eitaa logo
نوستالژی
60.6هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
4.8هزار ویدیو
1 فایل
من یه دختردهه‌ هفتادیم که مخلص همه ی دهه شصتیاوپنجاهیاس،همه اینجادورهم‌ جمع شدیم‌ تا خاطراتمونومرورکنیم😍 @Adminn32 💢 کانال تبلیغات 💢 https://eitaa.com/joinchat/2376335638C6becca545e (کپی باذکر منبع مجازه درغیر اینصورت #حرامم میباشد)
مشاهده در ایتا
دانلود
نوستالژی
#سرگذشت #برشی_از_یک_زندگی #گلاب #قسمت_سیوسه نگاهم رفت سمت الوند که خیره حلیمه بود و حتی پلکم نمیزد
مامان عصبی بازومو گرفت و تکونم داد + درست حرف بزن گلاب دیوونه ام کردی .. _درستش اینه من میشم زن الوند مامان ..میشم زن الوند و فرخ لقا و رو به خاک سیاه میشونم ..مگه همین و نمیخوای ... مامان یک قدم رفت عقب و گلبهار مات شده به من نگاه میکرد _ این همه نفرت تو چشمات..از کجا اومده؟! + انتقام ارسلان و ازشون میگیرم مامان .. _تو غلط کردی دختر .. میخوای بیچارمون کنی . + مامان تو بیچارمون کردی وقتی شدی ص*غه ارباب .. ما که داشتم زندگیمونو میکردیم تو بدبختمون کردی... _ من برای شما ها اونقدر جون کندم + مگه ما گفتیم بکن .. مگه ما گفتیم بشی سوگلی ارباب تا فرخ لقا از عصبانیت بخواد.... ادامه حرفمو خوردم و مامان سری به نشونه منفی تکون داد _بشکنه دستم که نمک نداشت .. بشکنه.. سری تکون دادم + حالا که شده .. دیگه نمیشه تغییرش داد اما .. من میشم زن الوند از اتاق زدم بیرون و مامان دوید دنبالم اما توجهی بهش نکردم ... اونا زندگی خودشون و میکردن و منم زندگی خودم و ... **** تو حیاط کنار حوض وایستاده بودن و داشتم برگای روی اب و میگرفتم هوا سرد شده بود و لباسمو بیشتر دور خودم پیچوندم . چشمم به اتاق فرخ لقا بود قرار بود الوند بره و با ارباب و فرخ لقا حرف بزنه ناریه رو ایوون نشسته بود و داشت به من نگاه میکرد . انگار میدونست چیزی تو سرم میگذره. نیم ساعتی گذشت و خبری ازشون نشد .حوض تمیز شده بود و مجبوری رفتم سمت مطبخ تا اونجا کمک کارا بدم . فرخ لقا رو بیچاره میکردم .. اگه میشدم زن الوند کاری میکردم که فرخ لقا روزی هزار بار ارزوی مرگ کنه .. تو مطبخ مشغول کار بودم که بهجت اومد تو + گلنسا ..گلنسا خاتون _ چی شده دختر؟ +گلنسا خاتون بیا ببین چه دعوایی شده .. اسم دعوا که اومدم تندی نگاهم کشیده شد سمت بهجت .گلنسا رفت بیرون و بقیه هم دنبالش خواستم برم که قدسی جلومو گرفت _کجا ؟ +به تو چه؟ تو خر کیی که بخوام بهت جواب پس بدم ... _ هنوز مادرت ادبت نکرده + گمشو برو کنار قدسی ..نزار کاری کنم از مطبخم پرتت کنن بیرون بعد مجبوری بری به اسبای اسطبل سرویس بدی .. _ ببند دهنتو دختره خیره سر ..خودم یک روز تو خواب میکشمت + باشه حالا گمشو اونطرف از هر جا میخواسم برم جلومو گرفته بود بقیه هم که رفته بودن بیرون و کسی تو عمارت نبود . _ داد و بیداد راه بندازم برات بد میشه ها . پوزخندی زد و گفت + توله سگم واسه ما ادم شده داد بیداد راه بنداز ببینم .. _باهش خودت خواستی .. شروع کردم به جیغ و داد کردن و دونه دونه همه برگشتن تو عمارت گلنسا اومد جلو و گفت _قدسی چیکارش داری + من کاریش ندارم گلنسا ..این توله دم دراورده .. دختر همون گلبانوعه دیگه..._اسم مادر من و به دهنت میاری قبلش دهنتو اب بکش پاپتی .. دست قدسی رفت بالا که گلنسا داد زد + چخبرتونه..قدسی .. با نفرت نگاهم کرد و گفت _نکشمت اسمم قدسی نیست +منم تا پس فردا از این مطبخ پرتت نکردم بیرون گلاب نیستم ... گلنسا باز داد زد + بسه گلاب بیا برو بالا ..فرخ لقا کارت داره رفتم سمت در مطبخ و زدم بیرون هوای تازه که خورد بهم نفسی کشیدم .درسته سرد بود اما خیلی بهتر از اون زیر زمین نمور و خفه بود... رفتم سمت عمارت خان و الوند کنارش مامان و فرخ لقا وایستاده بودن سلامی کردم و رو به روشون وایستادم که خان گفت + بیا اتاق من گلاب خان رفت تو اتاقش و منم پشت سرش رفتم حدس زدن اینکه میخواست راجب چی باهام حرف بزنه اصلا چیز سختی نبود در و بستم و وایستادم جلوش . _الوند تو رو از گلبانو خاستگاری کرد . خبره نگاهم میکرد که فقط سر تکون دادم _ فرخ لقا راضی نیست تو دلم گفتم به نفعشه راضی بشه... _ نظرتو چیه؟ +مامانم چی گفت از اینکه سرخ و سفید نشدم و از خجالت اب نشدم متعجب نگاهم کرد _ مامانت ظاهرا راضیه .نظر خودت چیه؟ +مشکلی با این موضوع ندارم ... چشماش گرد شده بود که توجهی نکردم... اول و اخر باید این مسئله پیش میومد و منم باید میشدم زن الوند چرا الکی خودم و بقیه رو میپیچوندم ... _پس مشکلی نداری؟ +نه _ فکر میکردم مخالفت کنی جوابی ندادم که کلافه گفت + در هر صورت فرخ لقا مادر الونده و خودت میدونی با گلبانو دشمنه ... سر تکون دادم... +ازدواج شما دردسر بزرگی میشه اما الوند خیلی مصره و اصرار داره ... باز جوابی ندادم که گفت +با اینحال اگه بازم نظررتون همینه من ممانعتی نمیبینم .اما اینم باید بدونی ترنج یک مشکل خیلی بزرگ تر از فرخ لقاس برات ... _ترنج +من با پدرش حرفامونو زدیم .چه تو بخوای چه نه میشه زن عقدی الوند _ میدونم + اگه میدونی پس مشکلی نیست دختر با مادرت صحبت میکنم. _فقط یک چیزی +چی _من میخوام که زن اول الوند باشم . خان نگاهم کرد و بعد چند ثانیه مکث سر تکون داد +باشه ادامه ساعت ۱۶ عصر •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f