eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.3هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆 آیت الله شیخ عباس از شاگردان میرزا جواد ملکی از قول ایشان نقل می کرد : 🔆 بنده چون در نجف اشرف به خدمت عارف جناب آخوند ملاحسینقلی همدانی رسیدم از آن بزرگ توجهی نسبت به خود ندیدم تا اینکه روزی به خدمت ایشان عرض کردم: آقا من به امید رسیدن به کمال خدمت شما رسیده ام چرا به من عنایتی نمی فرمایید؟ 🔆 ایشان فرمود: تو که بشو نیستی! 🔆می بینم هنگام وارد شدن در مجلس نقطه را در نظر می‌گیری! 🔆منظور آخوند ملا حسینقلی همدانی این بوده که توجه و میلی به صدرنشینی داری و بالا نشستن در را می پسندی. 🔆 حاج میرزا جواد آقا فرمود :از آن روز به بعد پای من به بالای مجلسی نرسید. 🔆 این خصلت مرحوم ملکی تا پایان ادامه داشت. شیخ مناجاتیان ص51 🆔 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔰مورچه: خدایا ما نوعے از مخلوقات تو هستیم و از رزق تو بے نیاز نیستیم ما را بہ خاطر گناهان انسانها بہ هلاڪت نرسان. 🔶در زمان حضرت سلیمان، بر اثر نیامدن باران، قحطے شدیدے بہ وجود آمـد. بہ ناچار مردم بہ حضور حضرت سلیمان آمدہ و از قحطے شڪایت ڪـردنـد و درخواست نمودند تا حضرت سلیمان براے طلب باران، نماز (استسقا) بخواند. 💠سلیمان بہ آنها گفت: فردا پس از نماز صبح، با هم براے انجام نماز استسقا بہ سوے بیابان حرڪت میڪنیم. 🔶فرداے آن روز مـردم جمع شدند و پس از نماز صبح، بہ سوے بیابان حـرڪـت ڪـردنـد. 🐜نـاگـهان سلیمان(ع) در راہ مورچہ اے را دید ڪہ پاهایش را روے زمین نهادہ بود و دست هایش را بہ سوے آسمان بـلـنـد نمودہ و میگوید: 💥خدایا ما نوعے از مخلوقات تو هستیم و از رزق تـو بـے نیاز نیستیم، ما را بہ خاطر گناهان انسان ها بہ هلاڪت نرسان. 💠سلیمان رو بہ جمعیت ڪرد و فرمود: بہ خانہ هایتان بازگردید، خـداونـد شـمـا را بہ خاطر غیر شما (مورچگان) سیراب ڪرد. 🌧در آن سال آن قدر باران آمد ڪہ سابقہ نداشت. 📔داستان دوستان، ج۴، ص۲۲۱ 🆔 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌸🍃🌸🍃 حضرت عيسي با يقين خالصانه گفت: (بسم الله) و بر روي آب حركت كرد! مرد كوتاه قد، هنگامي كه ديد عيسي بر روي آب راه مي رود، با يقين راستين گفت: بسم الله، و روي آب به راه افتاد تا به حضرت عيسي رسيد. در اين حال مرد دچار خودبيني و غرور شد و با خود گفت: عيسي روح الله روي آب راه مي رود و من هم روي آب راه مي روم، بنابراين، عيسي چه فضيلتي بر من دارد؟ هر دو روي آب راه مي رويم. همان دم يك مرتبه زير آب رفت و فريادش بلند شد: (اي روح الله مرا بگير و از غرق شدن نجاتم ده!) حضرت عيسي دستش را گرفت و از آب بيرون آورد و فرمود: اي مرد مگر چه گفتي كه در آب فرو رفتي؟ مرد كوتاه قد گفت: من گفتم، همان طور كه روح الله روي آب راه مي رود، من نيز روي آب راه مي روم. پس با اين حساب چه فرقي بين ماست! خودبيني به من دست داد و به كيفرش گرفتار شدم. حضرت عيسي فرمود: تو خود را (در اثر خودبيني) در جايگاهي قرار دادي كه شايسته آن نبودي بدين جهت خداوند بر تو غضب نمود و اكنون از آنچه گفتي توبه كن! مرد توبه كرد و به رتبه و مقامي كه خدا برايش قرار داده بود بازگشت و موقعيت خود را دريافت. امام صادق عليه السلام پس از نقل اين قضيه فرمود: (فاتقوا الله و لا يحسدن بعضكم بعضا.) (پس شما نيز از خدا بترسيد و پرهيز كار باشيد و به همديگر حسد نورزيد.) @tafakornab @shamimrezvan
