eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.7هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷کاش یه مغازه بود... آدم میرفت میگفت: ببخشید آقا این "خنده های از ته دل" چند اند؟ ✨ "صداقتِ" فروشي هم داريد؟ ✨ "عشق" را نوشتید دست نزنید... مال پشت ویترینه؟؟ فروشی نیس؟ ✨ "وفاداري" امروز متری چند شده؟! ✨ قيمت "صلح و دوستی" چنده؟ جنس چینی درجه دو نمیخوام...میخوام اصل باشه... يه "دل بدون غصه" سیری چند؟ "آدمهای مهربون" در همه، یا میشه سوا کرد؟✨ یه مثقال "زندگی آروم" میخوام با یه چارک "حوض و پشه بند"! یه وجب "حیاطای قدیم"... عطر و بوی کاهگلش که نرفته؟ آقا از اون "آرامش هاي قديم" هم بهم بدین.... لحظه ای چند؟ ✨ این روزها که همه چیز گرون شده... قیمت اینام بالا رفته یا ثابت مونده؟؟ این"محبتا" که میپاشند روي زندگیا مشتی چند؟✨ از اون "روزایی که بی بغض اند" ، "روزای بچگی" هم دارین؟... از اون "سالهاي بی رنج" اندازه دل ما دارین؟!✨ این "شادیها" دوام دارند؟! جنسشون مرغوبه؟ نه؟...✨ کاش یه عطر فروشی بود... آدم عطر گرم اقاقیا و یاس های قدیم" میخرید. عطر " خاک بارون‌خورده" ، عطر "آغوش مادر"با ماندگاری طولانی!✨ کاش یه جایی بود میشد رفت و گفت یك "زندگی" میخوام از جنس خوبش...✨ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
کمی قدیم میخواهم کمی محبت کمی یکرنگی کمی صداقت کمی پدربزرگ کمی مادربزرگ باورکن نوستالژی ذهن من هنوزرنگ دارد هنوزباورشان دارم هنوزباورم دارند کمی قدیم میخواهم @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ♡ • ♡ •♡ • ♡ • ♡ •
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹ابراهیم علیه السّلام و نمرود «۵»🔹 نمرود کافر مبهوت شد و جهل و گمراهی او آشکار و دروغ و فریبش ظاهر گشت زیرا بیان شیرین و برهان کامل ابراهیم او را رسوا ساخته و معجزه آشکار ابراهیم او را درهم شکسته بود. نمرود ترسید تخت سلطنت او درهم فروریزد و ارکان قدرت وی متلاشی گردد، لذا ابراهیم را به حال خود گذاشت، درحالی که او در نظرش مبغوض ترین مردم بود و بیش از همه او را دشمن می داشت ولی راه چاره ای نداشت و ابراهیم دعوت جدیدی را آغاز کرده و با اعجاز خارق العاده ای آن را مستحکم ساخته است. نمرود از قدرت ابراهیم علیه السّلام وحشت داشت، می ترسید اگر مخالفت با او را اعلان کند و دشمنی خود را آشکار سازد کرسی ریاست او درهم فروریزد، لذا گرچه در ظاهر با ابراهیم کاری نداشت ولی پنهانی در کمین او بود و وضع زندگی وی را تحت نظر داشت. نمرود منتظر فرصتی بود تا انتقام خود را از ابراهیم بگیرد و جاسوسان خود را فرستاد تا مردم را از پیروی او بترسانند و از اطراف او متفرق سازند. ابراهیم علیه السّلام همانند سایر مصلحین که در راه هدایت قوم خود، متحمل مصائب و مشکلات زیادی شدند، خود و مسلک خود را از تعدی نمرود و نمرودیان نجات داد و به فکر مهاجرت از سرزمین بابل افتاد. ابراهیم از سرزمینی که توانایی شکوفایی دین و آیین او را ندارد و تلاش در آن بیهوده است، بیرون می رود. ابراهیم علیه السّلام به فکر جایی است که در آن دعوت و رسالت او گوشی شنوا و عقلی آزاد از بند هوی و هوس بیابد. ابراهیم علیه السّلام وطن و قوم خویش را وقتی رها کرد که شایسته عذاب گشته بودند، زیرا با وجود حجت و دلیل قاطعی که ابراهیم بر آنها عرضه کرده بود ایمان نیاوردند و تحت تأثیر اعجاز وی قرار نگرفتند و با او آشکارا به ستیز و دشمنی پرداختند، در این شرایط ابراهیم سرزمین بابل را رها و به سوی سرزمین فلسطین حرکت کرد و در مسیر خود مدتی در شهر حرّان توقف نمود. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 💯 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 @tafakornab 👆
