eitaa logo
نوستالژی
60.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
4.7هزار ویدیو
1 فایل
من یه دختردهه‌ هفتادیم که مخلص همه ی دهه شصتیاوپنجاهیاس،همه اینجادورهم‌ جمع شدیم‌ تا خاطراتمونومرورکنیم😍 @Adminn32 💢 کانال تبلیغات 💢 https://eitaa.com/joinchat/2376335638C6becca545e (کپی باذکر منبع مجازه درغیر اینصورت #حرامم میباشد)
مشاهده در ایتا
دانلود
دهه ی َشصت اینا بهترین کیف های مدرسه بود ! هر روز با یه دستمال، خاک و کثیفی هاشو پاک میکردیم ! از دنیا فقط همین کیف رو داشتیم ❤️ یادش بخیر 🦋💜🦋💜🦋💜 https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
یادم هست آن قدیمتر ها، پدر بزرگم همیشه وقتی دو ساعت بعد اذانِ ظهر ، از سرِ کارش می آمد، به خانم جان می گفت : " غذایم را که می آوری ، نرو ... بنشین، بگذار غذا به من بچسبد ..." من هم که بی خبر از همه جا، عالَمِ کودکی بود و نافهمیِ کمالات ....! به خودم می گفتم : چه ربطی دارد "نشستنِ خانم جان و چسبیدنِ غذا به آقا جان ؟!" بزرگتر که شدم ، اوّلش در کتابها خواندم حسّی در دنیا هست به نامِ "عشق"... که بی خبر می آید و اوّلین نشانه اش ، تپشهای ناهماهنگ قلب است ... خواندم آدمها تنها ازراهِ چشمهایشان به دلِ هم نفوذ می کنند ، نه حرف اهمیتی دارد و نه بودنِ کسی که دلت را به تپیدن وامیدارد ... یک وقتهائی شاید ، آن غریبه ی آشنا ، هرگز قسمتِ آدم هم نباشد، ولی همان یک بار که ناغافل ، صیدِ مردمکهای بی قرارش می شوی، کافی ست برای هزار سال رؤیا بافتن و خواب دیدن ! اینها همه، مربوط به داستانها بود و کتابهای ادبیات ، تا آن روز که... اوّلین شعرم به نامِ نگاهِ تو به دنیا آمد ، "یارجان"...! همان "تو" که نه دارَمَت و نه ، نداشتنت را بلد می شوم ...! حالا دیگر خوب می دانم چیزی که آن وقتها باید به آقاجان می چسبید ، غذا نبود ... چشمهای خانم جان بود که "عشق" را در همۀ ثانیه های زندگی ، لقمه می گرفت و می گذاشت در تنورِ دلِ آقا جان... مهر خانم جان بود که باید به وجود آقاجان می چسبید... حالا خوب می فهمم "زنده بودن" ، بی آنکه دلت عاشقی را زندگانی کند ، به هیچ کجای نامِ آدمیزاد ، نمی آید ... 💜🦋💜🦋💜🦋 https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قدیم‌ترا رسم دنیا این نبود؛ شبا به عشق این می‌خوابیدیم که زودتر صبح‌شه هر وقت گشنه بودیم غذا می‌خوردیم هر جا خسته می‌شدیم می‌خوابیدیم تا دلمون می‌گرفت گریه می‌کردیم هیچی وقت نداشت زمان یه گوشه نشسته بود و تماشامون می‌کرد... شایدم منتظر بود که قد بکشیم و بهمون بگه بسه... حالا شماها بشینید و تماشام کنید! 🦋💜🦋💜🦋💜 https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
دفتر مشق یک دهه شصتی😃 🦋💜🦋💜🦋💜 https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
🌹🍃🌼🍃🌹 🌺زنی که صاحب فرزند نمیشد پیش پیامبر زمانش میرود و میگوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه. پیامبر وقتی دعا میکند ، وحی میرسد او را بدون فرزند خلق کردم.زن میگوید خدا رحیم است و میرود. سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید که بدون فرزند است. زن این بار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود.سال سوم پیامبر زن را با کودکی در آغوش می بیند. با تعجب از خدا میپرسد: بارالها، چگونه کودکی دارد او که بدون فرزندخلق شده بود!!!؟ 🌺وحی میرسد: هر بار گفتم فرزندی نخواهد داشت، او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. با دعا سرنوشت تغییر میکند...از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود... 🌺ميان آرزوی تو و معجزه خداوند، ديواري است به نام اعتماد.پس اگر دوست داري به آرزويت برسي با تمام وجود به او اعتماد کن. هيچ کودکی نگران وعده بعدی غذايش نيست! زيرا به مهربانی مادرش ايمان دارد. اي کاش ايمانی از جنس کودکانه داشته باشيم به خدا...ا 💜🦋💜🦋💜🦋 https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
