسی تز، آنتی تز و سنتز در نمایشنامه نویسی ست که توسط طراحان این بازی به خوبی استفاده شده است. پانترکیسم متظاهر به انقلابیگری وجود دارد و هر کس منکر آن بود، مشکوک است. یک ضرب المثل انگلیسی می گوید هنر شیطان این بود که به انسان باوراند که وجود ندارد و سپس در لحظه موعود بر وجود انسان غالب شد. @zahrdaroo
بسم الله الرحمن الرحیم ابتدا بگویم که فقیر در انتخابات شرکت نمودم و به سعید جلیلی رای دادم. و این در حالی است که هیچ اعتقادی به انتخابات و دموکراسی ندارم. بنا به نظر بنده انتخابات و دموکراسی نه با روح اسلام سازگاری دارد و نه با خُره ایران عزیز سعید جلیلی و هیچ کدام از نامزدهای ریاست جمهوری این دوره باب دل بنده نبوده و نیستند. اما با اینحال ایشان را بهتر از بقیه یافتم. باید یک تسلیت و خسته نباشید به افرادی گفت که مسعود پزشکیان قوم گرا را برای افزایش مشارکت تایید صلاحیت نمودند. که اگر اتفاق خاصی نیفتد احتمال دارد در دور دوم شاهد رای آوردن ایشان باشیم. این که کشور ایران در آستانه تغییر و تحولات مهم منطقه و جهان یک رئیس جمهور قوم گرا و اصلاح طلب و ذلیل در مقابل غرب داشته باشد فاجعه ای ملی است. ما در آستانه تشدید درگیری رژیم صهیونیستی با حزب الله و جبهه مقاومت هستیم احتمال حمله مجدد رژیم کثیف علیف به ارمنستان برای باز کردن دالان جعلی زنگزور وجود دارد. رئیس جمهور رئیس شورای عالی امنیت ملی است و وزیر کشور وی وزیر خارجه اش و وزیر اطلاعاتش و رئیس سازمان برنامه بودجه اش و اگر اشتباه ننمایم وزیر دفاعش جزئی از اعضای شورای عالی امنیت ملی هستند. با چنین ترکیبی در بزنگاه های حساس چه خواهد کرد ؟! اینکه رئیس جمهور در ایران اختیارات کاملی به مانند غرب ندارد درست است اما با همین اختیارات خویش می تواند به شکل کامل در روند تحولات سنگ اندازی کند و افرادی را در دولت و شرکت های وابسته و استان ها بکار گیرد که تا چند دهه ضررش متوجه کشور شود. و در تصمیمات راهبردی کشور نیز سنگ اندازی یا آن را تعدیل نماید نظیر کاهش تعداد پایگاه های آمریکایی هدف از چهار تا به دو عدد در پاسخ به ترور شهید سلیمانی که توسط روحانی صورت گرفت. علی ای حال رئیس جمهور شدن پزشکیان در دوران گذار فعلی در منطقه و جهان چیزی جز خسارت محض نیست. با توجه به احتمال بالای پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا ما به یک رئیس جمهور قوی در برابر ترامپ نیاز داریم که مسعود پزشکیان فاقد این صفت است. در پایان باید بنویسم که در هر شری خیری نهفته است. و خُره ایران در نهایت پیروز است. و در آستانه دوره آخرالزمانی این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست. بگذار دشمنان این سرزمین زوزه بکشند خیالی نیست. @soltannasir
بسم الله الرحمن الرحیم در قسمتی از کلیپ بالا عالم مندائی چحیلی از اتفاقاتی که انُش اُثرا برای اورشلیم رقم می زند. سخن می گوید اما حرف خویش را ادامه نمی دهد و سربسته می گوید و از آن می گذرد. این خود داستانی دارد. ابتدا این مقدمه مهم را بگویم دین صابئین مندایی یک دین گنوسی است و شاید تنها  دین گنوسی رسمی باقی مانده در جهان کنونی! نام واژه مندا در زبان آرامی معنی عرفان می دهد که مترادف نام واژه گنوس در یونانی باستان می باشد. منداییان به اصل توحید و خدای احد واحد ایمان دارند و در عین حال معتقدند خداوند یکتای ازلی که دور از دسترس است آن هنگام که شروع به خلقت می نماید حیات اول و عوالمی را خلق می نماید و این داستان آفرینش ادامه پیدا می نماید. تا به هیبل زیوا در حیات سوم که بعضا همتای جبرئیل در ادیان ابراهیمی نیز  گرفته می شود می رسد. هیبل زیوا به عالم ظلمات می تازد و در آنجا با ملکه تاریکی که روها نام دارد. (که نامش به نام روحا مادر زن ابلیس در بعضی روایات اسلامی شباهت دارد ) برخورد می نماید از این تازش و برخورد فرزندی ناخواسته و دوگانه تولید می شود که اپثاهیل یا پتاهیل نام دارد. (نام وی به نام ایزد کهن مصری پتح شباهت دارد. برخی محققین نیز به این شباهت اشاره نموده اند ) سپس اپتاهیل با کمک هیبل زیوا اقدام به سرد نمودن زمین و خلقت می نماید. اپتاهیل در مندائیت تقریبا چیزی شبیه یلدابوث (عقل فعال) در گنوسیسم رسمی غربی است که ماهیت دوگانه دارد یک روی به عالم ماده و روی دیگر به عالم عقول دارد. البته در منداییت روها ملکه عالم ظلمات خالق هفت کوکب می باشد. و اپتاهیل پسر روها موجودی مجزا از این هفت کوکب است. در بعضی شاخه های گنوسیسم غربی یلدابوث با کوکب زحل یکسان انگاری شده است. در مندائیت مادر اپتاهیل روها موجودی شرور منفی و ملکه عالم ظلمات است. حال آنکه