✳️ عوامل عاقبت به خیری؛ نیکوکاری
✅ توفیق توبه
✍و نیز جناب آقا میرزا ابوالقاسم مزبور از مرحوم اعتمادالواعظین تهرانی - علیه الرحمه - نقل نمود که فرمود در سالی که نان در تهران به سختی دست میآمد، روزی میرغضب باشی ناصرالدین شاه به طاق آب انباری میرسد و صدای ناله سگهایی را میشنود، پس از تحقیق میبیند سگی زاییده و بچه هایش به او چسبیده و چون در اثر بی خوراکی پستانهایش شیر ندارد، بچه هایش ناله و فریاد میکنند.
میرغضب باشی سخت متأثر میشود، از دکان خبازی که در نزدیکی آن محل بود، مقداری نان میخرد و جلوش میاندازد و همانجا میایستد تا سگ میخورد و بالاخره پستانهایش شیر میآورد و بچه هایش آرام میگیرند و سرگرم خوردن شیر از پستانهای مادر میشوند. میرغضب باشی مقدار خوراک یک ماه آن سگ را از آن نانوایی میخرد و نقدا پولش را میپردازد و میگوید هر روز باید شاگردت این مقدار نان به این سگ برساند و اگر یک روز مسامحه شود از تو انتقام میکشم.
در آن اوقات با جمعی ازرفقایش میهمانی دوره ای داشتند به این تفصیل که هر روز عصر، گردش میرفتند و تفرج میکردند و برای شام در منزل یکی با هم صرف شام مینمودند تا شبی که نوبت میرغضب باشی شد، زنی داشت که تقریبا در وسط شهر تهران خانه اش بود و وسایل پذیرایی در خانه اش موجود بود و زنی هم تازه گرفته بود و نزدیک دروازه شهر منزلش بود. به زن قدیمی خود پول میهد و میگوید امشب فلان عدد میهمان دارم و برای صرف شام میآییم و باید کاملا تدارک نمایی، زن قبول میکند و طرف عصر با رفقایش بیرون شهر رفته تفرج میکردند. تصادفا تفریح آن روز طول میکشد و مقدار زیادی از شب میگذرد، هنگام مراجعت، رفقایش میگویند دیر شده و سخت خسته شدیم، همین در دروازه که منزل دیگر تو است میآییم.
میرغضب باشی میگوید اینجا چیزی نیست و در خانه وسط شهری کاملا تدارک شده باید آنجا برویم. بالاخره رفقا راضی نمی شوند و میگویند ما امشب در اینجا میمانیم و به مختصری غذا قناعت میکنیم و آنچه در آن خانه تدارک کرده ای برای فردا. میرغضب باشی ناچار قبول میکند و مقداری نان و کباب میخرد و آنها میخورند و همانجا میخوابند.
هنگام سحر، از صدای ناله و گریه بی اختیاری میرغضب باشی همه بیدار میشوند و از او سبب انقلاب و گریه اش را میپرسند، میگوید در خواب، امام چهارم حضرت سجاد علیه السلام را دیدم به من فرمود احسانی که به آن سگ کردی مورد قبول خداوند عالم شد و خداوند در مقابل آن احسان، امشب جان تو و رفقایت را از مرگ حفظ فرمود ؛ زیرا زن قدیمی تو از غیظی که به تو داشت، سمی تدارک کرده و در فلان محل از آشپزخانه گذاشته بود تا داخل خوراک شما کند، فردا میروی آن سم را برمی داری و مبادا زن را اذیت کنی و اگر بخواهد او را به خوشی رها کن.
