فاضل تونی میگوید :
که غروب آفتاب روز عاشورا بعد
از سوختن و غارت کردن ،
خیمهها و زنان و طفلان و متفرق شدند ..
آن زنان بی سر و سامان در آن بیابان ، زینب
خاتون هر یک را در گوشهای جمع نمود و هوا ،
تاریک شد و شب شد ، چون در صدد اطفال
برآمدند دیدند که یک طفل کوچک حسین
نیست ، در میان اسرا ..
هر چند در آن تاریکی صدا کردند و گریه کردند ،
دیدند صدایی نمیآید ، تا کسی از میان
لشکر صدا کرد که ، طفل کیست که در میان
کشتگان مینالد ؟
چون رفتند بر سر او رسیدند دیدند که
نعش پدرش را در بغل گرفته و یک دسته
خود را به زیر نعش فرش کرده ، و یکی بر
بالای او گذاشته بر او مینالد و گویا آن
طفل رقیه سه ساله بود ..
او را برداشتند به خیمهگاه آوردند ..
[ اسرار الابتلا ، کزازی ، ص٣٥٢ ] .
#فور .
برو بچه هایی که تلگرام دارید ..
https://t.me/toraab_110
خفن حمایت شون کنید ؛
ارزش دنبال کردن داره .. 🌿