eitaa logo
نوستالژی
60.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
4.7هزار ویدیو
1 فایل
من یه دختردهه‌ هفتادیم که مخلص همه ی دهه شصتیاوپنجاهیاس،همه اینجادورهم‌ جمع شدیم‌ تا خاطراتمونومرورکنیم😍 @Adminn32 💢 کانال تبلیغات 💢 https://eitaa.com/joinchat/2376335638C6becca545e (کپی باذکر منبع مجازه درغیر اینصورت #حرامم میباشد)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به پیشنهاد زیادتون‌ بازهم‌ قسمت‌ دیگه ای از آشپزی های این‌ خانوم پرتلاش چینی روگذاشتم. نمیدونم صرفاشغل خانوم بلاگریه‌ یاواقعاازاین‌ طبیعت بکرو زیبا و ازسادگی‌ محض این محیط نهایت‌ لذت و استفاده رومیبره‌ الاایهاالحال هرچی‌ که هست‌ همه جای دنیا زن‌ ها یه شکلن‌ زیبا،جسور،قوی وپرتلاش😎♥️ •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
8371363222806.mp3
4.04M
🛑📖 (تحدیر) جزء سی قرآن کریم ⏱زمان:۳۳دقیقه •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
50.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍 فروارد‌ کن برااونکه‌ باهم توبچگی اوشین میدیدین😍🌺 •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
بهترین گوشه ی دنیا خانه ایست که کودکی هایت میان باغچهٔ گل هایش نفس میکشد بهترین کاخ دنیا رو هم که برایت بسازند هیچ کجا خانهٔ پدریت نخواهد شد •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
روزی کسی به خیام خردمند که دوران کهنسالی را پشت سر می گذاشت گفت: شما به یاد دارید دقیقا پدر بزرگ من چه زمانی درگذشت؟ خیام پرسید: این پرسش برای چیست؟ آن جوان گفت: من تاریخ درگذشت همه خویشانم را بدست آورده ام و می خواهم روز وفات آنها بروم گورستان و برایشان دعا کنم و خیرات دهم و... خیام خندید و گفت: آدم بدبختی هستی خداوند تو را فرستاده تا شادی بیافرینی و دست زندگان و مستمندان را بگیری تا نمیرند تو به دنبال مردگانت هستی... بعد پشتش را به او کرد و گفت مرا با مرده پرستان کاری نیست و از او دور شد. همه ی ما باید ارزش زندگی را بدانیم و برای شـادی هم بکوشیم... •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جمعه ها یادآور مسعود روشن پژوه و سرکار گذاشتن بچه ها تو مسابقه محله است😀 •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
هیچی اندازه یه چای نمیتونه حال ادموخوب کنه. مخصوصا ازاون چای هاکه عطرقدیمارومیده •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
با هزاران وسیله خدا روزی می رساند ! مى نويسند سلطانى بر سر سفره خود نشسته غذا مى خورد، مرغى از هوا آمد و ميان سفره نشست و آن مرغ بريان كرده كه جلو سلطان گذارده بودند برداشت و رفت، سلطان متغير شد، با اركان و لشكرش سوار شدند كه آن مرغ را صيد و شكار كنند. دنبال مرغ رفتند تا ميان صحرا رسيدند، يك مرتبه ديدند آن مرغ پشت كوهى رفت، سلطان با وزراء و لشكرش بالاى كوه رفتند و ديدند پشت كوه مردى را به چهار ميخ كشيدند و آن مرغ بر سر آن مرد نشسته و گوشت ها را با منقار و چنگال خود پاره مى كند و به دهان آن مرد مى گذارد تا وقتى كه سير شد، پس برخواست و رفت و منقارش را پر از آب كرد و آورد و در دهان آن مرد ريخت و پرواز كرد و رفت. سلطان با همراهانش بالاى سر آن مرد آمدند و دست و پايش را گشودند و از حالت او پرسيدند؟ گفت: من مرد تاجرى بودم، جمعى از دزدان بر سر من ريختند و مال التجاره و اموال مرا بردند و مرا به اين حالت اينجا بستند، اين مرغ روزى دو مرتبه به همين حالت مى آيد، چيزى براى من مى آورد و مرا سير مى كند و مى رود. سلطان از شنیدن این وضع شروع به گریه کرده گفت در صورتی که خداوند ضامن روزی بندگان است و برای آنها حتی در همچنین موقعیتی می رساند. پس حاجت به این زحمت و تکلف سلطنت و تحمل آن همه گناه راجع به حقوق مردم و حرص بیجا داشتن برای چیست؟ ترك سلطنت كرد و رفت در گوشه اى مشغول عبادت شد، تا از دنيا رفت. •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
حال، دلتون، خوب،خوب،خوب ❣❣شبتون دلنشین ❣❣ •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‹ دیروز را رها کن ، از اهالی امروز باشˇ◡ˇ🌼 › 'صبح بخیر'🌝🌷 •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
یادش بخیر پول توجیبی مون رو می‌انداختیم تو قلک پس‌انداز شه که هرچه دوست داشتی باهاش بخریم. •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به پیشنهاد زیادتون‌ بازهم‌ قسمت‌ دیگه ای از آشپزی های این‌ خانوم پرتلاش چینی روگذاشتم. نمیدونم صرفاشغل خانوم بلاگریه‌ یاواقعاازاین‌ طبیعت بکرو زیبا و ازسادگی‌ محض این محیط نهایت‌ لذت و استفاده رومیبره‌ الاایهاالحال هرچی‌ که هست‌ همه جای دنیا زن‌ ها یه شکلن‌ زیبا،جسور،قوی وپرتلاش😎♥️ •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
8358353866167.mp3
7.5M
اشک من ✌مروری بر خاطرات✌ •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
47.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍 فروارد‌ کن برااونکه‌ باهم توبچگی اوشین میدیدین😍🌺 •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
⁉️ 🏛روزگاری در ایران نرخ‌ها به قدری ثبات داشت که اقلام با قیمت‌هاشان نامگذاری می‌شدند. مثلٱ به کاغذهای خط‌دار بزرگ می‌گفتند «کاغذ دهشاهی» و یا به آدامس خروس نشان هم «آدامس دهشاهی» می‌گفتند و یا کلوچه لاهیجان «کلوچه پنج زاری» نامیده می‌شد حتی آدمهای بی‌ارزش نیز با نرخ معروف خودشان «دوزاری» شناخته می‌شدند. •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
✨﷽✨ ✅اندازه نگه‌ دار که اندازه نکوست ✍همسایه نیازمندی داشتیم که روزی از مادرم کاسه‌ای نخود خواست. مادرم به او از منزل نخود داد، چون پدرم اختیار بخشش از منزل را به مادرم داده بود. 10 روز گذشت، باز آن زن برای نخود به خانۀ ما آمد و مادرم کاسه‌ای نخود به او داد. گفتم: مادر! این همسایۀ ما خیلی اهل اسراف است؛ یک کاسه نخود را ما دو ماه می‌خوریم ولی آن‌ها 1٠ روزه اسراف و تمام می‌کنند. مادرم گفت: پسرم! اشتباه فکر نکن، ما هر روز برنج می‌خوریم و آنان مثل ما برنج ندارند و هر روز آش می‌خورند. ما از روی میلمان غذای باب‌میل خود می‌پزیم ولی آنان از روی آنچه در خانه دارند، غذا درست می‌کنند؛ پس برنامۀ غذایی ما از روی میل ماست و برنامۀ غذایی آنان از روی آنچه در خانه دارند. درنتیجه ما اسراف می‌کنیم، نه آنان! •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از کارتونهای دهه هفتادی افسانه زورو 😍 •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
