3.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹سید مرتضی آوینی: شهادت پایان نیست، آغاز است...
#شهدای_زن
#شهیده_عصمت_پورانوری
#کتاب_عصمت
🌹به کانال کتاب"عصمت"
شهید عصمت پورانوری در پیامرسان ایتا بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
هدایت شده از "عصمت"
#علمداری_شهدا
🔸️ گاهی رنج و زحمت زنده نگه داشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی سالهی امام سجاد(ع) و رنج چندین سالهی زینب کبری(س) از این قبیل است.
🔸️ رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همهی ائمه(ع) تا دوران غیبت، این رنج را متحمل شدند!
✍ رهبر معظم انقلاب؛ ۱۷ اردیبهشت ۱۳۷۶
#کتاب_عصمت
#شهیده_عصمت_پورانوری
#سیده_رقیه_آذرنگ
🌹به کانال کتاب"عصمت"
شهید عصمت پورانوری در پیامرسان ایتا بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
هدایت شده از "عصمت"
کربلایی علی اعلمیAudioCutter_02_Shahid-pouranvari_alami_1.mp3
زمان:
حجم:
38.3M
🌹در این روزها یادی کنیم از شهدای زن که در روزهای خون و آتش جان دادند اما حجاب نه...
🎙بشنوید پادکست: برگرد خواهرم عصمت...
🔻با صدای: کربلایی علی اعلمی
🔻متن از: استاد علی موجودی
🌷شهیده عصمت پورانوری🌷
#شهیده_حجاب
#زنان_سرزمین_من
#کتاب_عصمت
#شهدای_زن
#شهیده_عصمت_پورانوری
#شهید_شاخص_98
#الگوی_سوم_زن
#زن_انقلابی
#نشر_حداکثری
🌹به کانال کتاب"عصمت"
شهید عصمت پورانوری در پیامرسان ایتا بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
📚مخاطبان کتاب عصمت، در کشورهای خارجی گُل کاشتند و نام شهدای شاخص دزفول را به گوش عالم رساندند.
📌مخاطبان کتاب عصمت، به قلم سیده رقیه آذرنگ با خواندن ترجمه این کتاب در کشورهای خارجی از جمله آذربایجان، ترکیه و... یک ابتکار جالب به خرج دادند و نام هر شهیدی از دزفول قهرمان را که در متن کتاب عصمت، ذکر شده همراه با تصویر آن شهید عزیز در پوستر درج نمودند و با این اقدام تحسین برانگیز نام شهدای شاخص انقلاب اسلامی و دفاع مقدس دزفول را به گوش عالم رساندند.
پ.ن: گفتنی است در پوستر بالا عکس شهید محمد علی مومن یکی از شهدای شاخص انقلاب اسلامی دزفول، همراه با متنی که درباره این شهید در کتاب عصمت ذکر شده طراحی گردیده است.
#کتاب_عصمت
#شهدای_زن
#شهیده_عصمت_پورانوری
🌹به کانال کتاب"عصمت"
شهید عصمت پورانوری در پیامرسان ایتا بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
"عصمت"
🥀عصمت در فراق شهید بهشتی
📚بازنشر برشی از کتاب عصمت به قلم سیده رقیه آذرنگ، درباره شهادت آیت الله بهشتی و هفتاد و تن از یاران با وفایش بمناسبت شهادت خادم الرضا، رئیس جمهور محترم و مغتنم جناب آقای آیت الله دکتر ابراهیم رئیسی و همراهان گرامی شان در حادثه سقوط بالگرد
🔻عصمت؛ دنبالهرو روحانيوني مثل آيتالله بهشتي بود. در خواندن و شنيدن سخنانش سر از پا نميشناخت.
دفتر مرکزي حزب جمهوري در خيابان آفرينش بود. کلاسهايي در آنجا برگزار ميشد که خيلي به حضورش اهميت ميداد.
هر روز با چند نفر از دوستانش به دفترحزب جمهوري ميرفتند و در کلاسها شرکت ميکردند.
علاقة شديدي به خواندن خبرها داشت. تمامي اخبارهاي روز را از طريق راديو، تلويزيون و روزنامهها دنبال ميکرد.
يک روزصبح به جز من و عصمت کسی خانه نبود. توی آشپزخانه مشغول آمادهکردن ناهار بودم. عصمت هم توي حياط روي پله نشسته بود و به اخبار راديو گوش ميداد که يکدفعه صداي نالهاي به گوشم خورد.