در گنوسیسم مادر یلدابوث، سوفیا (حکمت) موجودی مقدس و مثبت است که یلدابوث به وی حسادت می نماید. گنوسیسم مندایی نسبت به گنوسیسم شمعون مغ و بعضی نحله های دیگر بسیار به ادیان ابراهیمی نزدیک تر است. اما مشکل آنجا پیش می آید که منداییان،  تنها به نبوت آدم صفی الله و شیث هبه الله و نوح نجی الله و سام ع و یحیی علیه السلام اعتقاد دارند و حضرت ابراهیم خلیل و موسی کلیم و عیسی روح الله و به تبعش حتی حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه را قبول ندارند. گاه به گونه مستقیم نظیر آنچه در کتاب ادراشی اد یحیی آمده است. کبوتری که در داستان انجیل روح القدس دانسته شده را نماینده روها ملکه عالم ظلمات می دانند و حضرت عیسی روح الله را به تبعش پیامبر روها می دانند. (کتاب تحقیقی در دین صابئین مندائی مسعود فروزنده ص ۱۶۴) همچنین در کتاب گنزا ربای یمین (راست) اینگونه آمده که اورشلیم که قبله گاه سه دین مهم ابراهیمی است توسط روها و هفت فرزندش (هفت کوکب) که موجودات تاریک و ظلمانی هستند خلق شده است. (گنزا ربا یمین کتاب ۳۸) بنابراین منداییان اورشلیم را نه یک شهر نورانی و الهی که بدلیل گناه یهودیان در کشتن انبیا و پایبند نبودن به عهودشان نظیر بت پرستی گرفتار عذاب الهی شده  بلکه آن را از اساس یک شهر ظلمانی می دانند که توسط روها و فرزندانش خلق شده و توسط انُش اثرا خراب می شود. اینکه جناب چحیلی در این کلیپ می گویند انُش اُثرا کارهایی می کند و صحبت خویش را ناتمام می گذارند اشاره به این موضوع است. @soltannasir
فرارسیدن ایام تاسوعا و عاشورای حسینی بر امام منصور حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف و همه عاشقان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایش، تسلیت و تعزیت باد. اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ @soltannasir 🏴🏴🏴🏴🏴
@soltannasir                  { باز سپید ۱ } {باز سپید پرنده ای است اهورایی که مار پردار را کُشد. اورمزد، باز سپید را برای از بین بردن آن مار آفریده است که چون آن مار پردار شود و به زیر پرتو خورشید رود تا سایه بر مردم جاندار افتد، تا میرند، باز سپید به کارزار آن مار رود و بدو آن مار کشته شود. اگر پیروزی باز را باشد، مار کشته شود؛ اگر مار چیره شود، باز را کشد. اگر هر دو همزور شوند، هر دو به یکدیگر پیچیده شوند، مرده بر زمین افتند. در قصه های عامیانه و 👈درویشی 《باز سپید》نقشمند است: باز سپید بر قبه بارگاه نشسته است و کلیدی بر گردن دارد. کسی که فتح طلسم قلعه به نام اوست، باید تیری بر خال رنگین سینه پیکر مرغ بزند و دسته کلید را به دست آورد تا بتواند در را بگشاید. در ادبیات عرفانی ایرانی باز سپید نماد 👈 مرشد کامل و پیر طریقت و مراد است. این داستان ها به هر حال رنگی عرفانی/ درویشی در آمیخته با اساطیر زردشتی دارند. منابع: بندهش ۹۸، ۹۹، ۱۰۳؛ دستنویس م او ۳۲۳ }(کتاب فرهنگ اساطیر ایرانی بر پایه متون پهلوی دکتر خسرو قلیزاده) پ ن : دکتر خسرو قلیزاده خلاصه ای از آنچه در نسک بندهش درباره باز سپید آمده بود را  آوردند و بدین خاطر فقیر از آوردن نوشتار نسک بندهش خودداری می نمایم.   🔶همانگونه که در متن بالا ملاحظه نمودید از باز سپید در ادبیات عرفانی و درویشی و داستان های عامیانه ایرانی که  رنگ و بوی درویشی و فتوت دارد یاد شده است. بیشتر این داستان های درویشی توسط دوده عجم که یکی از چهار شاخه کهن طریقه خاکساران جلالی بوده وارد داستان های عامیانه شده است. یک ضرب المثلی از رازورزان غربی وجود دارد و آن این است که چون رازآگاه فردی شایسته را پیدا ننماید تا راز را بدستش بسپارد. راز را وارد داستان های عامیانه می نماید تا  آن را حفظ نماید و اینگونه فردی مستعد و شایسته می تواند پس از گذشت قرون و اعصار متمادی به راز نهفته در داستان پی ببرد. متاسفانه اکثر درویشان طریقه های مغانه که پیشینیانشان رازورزانی توانمند بودند از هر نوع فهم و درک و نگاه رازورزانه خالی و تهی هستند و نوعا منکر این راز و رازورزی در طریقه خویش نیز می باشند. عموم جامعه نیز به این داستان های عامیانه بدیده افسانه های عامیانه که برای سرگرمی نوشته شده نگاه می نمایند. اما برخلاف وضع اسف بار جامعه ما، در آن طرف ماجرا یعنی در غرب اگر دانشگاه ها و دانشگاهیان بر روی تاریخ و منشا این داستان ها تحقیقات آکادمیک می نمایند. رازورزان غربی در مجامع مخفی از دستاورد دانشگاهیان خویش استفاده می نمایند و آنگاه سعی در پی بردن به رموزش می نمایند و سعی می کنند که این داستان های عامیانه را مورد تحقیق و تدقیق باطنی قرار دهند و با کمک فن احضارات و سایر روش ها از چند و چونش مطلع شوند و بدنبال بعضی اشیا و عوالم و اسرار این داستان ها می باشند. در واقعا دانشگاهیان برای مجامع مخفی به مثابه 👈کارگرانی هستند تا عصاره دستاوردهای آکادمیکشان به کمک تحقیقات باطنی رازورزان غربی بیاید.   