🌸سـلام 💞صبحتون زیبـا 🌸امروزتون سرشاراز آرامش 💞لحظه تون سرشاراز 🌸عشق و موفقیت 💞آرزومـندم امـروز  🌸خــداوند 💞گره از مشکلاتتون بگشاید 🌸و برآورده کند 💞تمام خواسته های قلبی تون را 💜🦋💜🦋💜🦋 https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
کاش الان یکی از روزای تابستونیه دهه‌ی شصت یا هفتاد بود صبح زود بیدار میشدیم صبحانه میخوردیم کارتونمون میدیدیم بعدشم راهی کوچه میشدیم تا ظهر موقع ناهار با صدا زدنای مامان برمی‌گشتیم خونه🥺 🦋💜🦋💜🦋💜 https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
4978969288256.mp3
37.8M
بریم که شادباشیم‌ پیشنهاددانلود😍 آهنگ های قدیمی (طولانی) ✌مروری بر خاطرات✌ 🌺https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f🌺
یادتونه؟ یه زمان چقدر درگیر اینا بودیم عکس میگرفتیم و نمیدونستیم نتیجه اش چی میشه! خوب افتادیم توش یا نه؟! کیفیتش و نورش چطور شده نکنه اصلا ضد نور باشه و. چیزی معلوم نباشه یا اصلا ممکن بود که نگاتیو نور ببینه و کل عکسا بسوزه چه عروسی هایی که عکساش سوخت و عروس بدون عکس موند یادش به خیر قدیما ... 🦋💜🦋💜🦋💜 https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 افراد تحقیر کننده نقش چاقو را در هر محفلی دارند. زبانی به زهرآگینی تیغ‌های خارپشت دارند. شما هیچگاه از این‌ها تعریفی بدون نقص نمی‌شنوید. آنها همواره در هر صفحه‌ای سفید لکه‌ای سیاه پیدا خواهند کرد. 🌺 💜🦋💜🦋💜🦋 https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در اين ويدئو با طرز تهيه آشکِنو تره يا چوواش تره آشنا مي شويد. محلي ها در اينجا به اين سبزي که به صورت خودرو در فصل بهار و تابستان سبز ميشه چوواش ميگن، در شرق تر و مازندران با نام آشکنو ميشناسند، ماده اصلي چوواش تره همين سبزي محليه. حاج بانو به همراه مهربان خانم در روستاي زيباي نرگس لات منطقه سياهکل گيلان اين غذاي خوش مزه رو درست کردند. .سبزي محلي چوواش، برنج، تخم مرغ، سير، رب انار و نمک و فلفل سياه و زردچوبه مواد اصلي اين خورش خوشمزه است. 🦋💜🦋💜🦋💜 https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
🍃 ای کاش هنوز کوچه ها مثل قدیم بود... خیس بود و بوی نم میداد... ای کاش عطر یاس آویزون شده از خونه ها توی کوچه پس کوچه های شهر می پیچید؛ تا از بوی اونا سرمست بشیم و بی خیال دنیا... ای کاش خونه ها آنقدر سر به فلک کشیده نبود... همون خونه های حیاط داری بود که به پشت بوم ختم‌ میشد... ای کاش همه چیز همونجوری می موند... پاک.... صاف... و ساده...! 💜🦋💜🦋💜🦋 https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
⁉️ داستان چهارشنبه سوری به روايت شاهنامه 🔥 سياوش يكى از مظلومترين چهره هاى شاهنامه است كه وقتى زن پدرش سودابه ، به او دل بست هرگز به مكر نامادرى گرفتار نشد.. تااينكه اين جسارت به گوش پدرش كيكاووس رسيد و شديدا مورد خشم او گرديد ، سياوش از پدر خواست تا براى اثبات پاكى و بيگناهيش ازهفت تونل آتش گذر كند و اگر سالم بيرون آمد، آنرا دليل بى گناهيش بدانند . این آزمون آتش در آخرين سه شنبه سال انجامید و او سرفرازانه بيرون آمد ، به دستور پدر اين روز جشن ملى شناخته شد. وماهم واپسين سه شنبه را به ياد پاكى و انسانيت با پريدن از روى آتش جشن ميگيريم! چهارشنبه سوري تون مبارك🔥🎉 🦋💜🦋💜🦋💜 https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معلم مهربان،آقای پربونی با صدای زیبای پرویز نارنجیها 🦋💜🦋💜🦋💜 https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