روزها گذشت. من دوچرخه‌ام را در زیرزمین خانه قایم کردم تا هیچ کس نتواند آن را بدزدد. مدادرنگی‌هایم را در جامدادی گذاشتم تا خدای نکرده گم نشوند. لباس‌های عیدم را در کمد گذاشتم تا دست هیچ‌کس به آنها نرسد. توپ فوتبالم را توی توری گذاشتم و به دیوار زدم تا هیچ‌کس آن را برندارد. عروسک‌هایم را در ویترین گذاشتم تا مبادا خراب شوند. روزها گذشت و سال‌ها گذشت. من از همه داشته‌های کودکی‌ام به خوبی مراقبت کردم اما نمی‌دانم کدام روز، کدام سال، چه کسی از کجا آمد و روزهای کودکی‌ام را برد؟ •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
انسانهای صادق به صداقت حرف هیچکس شک نمی کنند و حرفِ همه را باور دارند، انسانهای دروغگو تقریبا حرف هیچکس را باور ندارند و معتقدند که همه دروغ می گویند. انسانهای امیدوار همواره در حال امیدوار کردن دیگرانند، انسانهای نا امید همیشه آیه یاس می خوانند. انسانهای حسود همیشه فکر می کنند که همه به آنها حسادت می کنند. انسانهای حیله گر معتقدند که همه مشغول توطئه هستند، انسانهای شریف همه را شرافتمند می دانند. انسانهای بزرگوار بیشترین کلامشان، تشکر از دیگران است 👈ذات خودت هرجور باشه با همون چشم بقیه رو میبینی. پس به جای انتقاد اول باید ذات را درست کرد. •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
دور این یکی را بکش که خواجه محمدعلی آن را برداشت. وانگهی الان با اینکه قرارداد دارند مدتی است باو آرد نمی دهند. برای او هزار جور گربه می رقصانند. میگوئی این کارها بما نیامده است، من در حیرتم که تو چرا باید چنین حرفی بزنی. در این سال و زمانی و توی این شهر بزرگ یکی را به من نشان بده که اینکاره نباشد. یکی را به من نشان بده که فقط از دور و بر کسب نان می خورد. کسب فقط یک بار جوئی است که می تواند پوششی برای خلافکاری ها و بی قاعدگی های گروهی از مردم باشد. - آدم بهمین باریکه جوی بسازد بهتر است تا خود را در خطر گرفت و گیر و بی آبروئی بیاندازد. مگر تو چه نیازداری؟! - چه نیازی دارم، حق با توست. اما خبر نداری منی که اینجا روبروی نشسته ام همین حالا هفت و پنجاه تومان پول رایج ایران بدهی دارم. اگر حساب خرده های دیگر را هم سر جمع بیاورم سر به هزار می زند. روزی شش تومان خرج خانه ام است و دکان شقّ القمر بیشتر از پنج تومان در نمی آورد. از این، آهو مثل این که در هوا رها شده باشد، باشد. از روی یاس فریاد کوچکی کشید و گفت: - سید میران! چشمهای بیچاره زن که هیچ انتظاری از چنین خبر تلخی نداشت. دهانش نیمه باز و همه ی خطوط چهره اش ترسناک کور دورن او بود. مرد دوباره از سر گرفت: - بله، هفتصد و پنجاه تومان. و باید چال این قرض را از جائی یا بـ ـوسیله ای پر کرد. وگرنه منهم خوب میدانم سری که درد نمی کند دستمال نباید بست. تونیز فکر را مکن. خدا خودش کار ساز بندگان است. بتو قول میدهم تا آخر همین تابستان همه چیز بر وفق مراد ما شود. کلارا هم دیگر لازم نیست بمدرسه برود، به چه دردش می خورد. زندگی برای او مهمتر از هر چیز است. وظیفه پدر و مادر است که در وقت خودش پیش بینی همه چیز را بکند. درخت را اگر گل دادن آب ندهند میوه اش خوب شود. درباره ی آن کاری که گفتم، قبول می کنم که رشته ی ما نیست، اما تو بگو از کی کمتریم! این آقابرار- استغفرالله باید زبانم را گاز بگیرم که حاج آقا برار نگفتم- مگر همان آدم جُلُنبری نیست که پاچه ی چغا- سرخ زیردست ساجی پزی خود ما دکان گاو کشی داشت؟ آهو افزود: - حالا کارش به جائی رسیده است که ده شش دانگی پشت قباله ی دختر صمصام دیوان میندازد. خدا باو بیشتر بده. - خدا دودمانش را می دهد که مردم این ولایت را از هستی انداخت. خوب، اینرا خواستم بپرسم که کار این آدم از کجا بالا گرفت؟ البته اولش را میگویم نه الان که چهل پارچه آبادی دارد. - قاچاق تـ ـریاک، اینرا همه می دانم. - صد رحمت بآن شیرت! قاچاق تریام که یک به صد نفعش بر جیب است. بقول تو همه هم می دانم که او اموالش را از راه نامشروع یا خلاف قانون می آورد و هر روز هم بر آن میفزاید. اما دزدِ نگرفته پادشاه است. اصلاً تو اینرا بمن بگو، در مملکتی که پایه اش بر اجحاف و تجـ ـاوز و غصب و غارت گذاشته شده است، هیچ چیز دلیلی ندارد، کار تولیدی بزرگش دروغ و خراب شده است، نه شرع می شناسد و نه قانون؛ رشوه خواری، حق کشی، کاغذبازی و پاپوش دوزی مثل کچلی تا توی ابرویش پایین آمده است، درستکاری و رفتن از راه راست چه معنی دارد؟ عزیزعلی قصاب است بجای گوشت گوسفند گوشت به مشتری می دهد. قهوه چی است از تامینات حقوق می گیرد. مدیر مدرسه یا صاحب قُشَن است شاگردها یا سربازهایش را در خانه بعملگی وا می.گلکار شهرداری است تخم گل میفروشد. تاجر است تا آنجا که راه غارت در باز است چهار اسبه پیش می تازد و وقتی که به بن بست رسید خود را به اِفلاس می زند تا پول مردم را بالا بکشد. هر کشه ی رو به خود است. همه برای هم میزنیم و خدا هم برای همه. و در این میانه آن کسی که باید از آب گل آلود هرگز دستش خالی بر نمی آید. یکی شر عدلیه است، دیگری دلّال کرسی نمایندگی. دولت های دولتی بدتر از زمان های پیشتر به تیول شده است. نمیپویم کاری یا ظرافت اخلاقی کلی در وجود ما مردم اکسیر اعظم شده است. با همه ی احوالی که باد مهلک و متعفّن استبداد همه ی گلهای معطر این بـ ـوستان را زرد و پژمرده کرده یا از ریشه سوزانیده، بقول کربلائی عباس مرحوم، مانندهمیشه باز عده مردمان خوب بر بد میچربد.اما این نیز هست که خوبها کلاهشان پس معرکه است. •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
اینها نعوذبالله مانند علی در دوره خانه نشینی یا باید از فساد دستگاه و تباهی خون بخورند و دم برنیارند یا خودشان هم همرنگ جماعت گردند.چرا یک راه دیگر هم هست بازی با دم شیر و رفتن به کام مرگ.آیا دلت میخواهد. شوهر تو هم کله داشته باشد؟پس اگر نه بهتر است همان حرف خودمان را بزنیم. -بله میدانم و زن بیچاره اش هاجر علیل شد از بس که بیخ صندوق خانه نشست و شب و نصف شب در هاون سنگی این ماده جهنمی را کوبید.گرد جوهر سیـ ـنه اش را مجروح کرده است.روزبروز رنگش زرد و حالش زارتر می شود.چشمهایش از. آدم حلالیت میطلبد و این مرد حریص هیچ چیزش غم نیست.اگر راست میگوید لازم نیست سالی دو مرتبه به زیارت کربلا و مشهد برود یا باغ بالا و آسیاب پایین بخرد برود زنش را معالجه بکند.اگر فردا مرد و بچه هایش بی سرپرست ماندند چه خواهند کرد. کرد؟جواب خدا را چه خواهد داد؟ سید میران پیشانی از اثر سردرد چین داد.معلوم بود که نیاز به حفظ کامل دارد.بعدازظهرهای تابستان را او همیشه میخوابید.