🔷 تا آنجا که بنده تحقیق نموده ام. باز سپید در معنی اسراری اش _نه استعاری اش_ بیشتر در طریقت هایی رواج دارد که در عین شیعی و علوی بودن یک ریشه مغانی ایرانی قوی نیز دارند. اما در جریان اصلی تصوف اسلامی که در بستر جامعه اهل سنت رشد و نمو کرده است بیشتر معنی استعاری و تمثیلی دارد. 🔵 در کتبی نظیر شاهنامه حقیقت نعمت الله جیحون آبادی که از کتب متاخر و بقول بعضی ها چکیده ای از کلام های کهن یارسان است و کتاب تذکره اعلی که در مجموعه رسائل اهل حق تصحیح ولادیمیر ایوانف، در مورد تولد سلطان اسحاق بنیانگذار مسلک یارسان اینگنونه آمده که سه درویش که یکی مظهر پیر موسی و دیگری مظهر دلیل و رهبر یارسان داود کوسوار و دیگری مظهر بابایادگار بود با مظهر پیربنیامین در قله شاهو دیدار می نمایند و به نزد شیخ عیسی پدر سلطان می آیند و با اصرار خاتون دایراک را برای وی خواستگاری می نمایند و مهریه سنگین وی را نیز پرداخت می نمایند و آنگاه منتظر شهبازی سپید می مانند تا به خانه شیخ عیسی بیاید که در واقع این شهباز سپید خود سلطان اسحاق و یا به عبارتی صحیح تر از نظر ما خورنَه (خُرّه) شاهی است و پس از آمدن شهباز سپید در دامان خاتون دایراک، سلطان اسحاق تولد می یابد. که آن دُخت باید بود بکر پاک بدامنش بنشیند آن ذات تاک بشکل یکی باز اسپید رو بیاید نشیند بدامان او چو دامان بهم برنهد دایراک شود باز بر شکل یک طفل پاک بدلیل جلوگیری از تطویل کلام از نقل عین متن خودداری می نمایم. اما خوانندگان گرامی می توانند به کتاب حق الحقایق یا شاهنامه حقیقت چاپ طهوری صفحات ۳۱۸ الی ۳۲۹ و کتاب اهل حق کردستان تصحیح ایوانف برگردان فارسی کسری حیدری صفحات ۳۲۴ الی ۳۳۴ مراجعه نمایند. ادامه...👇 @soltannasir
@soltannasir                  { باز سپید ۲ } ادامه...👇 نکته مهم : همانگونه که گفته شد به نظر فقیر اینگونه می آید که شهباز سپید همان خورنه شاهی در متون اوستایی و پهلوی است که در پیکر مرغ وارغَن قرار می گیرد. ملاحظه نمودید که در متن شاهنامه حقیقت، اینگونه آمده که شهباز سپید مستقیما به فرزندی مبدل می شود! یعنی از متن این معنی به ذهن متبادر می شود که نویسنده و بعضی از پیشینیان یارسان، منکر بسته شدن نطفه بین شیخ عیسی و خاتون دایراک هستند ! خب اگر اینگونه است چه نیازی بوده ازدواج بین این دو فرد صورت بگیرد؟! اگر این شهباز سپید که محتملا از عوالم بالا به زمین نزول نموده حامل ذات سلطانی بوده و مستقیما به فرزندی مبدل شده چه نیازی به این بوده که صورت یک کودک بخود بگیرد ؟! می توانسته به مانند ملکوتیان مستقیما در صورتی یک مرد بالغ متمثل شود ! به نظر ما این داستان جلوه ای از حقیقت را در خود مستتر دارد که به مرور دچار تغییراتی شده است. شهباز سپید در اینجا محتملا می تواند معادل همان خورنه (خُره) شاهی اوستایی باشد که به پیکر مرغ وارغن منتقل می شده است باشد‌. اینجا چون این شهباز حقیقت به خانه شیخ عیسی می آید ذات شاهی به نطفه بسته شده در رحم منتقل یا تجلی می کند و فرزندی با ذات شاهی متولد می شود. اینکه ممکن است از این انتقال و تجلی تا تولد، زمان کوتاهی سپری شده باشد هم به نظر بنده هر چندخرق عادت است اما غیر ممکن نیست و معقول جلوه می نماید. علی ای حال فعلا از بحث چگونگی این تولد خارج شویم. مرغ وارغن، مرغی است که اکثر اوستاشناسان از شناساییش ناتوان بوده اند و به نظر ما چون تنها بدنبال ریشه شناسی یا کلمات معادل آن در زبان های هم خانواده ایرانی و متون پهلوی و اوستایی می گردند و به سنت انتقال این حقایق به نسل های بعدی و ادیان دیگر در همان جغرافیا توجه نمی نمایند که اگر می کردند اینهمه سرگردان نمی شدند و بدین نکته پی می بردند که وارغن همان پرنده شهباز سفید است که بومی مناطق اوراسیا است و به تعداد محدود در استان های شمالی ایران نظیر گلستان و طبرستان و گیلان و آذربایجان شرقی و غربی و کردستان و کرمانشاهان و حتی گاه در سیستان و بلوچستان و فارس دیده می شود. 