eitaa logo
رمان های ایمانی
148 دنبال‌کننده
59 عکس
9 ویدیو
7 فایل
#رمان های سید طاها ایمانی کتاب #شاهرخ و.... نثار روح شهدا، صلوات @YYAAZZAAHHRRAAA
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴قسمت بیست و سه در شرف آزاد شدن بود. شهر در محاصره ی و قرار داشت. تروریستهای وحشی و در حال به سمت بودند. مردم حلب در اضطراب و ترس قرار داشتند. تروریستهای وحشی عصبانی بودند و هنگام فرار از حلب همه چیز را خراب می کردند . چهره ی شهر مثل شهر مخروبه شده بود. خدایا این شهر حلب است ؟!!! باورم نمی شد شهر زیبای به این روز بیفتد!!!! بعد از هفته ها درگیری شدید و جنگ شهری ، آزاد شد ، برای من زندگیم بود. باورش سخت بود ... یعنی مردم از چنگال تروریستهای وحشی آزاد شده بودند. .. در خیابانهای شهر به نیروهای و آمده بودند. عکس بشار اسد در دست مردم دیده می شد. حالا قدر و را می فهمیدیم. من هم به اتفاق همسر و دخترهایم به استقبال رفتیم. همه خوشحال بودیم .
🔴قسمت بیست و چهار بعد از استقرار نیروهای ارتش سوریه در حلب ، به مقر نظامیها رفتم و درباره ی گمشدگان و مفقودان جنگ سؤال کردم. مرا به کمیته ی مفقودین، راهنمایی کردند ، آنجا رفتم و مشخصات کامل و او را تحویل دادم. با مأموران کمیته صحبت کردم . گفتند امید به خدا داشته باشید . اگر زنده باشد ان شاالله پیدا خواهد شد. فرماندهان نظامی داعش ظاهرا به و فرار کرده بودند ، شاید لیلای من اکنون آنجا باشد. باز در فکر لیلا رفتم . خدایا دختر نازنینم چه بلاها کشیده !!! آیا زنده هست ؟!!!! کجا هست ؟!!!! هر لحظه از آن روزها، از تلخ ترین لحظات عمرم محسوب می شد. گفتند باید منتظر باشید . اما این انتظار خیلی سخت و کشنده بود.
🔴قسمت بیست و هشتم او را در بغلم فشار دادم و با او صحبت کردم ، لیلا حرف بزن ، من پدرت هستم ابو بشیر . مادر و خواهرانت در منتظرت هستند ، عزیز دلم یک کلام جوابی به من بده . 😭😔 اما هیچ‌پاسخی نشنیدم فقط ناله و گریه بود و حرفهای پراکنده و گنگ !!! خدایا چه بر سر لیلایم آوردند ؟!!! دختر نازنین و زیبای من کجا و این لیلای پژمرده کجا ؟!! چقدر شیرین سخن بود. آن برگه را با اشک و آه خواندم ، و خلاصه ی آن : لیلا پس از توسط تروریستها به ﷼ادلب آورده شده بود . آنجا به یک داعشی دیگر فروخته شده بود ، پس از آزار و اذیت فراوان توسط تروریستهای وحشی 😭😭😭 در یک فرصت، از خانه ی آن داعشی فرار می کند و به خانواده ای پناه می برد. در آنجا چند هفته مخفیانه زندگی می کند تا برایش گذرنامه آماده می کنند ، آن خانواده زحمت زیادی برای لیلا در کشیده بودند . آنها زمینه ی خروج او از و گشت و بازرسی داعش را فراهم می کنند . لیلا پس از تعویض چند ماشین در نهایت با یک تانکر سوخت ، به سمت حرکت داده شده و اینجا او را به کمیته مفقودین تحویل داده اند.