📜 حاتم و مرد بخشنده🌸 از حاتم پرسیدند: بخشنده‌تر از خود دیده‌ای؟ گفت:آری! مردی که دارایی‌اش تنها دو گوسفند بود. یکی را شب برایم ذبح کرد. از طعم جگرش تعریف کردم. صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد. گفتند: تو چه کردی؟ گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم. گفتند: پس تو بخشنده‌تری. گفت: نه! چون او هرچه داشت به من داد، اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم. 💪 💪 . 💯 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 @tafakornab 👆
« مرد بقال و روغن ریختن طوطی» ✨بقالی طوطی زیبا و خوش نوائی داشت و با مشتریان نکته ها می گفت و آنان را به خود سرگرم می کرد و هر وقت که بقال از دکان بیرون می رفت ، طوطی مواظب دکانش می شد . روزی طوطی در دکان به پرواز درآمد و شیشه های روغن گل را بر زمین ریخت . بقال وقتی که به دکان بازگشت و دید که روغن ها روی زمین پخش شده خشمگین شد و چنان ضربتی بر سر طوطی نواخت که پرهای سرش فرو ریخت و تا چند روز از سخن گفتن و بانگ برآوردن خودداری کرد . این گذشت تا اینکه روزی جولقی از کنار دکان می گذشت ، همینکه چشم طوطی به او افتاد خیال کرد که طاسی آن مرد نیز سببی مانند طاسی او دارد . پس ناگهان طوطی به سخن آمد و از آن مرد پرسید ” تو مگر از شیشه روغن ریختی ” مردم از شنیدن این سخن و مقایسه طوطی به خنده افتادند زیرا که طوطی قیاس نابجا کرده بود و طاسی خود را با طاسی آن مرد یکی فرض کرده بود . ✨مولانا در این داستان ضمن ایراد نکته های ظریف عرفانی ، قیاسهای ناروا و مقایسه های بیجائی را که معمولا میان مردم رواج دارد مورد نقد قرار داده است. 🍃 @tafakornab 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️بارالها ▪️به بزرگی خودت🤲 ❄️هیچ خانه ای غم دار ▪️هیچ مادری داغ دیده ❄️هیچ پدری شـرمنــده ▪️هیج فرزنـدی بی مـادر ❄️هیچ محتاجی ستم دیده ▪️هیچ بیمـاری درد دیده ❄️هیچ چشـمی اشکبـار ▪️هیچ دستـی محتـاج ❄️هیچ دلـی شکستــه ▪️و هیچ خـانـــه ای ❄️بی نعمتت نباشـــه ▪️آمیـن 💫💫شبتون آروم ودرپناه خدا 💫💫 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽✨الهی به امیدتو 🌹 سلام روزتون بخیر و نیکی 🌹 یکشنبه خود را معطر  می کنیم به عطر دل نشین صلوات بر حضرت محمد و آل مطهرش 🌸 اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ 🌸 وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌹 در پناه لطف خدا و عنایت حضرت محمد(ص) و خاندان پاکش علیهم السلام روزتون پر خیر و برکت ان شاءالله 🌹زیارت معصومین علیهم السلام روزی دنیا و آخرت شما ان شاءالله 🌹 یکشنبه تون پر خیر و برکت @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
بی اذن تــو هـرگـز عددی صد نشود... بر هر ڪه نظر ڪنی دگر بد نشود 🥀زهــرا ! تو دعـا ڪن ڪه بیاید مهـــدی... زیرا تو اگر دعـا ڪنی ، رد نشود... 🥀تعجیل درفرج صلوات🥀 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌹 جانم اباعبدالله یک باره دلم گفت بنویس کلامی در وصف بلند مرتبه و شاه مقامی دستی به روی سینه نهادم و نوشتم ازمن به عرض ســــــلامی آقاجان از دور سلام.. 🌹صلی الله علیک یااباعبدالله🌹 ‎‌‌‌@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌 ناراحت نباش | بالأخره یه روز تموم میشه.. سختی هاتو میگم یه روز میره! من نمیگما خدا میگه و تکرار کرده چندبار! با دیدن این پست دلتون قرص میشه 😊 ...