📩https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%87%D8%A8%D8%A7%D8%B2 📩https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D8%B7%D8%B1%D9%84%D8%A7%D9%86 پ ن : اکثر قریب به اتفاق اوستاشناسان غربی آریاناویجه (ایران ویج) را در دشت های اوراسیا و عده قلیلی آن را در قفقاز می دانند و در متن بندهش هم ایران ویج در آذربایجان کنونی قرار دارد. و هر سه منطقه جز مناطقی است که شهباز سپید در آن زیست می نماید. در داستان فرزندان محمدبیگ، در تذکره اعلی، خان آتش که یکی از فرزندان محمد بیگ است طی یک رخداد معنوی جانشین پدر خویش می شود. چون با چهار جسد (سه برادر و مادر خویش که هر کدام ظهور یکی از ذوات بزرگان پیشین هستند ) به سوی کوی سهند می رود به صورت شهبازی در می آید. 👈{ بعد از آن روزی خان آتش فرمود اسپ حاضر نمایید که عزم شکار خواهیم کرد اسپ حاضر کردند و سوار شد و رفت از آبادانی دور شد و چهار جسد هم در خدمت حاضر بودند ناگاه دیدند صاحبکار به صورت شهباز افتاد و بسوی آسمان میل فرمود تا به سر کوه صهند (سهند) افتاد و پارچه ای ابر آمد در سر کوه ایستاد و خان آتش از سر کوه بلند گردید تا که از نظر مردمان ناپدید شد. }(کتاب اهل حق کردستان تصحیح ایوانف ص۳۸۴) نکته بسیار مهم : به نظر فقیر بین شهباز سپید و شاهین در مفهوم خورنه تفاوت وجود دارد. و بر خلاف بعضی نظرات شاهین مصری که نماد حوروس می باشد هرگز با وارغن اوستایی (محتملا شهباز سپید) متون ایرانی یکی نمی باشد. و هر آنچه که در سپنت مینو وجود دارد معادل و مقابلش در انگره مینو نیز وجود دارد. و شباهت این دو باعث نمی شود که لزوما این دو را یکی بدانیم. بنابراین پرع مصری وجه تاریک خورنه اوستایی می باشد. این وجه تاریک و ظلی در فلسفه شفاهی مغان شیعی بسیار پررنگ است. به طوریکه بعضی افراد را دارای نور تاریک یک ذات می دانند. نوشتار زیر را مطالعه نمایید : 👇 https://t.me/soltannasir/4287 🔷در متن بندهش شاهین پرنده هرمزد آفریده ای دانسته شده که بیشتر کام اهریمن می ورزد. { هرمزد چون مرغ شاهین را که مرغ شکاری است، آفرید، گفت که 《 تو مرغ شاهین را آفریدم که از تو مرا رنج بیش باشد که خوشنودی؛ زیرا کام اهریمن بیش ورزی که آن من. بمانند مردم درونُد که از خواسته سیر نشوند، تو نیز از مرغ کشتن سیر نشوی. اما اگر تو، مرغ شاهین، را نمی آفریدم، آنگاه اهریمن گرگ پردار را بسان تن تو می آفرید و نمی گذاشت آفریدگان زیست کنند》. }(ترجمه بندهش مهرداد بهار ص ۸۰) ادامه...👇 @soltannasir
@soltannasir                  { باز سپید ۳ } ادامه...👇 🔸در نسک پهلوی مینوی خرد، باز رَد (سرکرده) مرغان است (ص ۶۹ ترجمه احمد تفضلی) و این خود برتری باز بر شاهین را در نسک های ایرانی نشان می دهد. نکته مهم : در متون آیین مندائی، انُش اُثرا از عالم امشونی کُشطا (عالم حقیقت) گاه به شکل عقابی سفید در آسمان متمثل می شود. (اسطوره شناسی مندائی خزعل ماجدی ص ۴۸۳ و ۴۸۴) همانطور که بالاتر گفته شد همانگونه که در علم جانورشناسی بین باز و عقاب و شاهین تمایز وجود دارد. فقیر در مفهوم خورنه نیز بین متمثل شدن به شکل هر کدام از این صورت ها در عالم ماده نیز تمایز قائلم و شاهین حوروس را هرگز با تمثل شهباز سپید کلام های یاری که به نظر ما وارغن اوستایی نیز همان است یکی نمی دانم. حتی تمثل به شکل دو گونه مختلف باز را یکی نمی دانم. اما بین تمثل انُش اثرا به شکل عقاب سپید، در متون مندائی با شهباز سپید ارتباطی بر خلاف ظاهر نص آن می بینم. این احتمال را می دهم که در ترجمه متن مندائی به عربی و سپس به فارسی و یا حتی نگارشش به همان زبان مندائی دقت لازم به عمل نیامده باشد. علت چنین گمانی وجود بعضی شباهت ها بین مندائیت و آیین حقیقت و طریقه های مغانه شیعی و دین زردشتی است که جای بررسی بسیار دارد. برای مثال در نزد یارسان ها در کلام دوره باباناوس، جایگاه ستاره قطبی محل تجلی سلطان حقیقت است. و یا اینکه یک طلبه روحانیت مندائی هنگام تشرف به روحانیت پیاله ای شیرین که چهار کشمش و یا بعضا خرما در آن حل می شود می نوشد که به پیاله شیرین خاکساران تا حدی شباهت دارد. و همچنین وجود تاج و عصا و انگشتری نیز در بین مندائیان با وصله های درویشی طریقه های مغانه شیعی شباهت دارد. همچنین مندائیان غسل های متعددی دارند به طوریکه مغتسله نیز نامیده می شوند. و در میان طریقه های مغان شیعی نظیر خاکساران نیز غسل های متعددی وجود دارد. البته در فلسفه آن اختلافاتی وجود دارد. چون که اساس طریقه مندائیان به اصل آب و تجلی نور در آب بر می گردد و طریقه خاکساران به مانند مغان ایران باستان و داستان حضرت موسی کلیم الله به تجلی در آتش بر می گردد. که آتش مقدس صورت زمینی نور الهی است. همچنین در نوشتار ایلی در نشانی زیر:👇 📩https://t.me/soltannasir/4294 به وجود رودهای متعدد در ملکوت اعلی تا ملکوت سفلی و زمین مادی در آیین حقیقت اشاره شده است. بر خواننده آگاه پوشیده نیست که مندائیان نیز در کیهان شناسی باطنی خویش دقیقا چنین تصویری از جهان دارند و رودهای متعددی را در ملکوت اعلی و سفلی متصورند که بعضی رودهای زمینی مقدس تجلی گاه و صورت مادی آن رودهای ملکوتی آسمانی می باشند.  