میان زن و شوهر آنگاه صحبتهای آهسته تری شروع شد.از قرار معلوم او یعنی سیدمیران قول یک قواره اطلس با کرم داده است. بود که پیش کسی حرفی به زبان نیاورد آهو با همه ترس و تشویشی که از کار تازه شوهر در دل احساس میکرد دلیل نداشت که قانع نشود. دیگر، آنها نیز برای خود بار زندگی را می بستند. شوهرش ضمنی باو وعده داده بود که برای کلارا واسائل خرید. این امید خوشی بود اما نمی تواند غم تازه ای او- مهم غرض باری ظوهر- را از یادش ببرد. این خبر رسیده بود که بر روی زخم قدیم او فرود میامد. آیا نتیجه گشاد بازیها و خاصه خرجی های سید میران در راه هما و کار همه رنگ و گروه او غیر از این چیز دیگری است؟ این آشی بود که خود مرد آشپزیش را کرده بود. هر روزی که زن خوش سلیقه ای پری پیکر، که گوئی آسمان سوراخ شده و او از آن پایین افتاده است، از بازار برمیگشت و بسته تازه ای زیر بغـ ـل داشت انگاری تیکه ای از گوشت تن آهو را می کندند و میانداختند. درد در دل او می پیچید و بروی خود نمیاورد. یا وقتی در خیک روغن را باز می کند تا چنگال درست کند انگار بیخش از آب بود! آهو درباره ی شخصی که شوهرش در صندوق آمادگاه قُشَن داشت از وی پرسید. - اهوهوه! تو حرف کی را میزنی؟ که جنگ اول کشته شد. مثل کاسه تلیت کارگران دکان هنوز وسط دور نیامده بلعیده شد. پس نگفتی از کجا آوردم آن طلاها را برای او خریدم؟ با اینوضع و ترتیب آیا ممکن است برای همه ی این غمها پایانی باشد؟ آیا میشد روزی که سید میران از خواب سنگین پنج ساله بیدار شد؟ اگر جواب نمی‌دهم نمی‌خواهم مثبت باشد، آیا این موضوع چه دلیلی داشت؟ آیا آن روز آفتاب از سمت مغرب زده بود که چگونه کاری کرده بود؟ و آیا حرفها و ناله های او که بویش میامد نشانه خونی بر بیداریش نبود؟ اگر راست است که در جهان چراغ هیچکس تا سحر نسوخته است و هر چیزی آغاز و پایانی دارد پس بدون روشنایی ضعیفی که از روزن دل سید میران تابیده پایان کار هما بود. شکایت های او از مغز کوچک و دل بزرگ هما حد و حصری نداشت. منتهی می بایست فرصت بهتری بچنگ آورد و یکی از آنها را از وی بیرون آورد. می گفت: - هشتاد و هفت تومان پول چرخ خیاطی روی دستم گذاشته، حالا که ماشین مثل قرآن در خانه همینطور بی مصرف جائی را اشغال کرده است، اولی را به اسم این سروصدا می کند می کند! این یکی را به بهانه ی آن پارچه را جمع کند، نخ را میبرد، میخواهد بفروشد. بشما که پنج نفر هستید و هزار جور خرج لازم دارید روزانه پانزده قران و باو که یکنفر است دو تومان می شود می دهم و تازه ظهر که سر میرسم می بینم باید بروم از بازار چیزی بخرم یا بناچار هر دوی ما ناهار گرسنه بمانیم. این موضوع بیشتر از هر کارش مرا کوک کرده است. تو بهبچه هایت سرگرم هستی و او به بازار رفتن و خرید کردنهایش. درویش دم از علی می زند و این زن نازک سلیقه دم از پول. گلابی میوه ی شیرینی اما افسوس است که درختش رمق زمین را می گیرد. هر چه فکر میکنم نمیدانم با چه زبانی او را نصیحت کنم. •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
🦋ڪلید آرامش 🦋جایے در پس افڪار توست 🦋هر شب ڪہ 🦋چراغ ها را خاموش میڪنے 🦋با اندیشیدن بہ رویاهایت 🦋ڪلید آرامش را روشن ڪن! ❣شبتون بخیر❣ •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f