امروزه همه مون درگیریم به هر طریقی، اصلا خیلی هامون به اوج ناامیدی رسیدیم و سردرگم..ولی بازهم خدایی هست خودش گفته: یکم صبر داشته باشید، از من قطع امید نکنید، توکل داشته باشید، گناه هم کردی بهت فرصت میدم و بازم مأیوس نباشید از رحمتم، فقط اینم بدون دنیا ارزشی نداره که بخوای مشکلاتتو بزرگ کنی اما بازم من نزدیکم هروقت بخونی منو هستم کنارت و بهت آرامش میدم 💚 " لطفا منتشر کنید و اشتراک بگذارید " @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 17 دی ماه 1403 🌞اذان صبح: 05:45 ☀️طلوع آفتاب: 07:15 🌝اذان ظهر: 12:10 🌑غروب آفتاب: 17:06 🌖اذان مغرب: 17:26 🌓نیمه شب شرعی: 23:26
  همانند قرص آسپرین 🍈 🔹کیوی مانند قرص آسپرین موجب رقیق شدن خون شده 💎و از تنگ شدن عروق و بروز انواع سکته ها جلوگیری میکند. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ♡•♡•♡•♡•♡•♡
🔥آتش نمیسوزاند "ابراهیم" را .. 🌊 و دریایی که غرق نمیکند "موسی" را... 🐳 نهنگی که نمیخورد "یونس" را... 👶کودکی که مادرش او را به دست موجهای "نیل" میسپارد تا برسد به خا نه ی تشنه به خونش... 🔹 دیگری را برادرانش به چاه میاندازند سر از خانه ی عزیز مصر درمیآورد! ... ❓آیا هنوز هم نیاموختیم ! که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به ما را داشته باشند و خدا نخواهد"نمیتوانند" پس به "تدبیرش" اعتماد کن به "حکمتش" دل بسپار به او "توکل" کن و به سمت او قدمی بردار"... 🌸 وَإِلَىٰ رَبِّكَ فَارْغَب ﻭ ﻣﺸﺘﺎﻗﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺭﻭ ﺁﻭﺭ .(٨) 📖 سوره شرح @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکشنبه ۱۷دی ماهتون زیبا🌸🍃 ❣ خدا پشت وپناهتون باشه و یه روزخوب یه روزعالی یه روزموفق یه روزپربرکت یه روزشاد و پراز آرامش رو براتون مقدر کنه 🌸🍃 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍒🍒 ﭘﯿﺮﻣﺮدی ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮش در ﻓﻘﺮ زﯾﺎد زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮدﻧﺪ ﻫﻨﮕﺎم ﺧﻮاب ، ﻫﻤﺴﺮ ﭘﯿﺮﻣﺮد از او ﺧﻮاﺳﺖ ﺗﺎ ﺷﺎﻧﻪ ای ﺑﺮای او ﺑﺨﺮد ﺗﺎ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ را ﺳﺮو ﺳﺎﻣﺎﻧﯽ ﺑﺪﻫﺪ. ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺣﺰن آﻣﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮش ﮐﺮد و ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮاﻧﻢ ﺑﺨﺮم ﺣﺘﯽ ﺑﻨﺪ ﺳﺎﻋﺘﻢ ﭘﺎرﻩ ﺷﺪﻩ و در ﺗﻮاﻧﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﺎ ﺑﻨﺪ ﺟﺪﯾﺪی ﺑﺮاﯾﺶ ﺑﮕﯿﺮم .. ﭘﯿﺮزن ﻟﺒﺨﻨﺪی زد و ﺳﮑﻮت ﮐﺮد. ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻓﺮدای آﻧﺮوز ﺑﻌﺪ از ﺗﻤﺎم ﺷﺪن ﮐﺎرش ﺑﻪ ﺑﺎزار رﻓﺖ و ﺳﺎﻋﺖ ﺧﻮد را ﻓﺮوﺧﺖ و ﺷﺎﻧﻪ ﺑﺮای ﻫﻤﺴﺮش ﺧﺮﯾﺪ. وﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎزﮔﺸﺖ ﺷﺎﻧﻪ در دﺳﺖ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ دﯾﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮش ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ را ﮐﻮﺗﺎﻩ ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ و ﺑﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﻧﻮ ﺑﺮای او ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ . . ﻣﺎت و ﻣﺒﻬﻮت اﺷﮑﺮﯾﺰان ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ را ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮدﻧﺪ. اﺷﮑﻬﺎﯾﺸﺎن ﺑﺮای اﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﮐﺎرﺷﺎن ﻫﺪر رﻓﺘﻪ اﺳﺖ ﺑﺮای اﯾﻦ ﺑﻮد ﮐﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ را ﺑﻪ ﻫﻤﺎن اﻧﺪازﻩ دوﺳﺖ داﺷﺘﻨﺪ و ﻫﺮﮐﺪام ﺑﺪﻧﺒﺎل ﺧﺸﻨﻮدی دﯾﮕﺮی ﺑﻮدﻧﺪ. ﺑﻪ ﯾﺎد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ اﮔﺮ ﮐﺴﯽ را دوﺳﺖ داری ﯾﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﺗﻮ را دوﺳﺖ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮای ﺧﺸﻨﻮد ﮐﺮدن او ﺳﻌﯽ و ﺗﻼش زﯾﺎدی اﻧﺠﺎم دﻫﯽ. 