مسئله دیگر وجود یوشامین یا ملک طاووس در اعتقادات مندائیان است. برای درک این مسئله نخست باید انگاره ملک طاووس در نگاه عامیانه که این موجود معادل شیطن یا ابلیس لعین است را از خاطرتان پاک نمایید. زیر یوشامین در نزد مندائیان دومین زندگانی است و جایگاه رفیعی دارد و هرگز یکی از جنیان که در عالم فرودست زیر نظر اپثاهیل باشد نیست. و در نزد مندائیان و کتاب گنزاربا شیطن ساطانا نامیده می شود که متفاوت از یوشامین است و موجودی فرودست در عالم ظلمات است.  به نظر فقیر ملک طاووس در نزد یزیدیان (ایزدیان، ملک طاووسیان) و یارسان ها همان یوشامین مندائی است که با بعضی انگاره های عامیانه ای که در ادیان ابراهیمی در مورد شیطن و ملک طاووس وجود داشت در هم آمیخته شده  و یکسان سازی شده است. و امروزه یزیدیان بدلیل همین در ِآمیختگی عامیانه خود بعضا ملک طاووس و شیطن را یکی می دانند. این مسئله نیاز به نوشتاری مستقل دارد و در این مختصر نمی گنجد.    همچنین مندائیان، به ذبح پرندگان مختلف نظیر کبوتر و خروس مبادرت می ورزند که قربانی خروس در نزد آنها به آیین یاری شباهت دارد‌.  از دیگر شباهت ها می توان به رنگ سفید  لباس مندائیان و موبدان زردشتی و خرقه خاکساران اشاره کرد و ماجرا هنگامی جالب تر می شود که بدانیم مندائیان نیز به لباس روحانیون خویش سُدرا می گویند که شبیه به واژه سدره زردشتی است. شباهت دیگر و عجیب این است که در آیین مندائی فردی که بخواهد وارد جرگه روحانیت شود نمی تواند نقص مبرم در بدن خویش داشته باشد برای مثال شش انگشت داشته باشد (این مثال عینا در کتب آمده)  در رسائل خاکساران نیز فرد دارای نقص آشکار بدنی نمی تواند شیخ بشود.  از شباهت های دیگر می توان به روشن نگه داشتن آتش در هنگام مراسم تشرف به سلک روحانیت در بین مندائیان اشاره نمود. روحانیون مندائیان کنونی منکر ارتباط آن با آیین زردشتی هستند. ادامه...👇 @soltannasir
@soltannasir                  { باز سپید ۴ } ادامه...👇 مجوعه ای از شباهت هایی که بین بعضی آداب و رسوم و اعتقادات مندائیان و نحله های مغان شیعه و حتی آیین زردشتی ذکر شد فقیر را به این نتیجه می رساند که علی رغم تفاوت های آشکار در بعضی مسائل و گنوسی بودن، مندائیت کنونی یا یک ریشه مغانه دارد. یا اینکه باید بگوییم وجود اینهمه شباهت ناشی از داد و ستد بین مندائیان و مغان ایرانی در دوره حضور مندائیان در ایران است. و یا اینکه شق سومی را در نظر بگیریم و بگوییم اینهمه شباهت ناشی از حقایق مشترک آسمانی است که در هر دین و آیین و طریقه به گونه ای جلوه نموده است. فقیر با وجود پذیرش نظر سوم بر نظر دوم  نیز تاکید دارم. و نیم نگاهی ولو همراه با استبعاد به نظر نخست دارم. همه این شواهد آورده شد تا بگویم بدین خاطر است که بنده نظر بر این دارم که عقاب سفید(تمثل انُش اثرا) می تواند همان شهباز سپید در متون ایرانی باشد. 🔷 واژه شاه در زبان پهلوی به همین شکل شاه نبشته می شود. محققین زبان شناس ریشه آن را در واکه فارسی باستان 《خشایث》 و اوستایی  《xšathra》می دانند که با گذشت زمان به ریخت ساده‌تر شاه در زبان پهلوی و پارسی کنونی درآمده‌ است. جالب است که در فهرست اسامی ایزدان قوم کاسی که ساکن مناطق غرب ایران بودند. نام ایزد خورشید بالدار، (شاه، شَه) است. یعنی هر فردی 👈خورنَه داشته باشد وی 👈شاه است.(کتاب تاریخ و تمدن کاسی ها در بابل ص ۱۷۴) اینجا نوشتار باز سپید به پایان رسید در پاین تکمله ای مبتنی بر بعضی مطالب کتب گوناگون درباره باز و شهباز سپید خواهد آمد که اگر فردی خواست می تواند آن را نیز مطالعه نماید. اما عدم مطالعه آن خدشه ای به نوشتار بالا وارد نمی نماید. @soltannasir
@soltannasir      { تکمله ای بر نوشتار باز سپید ۱ } 🔶{باز مُرغی است خُجسته و رعنا و تُند. و هر چه آفریدگار در وجود آورد، نر بزرگ تر و تمام تر بُوَد از ماده، مگر باز که ماده بزرگ تر و خوبتر بود از نر. و در باز نخوتی باشد، چنان که ملوکان را. چشمی دارد، به تکبر نگرد حدقه ی وی زرد باشد. و آن چرخ و بَهله سیاه بود. بر سر کوه ها و درختهای عادی بُوَد یا بر دستِ ملوکان نشیند. صید به پای کند بیدار باشد و زیرک و پخته و خام خوار. وی را از گَرد و دود نگه باید داشت. اگر عُقاب با وی گُشنی کند چرخ از خایه آرَد. اگر چرخ با وی گُشنی کند، بَهله آرَد از خايه. و فی الجمله مُرغی وفادار است که صید گیرد و باز آوَرَد. شنیدم که سلطان مسعود نزدیک بِهستون بود، تَذَروی بدید. گفت «کاشکی بازی بودی تا این تَذَرو را بگرفتی!» از تقدیر آفریدگار، بازی درآمد و بر دست وی نشست. آن باز را گرامی داشتی. روزی، به شکار رفت. باز را با خود ببُرد بادی عظیم برآمد. باز آواره شد. سلطان بازگردید - دلتنگ. بعد از سه روز، سلطان بر در سراپرده بود. باز از بالا درآمد و بر دستِ سلطان نشست. مقصود آن است که اهتدا دارد و زیرکی و چابکی و وفاداری‌. و هرچند که سپیدتر بُوَد، نیکوتر بُوَد و هنر وِی به سرگین بدانند: چندان که دورتر بیندازد، قیمت وی بیشتر بود. }(کتاب عجایب نامه محمود همدانی صص ۲۷۸ و ۲۷۹ ) پ ن: این حکایت بدین خاطر نقل شد تا حضور شهباز سپید در منطقه بیستون کرمانشاه نشان داده شود. سلطان یاد شده هم احتمالا یا سلطان مسعود غزنوی بوده یا سلطان مسعود سلجوقی! 🔷{باز از همه جوارح متکبر باشد و خلق او نیک باشد و به زمین ترکستان (دشت های اوراسیا) باشد و گویند باز الا ماده نبود و نر از نوع دیگر باشد یا زغن باشد یا شاهین یا غیر آن و از برای این معنی باز را اشکال مختلف باشد و خوب تر باز آن بود که فراز وی غالب باشد. و فربه تر بود و نیکو صورت تر و دلیرتر. آسان بود او را رام کردن. و در اخبار هارون الرشید از وی آورده اند که یک روز بازی اشهب (که سپیدی آن بر سیاهی غالب باشد) را رها کرد. باز در هوا رفته و ناپدید شد. از وی نومید شدند. بعد از زمانی از هوا در افتاد بر چیزی متشبث بر شکل ماهی یا ماری. رشید بفرمود با دانشمندان را جمع کردند که پرسید هیچ شما را معلوم هست که در هوا سکان باشند؟ مقاتل :گفت یا امیرالمؤمنین! از جد تو عبدالله عباس روایت کنند که هوا معمور است به خلق بسیار از آن بر شکل حیات حیوانی هست او را پر باشد و او را باز اشهب 👈عدو باشد. رشید بفرمود تا طشتی بیاوردند و آن را در آن جا نهادند حیوانی بدان صفت بود. بفرمود تا مقاتل را جایزه دادند. }(کتاب عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات قزوینی به کوشش یوسف بیگ باباپور و مسعود غلامیه ص ۶۱۳) پ ن : این حکایت بدین خاطر نقل شد که ماجرای شکار مار پردار توسط باز اشهب، مشابه همان چیزی است که در نسک بندهش نقل شده است. اینکه چنین حکایتی واقعا از ابن عباس نقل شده باشد به نظر محل تردید است. بنده چیزی نیافتم. البته شاید کوتاهی از بنده باشد‌. 🔶 اما توجه به اینهمانی وارغنَ اوستایی با شهباز سپید در کلام های یارسان، مطلبی نیست که تنها نظر بنده باشد. پیش از فقیر، جناب طیب طاهری محقق آیین یاری نیز در کتاب خویش تاریخ و فلسفه سرانجام بدان اشاره نموده اند. به فقرات زیر توجه نمایید : 👇 {آخرین مقام و منصب یعنی هفتمین و عالی ترین مرحله تشرف برای یک سالک میترانی مقام پتر یا پدر و پدر پدران بود که همین لقب را عیسویان همچون سایر مراسم میترانی از میترائیسم اقتباس کردند که این مقام در آیین میترانی مقام پتر یا پدر با نسبت عقاب نشان داده شده است، این امر یعنی پرستش عقاب از روزگاران بسیار کهن در بین النهرین رواج داشته به طوری که نقل است داریوش هخامنشی عقاب و شیر را می پرستید که عقاب شاه پرندگان و شیر سلطان جانوران است. در بینش یاری نیز این مهم به شکلی زیبا نمود پیدا کرده است به این صورت که جلوۀ اعظم حقیقت و یا قدرت مطلق توسط شاهباز یا همان عقاب نمودار میگردد و در جای جای کتاب سرانجام به آن اشاره شده است و در فرهنگ ایران باستان فره است که از جمشید به صورت مرغ وارغن جدا میگردد و ارغن نام دیگری از مرغ سئن است که نمودی از عقاب می باشد و وقتی به کسی روی می آورد او را به شهریاری و قدرت می رساند، همانگونه که فریدون فر شهریاری را از وارغن میگیرد. در اوستا وارغن شهریار مرغان است که در شاهنامه سیمرغ میباشد در بینش یارسان عقاب یا شاهباز نمودار حضرت حق و نهایت کمال است. قه له م می فرماید: نییه ت په ی کامین حاسلا ئه رجو وه شیاره زیگم شابازمان مه يو یا کاکا ردا در بند ۱۵۹ از کلام دوره شاه خوشین می فرماید: نه و شه قه ی شه هبال شه هباز سفید بروز کردش زات نه دانه ی ئومید  } ادامه...👇 @soltannasir