✨﷽✨ 🌷داستان کوتاه مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است، به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد. به این خاطر، نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت. دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیق تر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش ساده ای وجود دارد، این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو: « ابتدا در فاصله چهار متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله سه متری تکرار کن. بعد در فاصله دو متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد.» آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق پذیرایی نشسته بود. مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود چهار متر است، بگذار امتحان کنم. سپس با صدای معمولی از همسرش پرسید:  « عزیزم ، شام چی داریم؟ » جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و همان سوال را دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. بازهم جلوتر رفت و به درب آشپزخانه رسید. سوالش را تکرار کرد و بازهم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و درست از پشت سر همسرش گفت: « عزیزم شام چی داریم؟ » و همسرش گفت: « مگه کری؟! » برای چهارمین بار میگم: « خوراک مرغ »! 👈 شاید مشکل از خود ماست ↶【به ما بپیوندید 】↷ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀سلام دوشنبه تون بخیر عزاداری هاتون قبول 🥀 در این روز معنوی دعا می کنم حاجات تون رو از دستتان پر برکت و مهربان امام باقرعلیه السلام بگیرید . و دوشنبه خوبی داشته باشید 🥀شهادت جانسوز حضرت 🥀محمد باقر ع تسلیت باد . @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ 🌷حکایت ✨روزی کسی در کوچه پس گردنی محکمی به ملانصرالدین زد و سپس شروع به عذرخواهی کرد که ببخشید اشتباه کردم و شما را به جای کس دیگر گرفته بودم.! ✨ملا قانع نشد ، گریبان او را گرفت و پیش قاضی برد و ماجرا را باز گفت. ✨قاضی حکم کرد: ملا در عوض یک پس گردنی به آن شخص بزند.! ملا به این امر راضی نشد. ✨قاضی حکم کرد به عوض پس گردنی یک سکه طلا بایستی آن مرد به ملا بدهد. ناچار تسلیم شده و برای آوردن سکه از محکمه بیرون رفت. ✨ملا قدری به انتظار نشست، بعد در حالی که داشت در محکمه قدم میزد نگاهش به پس گردن کلفت قاضی افتاد پس درنگ نکرد و پس گردنی محکمی نثار قاضی کرد و گفت: ✨چون عیال در خانه منتظر من است و من زیاد وقت نشستن ندارم هر وقت آن مرد سکه را آورد شما در مقابل این پس گردنی آن سکه طلا را بگیرید. ↶【به ما بپیوندید 】↷ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ داستان زیبای حضرت موسی (ع) ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬@tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ ﴿۲۱۷﴾ ✨و بر خداى عزيز مهربان توكل كن (۲۱۷) 📚سوره مبارکه الشعراء✍آیه ۲۱۷ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
س 88: کودکى که هميشه خود را نجس مى ‏کند، دست‏ تر، آب دهان و باقى‌مانده غذايش چه حکمى دارد؟ کودکانى که دست ‏تر خود را بر پاهايشان مى ‏گذارند، چه حکمى دارند؟ ج: تا زمانى که يقين به نجاست آن حاصل نشده، حکم به پاکى مى ‏شود. ♈️استفتائات مقام معظم رهبری♈️ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺امام‌صادق‌عليه‌السلام‌فرمودند: 📄مَن نَظَرَ إلي أبَوَيهِ نَظَرَ ماقِتٍ وَ هُما ظالِمانِ لَهُ لَم يَبقَلِ اللهُ لَهُ صَلاةً . 📜 کسی که با نظر کینه و بغض به پدر و مادر خود نگاه کند ، خداوند هیچ نمازی را از او نمی پذیرد ، هر چند آن دو به او ستم کرده باشند . 