دیگر آنکه: خداوند تو را توفیق توبه خواهد داد و چهل روز دیگر به کربلا سر قبر پدرم حسین علیه السلام مشرف میشوی. پس صبح با رفقا میگوید برای تحقیق صدق خوابم بیایید به خانه وسط شهری برویم، با هم میآیند چون وارد میشود زن تعرض میکند که چرا دیشب نیامدی؟ به او اعتنایی نمی کند و با رفقایش به آشپزخانه میروند و به همان نشانه ای که امام علیه السلام فرموده بود، سم را بر میدارد و به زن میگوید دیشب چه خیالی در باره ما داشتی؟ اگر امر امام علیه السلام نبود از تو تلافی میکردم لکن به امر مولایم با تو احسان خواهم کرد، اگر مایلی در همین خانه باش و من با تو مثل اینکه چنین کاری نکرده بودی رفتار خواهم کرد و اگر میل فراق داری تو را طلاق میدهم و هرچه بخواهی به تو میدهم، زن میبیند رسوا شده و دیگر نمی تواند با او زندگی کند، طلب طلاق میکند او هم با کمال خوشی طلاقش میدهد و خوشنودش کرده رهایش میکند.
از شغل خودش هم استعفا میدهد و استعفایش مورد قبول واقع میشود آنگاه مشغول توبه و ادای حقوق و مظالم گردیده و پس از چهل روز به کربلا مشرف میشود و همانجا میماند تا به رحمت حق واصل میگردد.
📚 داستانهای شگفت شهید آیت الله دستغیب
#عاقبت_به_خیری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬خاطرهای که مرحوم ابوترابی از زبان شهید اندرزگو در زمان مبارزه با طاغوت و فرار از دست ساواک و گرفتار شدن همراه با خانواده در روستای اهل تسنن و توسل به امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام) را نقل می کند.
خیلی قشنگه. حتما گوش کنید.
السلام علیک یا ابالحسن یا امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب
سخنرانی های عالی 👇
https://eitaa.com/joinchat/3474259983C7b462f497c
www.mazhab110.ir - <unknown>.mp3
1.03M
🎙آیت الله العظمی حاج شیخ حسین وحید خراسانی
🔸عنایت خاص امام رضا (علیه السلام) به شیخ حبیب الله گلپایگانی(ره)
⚡️کرامتی از ائمه بقیع
⬅️ به مناسبت ۸ شوال سالروز جانسوز تخریب قبور ائمه بقیع
🖋 سید حسین کشفی
🔻از حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج سید جواد شهرستانی (دامت برکاته) شنیدم که فرمودند:
🔹روزی آقای ری شهری _به مناسبت کتابی که در مورد کرامات ائمه بقیع در حال نگارش بودند_من را واسطه قرار دادند تا از آقای حاج شیخ محمدعلی عَمروی - بزرگ شیعیان مدینه - در مورد کرامات ائمه بقیع اگر تجربه ای دارند نقل کنند. اول که با مرحوم شیخ عمروی مطرح کردم به من تغیر کرد و گفت شما ائمه را چه فرض کرده اید؟ فکر می کنید که ائمه دکتر و پزشک شما هستند که دست و پای شما را بخواهند خوب کنند؟! کرامت ائمه این طور محدود نیست. ائمه ما وقتی بخواهند لطفی کنند خوب می دهند و در سطح اعلی عنایت می نمایند. ایشان در ادامه این جریان را نقل کرد و گفت:
🔸اوائلی که من از عراق به مدینه بازگشتم [حدود سال ۱۳۷۲ق] درگیری شدیدی میان شیعیان نخاوله و وهابی ها رخ داد و در مرحله اول جمعیت محدود شیعیان مدینه بر جماعت وهابی غالب شدند. برای وهابی ها خیلی سخت بود که مغلوب چند صد نفر شیعه در مدینه شوند و لذا تصمیم به برخورد شدیدتر گرفتند. عده ای از بزرگان شیعه در مدینه و از جمله من [شیخ عمروی] را دست گیر کردند. روبروی مسجد نبوی و بقیع عریشی (جایگاه چوبی) قرار دادند و جلادها و ماموران اجرای حکم را آوردند که شیعیان را شلاق بزنند ولی نه شلاق عادی بلکه از کَرَب [چوب پهن پایین درخت خرما] استفاده کردند. نفر اول را آودند و او را لخت کردند. شدت ضربه این شلاق به گونه ای شدید بود که نفر اول همان جا بعد از سه ضربه به شهادت می رسد. نفر دوم را بالا کشیدند و جلاد دیگری آمد و شروع به شلاق زدن کرد که او هم با ضربه تازیانه شهید شد.
