eitaa logo
تعلیقات
1.1هزار دنبال‌کننده
360 عکس
52 ویدیو
25 فایل
📚 در این صفحه گاهی #خاطراتم را می‌نویسم 📝 و گاهی #یادداشت هایی درباره مسائل گوناگون #حوزه و #جامعه و #انقلاب ... (طلبه حوزه علمیه قم) 📝مسیر ارتباط: @fotros313h (📲 نشر مطالب با ذکر #لینک)
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 مثل اربعین... ☘ شب تشییع پیکر مطهر در قم، به‌سمت بلوار پیامبر اعظم حرکت کردیم. محله‌های منتهی به بلوار همه مملو از جمعیت بود. ماشین‌ها در فاصله‌های بسیار دور از محل تشييع پارک شده بودند و خانواده‌ها پیاده راهی مراسم بودند. ☘ از کوچه پس کوچه‌های محله‌ها که رد می‌شدیم دیدم خیلی از مردم درب منازل شان را باز کردند و دم در ایستاده بودند مردم را دعوت می‌کردند داخل منزل. یکی وسط حیات فرش انداخته بود برای نشستن و استراحت. جمعیت زیاد بود و زمان رسیدن پیکر شهید دقیقاً روشن نبود. امکانات رفاهی هم در حد آن جمعیت وجود نداشت. ولی مردم مثل همیشه وسط صحنه بودند. یکی آب می‌داد. یکی نذری و غذا. یکی می‌گفت بچه‌ها اگر خسته شدند، بیایید خستگی بگیرید... تنها چیزی که در ذهنم تداعی شد بود. مردم خودجوش همه امکاناتی که داشتند را برای بذل می‌کردند. ☘ مردم از هر رنگ و طیف و سلیقه‌ای آمده بودند سردارشان را بدرقه کنند. این حجم از جمعیت را در شب‌های و در شب نیمه شعبان دیده بودم. موج جمعیت وسط بلوار پیامبر اعظم و اشک‌های روان پیر و جوان و کوچک و بزرگ از هر رنگ و سلیقه می‌گفت حاج قاسم این مرز و بوم است. 🆔 @taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شکر خدا که سایه‌ی تان هست بر سرم حالم خراب بود ولی با تو بهترم... شکر خدا که دلم شدی بانوی من، عزیز خدا، ناز مادرم... پیش تو می‌شود ز غم و غصه‌ها نوشت از خستگی قلب و دل و روح و پیکرم... روزی کبوتر بوده‌ام ولی... بالم شکسته است و به جایی نمی‌پرم دردم نهفته به ز دردم برای غیر تو بانو نمی‌برم امروز را نبین که تهیدست و مفلسم من از موالیان قدیمی حیدرم یا أیها العزیز تصدق علی الفقیر کاری بکن برای دلم ➖➖➖➖➖ ای آنکه خاک را به نظر کیمیا کنی... آیا شود که حال مرا رو به را کنی...؟ 🆔 @taalighat
_ 19 🔻 احتیاط در معامله... ☘ مرحوم سید جواد برقعی، پدر شهید سید احمد برقعی از افراد محترم و بازاری‌های معتمد همدان بودند. حاج شیخ حسین معمولا وقتی به همدان می‌آمدند در منزل ایشان اقامت داشتند. ☘ روزی طبق روال عادی کسب و کار یک بار بسیار مرغوب به یک مشتری فروختند. حجم معامله بسیار زیاد بود و طبیعتاً سود خوبی هم نصیب ایشان شد. مشتری هم بار انگور را برای شهر دیگری میخواست و انگورها را جعبه جعبه داخل ماشین سنگین بار زدند و طرف رفت. ☘ مدتی گذشت به مرحوم خبر رسید این فرد انگورها را برای تهیه خریداری کرده است. ناگهان ایشان برآشفته شد و با خودروی شخصی‌اش حرکت کرد در جاده به‌دنبال مشتری. ☘ بالاخره او را وسط جاده زنجان پیدا کرد و فرمود: من ثمن معامله و همه هزینه‌هایی که متقبل شدی را می‌دهم ولی انگورها را پس بده، نمیخوام در تولید شریک باشم. 🔻🔻🔻🔻 📌 پی‌نوشت: به‌لحاظ فقهی این معامله اشکالی نداشته ولی قدیمی‌ها چنان اهل احتیاط بودند که حتی حاضر به مشارکت در مقدمات امر حرام هم نبودند. نتیجه همین لقمه حلال با احتیاط می‌شود شهید بزگواری چون و استاد مهذب، عزیز و گمنامی چون حجت‌الاسلام والمسلمین ... 🔳 سال‌گذشته پدر شهید برقعی از دنیا رفتند و چند روز قبل هم مادر شهید برقعی، نثار روح مطهرشان 🔳 🆔 @taalighat