شعلة چراغ را کم کردم و رفتم توي حياط. عصمت بود. داشت گريه ميکرد. سرش را به ديوار ميزد و بلند ميگفت: «خدا، خدا، خدا!»
مات و مبهوت نگاهش ميکردم. حال عجيبي داشتم. نزديک بود سکته کنم. با سختي رفتم طرفش. وقتي ازش پرسيدم: «چي شده؟»
صورتش را طرفم چرخاند. دو قدم آمد جلو، افتاد کف حياط و با حالتي پريشان به سر و صورتش ميزد و هاي هاي گريه ميکرد.
من هم که تعجب کرده بودم، دوباره پرسيدم: «چي شده؟! چه اتفاقي افتاده؟!»
جواب داد: «چي بگم! ميخواستي چي بشه؟ نميدوني کي رو از دست داديم، آيتالله بهشتي رو شهيد کردن!»
دوباره زد زير گريه، مثل پدر از دست دادهها به خودش ميپيچيد. يکي در را محکم ميکوبيد. چادرم را از روي بند کشيدم پايين و سرم کردم، رفتم دم در. آقا يوسف بود. صداي گرية عصمت را از توی کوچه شنيده بود. تا مرا ديد سلام نکرده پرسيد: «چي شده؟! اتفاقي افتاده؟!»
گفتم: «والا چي بگم!»
اشاره کردم به عصمت و هيچي نگفتم. وقتي عصمت را ديد، با عجله آمد داخل خانه و کنارش نشست. تا چشمش به آقا يوسف افتاد. با صداي گرفته به او گفت: «عمو! آيتالله بهشتي شهيد شد.»
چشمانش سرخ شده بود. ناي بلند شدن نداشت. کلي باهاش حرف زد تا کمي آرام شد. بعد دستش را گرفت و از زمين بلندش کرد. عصمت که رفت سمت هال. آقا يوسف راديو را از روي زمين بلند کرد و داد دستم و با ناراحتي بهم گفت: «مراقبش باش. روحيهاش خيلي بهم ريخته.»
بعد از کمي خداحافظي کرد و رفت.
#شهید_جمهور
#شهید_بهشتی
#شهیده_عصمت_پورانوری
#شهید_شاخص_98
#کتاب_عصمت
🌹به کانال شهید عصمت پورانوری در پیامرسان ایتا بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
📚🇮🇷برشی از کتاب "عصمت" به قلم سیده رقیه آذرنگ بمناسبت سالگرد رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی، امام خمینی ره
🖤عصمت، عاشق امامش بود🖤
▪️راوی مادر شهید عصمت پورانوری:
تابستان بود. هر چه صدایش زدم جواب نمی داد. در هال را باز کردم. ديدم نشسته و در دفترش مطلب مي نويسد. صدايش زدم،
عصمت، جواب نداد، دوباره بلندتر گفتم»: عصمت«
بازم چيزي نگفت. با عجله رفتم کنارش و گفتم: «دختر پس حواست کجاست! »
تازه گفت: «چي شده؟ »
گفتم: «هيچي! ميدوني چندبار صدات زدم. »
سخنراني امام پخش می شد. به صورتش نگاه کردم. از شدت گرما زرد و بيحال شده بود. ولي بازم مينوشت و به حرفهاي من گوش ميداد.
با عصبانيت گفتم: «رنگ روي خودت رو ديدي؟ براي چي اينقدر خودت رو اذيت ميکني؟»
گفت: «مادر يه لحظه صبر کن چرا ناراحت ميشي؟»
گفتم: «ناراحت تواَم؟ تو به فکر سلامتي خودت نيستي؟»
با همان ادب هميشگي اش همين طور که داشت مینوشت، سرش را بلند کرد و گفت:
«مغز من خيلي جا داره حالا حالا ها پر نميشه، من مینويسم که حرف الهي ياد بگيرم. »
کنارش نشستم تا سخنراني امام تمام شد. گفتم: «بلند شو بريم پشت بام هواي اينجا
خيلي گرم شده. »
گفت:«مادر تو برو اذيت نشي، خودم ميام. بايد اين نوشتهها رو چند بار بخونم که نکنه
کلمه يا حرفي از سخنان امام عزيزم جابه جا بشه. آخه اين حرفهاي با ارزش بايد تو رگ و خونم جاري بشه.»
برگرفته: از 📖کتاب "عصمت" خاطرات شهیده عصمت پورانوری.