🔹در این حال متوسل به ائمه بقیع شدم و گفتم: جرم ما این است که پیرو شما هستیم. آیا جزای پیروی شما این است که این گونه باید کشته شویم؟! نفر سوم را که خواستند بیاورند این عریشی که درست کرده بودند فرو می ریزد. با این حال آن ها دور ما را گرفتند و محاصره کردند و به اداره شهربانی منتقل کردند و گفتند که ۶نفر از شماها – که یکی از آنها من بودم- محکوم به اعدام هستید و تا روز جمعه در مکه و پیش از نماز جمعه گردن زده خواهید شد! از آن جا ما را به سمت مکه راهی کردند. در مکه منتظر تنفیذ حکم اعدام بودیم ولی روز جمعه شد و خبری از حکم اعدام نشد. بعد از آن ابلاغ کردند که به شما یک درجه تخفیف داده اند و به جزیره بد آب و هوایی در اطراف جده تبعید شده اید. از آن جا به جده منتقل شدیم و مدتی را در آن جزیره بودیم تا این که والی جده آمد و خبر عفو ما را داد و جماعت همگی به مدینه بازگشتیم. اما وقت ورود به مدینه ما را سوار بر درشکه کردند و شیعیان مراسم استقبال و شادی ترتیب داده بودند! وارد منزل یکی از شیعیان شدیم و جریان را پرسیدیم. گفت: بعد از ماجرای شلاق زدن و شهادت شیعیان بلافاصله جلاد اول در حمام دچار سوختگی می شود و می میرد. جلاد دوم هم ظاهرا زیر آوار می ماند و می میرد. خبر در همه جا می پیچد و جلاد سوم می ترسد.
🔸جلادها و ماموران اجرای احکام در آن زمان معمولا از افراد معینی از بزرگان قبائل بودند که به نوعی برای اجرای احکام نسبت به انتقام بعدی مصونیت داشته باشند. این جلاد سوم می گوید که نفرین آنها ما را گرفته و لذا به فکر حلالیت گرفتن از شیعیان می افتد و لذا پیش ما آمد و گفت چه کار کنم که شما از ته دل از من راضی شوید؟ گفتیم رضایت آنان که الان اسیر شما هستند باید به دست آوری. و لذا این آقا به دیدن شما خواهد آمد.
همین طور هم شد و آن شخص [جلاد سوم] آمد و پس از عذرخواهی گفت من چه کار کنم که شما رضایت واقعی از من داشته باشید و از اعماق جان من را حلال کنید؟ سپس خودش پیشنهاد داد که من می خواهم به هر خانواده شیعه یک قطعه زمین سیصد متری می دهم چون من زمین زیاد دارم فقط برای این که ثبت رسمی شود مقدار کمی از برای هر زمین می گیرم _مثلا اگر قیمت زمین ۱۰۰ ریال بوده یک ریال گرفت_ همه هم قبول کردند و خوشحال شدند و آن شخص هم این کار را انجام داد.
🔹 آقای عمروی به من گفت چطور بود این کرامت؟ گفتم خیلی خوب بود. گفت: این کرامت ادامه دارد و به همین جا ختم نشد. ائمه ما اگر بدهند خوب می دهند و به همین مقدار اکتفا نمی کنند. این عنایت ائمه بقیع در این این سالها به صورت مستمر شامل حال ما شده است. ده سال قبل دولت تصمیم گرفت که دور حرم مطهر پیامبر را یک خیابان کمربندی بکشد. همه خرابی ها در خانه های دیگران افتاد و زمین های شیعیان برِ خیابان واقع شد و الان قیمتهاش چندین برابر شده است. همین زمینی که در اختیار من است ۲۰ میلیون ریال سعودی ارزش دارد. ائمه ما این جور کرامت دارند نه این که فقط کوری را بینا کنند.
📚 رک: بر منبر خاطره ص۲۶۹ و خاطره های آموزنده ص۲۶۳.
