eitaa logo
|لشـکر صـد نفـره +∞|🇵🇸
293 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
940 ویدیو
72 فایل
﷽ .• السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ النَّبَإ الْعَظیمِ...✨ |تو شاهدی که علم بر زمین نخواهد ماند 🏴 ♨️ اینجا قرارگاه #لشکر_صد_نفره است. با ماموریت تامین مهمّات فکری و فرهنگی در#جنگ_روایت‌ها🌤 جهت انتشار مهمات📝 به ما بپیوندید . 🆔جهت ارتباط : @lashkar_100
مشاهده در ایتا
دانلود
بعضی کارهای خیری که مادرجان انجام میداد از نظر ما خیلی پرخطر بود و بوی دردسر میداد؛ ولی پدر حساسیتی نداشت؛ چون هم کاملا به مادرجان اعتماد داشت که از روی فکر عمل میکند ✨ و هم اعتقادش این بود که اگر کسی کاری را برای خدا انجام بدهد هیچ وقت صدمه نمیبیند. ❤️‍🩹 بعضی موقع ها بهش میگفتیم مادر جان شما نباید این قدر راحت به همه اعتماد کنید و توی خونه و زندگیتون راه بدین می گفت: خب اگه حمایت نکنیم که به بیراهه میرن و میشن و بال جامعه...🍃 بعد هم شعر معروفش را میخواند : دانی که چرا خدا تو را داده دو دست؟ من معتقدم که اندر آن سرّی هست یک دست به کار خویشتن پردازی با دست دگر ز دیگران گیری دست💌 دریافتی از زندگی مرحومه منصوره مقدسیان 🔺@tabeen113
مادرجان عاشق کتاب بود. 💌 از هر کتابی که خوشش می آمد تعداد زیادی میخرید و به بهانه های مختلف به دیگران هدیه میداد.🎁 به عنوان جایزه به عنوان عیدی و حتی گاهی برای عیادت بیمار کتاب می برد. تفسیر نمونه را به ترتیبی که چاپ میشد میخرید و هر بار یکی از جلدهایش را به ما هدیه میداد تا سری آن تکمیل شود. برای تبلیغ کتاب خوانی از هیچ کس نمی گذشت؛ راننده تاکسی، کارگر خانه و حتی رفتگر محله. به هر کسی که سواد خواندن داشت کتاب می داد. دلش میخواست کتابهای خوب را بقیه هم بخوانند .📚 برشی از زندگی مرحومه منصوره مقدسیان🌱 🔺@tabeen113
وقتی قرآن را خوب یاد گرفتم مادرجان : گفت خب حالا باید تدریس کنی.🌿 خودش برای ما شاگرد و کلاس درس جور می کرد؛ بچه های دوست و فامیل و آشنا که کم سن تر از خودمان بودند را به ما می سپرد. یا مدرسه ای پیدا میکرد که مدیرش مذهبی بود و علاقه مند به قرآن.🤍✨ توی بعضی از مدارس بعد از مدتی که از کلاسمان میگذشت مدیر مدرسه بهمان میگفت دیگر نیایید. ساواک بهشان هشدار داده بود که باید کلاس قرآنشان را تعطیل کنند. فقط به خاطر این که ما کنار قرآن ترجمه اش را هم میخواندیم. ساواک هر کلاس قرآنی را که در آن غیر از متن عربی چیز دیگری خوانده میشد تعطیل می کرد.🍂 البته مادرجان و ما هم به تبع ایشان آرام نمی نشستیم و جای دیگر دوباره به کار خود ادامه میدادیم‌.🌱 برشی از زندگی مرحومه منصوره مقدسیان🌱 🔺@tabeen113
سال ۱۳۵۶، حرفهایی دربارۀ امام و حرکت امام به گوش میرسید ولی هنوز خیلی ها دقیقا نمی‌دانستند چه اتفاقی دارد می افتد. مادرجان جلسات خانوادگی و فامیلی ترتیب داد که حالت روشنگری داشت 💡 از آقای مهدی تهرانچی پسر عموی پدرم که اطلاعات سیاسی خوبی داشت دعوت کرد که بیاید و برای خانواده و فامیل از اتفاقات کشور حرف بزند... این جلسات تأثیر زیادی در آگاهی همۀ ما داشت.✨ سال ۱۳۵۷ کم کم همه چیز علنی شد و مردم ریختند توی خیابان‌ها. راهپیمایی‌ها راه افتاد. آن روزها کارمان شده بود شرکت توی راهپیمایی. بیشتر اوقات حرکتمان از مکتب نرجس بود. با تمام وجود شعار میدادیم تا بقیه تکرار کنند بعضی اوقات هم مامور نظم راهپیمایی بودیم. مادرجان هم پای ثابت راهپیمایی ها بود. در آن سال من و مادر مثل خیلی از خانم های دیگر طلاهایمان را برای حمایت از انقلاب دادیم...⭐️ برشی از زندگی مرحومه منصوره مقدسیان🌱 🔺@tabeen113