🔻 مثل شهدا... ☘ حاج حمید آقای (مدیر سابق ) را همیشه به عنوان کسی که زندگی‌اش با است، می‌شناختم. ذهن و فکرش همیشه یاد شهدا بود و حتی معیار ارزش‌گذاری اش، شهدا بودند. می‌گفت فلانی مثل فلان است یا... ☘ یک روز از حاج آقا پرسیدند شما که اینقدر با حرارت و حسرت از یاد می‌کنید، ناراحت نیستید که دیگر کنار شهدا نیستید و تنها ماندید؟ ☘ حاج آقا در پاسخی غیرمنتظره گفتند: نه! ☘ در توضیح ادامه دادند: من الان هم کنار شهدا زندگی می‌کنم. خیلی از افرادی که کنارم هستند، هستند از جمله حاج سید جعفر آقای . اخلاق و رفتار و منش و افکارشان همان مشی و منش شهداست. ☘ حاج آقای یک گمنام کنار ماست، تا هست قدرش را بدانیم. 🆔 @taalighat
🔹 ما بَدیم و ما بَدیم و ما بَدیم... 🔹 لافِ عشق لافتی را می‌زدیم... 🆔 @taalighat
میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها ☘ فيض روح القدس عالم معنا زهرا تا به معراج کشانده ست نبى را زهرا مصطفى خواسته اش خواستن فاطمه بود رفت معراج که آخر برسد تا زهرا به زمين آمدنش آمدن ساده نبود دست بر سينه نبى گفت: بفرما زهرا سر آوردن اين سوره کوتاه چقدر گفت جبريل: على , گفت نبى: يا زهرا اينکه حق با على است , اينکه على با حق است معنى هر دو اش اين است: "على با زهرا" قرب آن است که در سجده به زهرا برسند سر سجاده رسيده ست به زهرا, زهرا يک على داشت خدا, فاطمه هم داشت يکى بخدا نيست کسى فاطمه الا زهرا مرتضی مثل نبی بوسه به دستش ميزد حجت الله علی, حجت اعلا زهرا من ز طيف عرفاى نجفى هستم که ذکرم امروز بود فاطمه, فردا زهرا کاروبار دل ما پيش خدا ميگيرد سروکار دل ما باشد اگر با زهرا قبر ما سوخته ها جنت ما خواهد شد بنويسند اگر بر لحد ما " زهرا " 📌علی اکبر 🆔 @taalighat
☘ مدتی این مثنوی تأخیر شد... 🔻 چند ماه بود به دلایل مختلف دیگر بنای نوشتن نداشتم. اما اتفاقاتی در این مدت رخ داد که علی رغم وجود زمان کافی، شاید گاه گاهی نوشته‌های ناقابل را ادامه دهم. 1⃣ ایام محرم بود که باز یاد و خاطره در گفتگو با دوستان قدیمی زنده شد و خاطراتی مرور شد که احساس کردم وظيفه دارم آن‌ها را ثبت و منتشر کنم تا در زمانی مناسب تجمیع شود. 2⃣ مسئله موضوع دیگری بود که برخی اساتید تأکید داشتند آن را ادامه دهم چرا مسئله اساسی و توطئه برای کم‌رنگ کردن آن است و باید تجارب تلخ و شیرین را کرد چرا که با های ساختگی و از اساس غلط برای تحریف پیشینه روبرو هستیم. 3⃣ در همین ایام محرم بود که جریان سفر تبلیغی حاج آقا به آلمان مطرح شد و برخی از با عدم رعایت موازین اخلاقی و گاه با نسبت‌های ناروایی به ایشان دادند. اساساً دفاع از آقای ملکی مسئله من نیست بلکه وجود به اسم مطالبه گری و انقلابی امر نامبارکی بوده که باید با آن مقابله کرد. 📝 از این روی شاید مجدداً گاه گاهی دست به قلم شوم... بإذن الله و عونه 🆔 @taalighat
🔻 دغدغه‌ی مردم، توسل برای مردم ☘ یکی از برجسته ترین ویژگی‌های دغدغه‌ی مردم بود. حاج قربی از صبح تا شب دنبال رفع مشکلات مردم بود. اصلاً آرام و قرار نداشت اگر می‌دید کسی مشکلی دارد. از آبروی خودش خرج می‌کرد تا آبروی مؤمنی را حفظ کند. ☘ اما یکی از مهمترین کارهای برای حل مشکلات دیگران بود. حاجی با همه وجود به توسل اعتقاد داشت. در برخی روایات آمده است وقتی حاجت مهمی داشتید، بر روی برگه‌ای آن را بنویسید و در آب روان بیاندازید. حاج قربی خیلی از شب‌ها، نیمه شب تا صبح را به کوه و بیابان می‌رفت و چند ساعت می‌خواند و گریه می‌کرد و بعد از آن برگه‌ای را که بر روی آن حاجات مردم را نوشته بود در آب روان می‌انداخت. ☘ فردای همان روز خبر می‌رسید مشکل فلان فرد حل شده... حاجی اعتقاد داشت کاغذی را که بر آن حاجت نوشته به دست امام عصر عج می‌رسد. همه وجود حاجی و اعتقاد بود. 🆔 @taalighat