@seyyed_hossein_kashfi
🟢 دلیل عمیق و خواندنی میرزای شیرازی برای تأیید نکردن یک عالم باتقوا
🔸بعضی از دوستان میرزای شیرازی گفته بودند ما نامهای خدمت ایشان نوشتیم و از ایشان برای یک ملایی که در یکی از شهرستانها بوده است، تأیید خواستیم. مرتب نامه به ایشان نوشتیم که فلان شخص در این شهر مردی است خیلی عالم، در این حد عالم است، مجتهد است و خیلی هم باتقوا، شما ایشان را تأیید کنید.
🔹 میگوید: ما نامه نوشتیم، میرزا جواب نداد. بار دیگر نامه نوشتیم، باز میرزا جواب نداد. تا بالأخره آن کسی که اینهمه او را تأیید میکرده میرود سامره که چرا میرزا جواب نداد؟ رفت و گفت: آقا! چرا ما هر چه برای این آقا تأیید خواستیم شما تأیید نکردید؟ میرزا فرمود: تو همواره در نامههایت نوشتی که این چقدر عالم است و چقدر باتقواست، در یک نامهات ننوشتی که عقلش در چه حدی است؟
🔸من نمیتوانم کسی را فقط به دلیل علم و تقوا تأیید کنم درصورتیکه برای من محرز نیست که از نظر عقل و تدبیر و هوشیاری و درک شرایط زمان و درک و شناخت مردم در چه حدی است. بسیار خوب، آدم عالم و باتقوا برای خودش آدم خوبی است، اما من نمیتوانم مقدّرات اسلامی مردم را در دست کسی بدهم که عقلش برای من محرز نیست.
📝 استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج۸، ص۱۵۰-۱۴۸ (با تلخیص)
🟢 در فکر خودت باش؛ مرگت نزدیک است!
🔹 مجلسی اول (پدر مرحوم مجلسی معروف) که او هم مرد بسیار جلیلالقدر و عالم و متقی و فوقالعادهای بوده و از شاگردان شیخ بهایی است نقل میکند که شش ماه قبل از وفات شیخ بهایی، روزی ما در خدمت ایشان به زیارت اهل قبور در تخت فولاد اصفهان- که قبر بابا رکن الدین در آن جا بوده - رفتیم. یک وقت دیدم ایشان رو کرد به ما و گفت: شما چیزی نشنیدید؟ گفتیم: نه.
🔸 دیگر سکوت کرد و حرفی نزد، راه افتاد و آمد. از آن روز ما دیدیم حال شیخ تغییر کرده، بیشتر به خود پرداخته، حال توبه و انابه پیدا کرده و یک حال دیگری غیر از حال سابق دارد. همه ما شاگردها حدس زدیم هرچه بود، آن روز اتفاق افتاد.
🔹 ایشان میگوید من از سایر شاگردها جسورتر بودم. قرار شد من از ایشان بپرسم که منشأ این تغییر حالت شما چیست؟ رفتم از ایشان پرسیدم، ایشان گفت: من آن روز وقتی از کنار قبر عبور میکردیم این صدا را از قبر شنیدم که «شیخ در فکر خود باش، مرگت نزدیک است، چرا به خودت نمیپردازی؟».
شیخ بهایی شش ماه بعد وفات کرد.
📗 استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج۴، ص۱۷۷
🔻 کانال رسمی «بنیاد شهید مطهری» در ایتا، تلگرام و سروش👇
eitaa.com/motahari_ir
t.me/motahari_ir
sapp.ir/motahari_ir
ترجمه خصائص الحسینیۀ.pdf
1.91M
▪️ترجمه ی مقاتل معروف ویژه حضرت سیدالشهدا
منابعی برای درک عمق مصائب کربلا
کانال گنجینه کتاب
https://eitaa.com/joinchat/3401908285C6a49b3fc6f
🔺سوا کردن میوه!
▫️حجت الاسلام حسین مدرسى به نقل از میوه فروش نزدیک منزل حاج آقا:
🔹میرزا #علی_فلسفی گاهى از مغازه ما میوه مى خریدند. هرگاه تشریف مى آوردند، من پاکت به دست با اشتیاق جلو مى دویدم که بهترین میوه را تقدیم ایشان بکنم.