📚مستدرک الوسائل جلد ۱۵ صفحه ۱۷۶ 🍁 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ 🌷حکایت ✨روزی کسی در کوچه پس گردنی محکمی به ملانصرالدین زد و سپس شروع به عذرخواهی کرد که ببخشید اشتباه کردم و شما را به جای کس دیگر گرفته بودم.! ✨ملا قانع نشد ، گریبان او را گرفت و پیش قاضی برد و ماجرا را باز گفت. ✨قاضی حکم کرد: ملا در عوض یک پس گردنی به آن شخص بزند.! ملا به این امر راضی نشد. ✨قاضی حکم کرد به عوض پس گردنی یک سکه طلا بایستی آن مرد به ملا بدهد. ناچار تسلیم شده و برای آوردن سکه از محکمه بیرون رفت. ✨ملا قدری به انتظار نشست، بعد در حالی که داشت در محکمه قدم میزد نگاهش به پس گردن کلفت قاضی افتاد پس درنگ نکرد و پس گردنی محکمی نثار قاضی کرد و گفت: ✨چون عیال در خانه منتظر من است و من زیاد وقت نشستن ندارم هر وقت آن مرد سکه را آورد شما در مقابل این پس گردنی آن سکه طلا را بگیرید. ↶【به ما بپیوندید 】↷ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
💞تابستان سال 1389 بود. در حال رانندگی بودم حواسم نبود. ناگهان یک ماشین با سرعت از کنارم رد شد و با بوق ممتد داد زد و گفت هی الاغ حواست کجاست! همانطور با سرعت رفت پشت چراغ قرمر ایستاد. چون خیابان خلوت بود منم رفتم کنارش ایستادم . شیشه های هر دو تامون پائین بود . یواشکی از کنار چشماش به من نگاه میکرد . منم مستقیم بهش نگاه میکردم. گفتم، آقا میدونستی الاغ ماده هست و خرها، نرهستند. تو باید به من میگفتی خر. دوم اینکه اگه من الاغم، حتما تو هم حضرت سلیمان هستی چون الان داری زبان الاغها رو میفهمی که باهات صحبت میکنم. سوم اینکه اصلا حواسم به تو نبود تو عالم خودم بودم. یک لبخندی زد و سه بار گفت معذرت میخوام. منم تو ماشین شکلات داشتم براش پرت کردم تو ماشینش. با اشاره اون، هر دو تا کناری ایستادیم و الان که با هم دوستیم یادمون نمیره که یک الاغ ما رو با هم آشنا کرد. این ماجرا به ما میگوید، کلمه ای در زبان انگلیسی هست به نام reactive یعنی واکنش، و کلمه دیگری هست به نام creative یعنی خلاقیت. اگر دقت کنیم با جا به جائی حرف c یک واکنش تبدیل میشه به یک خلاقیت. یعنی میشد این موضوع تبدیل شه به یک دعوای خیابانی که آخرش هم منجر میشد به آشتی. هم وقتمون رو میگرفت هم هزینه ساز بود. رئیسم میگفت وقتی آخرش تو کلانتری باهم آشتی میکنیم چرا الان آشتی نکنیم. میلیونها انسان در جنگ جهانی دوم کشته شدند؛ ولی امروز کل اروپا هوای هم رو دارن و متحدن. ۱-آخر هر جنگی صلحه ۲- عاقل کسی است که از تهدید فرصت میسازه ما هر دو تامون عاقل بودیم ۳- فحش دادن دلیل کسانی است که حق با آنها نیست ۴- وقتی کسی عصبانیت میکنه یعنی تونسته برتو چیره شود. ‌‎  ‎‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅✧❤️✧ ༅࿐✾ ┄•●❥ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔶💞تعریف اصل واقعه از زبان خود ریزعلی خواجوی: " باجناقی داشتم که از میانه به خانه ما در روستا آمده بود و شب که شد قصد کرد که برگردد، هرچقدر به او گفتم که شب است و هوا هم بارانی، بگذار فردا صبح برو قبول نکرد که نکرد، گفت که دوستانش قرار است فردا برای بردن گوسفند به تهران بروند و او هم باید خودش را به آنها برساند. پس فانوسم را با تفنگ شکاری که داشتم برداشتم و با هم از کنار رودخانه راهی خانه رئیس ایستگاه راه آهن شدیم؛ وقتی او را سپردم به رئیس ایستگاه که برای رفتن راهنمایی اش کند، خودم کنار خط راه آهن را گرفتم و برگشتم، همین طور که می آمدم دیدم که بین دو تونل قطار که یک فضای باز 50 متری داشت کوه به شدت ریزش کرده و ریل را بسته است". ریز علی اول قصد می کند موضوع را نادیده بگیرد و راهی خانه شود اما بعد یادش می افتد که قطار مسافربری در همین ساعتها از ایستگاه راه آهن حرکت می کند و قطعا در برخورد با این سنگهای عظیم سرنگون خواهد شد، پس تصمیم به بازگشت به ایستگاه راه آهن می گیرد