@soltannasir      { تکمله ای بر نوشتار باز سپید ۲ } ادامه...👇 {یا در کلام دوره دامیاری آمده که پیر بنیامین دامیار است و در اعصار مختلف دام گسترانی می کند تا شاهباز را به دام اندازد (یعنی ظهور حضرت حق را شکل دهد، در دوره دامیار دامیار) - ئه حمه د در بند ۷ از کلام دامیار  می فرماید: دامش بی زووال، دامش بی زووال دامیار بنیامین دامش بی زووال نینا ته نه نش نه وه ره و شاهبال شه هبازیش گرته ن خواجای یار که مال}(کتاب تاریخ و فلسفه سرانجام طیب طاهری صص ۴۴ و ۴۵) پ ن۱: این مطلب جناب طیب طاهری که داریوش هخامنشی عقاب و شیر می پرستید مستند و علمی نیست. وی در کتیبه های خویش خود را پرستنده بغ بزرگ اهورامزدا می دانسته است. حتی در میان رودان نیز که از ایزدان خویش بُت و تمثال می ساختند. پرستش حیوانات رسم نبوده است. بعضی موجودات ترکیبی هم که در هنر کاسی های ایرانی و تخت جمشید و در بابل و آشور دیده شده موجودات محافظ کاخ ها بودند و هرگز ایزد مورد پرستش این مردمان نبودند. پ ن ۲ :اینهمانی وارغنَ با سیمرغ از نظر ما مردود است و از نظر بخش زیادی از ایرانشناسان هم محل تردید است. البته هستند افرادی که سیمرغ را با عقاب یکی دانسته اند‌. 🔷بندهایی از اوستا که به مرغ وارِغنَ اشاره می نماید : 👇 {۳۳: به شهریاری او (جم)، نه سرما بود، نه گرما، نه پیری، نه مرگ و نه رَشکِ دیوآفریده. اینچنین بود پیش از آن که او دروغ گوید؛ پیش از آن ها که او دهان به سخن دروغ بیالاید. ۳۴: پس از آن که او به سخن نادرست دروغ دهان بیالود، فَرّ آشکارا به کالبد مرغی از او بیرون شتافت. هنگامی که جمشید خوب رَمه دید که فَرّ از وی بگسست، افسرده و سرگشته همی گشت و در برابر دشمنی [دیوان]، فروماند و به زمین پنهان شد. ۳۵: نخستین بار فَرّ بگسست؛ آن فَرّ جمشید، فرّ جم پسر ویونگهان به کالبد مرغ وارِغنَ به بیرون شتافت. این فَرّ [از جم گسسته] را مهر فراخ چراگاه_[آن] هزار گوش ده هزار چشم_برگرفت. مهر شهریار همه سرزمینها را می ستایم که اهوره مزدا او را فره مندترین ایزدان مینوی بیافرید. ۳۶: دومین بار فَرّ بگسست، آن فَرّ جمشید، فَرّ جم پسر ویونگهان به پیکر مرغ وارِغنَ به بیرون شتافت. این فَرّ [از جم گسسته] را فریدون پسر خاندان آبتین برگرفت که پیروزترین مردمان بود. ۳۷: آن که آژی دهاک را فرو کوفت؛ [اژی دهاک] سه پوزه سه کله شش چشم را، آن دارنده هزار [گونه] چالاکی را، آن دیو بسیار زورمند دروج را، آن دُروَندِ آسیب رسان جهان را، آن زورمندترین دروجی را که اهریمن برای تباه کردن جهان اَشه به پتیارگی در جهان اَستومند بیافرید. ۳۸: سومین بار فَرّ بگسست، آن فَرّ جمشید، فَرّ جم پسر ویونگهان به کالبد مرغ وارِغنَ به بیرون شتافت. این فَر [ از جم گسسته ] را گرشاسپ نریمان برگرفت که ـ بجز زرتشت ـــ در دلیری و مردانگی زورمندترین مردمان بود. ۳۹... که زور و دلیری مردانه بدو پیوست. ما آن دلیری بر پای ایستاده ،ناخفته، در بستر آرمیده و بیدار، آن دلیری به گرشاسپ پیوسته را می ستاییم. }(کتاب اوستا ترجمه جلیل دوستخواه جلد نخست، بخش زامیاد یشت صص ۴۹۰ و ۴۹۱ ) و ...👇 {۱۹: بهرام اهوره آفریده، هفتمین بار به کالبد 《وارغن》که [شکار خود] را با چنگالها بگیرد و با نوک پاره کند، به سوی او پرید... ....وارِغنَ که در میان پرندگان، تندترین و در میان بلندپروازان، سبک پروازترین است... ۲۰: در میان جانداران، تنها اوست که خود را از تیر پران_اگر چه آن تیر، خوب پرتاب شده و در پرواز باشد _تواند رهانید. اوست که سپیده دمان، شهپر آراسته به پرواز در آید و از بامدادان تا شامگاهان به جست و جوی خوراک برآید... ۲۱: اوست که در تنگه های کوهساران [شهپر] بپساود، که بر ستیغ کوهها [شهپر] بپساود، که در ژرفای دره ها و بستر رودها [شهپر] بپساود، که بر شاخسار درختان [شهپر] بپساود و به بانگ مرغان گوش فرا دهد. [بهرام اهوره آفریده،] اینچنین پدیدار شد. و...👇 {۳۴: بهرام اهوره آفریده را می ستایم. زرتشت از اهورامزدا پرسید: ای اهوره مزدا ! ای سپندترین مینو! ای دادار جهان استومند ! ای اشَوَن ! اگر من از جادویی مردمان بسیار بدخواه آزرده شوم، چاره آن چیست ؟ ۳۵: آنگاه اهوره مزدا گفت: پری از مرغ 《وارغنَ》 ی بزرگ شهپر بجوی و آن را بر تن خود بپساو و بدان پر، [جادویی] دشمن را ناچیز کن. ۳۶: کسی که استخوانی یا پری از این مرغ دلیر با خود داشته باشد، هیچ مرد توانایی او را از جای بدر نتواند برد و نتواند کُشت. آن پر مرغکان مرغ بدان کس پناه دهد و بزرگواری و فَرّ بسیار بخشد. } (اوستا ترجمه جلیل دوستخواه بهرام یشت) پ ن  :  سه خورنَه (خُرَّه) جدای شده از جمشید که هر سه به پیکر مرغ وارغن می روند. بر طبق متون پهلوی خُرَّه موبدی و شاهی و جنگاوری است. پایان @soltannasir
🔶خورشید بالدار  بر روی یک کلاه خود مفرغی متعلق به تمدن کاسی ها که در هر طرف آن ماری با سه سر دیده می شود. شاید این دو مار همان جوزهرین (راس و ذنب) در اخترگویی باشند. 🔷خورشید بالدار یافت شده در شوش خوزستان  متعلق به تمدن ایلامی ها در هزاره دوم پیش از میلاد @soltannasir