🔸ایشان پاکت را با اصرار از من مى گرفتند و مى گفتند:«من خودم بلد هستم سوا کنم» و آن گاه یک دانه میوه خوب، یک دانه متوسط و یک دانه میوه نامرغوب در پاکت مى گذاشتند.
⚡️من جلو مى پریدم و مى گفتم:«حاجى آقا چه مى کنید، چرا میوه خوب بر نمى دارید؟».
🌀 حاجى آقا بدون توجه به درخواست من، کار خود را ادامه مى دادند و مى فرمودند:«دیگران هم حقى دارند».
🍁پسر جوان من که ایستاده بود و نظاره مى کردپس از رفتن ایشان با شگفتى به من مى گفت:«آیا چنین آدمى هم وجود دارد؟!».
💢او با اینکه نسبت به روحانیت و دین بدبین بود، با مشاهده همین رفتار، اصلاح شد و حالا نماز مى خواند، آن هم به جماعت.»
♨️ #سیره_علما؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما
@sireyeolama
✳️ آثار یاد مرگ
🔹محشور شدن با شهدا
🌼 پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله):
🍃وَ سَأَلَهُ بَعْضُهُمْ فَقَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ هَلْ يُحْشَرُ مَعَ اَلشُّهَدَاءِ أَحَدٌ قَالَ نَعَمْ مَنْ يَذْكُرُ اَلْمَوْتَ فِي اَلْيَوْمِ وَ اَللَّيْلَةِ عِشْرِينَ مَرَّةً .🍃
🍂از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال شد: آیا کسی با شهدا محشور میشود؟ ایشان فرمود: آری، آن کس که در شبانه روز بیست بار مرگ را یاد کند.🍂
📚مجموعة ورّام ج ۱، ص ۲۶۸
🔹غم زدایی
🌼 امام صادق علیهالسلام :
🍃عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قَالَ لِيَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَ مَا تَحْزَنُ أَ مَا تَهْتَمُّ أَ مَا تَأْلَمُ قُلْتُ بَلَى وَ اَللَّهِ قَالَ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ مِنْكَ فَاذْكُرِ اَلْمَوْتَ وَ وَحْدَتَكَ فِي قَبْرِكَ وَ سَيَلاَنَ عَيْنَيْكَ عَلَى خَدَّيْكَ وَ تَقَطُّعَ أَوْصَالِكَ وَ أَكْلَ اَلدُّودِ مِنْ لَحْمِكَ وَ بَلاَءَكَ وَ اِنْقِطَاعَكَ عَنِ اَلدُّنْيَا فَإِنَّ ذَلِكَ يَحُثُّكَ عَلَى اَلْعَمَلِ وَ يَرْدَعُكَ عَنْ كَثِيرٍ مِنَ اَلْحِرْصِ عَلَى اَلدُّنْيَا .🍃
🍂آیا اندوهگین نمیشوی؟ مهموم نمیگردی؟ به رنج گرفتار نمیآیی؟ ابو بصیر عرض کرد: آری. امام فرمود: هرگاه چنین شد، مرگ و تنهایی قبر را یاد آور. روزی را یاد کن که چشمهایت از حدقه درآمده بر گونهات میافتد و بند بند بدنت از هم جدا میشود و کرمها گوشت بدنت را میخورند و از دنیا بریده میگردی. یاد این مطالب تو را بر عمل تشویق میکند و از حرص بر دنیا بازمیدارد🍂
📚 وسایل الشیعه، ج ۲، ص ۴۳۶
مطلب تبلیغی
https://www.aparat.com/v/h94q21b
عنایت حضرت زهرا سلام الله علیها به مجالس عزای امام حسین علیهالسلام
مطلب تبلیغی
https://www.aparat.com/v/h94q21b
عنایت حضرت زهرا سلام الله علیها به مجالس عزای امام حسین علیهالسلام
✳️تمثیل زیبا درباره نسبت دنیا به آخرت
