🔰 تضاد مرگ اندیشی در اندیشه مذهبی با سکولار
✍️ آرمان شهرکی
🔸مرگ یا بهتر است بگوییم رویارویی با مرگ یکی از مهمترین معضلات رودرروی #بشر_مدرن است. به قطعویقین میتوان گفت که سزاواری مرگ چونان موضوعی برای اندیشیدن، غالبا از آن جهت است که مترادف است با “محوِ” همیشگی بدن و لذا خود. به قول #کیرکگارد {Søren Kierkegaard} متالهِ دانمارکی، من از از مرگ نمیهراسم چون وقتی من هستم او نیست و وقتی او هست من نیستم. بگذریم که در همین گفتهی این #فیلسوف نیز نقصی عظیم نهفته که همانا غفلت از “احتضار” {dying} است،
🔹برای یک فرد مذهبی، مرگ، پایان کار نیست و مذهب از مجرای یک سری اعمال و افعال در غایت خویش در پی تعالی بدنِ ناسوتی است، از همین روست که میتوان از “قشنگیِ حیرتآورِ” مرگ سخن گفت. مرگی که تنها در نام، مرگ است و بهواقع، “درسِ زندگی” است. میتوان از اهمیّت دین به مثابه منبعی که جهتگیریهای متفاوت به مرگ را تسهیل میکند سخن گفت.
🔸به عبارت دیگر #نگاه_سکولار به مرگ، که آن را در کل نفی نموده و لباس هویّت را تنها به تن و تجسّد میدوزد، و دیدگاه مذهبی به مرگ که از زیبایی و قشنگیِ مرگ یا اندیشیدن بدان سخن میگوید، در واقع دو قطب متضّاد هستند ! در یک سطح وسیعتر، دین، سنّتا برای آدمیزادگان و به قول پیتر برگر {Peter Berger}، جامعهشناسی اتریشی “سایهساری مقدّس” {Sacred Canopy} فراهم آورده که ذیلِ چترش میتوانند به دیدی مشترک از جهان، بدن و هویّت، دست یابند.
⚜️ @taammolat74