...سياوش به پدر گفت که پاکدامن است و براى اثبات آن آماده است تا از تونل و راهرو آتش عبور کند. سیاوش گفت اگر من گناهکار باشم در آتش خواهم سوخت و اگر پاکدامن باشم از آتش عبورخواهم کرد. کزین سان بود گردش روزگار سیاوش سپه رابدانسان بتاخت      تو گفتى که اسبش برآتش بساخت زآتش برون آمد آزاد مرد      لبان پر ز خنده برخ همچو ورد چو بخشایش پاک یزدان بود      همه دشت پیشش درم ریختند بزاید شود بر جهان پادشا سیاوخش راتنگ در برگرفت      همه کام ها با سیاوش براند سه روز اندر آن سور مى در کشید سیاوش به تندرستى و چالاکى به همراه اسب سیاهش از آتش عبور کرد و تندرست بیرون آمد. این آزمایش عبور از آتش در بهرام شید (سه شنبه)آخر سال روى داده بود و از چهارشنبه تا ناهید شید(جمعه یا آدینه) جشن ملى اعلام شد و در سراسر کشور پهناور ایران به فرمان کیکاووس سور و شادمانى برقرار شد و از آن پس به یاد عبور سرفرازانه سیاوش از آتش همواره ایرانیان واپسین شبانه بهرام شید(سه شنبه شب)را به یاد سیاوش و پاکى او با پریدن از روى آتش جشن می گیرند. 🦋💜🦋💜🦋💜 https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
لاکچری پوشا دستا‌ بالا🙋‍♀😂 🦋💜🦋💜🦋💜 https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چندلحظه حال خوب خدمت شمارفقای همراه بادیدن‌ این کلیپ خاطره انگیز😍❤️ 🦋💜🦋💜🦋💜 https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
آهو و همسایه ها زمانی که هما از کار نیم ساعته حرکت و نظافت بدون و تنبله با طاق وارد شده بود بارها شنیده بودند که سید با خوشروئی و صفای یک عیسوی تمام عیار به او سلام کرده بود : - صبح شما بخیر! یا این که جواب سلام او را داده بود : - علیک السلام خانم تمام. حال امروز شما چطوری؟ آن گاه با گرمی و بشاشتی هر چه تمام تر برایش در فنجان چای یا شیر ریخته بود. ایّامی که شب ها را در اطاق می خوابیدند او حتی ابائی نداشت که رختخواب وی را نیز جمع کند. همه از هر چیز او خوشش آمده بود از این یک کار او بی آن که دلیلش را بداند باطناً نفرت داشت. برای او احساس حقارت می کرد. اما سیدمیران بی توجه به این احساس یا اعتراض زن از موقعیتی که او از مریضخانه برگشت مانند نوکری که پنهانی کشت عشق خانم است در این کار برای خود لذتی یافته بود. برادرهای هما که در اصل آدم خاموش و کم تشخّصی بودند، از آن جا که خانۀ خواهر برایشان پناهگاه بدی نبود راضی تر از آن بودند که در کار او، به جا یا نا به جا، نگهبانی بنمایند یا از وی ایرادی می گیرند. از این گذشته اصولاً چگونه چنین حقّی وجود دارد، وقتی که زَنَک به دیگری تعلّق داشت؟ در این میان فقط خالو کرم بود که به علّت مخصوص خود با او بی پرده تر حرف می زد. او را به کنایه ارمنی خطاب می کرد و بی آن که قصد و غرضش خیلی جدی باشد به باد مسخره اش می گرفت : - ارمنی ببین چه کلکی درآورده ای. حالا اگر یک روز این دندان ها را نسابی قرآن خدا غلط می کند؟ سید میران نیز در ظاهر با خالو کرم موافق بود لیکن به طور ضمنی از عمل زن حمایت و حمایت می کرد : - مسواک زدن در شریعت ما مـ ـستحبّ است. پیغمبر همیشه آن را به سحابه توصیه می‌فرماید. نظافت جزئی از ایمان است. خداوندگار عالم از فرعون که خطاکارترین بندگانش بود خوشش می آمد به این دلیل که ریش هایش را خار می کرد، و از این هما، که هر چه برایش صابون می خرم باز می بینم نیاز دارد. وقتی آهو این چیزها را می دید با همۀ طبع ساده پسند و بی تکلّفی که نمی توانست نسبت به وضعیت ظاهر خود خونسرد و بی قید بماند. این کار بدان معنی است که میدان رقابت را هر چه بیشتر برای حریف رند و مفت خوددان خالی بگذارد. روش آرایش او برعکس هما به طرز قدیم بود. ابروهایش را مثل پرکلاغ با وسمه مشکی می کرد و بهم می پیوست. چشمانش را سرمه می کشید و خال کنج لبش را که به قول همسایه ها به همۀ زیبائی هما سر بود پررنگ تر می کرد. بگوئی و نگوئی سرخابکی هم می مالید. و چرا نمالد؟ چرا نکند؟ مگر او زن نبود؟ مگر او دل نداشت؟ شوهر او که چشم باطن بینش کور شده بود زیبا می خواست ن هسیرت زیبا. اتفاقاً اگر کسی خوب در بحرش فرو رفت آهو از یک زیبای جاافتاده تری داشت که خطّ کوفی نسیت به نستعلیق دارد. اگر کمی استخوان بندی اش درشت بود این برای زن بود که می بایست فرزندان سالم و درشت بزید عیبی به شماره نمی رود. 🦋💜🦋💜🦋💜 https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