مادرجان خبرهای سیاسی را از طریق خانم طاهایی دریافت میکرد خانم طاهایی خواهرزاده میرزا جواد آقای تهرانی بودند تازه از تهران آمده بودند و توی محله ما زندگی میکردند. در خانه شان برای خانمها جلسۀ تفسیر قرآن برگزار میکردند 🌱✨ ما هم همراه مادرجان میرفتیم جمعیت زیادی می آمدند. سال ۱۳۴۵ که مکتب نرجس تأسیس شد همۀ آن جلسات خانگی و کلاسها منتقل شد به مکتب و مدیریتش هم با خود خانم طاهایی بود. 🌿 خانم طاهایی خوشرو و خوش برخورد بود و همین باعث جذب خیلی‌ها به مکتب شده بود به خصوص با جوان ترها و دخترهای کم سن مهربان بود و با آنها شوخی می کرد فضای جلسات خانم طاهایی با روضه ها و مراسم مذهبی دیگر فرق داشت. خانم طاهایی به هنر نمایش خیلی علاقه مند بود و از همان روزهای اول تأسیس مکتب یک گروه تئاتر تشکیل داد نظرش این بود که نمایش خیلی بیشتر از سخنرانی میتواند اثر گذار باشد.🌻 برشی از زندگی مرحومه منصوره مقدسیان🌱 🔺@tabeen113
یک بار دختر جوانی آمدو از مادرجان درخواست کمک مالی کرد . چون دیپلم ، داشت مادرجان نشسته بود فکر کرده بود که چه کاری به این دختر بسپارد که از سوادش هم استفاده کند.📝 آخر به این نتیجه رسیده بود که او باید کتاب بخواند. بهش کتاب داد که بخواند و خلاصه اش را بنویسد و بیاورد.📚 معمولا مادرجان به خانمهای خانه دار کتابهایی دربارهٔ تربیت فرزندان میداد🌸 و به دختران جوان که در سن ازدواج بودند کتابهایی با موضوع همسرداری. او میخواست قبل از ازدواج راه و رسم زندگی را بیاموزند.🍃 به دختران جوان علاوه بر کتاب، روزنامه هم می داد.🗞 مادرجان وقتی خودش روزنامه میخواند مطالب خوبش راقیچی میکرد ونگه می داشت. همین کار را از آن دخترها هم میخواست انجام بدهند. وقتی تکه های روزنامه را می آوردند مادرجان بهشان یک دفتر بزرگ میداد که همه را داخلش بچسبانند ، تا در موقعیت های مختلف از مطالب آنها استفاده کند‌. مادرجان در قبال این کارها به دختران جوان پول می‌داد. برشی از زندگی مرحومه منصوره مقدسیان🌱 🔺@tabeen113
خانه ی مادرجان،شده بود«خانه ای برای همه» مادری برای همه ی کسانی که به خانه ما رفت و آمد داشتند مادری ای، فراگیر و دلسوز که اگر پول هم نمی‌داشت، بی‌اعتنا نبودنش به دیگران، بالاخره جوری خودش را نمایان می‌کرد. ✨ اصلاً «مادری» الگوی خوبی است برای رهبری اجتماعی در محله یا فامیل یا حتی جامعه.🌿 مادر جان شاید در ظاهر کار خیلی خاصی نمی‌کرد؛ اما ظرافت‌های درک او از دیگران، باعث شده بود ظرفیت آدم‌ها را خوب بشناسد و متناسب با هرکدام جوری دستگیری کند. ❤️‍🩹 اینها به آن معنی نیست که کار او نمونه‌ای بی نقص بود و مو لای درز کارش نمی‌رفت، نه.اینها به آن معناست که چقدر وقتی مادری بخواهد مادری کند، می‌تواند رهبری اجتماعی بکند و پیوندهای اجتماعی را تقویت کند و چقدر از این دست مادرها دوروبرمان داریم و قدر نمی‌دانیم که همین نمونه‌ها، اکسیری هستند برای دنیای تنها شده و آدم‌های بی کس وکار شده این جهان مدرن.🍃 مرحومه منصوره مقدسیان🌱 🔺@tabeen113
. 💢 عرصه‌ی فعّالیتهای اجتماعی و سیاسی و علمی و فعّالیتهای گوناگون برای زنِ مسلمان باز است. زنان،امروز، آنچه را که اقتضای زمان است، آن خلأیی را که احساس میکنند، آن وظیفه‌ای را که بر دوش خود حس میکنند، باید انجام دهند. فعالیت های اقتصادی،پزشکی،پرستاری،تدریس یا فعالیتهای سیاسی... ⭕️ عرصه ی این فعالیتها باز است البته به شرط رعایت عفّت و عفاف و عدم اختلاط و امتزاج زن و مرد... 🔺@tabeen113