@soltannasir           { مغان شیعه کیستند ۱ } تقریبا اکثر آنچه که فقیر برای خوانندگان خویش می نویسم به نوعی با دوره پیشا آخرالزمان و آخرالزمان و مسائل پیرامونش به نوعی ارتباط دارد. گاه در لابه لای نوشتار خویش به ارتباطش با آخرالزمان، مستقیما اشاره نموده ام . گاه اشاره ای پنهانی و مبهم نموده ام و گاه اشاره ای نکرده ام و با خود اینگونه فکر کردم که روزگار شاید فرصت بدهد تا بنویسم که متاسفانه معمولا روزگار بر وفق مراد نبوده و در بیشتر موارد هیچ گاه موفق به نوشتنش نشدم. نوشتار بالا در مورد باز سپید رویکردی نسبتا علمی داشت که با تغییراتی می تواند یک نوشتار آکادمیک در حیطه تاریخ ادیان  و اسطوره شناسی تلقی شود. اما هدف از نوشتار بالا آشنایی با مسئله پیرامون شهباز سپید بود تا کار را به اطلاعات غیر آکادمیک و رازورزانه بکشانیم. بنابراین آنچه در این بخش از نوشتار می آید رویکردی غیر آکادمیک دارد و کاملا جنبه باطنی دارد و در اکثر جاها نمی توانم برای آن سند بدهم. برای این مهم ابتدا باید یک سری مقدماتی بنویسم. این مقدمه بسیار طولانی است و برای اولین بار توضیحات نسبتا جامعی در مورد یافته های خویش تقدیم خوانندگان می نمایم.  نخست 👈مغان شیعه دقیقا کیستند؟! ابتدا باید اینگونه بنویسم و توضیح دهم که ما یک سری طریقه ها و آیین ها در جهان اسلام و به طور خاص تشیع داریم که یک ریشه 👈مغانه هم دارند. می توان به طریقه های فتوت و خاکساریه و بکتاشیه و .... اشاره نمود. از مذاهب و آیین ها می توان به اسماعیلیه و یارسان و بعضی دیگر از جریان های علوی و غالی نظیر نصیریه و... اشاره نمود. خواننده گرامی توجه نماید این طریقه یا آیین ها ریشه مغانه قوی دارند. و هرگاه در نوشتار بنده منظور پیروان این طریقه ها یا آیین ها باشد یا مستقیما از طریقه و آیین نام میبرم یا می نویسم طریقت های مغانه شیعی. اما هر گاه به طور خاص سخن از مغان شیعه می نمایم منظور بنده لزوما اعضای رسمی و ظاهری این طریقه یا آیین ها و حتی رهبران و پیران و مشایخ و مسندنشینانشان نیست. چه بسا بعضی از این افراد بدلیل کمی دانش و باطن دار و دیده دار نبودن منکر این معانی هم باشند. ما را با این افراد کاری نیست.  این نکته ای است که باید بدان دقت نمایید. پس مغان شیعه دقیقا کیستند ؟! {مغان شیعه یک گروه و نحله و یک دسته نیستند. می توان آنها را از جنبه های مختلفی تقسیم بندی کرد. این طایفه مذاهب گوناگونی دارند. آنچه تاکنون دیده شده : 👇 ۱: طریقه مهری یا آیین مهری کهن ۲: زردشتی ۳: مسلمان ( شیعه جعفری مذهب ) ۴: یارسان ۵: علوی ۶: مسیحی وجه اشتراکشان اعتقاد به ولایت مطلقه شخص امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام و ولایت فرزندانش است. و بیش از توجه به فرزندانش دل در گروه خود حضرتش دارند. در میان فرزندان حضرتش تا آنجا که بنده دیده و یافته ام. حضرت شمس الشموس سلطان علی بن موسی الرضا علیه السلام و حضرت صاحب الامر عجل الله که خورشید حقیقی دوران ما هستند جایگاهی خاص دارند. که اگر فرد زیرک دقت نماید می تواند دریابد علت مورد توجه بودن خاص این دو امام معصوم چیست ؟! اینکه می نویسم گروهی از آنان طریقه مهری یا آیین مهری کهن دارند. علتش جایگاه خاص ایزد مهر در بینشان است و اینکه در گفتارشان رگه هایی از آیین های پیشا زردشتی دیده شده است. و هیچ گاه در سخنانشان از زرتشت علیه السلام چه به نیکی یا چه به بدی یادی نکرده اند. و به شدت با انجمن مخفی و سری مغان سنجان که پارسیان هند (زردشتیان هند) بخش ظاهریشان هستند دشمن می باشند. اینکه نوشته شده گروهی از مغان شیعه مسیحی، زردشتی و مهری هستند. معنی آن این است که فعلا اسلام ظاهری ندارند. یعنی ملتزم به نماز و روزه و شریعت حقه رسول الله صلوات الله علیه نیستند. اما اعتقاد به نبوت مصطفی صل الله علیه و ولایت مطلقه امیرالمومنین علیه السلام دارند. میزان محبت به امیرالمونین علی علیه السلام و فرزندانش در میان آنها شدت و ضعف دارد. بخش اعظمشان در نبردهای نهایی در صف حق خواهند بود و شاید عده قلیلی از اینها به صف دشمنان بپیوندند. و اگر ظهور مولانا صاحب الزمان عجل الله را درک نمایند اسلام ظاهری خواهند آورد. نشانی زیر را  مطالعه نمایید : 👇 https://t.me/soltannasir/2587 https://t.me/soltannasir/2588 نکته مهم : همانگونه که بالاتر نوشتم ما به غیر از مغان شیعه، انجمن مخفی مغان سنجان را نیز داریم که دو بخش باطنی و ظاهری دارند و اتفاقا با مغان شیعه دشمن و در تقابل می باشند. و البته طایفه مغان حی و حاضر باز منحصر به این دو نحله نمی باشد. ما مغان سکایی را هم داریم که در حوالی اویغورستان در چین در زیر زمین می باشند و یکی از بزرگترین سلسله جنبان های شرارت در جهان مادی ما هستند. ادامه ...👇 @soltannasir