🌼 پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله):
🍃وَ قَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : مَا اَلدُّنْيَا فِي اَلْآخِرَةِ إِلاَّ مِثْلُ مَا يَجْعَلُ أَحَدُكُمْ إِصْبَعَهُ فِي اَلْيَمِّ فَلْيَنْظُرْ بِمَ يَرْجِعُ.🍃
🍂دنيا در برابر آخرت به مانند اين است که يکی از شما انگشتش را در آبِ دريا فرو بَرَد و آنگاه بنگرد انگشتش با چه مقدار از آب دريا بازمیگردد.🍂
📚 بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۱۱۹
#آخرت #دنیا
🌼 الإمامُ عليٌّ عليه السلام :
🍃كلُّ شيءٍ مِن الدُّنيا سَماعُهُ أعظمُ مِن عِيانهِ، و كلُّ شيءٍ مِن الآخرةِ عِيانُهُ أعظَمُ مِن سَماعِهِ.🍃
🍂و هر چيز دنيا، شنيدن آن بزرگتر از ديدن آن است؛ و هر چيز آخرت، ديدن آن بزرگتر از شنيدن آن است.🍂
📚نهج البلاغة : الخطبة ۱۱۴
🔹دنیا👈 آواز دهل شنیدن از دور خوش است
🔹 آخرت👈 شنیدن کی بود مانند دیدن
#آخرت #دنیا
✳️ عوامل پیدایش حادثه عاشورا
✅ غصب خلافت
🔹جواب دندان شکن یزید به عبد الله بن عمر
وقتی حضرت حسین بن علی (علیهما السلام) به شهادت رسید، عبد الله بن عمر به یزید بن معاویه نامهای نوشت که: «پیشامدی عظیم و مصیبتی مهم و حادثهای بزرگ در اسلام اتفاق افتاده است و هیچ روزی مثل روز حسین نخواهد بود.»
یزید نیز در پاسخ او چنین نوشت: «ای احمق! ما به خانههایی آراسته با فرشهای آماده و تکیهگاههای فراوان وارد شدهایم و برای رسیدن به اینها (حکومت) جنگیدیم؛ اگر حق با ما باشد، که از حق خود دفاع کردهایم، و اگر حق با دیگران باشد، که پدرت (عمر) اولین کسی بود که این سنت را بنا کرد و حق را با خدعه و نیرنگ از صاحب آن (امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام) غصب کرد!»
أَقُولُ قَالَ اَلْعَلاَّمَةُ رَحِمَهُ اَللَّهُ وَ رَوَى اَلْبَلاذُرِيُّ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ كَتَبَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ عُمَرَ إِلَى يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَظُمَتِ اَلرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتِ اَلْمُصِيبَةُ وَ حَدَثَ فِي اَلْإِسْلاَمِ حَدَثٌ عَظِيمٌ وَ لاَ يَوْمَ كَيَوْمِ اَلْحُسَيْنِ فَكَتَبَ إِلَيْهِ يَزِيدُ أَمَّا بَعْدُ يَا أَحْمَقُ فَإِنَّنَا جِئْنَا إِلَى بُيُوتٍ مُنَجَّدَةٍ وَ فُرُشٍ مُمَهَّدَةٍ وَ وَسَائِدَ مُنَضَّدَةٍ فَقَاتَلْنَا عَنْهَا فَإِنْ يَكُنِ اَلْحَقُّ لَنَا فَعَنْ حَقِّنَا قَاتَلْنَا وَ إِنْ كَانَ اَلْحَقُّ لِغَيْرِنَا فَأَبُوكَ أَوَّلُ مَنْ سَنَّ هَذَا وَ اِبْتَزَّ وَ اِسْتَأْثَرَ بِالْحَقِّ عَلَى أَهْلِهِ .
📚بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۳۲۸
مطلب تبلیغی
✳️ عوامل پیدایش حادثه عاشورا ✅ غصب خلافت 🔹جواب دندان شکن یزید به عبد الله بن عمر وقتی حضرت حسین
.