تا مانع از حرکت قطار به این سمت شود. " با سرعت به سمت ایستگاه می دویدم اما به یکباره دیدم که قطار آرام آرام در حال آمدن است، این وسط باد هم فانوسم را خاموش کرد، نمی دانم چه شد اما کتم را در آوردم و نفت فانوس را رویش ریختم و کبریت را کشیدم و آن را آتش زدم و شروع کردم به دویدن سمت قطار" تا اینجای ماجرا در کتابهای درسی تقریبا آمده اما ریز علی می گوید که سوزنبان این شعله آتش را ندیده و او مجبور شده با تفنگ شکاری اش چند گلوله به هوا شلیک کند تا شاید قطار از حرکت بایستد. " با تفنگ چند گلوله که به هوا زدم قطار ایستاد و سوزنبان آمد پایین و شروع به کتک زدن و دادن فحش و ناسزا به من کرد که  مردک این چه کاری است که تو می کنی و چرا با تفنگ شلیک کردی و خلاصه هر چه می آمدم توضیح بدهم فایده ای نداشت و حسابی کتک خوردم؛ وقتی رئیس ایستگاه و بقیه رسیدند و من را مواخذه کردند گفتم که به خدا جلوتر کوه ریزش کرده و بیایید خودتان ببینید، وقتی رفتیم و دیدند که راست می گویم، همه من را تشویق کردم و حتی مسافران قطار دست من را بوسیدند که جانشان را نجات دادم و این واقعه به خیر گذشت". بعد از این واقعه ریزعلی خواجوی به شدت بیمار شد و نزدیک به 40 روز در بیمارستان تبریز بستری می شود؛ " به علت شدت سرما و عرقی که بر اثر دویدن کرده بودم تمام ریه و رگهای خونی ام عفونت کرد و مجبور شدم برای درمان به تبریز بروم که من را عمل کردند و مجبور شدم همه گوسفندهایم را برای درمان بفروشم" از او می پرسم که چطور شدی دهقان فداکار و وارد کتابهای درسی شد؟  می گوید که " یک روز در خانه بودم که در را زدند و گفتند رئیس آموزش و پرورش زنجان تو را خواسته، آخر آن موقع مدارس میانه زیر نظر آن ناحیه بود، گویا ماجرا را شنیده بود، من هم رفتم و آنجا از من خواست همه واقعه را برایش تعریف کنم، وقتی توضیح دادم آن را نوشت و سال بعد معلم روستا آمد در خانه مان که " ریزعلی مژده بده! تو رفتی توی کتابهای درسی! اسمم را گذاشته بودند دهقان فداکار ‌‎  ‎‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅✧❤️✧ ༅࿐✾ ┄•●❥@tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
سرخ‌کردنی‌ها پیرتان میکنند! هرچیز به مدت طولانی در روغن سرخ شود باعث تسریع فرآیندهای التهابی در بدن میشود این فرآیند سلول‌های بدن را در معرض فرسودگی و پیرشدگی قرار میدهند. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🔅سه قانون طلایی در زندگی : 🔅کسی راکه به شما یاری میرساند ، فراموش نکنید 🔅نسبت به کسی که شما را دوست دارد ،کینه نورزید 🔅به کسی که شما را باور دارد خیانت نکنید @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
روے ﺩﯾــﻮﺍﺭ ﺩﻝ ﺧﻮﺩ ﺑﻨـــﻮﯾﺴﯿﺪ: ❤️❤️ نه ﯾـــک ﺑــﺎﺭ ﻭ ﻧـﻪ ﺩﻩ ﺑـاﺭ که ﺻـــﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﯾـــﻤﺎﻥ ﻭ ﺗﻮﺍﺿــﻊ ﺑﻨــﻮﯾﺴﯿــﺪ ❤️❤️ ســـﺮ ﺁﻥ ﺳــﻔﺮﻩ ے ﺧــﺎلے ﮐــﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷــﮏ ﯾﺘﯿﻢ ﺍﺳﺖ‌ ❤️❤️ پشــﺖ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﮔــلے ﭘﯿـﺮﺯنے ﮔﻔــﺖ: ❤️❤️ ﺁﻥ ﺟـــﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﻫﻤــﻪے ﺧﺴﺘــگے ﻭ ﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﻬــﺎ ، ﺳﺮ ﺗﻌــﻈﯿﻢ ﻓﺮﻭ ﺑــﺮﺩ ﻭ ﭼﻨــﯿﻦ ﮔﻔﺖ: ❤️❤️ ﮐﻮﺩﮐـــے ﺭﻓــﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺗــﺨﺘﻪ گوﺷﻪ ﺗﯿﺮﻩ آن ﺗﺨﺘﻪ ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺭ ﺩﻝ ﮐــﻮﭼﮏ ﻣﻦ ﺩﺭﺩ ﺯﯾـﺎﺩ ﺍﺳــﺖ ﻭﻟـے ﯾﺎﺩ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‎‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌ خوبان، دائمی اند و ماندگار، مهرشون خالص است و همدلی شون شیرین دوستان بهتر از جانم سعادتتون پاینده، مهرتون پایدار، و بهترینهای خدا نصیبتون @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
