#کتاب_قرار_بی_قرار
#قسمت_چهل_و_نه
#فصل_چهارم_کتاب
#مصطفی_آینهای_صیقلخورده
#از_زبان_برادر_بزرگوار_شهید
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
⚜ بیبی خرمشهری که مادربزرگم بود، همهی بچهها را دوست داشت، اما مصطفای شیرینزبان محبوب بیبی بود.💕
⚜ گوشهای بیبی سنگین بود. وقتی که میخوابید، فقط با صدای ساعتی که صدای زنگ بلندی داشت بیدار میشد. ⚜ اهالی این بهشت کوچک همه با صدای عصای او و جملهای که دائم تکرار میکرد: «نماز، پاشو نماز!» بیدار میشدند.
⚜ یکی از آرزوهای ما بازی با آن ساعت زنگدار بود. یکبار داشتم با بچههای داخل هال بازی میکردم که دیدم مصطفی از اتاق بیبی با ساعت بیرون آمد. خود بیبی ساعت را به او داده بود. حسابی با ساعت بازی کردیم و دلورودهاش را درآوردیم. شب موقع خوابیدن، مصطفی ساعت را داد به بیبی. من میدانستم اینطور بیچون و چرا و با رغبت ساعت را پس دادن یعنی اینکه باید منتظر یک خرابکاری باشیم.😉
⚜ خوابیدیم...
⚜ چندساعتی به اذان صبح مانده بود که صدای عصای بیبی خواب همه را پراند.😁
⚜ مدام داد میزد: «نماز، نماز!»
⚜ قیافهی عمه مرضیه که خوابزده شده بود، دیدن داشت.😉 وقتی بیبی فهمید مصطفی ساعتش را دستکاری کرده، دیگر هیچوقت دست ما به ساعت نرسید.
⚜ روزها و ماهها و سالها گذشت. امروز نه بیبی هست، نه آن ساعت و نه مصطفی.😔
⚜ اگر امروز بعد از گذشت بیستوچندسال از من بپرسند بهشت کجاست میگویم: «هر جا که مصطفاست!»💕
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴 ادامه دارد...
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح
@syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_چهل_و_هشت ✨ به امام بگو فداي سـرتان... مادر اسیري به من گفت که بچهام
#خاطرات_رهبر_انقلاب
#قسمت_چهل_و_نه
✨ جلسه سـران قوا بـا امـام خمینی در آسـتانه «عرفه»
🔻 نوشـتهي زیر بخشـی از یاداشت آیتالله خامنهاي و مربوط به جلسات سـران قوا در تاریخ چهارشنبه ۱۳۶۵/۵/۲۲ (دو روز قبـل از روز عرفه سـال۱۴۰۷)است:
(دیشب در جلسه سـران قوا)که منزل احمـد آقـا بود امام آمدند. حالشان بحمدالله خوب بود. علاوه بر صحبت دربارهي موشک اخیر ما و خبرهاي حول وحوش آن، من به محرومیت ما چند نفر از جلسههـاي معنوي و عرفانی امام علیرغم جلسات متعـدد با ایشان اشاره کردم. گفتم لازم است ماها را نصـیحت کنیـد و تعلیم بدهید. (امام) همان شکسـته نفسـیهاي همیشـگی را تکرار کردند و گفتند نصـیحت اینست که مثل من عمرتان به خسـران و بطالت نگذرد. روي اخلاص تکیه کردند و گفتند شـماها در خدمت اسـلامید فقط مراقب اخلاص باشید. گفتم همین نقطهي اصلی اشکال است و براي پیـدا کردن اخلاص بایـد نصـیحت شویم. بـاز امام روي این که من هم چیزي نـدارم و اینجا هم خبري نیست و امثال آن تکیه و شکسته نفسی میکردند. آشکارا نشانههاي تواضع حقیقی را در چهره و حرکات امام مشاهده کردم.
#خاطرات
#سید_علی_خامنهای
#حضرت_ماه
@syed213