اعتراض عبد الله پسر خلیفه و عاقبت آن
یک نقل میگوید نامهنگاری شد، یک نقل میگوید خلیفه او را به حضور طلبید. با عصبانیّت وارد شد، گفت: اگر قرار بر این باشد که من صحبت کنم تو هم صحبت کنی پدر من را چه کسی به اینجا آورده است؟ پدر من با علی در سقیفه درگیر شد یا پدر تو؟ این روایت هم در نهج الحق علّامه حلّی است از انساب الاشراف نقل میکند، امروز نیست. علّامه حلّی از یک کتاب تاریخی نقل میکند که امروز در آن کتاب وجود ندارد، نقل شیعی آن در بحار آمده است. گفت: چه کسی اوّل حق را خورده است؟ گفت: خیال نکن، وضع من بدتر از این حرفها است، اگر قرار به پردهدری باشد من تمام کارهای تو و پدر تو را افشا میکنم، یا اینکه چقدر میخواهی؟ برو تا آخر عمر با آبرو زندگی کن. «خَرَجَ مِن دَارِ یَزید ضَاحِکاً»، دیدند لبخند به لب دارد خارج میشود. گفتند: چطور شد؟ گفت: یاد خاطرهای افتادم که حقّانیّت یزید برای من روشن شد.
در نقلهای شیعی یک نقل مفصّلی است که میگوید او را به داخل خزانه برد، یک نامهای به او نشان داد، گفت: این پدر تو است در آن روزی که به خانهی فاطمه حمله کردند به پدر من این نامه را نوشته است، میخواهی آن را منتشر کنیم؟ خلاصه اینکه صحبت نکن، لباس تو کثیف است، با ما هستی، به نفع تو است که ما را ساکت کنی. تا بوده همین بوده است. در همین مشاجرات خود ما دیدهاید یکی صحبت میکند، دیگری میگوید نگذار دهان خود را باز کنم، طرف ساکت میشود. چون لباس او کثیف است، میگوید تو از حق صحبت نکن. انصافاً در این یک مورد حق با یزید است، در این یک مورد حق با او است.
عاقبت بیعت با طاغوت
من یک جمله بگویم که به این بعداً مفصّل میپردازم، تاریخ نشان داده هر بدبختی که از ولایت حقیقی، از ولایت اهل بیت (علیهم السّلام) دور شود، به طاغوت پناه ببرد، طاغوت مثل دستمال حیض او را بیرون میاندازد. او که با علی (علیه السّلام) بیعت نکرد با پای حجّاج بیعت کرد، بعد حجّاج او را ترور کرد، عرض میکنم چرا. به او سم دادند، حجّاج به دیدن او آمد، اینها مدام به هم چشم غرّّه میرفتند، جلوی مردم هم نمیتوانستند صحبت کنند. حجّاج که بیرون رفت گفت: من در هیچ چیزی- این را إنشاءالله یک شب مفصّل بحث میکنم- در عمر خود اینقدر تأسّف نمیخورم که الآن تأسّف میخورم، چرا آن روز در سپاه علی نبودم معاویه را نابود کنم. چون این جریان بعد از معاویه بود. به قول قرآن: «آلْآنَ»،[7] الآن؟
📚 حجتالاسلام حامد کاشانی
مطلب تبلیغی
. اعتراض عبد الله پسر خلیفه و عاقبت آن یک نقل میگوید نامهنگاری شد، یک نقل میگوید خلیفه او را به ح
.
«حجاج» در زمان حکومت «عبدالملک»، به مدینه حمله نمود و «عبداللَّه بن زبیر» را به دار آویخت. «عبداللَّه بن عمر» نزد حجاج آمد و گفت دستت را دراز کن تا با تو برای عبدالملک بیعت کنم، چرا که پیامبر فرمود کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است. حجاج پایش را دراز کرد و گفت دستم مشغول است. عبداللَّه چون این تحقیر را دید گفت مرا تمسخر می کنی؟ حجاج پاسخ داد: ای احمق بنی عدی، تو با علی بیعت نکردی و اینک می گویی رسول خدا چنین و چنان فرموده است، آیا علی امام زمان تو نبود. به خدا سوگند، تو برای سخن پیامبر به اینجا نیامده ای، ترس تو از این چوبه داری است که عبداللَّه بن زبیر بدان آویخته شده است.
📚 سایت حوزه