شهدا برای ما سربند میبندند تا راهشان را ادامه دهیم...🌹
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#آمادهایمبرایخدمت
@syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
شهدا برای ما سربند میبندند تا راهشان را ادامه دهیم...🌹 #شهید_مصطفی_صدرزاده #آمادهایمبرایخدمت @
سلام داداش مصطفی ❤️
امروز تو هم تو ورزشگاه ازادی بودی ویادت برا همه زنده شد...
داداش خیییلی دلتنگتیم...💞
برای ماهم سربند ببند🌹😞
🚩 آیتالله نوریهمدانی: در برابر تصویب لایحه #FATF کوتاه نمیآییم
دشمن همیشه علیه مسلمانان قشه داشته و یکی از نقشهها بعد از برجام تصویب این لایحه است، دشمن همیشه نقاب خود را زیر الفاظ و عبارات جالب نشان میدهد، در این لایحه مبارزه با تروریستها مدنظر است، این در حالی است که حزبالله لبنان را تروریست معرفی میکند
#نه_به_FATF
🆔 @syed213
#کتاب_قرار_بی_قرار
#قسمت_پنجاه_و_چهار
#فصل_چهارم_کتاب
#مصطفی_آینهای_صیقلخورده
#از_زبان_برادر_بزرگوار_شهید
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
⭕️ دیگر کمکم توی بندپی جاافتادهبودیم. آنموقع هنوز خانهمان گاز نداشت، برای همین باید سیلندر گاز و گالن نفت را از حیاطپشتی میآوردیم. قرار شد کارها را تقسیم کنیم. نفت و گاز را من میآوردم و خرید نان اول صبح با مصطفی بود.🍞 خرید از ممدبقال هم با مرتضی بود. آشغالها را نوبتی باید میبردیم تا دم رودخانهی نزدیک خانه.
⭕️ بندهخدا مرتضی، هر چه میگفتیم بیچونوچرا انجام میداد، اما از همان روز اول مصطفی بازی درآورد و موقع نانخریدن که میشد خودش را به خواب میزد.😡 هرچقدر هم لگدش میزدم و نیشگونش میگرفتم فایده نداشت. همیشه جور کارهایش را میکشیدم. 😡چند وقت بعد مصطفی مرا حسین نفتی صدا میکرد!😁
⭕️ گاهی وقتها با هم میرفتیم کانون تا فیلم ببینیم. یک روز روی تابلوی اعلانات، اطلاعیهای برای آموزش شطرنج زده بودند.📜
مصطفی گفت: «داداش بیا بریم ببینیم چه خبره!» وارد اتاق که شدیم مصطفی جلوی استاد شطرنج ایستاد و گفت: «با من مسابقه میدید؟» ❓ استاد به مصطفی نگاه کرد و گفت: «عزیزم اول ثبتنام کن و آموزش ببین بعد باهات مسابقه هم میدم!»
⭕️ مصطفی کمنیاورد و ادامه داد: «شما با من مسابقه بدید اگه بردید من ثبتنام میکنم!»😉 مدام از ران مصطفی نیشگون میگرفتم که بیخیال شو، اما مگر ولکن معامله بود.
⭕️ بالاخره استاد قبول کرد که با مصطفی مسابقه بدهد. از آنجایی که حسابی مصطفی را دستکم گرفته بود و البته مصطفی خیلی با اعتمادبهنفس کُری میخواند، چهار دست طرف را برد!😄
⭕️ وقتی خواستیم برویم مربی گفت: «بیا یه دست دیگه بزنیم!» مصطفی ابروهایش را بالا داد و گفت: «اول برید آموزش ببینید بعد!»😉
⭕️ با خنده از کانون بیرون آمدیم. گفتم: «دمت گرم خوب پرچم خوزستان رو بردی بالا!»👌😁
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴 ادامه دارد...
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح
🆔 @syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق...
یعنی به تو رسیدن....
یعنی نفس کشیدن تو خاک سرزمینت...
عشق...
یعنی تموم سال رو همیشه بیقرارم برای اربعینت...
#السلامعلیالحسین
#شبزیارتیارباب
🆔 @syed213
taheri-sh-imam-sajad-93-04.mp3
3.03M
شهادت امام سجاد (ع) تسلیت باد...
🎙 #حاجمحمدرضاطاهری
@syed213
آقا مصطفی امشب کربلا به یاد همگی ما باشید...
سلام ما رو به اربابمون برسونید...
دعا کنید اربعین، کربلا قسمت ما هم بشه...
#شبتون_شهدایی
@syed213