پیشترها به خاطر صرفه جوئی در هر چیزی تا آن جا که می توانم از دادن لباس های زیر به خیاط بیرون خودداری می کنم. اما این زمان، از وقتی که هَوو دار شده بود و به ویژه پس از کشف حجاب سلیقه اش تغییر پیدا کرده بود. عقیدۀ سیدمیران که همیشه در خِلال تمثیل ها و گفته ها بیان می کرد این بود که زن نباید پشت پاشنه اش را آفتاب ببیند، آهو هم که زن مطیع و باشرمی بود به پیروی از پندار شوهر شلوار دبیت حاج علی اکبری می پوشید که تا قوزک پایش. می آمد. دامن پیراهنش همیشه از بلندی روی زمین را جارو می کرد و این در میام زنان شهر بخصوص کردها رسم بود. اما چگونه ممکن بود همیشه باید بماند؟ هوویش پوشیدن شلوارهای بلند را ورافتاده و قدیمی می دانست. در عوض از پوشیدن شلوار مردانه اِبائی نداشت. تُنُکۀ چهارانگشتی او که وظیفه اش خیلی خلاصه شده بود با توردوزی های خوشباف حاشیه اش به تنهائی دفتری از رموز عشق بود. اصراری نداشت که برای پیراهن خود پارچۀ زیادی مصرف کند. زمانه نیز مانند این است که با این صرفه جوئی در امر کوتاه کردن پیراهن خانم موافق بود. آهو نیز خواه ناخواه از زمانه و هوویش که نقش و نمونۀ برجستۀ آن بود پیروی کرد؛ منتهی پیروی که با کتانت و احتیاط یک زن عاقل همراه بود. زیرا او مادر چهار فرزند کوچک و بزرگ بود و اگر نه از هر ## دیگر بلکه از آن ها می باید شرم داشته باشد. بچه های او همه چیز را می فهمیدند جز یک نیاز انسانی مادر را. وقتی که با پنهان نگه داشتن درد درونی و خونسردی ظلهری به آن ها می گفت به پدرشان می گویند که بیاید برای آن قند بشکند بهرام جواب می داد : بچه های او همه چیز را می فهمیدند جز یک نیاز انسانی مادر را. وقتی که با پنهان نگه داشتن درد درونی و خونسردی ظلهری به آن ها می گفت به پدرشان می گویند که بیاید برای آن قند بشکند بهرام جواب می داد : بچه های او همه چیز را می فهمیدند جز یک نیاز انسانی مادر را. وقتی که با پنهان نگه داشتن درد درونی و خونسردی ظلهری به آن ها می گفت به پدرشان می گویند که بیاید برای آن قند بشکند بهرام جواب می داد : - چه لازم کرده است که او بیاید، خودمان را شکست دهد، آیا کاری دارد؟ کاری ندارد، اما می خواستم او بیاید. آهر شما هم حقّی دارید مادرجان. مثل کیس آب گرم همه اش روی شکم این سلیطه چسبیده است و می ترسد اگر از پهلویش جنب بخورد باد او را ببرد – بعلاوه قند را او بهتر می شکند، ما خُردش نگاه کرد. بجای تک پوش های لاستیکی سابق، کفش پاشنه بلند را انتخاب کرد. زمانه که در این چیزها کلّی تغییر پیدا کرده بود روی او نیز تأثیر می گذارد. ولی آهو در همه کار یک چشمش به هما بود. تا آن جا که یک بار به تقلید او قصد کرد کار خود را کوتاه کند، همسایه ها دستش را گرفتند و نگذاشتند. نقره التماس کنان گفت : - حیف نیست ترابخدا عزیزکم که این نازنینی را به دست جلاد قیچی بسپاری؟! مردم آرزو می کنند چنین خرمنی داشته باشند و ندارند. خواهر شوهر او افزودن : - او را که می بینی سرش را آلاگارسون می کند کارش از جای دیگر خراب است، موخوره باید بکند. 💜🦋💜🦋💜🦋 https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸امشب براتون دعا میکنم ⭐️خدای بزرگ نصیب تون کند 🌸هرآنچه ازخوبی ها ⭐️آرزو دارید 🌸لحظه هاتون آروم ⭐️خوابتون شــیرین 🌸آسمون دلتون ستاره بارون ✨شبتون بخیر و خوشی✨ 🦋💜🦋💜🦋💜 https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f