🖋نویسنده: سیده رقیه آذرنگ
#امام_خمینی
#شهیده_عصمت_پورانوری
#شهید_شاخص_98
🌹به کانال شهید عصمت پورانوری در پیامرسان ایتا بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
"عصمت"
روی کفن من بنویسید، «کسی است که برای حجاب دختران و زنان تلاش کرد» واکنش سردار رادان به فیلم منتشره
🍂🍃🌺🍂🍃🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍃🍂
🌺برشی ازکتاب عصمت به قلم سیده رقیه آذرنگ به روایت مادر شهدا عصمت و علیرضا پورانوری
📌بعد از مرگم بر روی مزارم تابلویی نصب کنید و با خط درشت بنویسید:
حجاب هدیه حضرت زهراست...
#کتاب_عصمت
#شهیده_عصمت_پورانوری
#شهید_شاخص
#شهید_حجاب
🍃🍂🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
🌺 به کانال کتاب عصمت در پیامرسان ایتا بپیوندید👇🌺
https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
در ایام فاطمیه یاد کنیم خواهرِ شهیدم عصمت پورانوری را که خطاب به دخترانِ کم حجاب یا بی حجاب در دوران انقلاب ، بی آنکه در برخورد با آنان رفتار تندی داشته باشد، یک بیت شعر را چه صادقانه و عارفانه می خواند:
" ای زن! به تو از فاطمه(س) اینگونه خطاب است...
ارزنده ترین زینتِ زن، حفظِ حجاب است."
✍ #سیده_رقیه_آذرنگ
#شهیده_عصمت_پورانوری
#حجاب
🔅عصمت⬇️
➕@srazarang
هدایت شده از "عصمت"
در ایام فاطمیه یاد کنیم خواهرِ شهیدم عصمت پورانوری را که خطاب به دخترانِ کم حجاب یا بی حجاب در دوران انقلاب ، بی آنکه در برخورد با آنان رفتار تندی داشته باشد، یک بیت شعر را چه صادقانه و عارفانه می خواند:
" ای زن! به تو از فاطمه(س) اینگونه خطاب است...
ارزنده ترین زینتِ زن، حفظِ حجاب است."
✍ #سیده_رقیه_آذرنگ
#شهیده_عصمت_پورانوری
#حجاب
🔅عصمت⬇️
➕@srazarang
"عصمت"
📕یک خبر خوب به مخاطبان کتاب عصمت. چاپ ششم کتاب عصمت با ویرایش جدید وارد بازار نشر شد.
📌تا سه روز دیگر به ایام شهادت خواهر شهیدمان عصمت پورانوری و جمعی از خواهران شهیدمان در حادثه حمله هواپیماهای رژیم بعث به تاریخ ۱۹ آذرماه سال ۱۳۶۰ نزدیک می شویم.
خیلی ها از مخاطبان کتاب عصمت، در سطح کشور و بین الملل هر سال این موقع ها که می شود به بنده پیام می دهند چه برنامه ای برای سالگرد تدارک دیده می شود؟!
باید بگویم تا زمانی که مادر شهید عصمت توان داشت مراسم سالگردش را بر روی مزار در گلزار شهیدآباد دزفول برگزار می کرد اکنون نیز خانواده محترم ایشان و دیگر شهیدان آن حادثه ی غمبار مراسمات سالگرد را بر روی مزارها برگزار می کنند.
و مادر که راوی صدیق و همراه کتاب عصمت بود بابت کهولت سن در بستر می باشد. از مخاطبان کتاب عصمت می خواهم برای سلامتی این بانوی ایثارگر و خیر دعا کنند.
اما باید به یک نکته خیلی مهم اشاره کنم و بگویم تا پیش از نگاشتن کتاب عصمت این تاریخ هم بین تاریخ های دیگر گم شده بود ولی شهید عصمت، زمانی که تصمیم به نوشتن کتابش گرفت باذن خداوند متعال از بین آن همه خواهران شهید انتخاب شد تا ماجرای حمله هوایی دشمن بعثی به راهپیمایان مراسم بزرگداشت طریق القدس به پل قدیم دزفول دوباره بر سر زبان ها بیفتد، اوضاع فرق کرد.
رهبر معظم انقلاب بارها فرمودند: "شهدا زنده اند..."
بله عصمت زنده است و پویاتر از گذشته پیگیر و پای کار انقلاب بوده و هست.
باید پذیرفت که ماجرای شهادت جمعی از خواهران بر روی پل قدیم دزفول را عصمت زنده کرد و تلی از خاک فراموشی را از روی این ماجرا برداشت.