سلام دوستان تصمیم گرفتیم که کانال ذکر روزانه وتعقیبات نماز را در ایتا برپاکنیم لطفا باجوین شدن ماروحمایت کنید👇 http://eitaa.com/joinchat/1501757468C885d27dfb4 👆 هم اکنون دعاوزیارت و اعمال روزسه شنبه لطفا حمایت کنید❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨الهی به امیدتو 💙 سلام روز بخیر صبحتون معطر به ذکر شریف صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان  پاک و مطهرش 💖 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 💖 وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 💙در پناه لطف خدا و عنایت اهل بیت (ع) سه شنبه تون پربرکت @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌸بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ : 🌻آداب و زمینه های اِستجابت دعا: 🔹دعا همراه ایمان و عمل صالح باشد: «یَسْتَجیٖبُ الَّذیٖنَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات» 📖سوره شوری۲۶ 🔹دعا با اِخلاص باشد: «فَادْعُوا اللّٰهَ مُخْلِصیٖنَ لَهُ الدّیٖنَ» 📖"سوره غافر۱۴" 🔹دعا همراه با تضرّع(زاری و اظهار خضوع) و پنهانی(دور از ریا) باشد: «اُدْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً» 📖سوره اعراف۵۵ 🔹دعا همراه با بیم و امید باشد «وَ ادْعُوهُ خَوْفًا وَ طَمَعًا» 📖سوره اعراف۵۶ 🔹دعا در ساعاتی خاص(بین الطلوعین) باشد «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدٰوةِ وَالْعَشِیِّ» 📖سوره انعام۵۲ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
✨﷽✨ 🌷شیخ رجبعلے خیاط تعریف میکرد : ✨در نیمه شبے سرد زمستانے در حالے که برف شدید میبارید و تمام کوچه و خیابان ها را سفید پوش کرده بود ؛ از ابتداے کوچه دیدم که در انتهاے کوچه کسے سر به دیوار گذاشته و روے سرش برف نشسته است! ✨باخود گفتم شاید معتادے دوره گرد است که سنگ کوب کرده! جلو رفتم دیدم او یک جوان است! او را تکانے دادم! بلافاصله نگاهم کرد و گفت چه میکنے ! گفتم : جوان مثه اینکه متوجه نیستے ! برف، برف ! روے سرت برف نشسته! ظاهرا مدت هاست که اینجایے خداے ناکرده مے میرے!!! ✨جوان که گویے سخنان مرا نشنیده بود! با سرش اشاره اے به روبرو کرد! دیدم او زل زده به پنجره خانه اے! فهمیدم " عاشــــق " شده! ✨نشستم و با تمام وجود گریستم !!! جوان تعجب کرد ! کنارم نشست ! گفت تو را چه شده اے پیرمرد! آیا تو هم عاشـــــق شدے؟! ✨گفتم قبل از اینکه تو را ببینم فکر میکردم عاشـــــقم! " عاشـــق مـــهدے فاطـــمه " ✨ولے اکنون که تو را دیدم چگونه براے رسیدن به عشقت از خود بے خود شدے فهمیدم من عاشق نیستم و ادعایے بیش نبوده ! ✨مگر عاشق میتواند لحظه اے به یاد معشوقش نباشد!!! ↶【به ما بپیوندید 】↷ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
ملا نصر‌الدین با دوستی صحبت می‌کرد. خوب ملا، هیچ وقت به فکر ازدواج افتاده‌ای؟ ملا نصر‌الدین پاسخ داد:  فکر کرده‌ام. جوان که بودم، تصمیم گرفتم زن کاملی پیدا کنم. از صحرا گذشتم و به دمشق رفتم و با زن پر حرارت و زیبایی آشنا شدم اما او از دنیا بی‌خبر بود. بعد به اصفهان رفتم؛ آن جا هم با زنی آشنا شدم که معلومات زیادی درباره‌ی آسمان داشت، اما زیبا نبود. بعد به قاهره رفتم و نزدیک بود با دختر زیبا با ایمان و تحصیل کرده‌ای ازدواج کنم. پس چرا با او ازدواج نکردی؟  آه، رفیق! متاسفانه او هم دنبال مرد کاملی می‌گشت!   @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان