eitaa logo
شهدا
378 دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
7.3هزار ویدیو
49 فایل
آن کس که ترا شناخت جان را چه کند فرزند و عیال خانمان را چه کند دیوانه کنی هردو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند «برای شادی روح شهدا صلوات» تاسیس: 1401/22 پایان:شهادت به حمایتتون نیاز داریم🌿 بمونین برامون🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
برادران شهید🍃⚘🍃⚘🍃⚘🍃 علی برادر دوقلوهادر ٣۰ دی ماه ۶۵ و قلوها در ٣۰ دی ماه ۶۶ به رسیدند. در سالروز برادرشهیدشان علی ، شهید شدند. معرفی#۳ برادر شهید به روایت از خواهرگرامی شان: مادرمان سال ۱۳۹۰ و پدرمان سال ۱۳۸۸ به رحمت خدا رفتند. ما ۷ خواهر و برادر بودیم. پدر و مادرم زحمات زیادی برای تربیت و پرورش بچه‌ها کشیدند و اش شهادت علی ، و شد. ما اصالتاً یزدی هستیم. پدرم برای کسب‌ و کار به تهران آمد و در کابینت‌ سازی مشغول شد. ایشان خیلی مقید بود. اهل نماز و قرآن بود. والدینمان در یک خانواده ی مذهبی در یزد پرورش پیدا کرده بودند. پدرم کارگر و خیلی زحمتکش بود. بعد‌ها که مغازه ی لبنیات و ماست‌ بندی رو راه‌ اندازی کرد همه ی بچه‌ها و مادرمان در تهیه و چرخاندن مغازه به پدر کمک می‌کردند. در زمان جنگ هم که و پدر یکی بعد از دیگری راهی شدند. ما به کمک مادر می‌رفتیم تا دست‌ تنها نماند@tafahos5
بعد از علی پدرمان در جبهه رفت و آمد می‌کرد اما سه ماه بعد از محمد علی قلو‌ها هم عزم رفتن کردند. ابتدا و بعد هم رفت.😔 بچه‌ ها در مغازه ی ماست‌ بندی کمک دست پدر و مادر بودند. مادر می‌گفت : اگر همه ی شما به جبهه بروید من دست تنها می‌مانم. شش ماه بعد از رفتن ، مصطفی گفت : من هم می‌ روم. وقتی مصطفی می‌ خواست برود مادر مخالفت کرد. گفت : محمد علی که شد. که است و هم که در منطقه است. تو هم که بروی من دست تنها می‌مانم و مغازه باید بچرخد. یکی دیگر از برادرهام هم در سیستان و بلوچستان سرباز بود.😔 اما می‌گفت : من باید بروم. اجازه نمی‌ دهم که ی برادرم زمین بماند. می‌ روم تا محمد علی را بگیرم. محسن بعد از نوشتن و دوره ی آموزشی به جبهه رفت.😔 مادر به تمام مساجد و پایگاه‌های اطراف خانه و محله‌ مان سفارش کرده بود مصطفی را ثبت‌نام نکنند. اما برادرم به مسجد جامع گوهر دشت کرج رفت و ثبت‌ نام کرد.@tafahos5
بعد از علی پدرمان در جبهه رفت و آمد می‌کرد اما سه ماه بعد از محمد علی قلو‌ها هم عزم رفتن کردند. ابتدا و بعد هم رفت.😔 بچه‌ ها در مغازه ی ماست‌ بندی کمک دست پدر و مادر بودند. مادر می‌گفت : اگر همه ی شما به جبهه بروید من دست تنها می‌مانم. شش ماه بعد از رفتن ، مصطفی گفت : من هم می‌ روم. وقتی مصطفی می‌ خواست برود مادر مخالفت کرد. گفت : محمد علی که شد. که است و هم که در منطقه است. تو هم که بروی من دست تنها می‌مانم و مغازه باید بچرخد. یکی دیگر از برادرهام هم در سیستان و بلوچستان سرباز بود.😔 اما می‌گفت : من باید بروم. اجازه نمی‌ دهم که ی برادرم زمین بماند. می‌ روم تا محمد علی را بگیرم. محسن بعد از نوشتن و دوره ی آموزشی به جبهه رفت.😔 مادر به تمام مساجد و پایگاه‌های اطراف خانه و محله‌ مان سفارش کرده بود مصطفی را ثبت‌نام نکنند. اما برادرم به مسجد جامع گوهر دشت کرج رفت و ثبت‌ نام کرد.@saqqah
آنجا به گفته بودند شما از برادرانتان شده و یکی دیگر از در جبهه است اما زیر بار نرفته بود و گفته بود آن‌ ها پسر عموهایم هستند.😔 با هر بود به جبهه رفت. راستش را بخواهید بعد از محمد علی رقابت بین قلو‌ها برای رفتن شدت گرفت. می‌گفت : همیشه زرنگی می‌کند و می‌رود و من می‌مانم. بهترین‌ ها همیشه برای است ! من باید به محسن برسم. برای اینکه عقب نماند خودش را به محسن رساند. در جبهه هم با هم رقابت داشتند. به مصطفی می‌گفت : تو برو خانه مادر دست تنهاست. مصطفی می‌گفت : تو شش ماهی است که اینجا هستی تو برو من می‌مانم. حالا نوبت من است. به همرزمانشان گفته بودند ما پسر عمو هستیم و آن‌ ها بعد از متوجه رابطه ی شده بودند.😔@tafahos5
ی شهادت دو قلو ها🍃⚘🍃⚘🍃: محسن و مصطفی در روند عملیات بیت‌ المقدس ۲ در ماووت عراق بودند. عمل‌ کننده ی محسن ، المهدی و مصطفی حر بود. عملیات در منطقه ی کوهستانی ماووت عراق اجرایی شد. محسن در ابتدا وارد عمل می‌شود که به دلایلی اکثر بچه‌ها به می‌ رسند. بعد از گذشت چند ساعت از محسن ، حر وارد منطقه ی عملیاتی بیت‌ المقدس ۲ می‌شود و هم در ادامه ی عملیات به می‌رسد.😔 ما چیز زیادی نمی‌دانیم. یعنی اصلاً نمی‌دانیم که مصطفی از محسن مطلع شده بود یا نه ، فقط ی جالبی که همرزمان و دوستان برادرانم برایمان گفتند این بود که بعد از محسن و در بحبوحه ی عملیات ، امکان انتقال پیکر محسن به عقب فراهم نمی‌ شود. به همین خاطر را به داخل غاری در کوه منتقل می‌کنند تا بعد از عملیات عقب ببرند. کمی بعد با ریزش کوه ، دهانه ی غار بسته می‌شود. که شد پیکرش را نگه می‌دارند تا پیکر پیدا شود. با پیدا شدن پیکر محسن هر برادر را با هم به عقب می‌آورند.@saqqah
ی شهادت دو قلو ها🍃⚘🍃⚘🍃: محسن و مصطفی در روند عملیات بیت‌ المقدس ۲ در ماووت عراق بودند. عمل‌ کننده ی محسن ، المهدی و مصطفی حر بود. عملیات در منطقه ی کوهستانی ماووت عراق اجرایی شد. محسن در ابتدا وارد عمل می‌شود که به دلایلی اکثر بچه‌ها به می‌ رسند. بعد از گذشت چند ساعت از محسن ، حر وارد منطقه ی عملیاتی بیت‌ المقدس ۲ می‌شود و هم در ادامه ی عملیات به می‌رسد.😔 ما چیز زیادی نمی‌دانیم. یعنی اصلاً نمی‌دانیم که مصطفی از محسن مطلع شده بود یا نه ، فقط ی جالبی که همرزمان و دوستان برادرانم برایمان گفتند این بود که بعد از محسن و در بحبوحه ی عملیات ، امکان انتقال پیکر محسن به عقب فراهم نمی‌ شود. به همین خاطر را به داخل غاری در کوه منتقل می‌کنند تا بعد از عملیات عقب ببرند. کمی بعد با ریزش کوه ، دهانه ی غار بسته می‌شود. که شد پیکرش را نگه می‌دارند تا پیکر پیدا شود. با پیدا شدن پیکر محسن هر برادر را با هم به عقب می‌آورند.@tafahos5
و مصطفی هر دو در روز متولد شدند و در عملیات و در روز به 🍃⚘🍃⚘🍃رسیدند.😔 دقیقاً در شهادت برادرمان محمد علی ، محمد علی در ۳۰ دی ماه ۶۵ و دو قلو‌ها در ۳۰ دی ماه ۶۶ به رسیدند.😔 بعد از مراسم سوم دو قلو‌ها ، صیاد شیرازی به منزل ما آمدند. بهمن ماه ۶۶ بود. روزی پر خاطره ، این دیدار و خاطره ی حضور ایشان هیچ‌ گاه از یاد و خاطر ما پاک نمی‌ شود. که بعد‌ها خودشان هم شهید شدند.😔 سرانجام ۳برادر🍃⚘🍃⚘🍃⚘🍃 هم به آرزویشان که همانا بود رسیدند. مزار استان البرز است. خوشبحال شهدا نور صفارو دیدند خوشبحال شهدا چشم ز دنیا بستند خوشبحال شهدا بنده ی شیطان نشدند درتجلی گه اخلاص خدا رو دیدند التماس دعای فرج وشهادت🍀✨@saqqah
و مصطفی هر دو در روز متولد شدند و در عملیات و در روز به 🍃⚘🍃⚘🍃رسیدند.😔 دقیقاً در شهادت برادرمان محمد علی ، محمد علی در ۳۰ دی ماه ۶۵ و دو قلو‌ها در ۳۰ دی ماه ۶۶ به رسیدند.😔 بعد از مراسم سوم دو قلو‌ها ، صیاد شیرازی به منزل ما آمدند. بهمن ماه ۶۶ بود. روزی پر خاطره ، این دیدار و خاطره ی حضور ایشان هیچ‌ گاه از یاد و خاطر ما پاک نمی‌ شود. که بعد‌ها خودشان هم شهید شدند.😔 سرانجام ۳برادر🍃⚘🍃⚘🍃⚘🍃 هم به آرزویشان که همانا بود رسیدند. مزار استان البرز است. خوشبحال شهدا نور صفارو دیدند خوشبحال شهدا چشم ز دنیا بستند خوشبحال شهدا بنده ی شیطان نشدند درتجلی گه اخلاص خدا رو دیدند التماس دعای فرج وشهادت🍀✨@tafahos5