او که یقینا ماموریت یافت از بین قریب به ۴۰۰ بانوی شهید مظلوم دزفول، از پرده ی غیب بیرون بیاید و دست ما خاک نشینان را بگیرد و با خودش به سال های آتش و خون و حماسه ببرد یک طرف ماجراست و طرف دیگر، کتابش است که خیلی از دختران و زنان امروز را منقلب ساخته است.
🔻پیشنهاد می کنم کتاب عصمت را بخوانید، کتابی که زندگی ساز است و سبک زندگی اسلامی را به ما می آموزد. کتابی که با اشاره سرانگشتان شهید عصمت، تکثیر و باعث شد شهادت مظلومانه جمعی از خواهران شهید در سال ۱۳۶۰ فراموش نشود...
✍ #سیده_رقیه_آذرنگ
#شهیده_عصمت_پورانوری
#کتاب_عصمت
#نشر_صریر
این لینک فروش آنلاین کتاب عصمت هست👇
https://sarirpub.ir/product/عصمت
🔅عصمت⬇️
➕@srazarang
🔴دزفول، شهری که در برابر بیحجابی قیام کرد
⭕️دزفول، شهر مقاوم در برابر تحولات فرهنگی و سیاسی دوران پهلوی، همواره نمادی از ایستادگی مردم در برابر تحمیلهای رژیم بود. از واکنشهای تند به بیحجابی اجباری تا مقاومت خیابانی و اعتراضهای فرهنگی، این شهر در دل تاریخ انقلاب اسلامی، نقشی برجسته ایفا کرد.
🔸یکی از مهمترین صحنههای مقاومت مردم دزفول علیه رژیم پهلوی، واکنش آنها به سیاستهای فرهنگی آن زمان، بهویژه در برابر بیحجابی اجباری بود. مردم دزفول، که از گذشتههای دور در حفظ ارزشهای دینی خود شناخته میشدند، هیچگاه این تحمیلها را نپذیرفتند. این مخالفتها با بیحجابی نه تنها از سوی زنان بلکه توسط مردان نیز در عرصههای عمومی و خصوصی بیان میشد.
#شهر_عصمت_ها
#دزفول
#شهدا
#شهیده_عصمت_پورانوری
🔅عصمت⬇️
➕@srazarang
هدایت شده از "عصمت"
📚🇮🇷برشی از کتاب عصمت بمناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی
❤عصمت عاشق امامش بود❤
تابستان بود. هر چه صدایش زدم جواب نمی داد. در هال را باز کردم. ديدم نشسته و در دفترش مطلب مي نويسد. صدايش زدم،
عصمت، جواب نداد، دوباره بلندتر گفتم»: عصمت«
بازم چيزي نگفت. با عجله رفتم کنارش و گفتم: «دختر پس حواست کجاست! »
تازه گفت: «چي شده؟ »
گفتم: «هيچي! ميدوني چندبار صدات زدم. »
سخنراني امام پخش می شد. به صورتش نگاه کردم. از شدت گرما زرد و بيحال شده بود. ولي بازم مينوشت و به حرفهاي من گوش ميداد.
با عصبانيت گفتم: «رنگ روي خودت رو ديدي؟ براي چي اينقدر خودت رو اذيت ميکني؟»
گفت: «مادر يه لحظه صبر کن چرا ناراحت ميشي؟»
گفتم: «ناراحت تواَم؟ تو به فکر سلامتي خودت نيستي؟»
با همان ادب هميشگي اش همين طور که داشت مینوشت، سرش را بلند کرد و گفت:
«مغز من خيلي جا داره حالا حالا ها پر نميشه، من مینويسم که حرف الهي ياد بگيرم. »
کنارش نشستم تا سخنراني امام تمام شد. گفتم: «بلند شو بريم پشت بام هواي اينجا
خيلي گرم شده. »
گفت:«مادر تو برو اذيت نشي، خودم ميام. بايد اين نوشتهها رو چند بار بخونم که نکنه
کلمه يا حرفي از سخنان امام عزيزم جابه جا بشه. آخه اين حرفهاي با ارزش بايد تو رگ و خونم جاري بشه.»
برگرفته: از 📖کتاب "عصمت" خاطرات شهیده عصمت پورانوری.
🖋نویسنده: سیده رقیه آذرنگ
#شهیده_عصمت_پورانوری
#انقلاب_ما
#پرچم_افتخار
#شهدای_زن
🔅عصمت⬇️
➕@srazarang