شیخ السکوت ؛
سحر هجدهم و حال دلم ملتهب است ، یا رب ، ای کاش نیاید سحر روز دگر .. :) [ کپی ؟ لا ] .
سحرِ نوزدهم ، بی پدری بد دردیست ،
دمِ زینب شده بازم مکن ای صبح طلوع ..
[ کپی ؟ لا ] .
شیخ السکوت ؛
با وضو آمد به قصد لیلة الفرقت علی ، ابنملجم در شبِ احیاء چه قرآنی گشود .. [ کپی ؟ لا
ای که بر ابن ملجم ، دم و مدام لعنت ؛
شیخ السکوت ؛
ای که بر ابن ملجم ، دم و مدام لعنت ؛
بر سازندهی زهرِ تیغِ ابن ملجم ، لعنت ؛
شیخ السکوت ؛
اذان به وقتِ فرق شکافته .. 💔
اقتَربتِ السَّاعةُ وَانشَقَّ القَمَر .. 💔
شب به پایان رسید نزدیک اذانِ
صبح شد و وقت رفتن به مسجد ..
حضرت آماده به مسجد رفتن شدند ،
مرغابیها سرِ راه مولا را گرفته ،
و ناله می کردند ..
حضرت فرمود :
آنها را به حال خود واگذارید ؛ زیرا آنها
صیحه می زنند [ و طولی نمی کشد ] که
به دنبال آن ، گریه ها بلند می شود ..
ام کلثوم و حسن عرض کردند :
چرا اینگونه میگوئید پدر ؟
حضرت فرمودند : گمان بد نیست ،
دل گواهی می دهد که به شهادت می رسم ؛ 💔
ناله های مرغان و اشک فرزندان ، مانع
مولا نشد و به راه خویش ادامه داد تا
به درب خانه رسید ، کمربند حضرت به
قلاب در گیر کرد و باز شد . گویا با زبان
بی زبانیش می خواست مولا را از تصمیم
رفتن به سوی دوست باز دارد ؛ اما بر عکس ،
علی خسته از دنیا و مشتاق دیدار رسول
خدا و فاطمه اش بود .. ؛
بعد از رسیدن به مسجد ، اول با سپیده سحر
خداحافظی کرد : ای طلوع فجر ! از روزی که
علی به دنیا آمده ، نشده تو بیدار باشی و
چشمان علی در خواب ؛ اما این شب ، آخرین
شبی است که چشم علی را بیدار می یابی .. 💔
پس از ورود به مسجد کوفه ،
در تاریکی چند رکعت نماز خواند ،
و مشغول تعقیبات شد ..
پس از آن به پشت بام مسجد رفت
و ندای اذان را سر داد ؛
آنگاه وارد مسجد کوفه شد ،
ابن ملجم مرادی که تمام آن شب ،
در مسجد بیدار بود و چشم به راه
و مترصد آن حضرت بود ، و چون
نسیم سحرگه وزید خوابش برده
بود را بیدار کرد ..
و فرمود :
برخیز وقت نماز است ؛
او که در نقشه خائنانهاش ، تصمیم
گرفته بود تا آن حضرت را به هنگام
برخاستن از رکوع و یا سر برداشتن
از سجده ، هدف گیرد ..
به همین جهت پس از آغاز نماز دزدانه
برخاست و به سرعت ، خود را کنار ستونی
که امام در کنار آن به نماز ایستاده بود رساند ،
تا در فرصت مناسب جنایتش را عملی کند ..
هنگامی که اميرالمؤمنين سر از سجده
برداشت ، آن ملعون با شمشیر زهرآلودش
که با هزار دینار آن را آغشته به زهر
ساخته بود ، فرق مولا را شکافت .. :)
بر طبق روایات ابن ملجم ، درست همان
جایی را هدف قرار داد ، که در جنگ خندق
به وسیله شمشیر [ عمرو ] هدف قرار گرفته
بود ..
مولا با صورت به محراب افتاد در
حالی که زمزمه کنان میگفت :
[ بسم الله و بالله فزت و رب الکعبه ] ..
به پروردگار کعبه رستگار شدم ..
-
امام در ادامه فرمودند والله قسم ،
ابن ملجم مرا کشت ، آن ملعون ،
آن فرزند یهودیه مرا کشت ، ای مردم
ابن ملجم از دست شما مگریزد ..
حضرت با بیان نام و نشان از قاتل خود ،
خواست بیگناهی در آن شرایط بحرانی
کشته یا زخمی و دستگیر نشود ..
ضربتِ ابن ملجمِ ملعون ، فرق مباركِ
حضرت را تا پیشانی و محلِ
سجده شکافته بود .. :) 💔
#فور .
شیخ السکوت ؛
ام المصائب است ، نگوئید پس وفات ، او کشتهٔ مصائب و غم های کربلاست .. [ یا زینب ] .
بست با پارچهای فرق پدر را اما ،
صد و ده روز دگر خون گلو را چه کند .. ؟
[ ام المصائب ] .
شیخ السکوت ؛
شب به پایان رسید نزدیک اذانِ صبح شد و وقت رفتن به مسجد .. حضرت آماده به مسجد رفتن شدند ، مرغابیها س
خدا شاهده که من چه چیزایی تو مقاتل
خوندم و از شدتِ سنگین بودن شون ،
فقط خون گریه میکردم و لطمه میزدم ؛
ولاه ولاه ولاه ، چون اطمینان دارم حق
شون ادا نمیشه ، زبونم قاصره از بیان کردن
شون ؛
دلی برای سپردن به آن دیار نداشت ،
برای لحظۀ رفتن دلش قرار نداشت ..
امیر هیچ به جز زخمِ بیشمار نخورد ،
امیر هیچ به جز دردِ بیشمار نداشت ..
شبانه هایِ علی مثلِ روز روشن بود ،
اگر که پنجرهها پردۀ غبار نداشت ..
نه در خیالِ خلافت که پیشِ چشمش این ،
بهقدرِ وصلۀ یک کفش اعتبار نداشت ..
و کینه ها همه یک تیغ شد ، فرود آمد ،
که چیزِ دیگری از کوفه انتظار نداشت ..
از کوفه انتظار نداشت ؛
[ کپی ؟ لا ] .
شورایِ سقیفه حقِ علی را ،
مردمِ مدینه هستیِ علی را ،
و مردمِ کوفه جانِ علی را ،
گرفتند .. ؛