🍒ﻋﺸﻖ و ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﺣﺮف ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ آن ﻋﻤﻞ ﮐﺮد🍒 ====================== http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆 ======================
❤️نامه ای از دکتر ویکتور فرانکل برای انسان شدن❤️ مردی که از زندان آشويتس در لهستان (قتلگاه آدم سوزی) توانست فرار کند، دكتر ويكتور فرانكل اتریشی بود و با توجه به خودكشيها و فجايع زیادی كه با چشم خودش ديده بود روانشناسی بسيار متبحر شده بود مدير مدرسه‌ای فعال بود. او در آغاز هرسال تحصیلی برای معلمان مدرسه این نامه را میفرستاد! کسی هستم که از یک اردوگاه اسیران جان سالم به در برده است. چشمانم چیزهایی دیده که چشم هیچ انسانی نباید میدیده، اتاق های گازی را ديدم كه توسط بهترين و ماهرترين مهندسين ساختمان ساخته شده بودند. بهـترين و متخصص‌ترين پزشكانی را ديدم كه كودكان را به شكل ماهرانه ای مسموم ميكردند. نوزادانی که توسط آمپول های پرستارهایی مـُردند که بهترين پرستاران بودند، انسانهایی که توسط فارغ‌التحصیلان دبیرستان ها و دانشگاه ها سوزانده شدند. به آموزش به این دلیل مَشکوکم. چیزی که از شما میخواهم این است که: برای انسان شدن دانش آموزان تلاش کنید و تلاش شما موجب تربیت «جانورانِ دانشمند» و «بیماران روانیِ ماهر» نشود. خواندن، نوشتن، ریاضیات و... زمانی اهمیت پیدا میکند که به انسان شدن کودکان کمک کنيد و اين كليد انسان بودن اين كودكان در آينده ميباشد. پزشك شدن ، مهندس شدن ، متخصص شدن ،كار سختی نيست و ميشه با چند سال درس خوندن بهشون رسيد و چه بسا امروز ما در جامعه هم پزشكان زیادی داريم و هم مهندسين زیادی داريم. اما بزرگترين ثروت ما انسانيت و اخلاق ما هست كه با هـيچ مدركی قابل مقايسه نيست... عبد خدا باشبم💓 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
نمی توانم نگاهم راکنترل کنم! ✍ یک جوان ازعالمی پرسید: من جوان هستم ونمی توانم نگاه خودراازنامحرم منع کنم... چاره ام چیست 👈 عالم نیزکوزه ای پرازشیربه اودادوبه اوتوصیه کردکه کوزه راسالم به جایی ببردوهیچ چیزازکوزه بیرون نریزدوازشخصی درخواست کرداوراهمراهی کندواگرشیرراریخت؛ جلوی همه مردم اوراکتک بزند! جوان کوزه راسالم به مقصدرساندوچیزی بیرون نریخت... ✴ عالم ازاوپرسید: چنددخترسرراه خود دیدی؟؟ 🔸جوان جواب داد: هیچ! فقط به فکرآن بودم که شیررانریزم که مباداجلوی مردم کتک بخورم وخاروخفیف بشوم... 👌 عالم گفت این حکایت مومنی است که همیشه خداراناظر برکارهایش می بیند... واز روز قیامت وحساب وکتابش که مبادا درنظرمردم خاروخفیف شودبیم دارد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ سلام سرباز امام زمانم ❣ سردار دل‌ها، مرقدت رشک گلستان شد دی‌ماه ما، با نام و یاد تو، بهاران شد دریایی از خون شد مسیر زائران تو گلزار ، کهکشانی از شهیدان شد 📝 محمدتقی عارفیان، ۱۴۰۲/۱۰/۱۵ 🤲الّٰلهُمَّ ارْزُقْنٰا شَهٰادَةَ فِی سَبیلِک🤲 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
📸 پیکر دختر کاپشن صورتی با گوشواره قلبی، شهیده ریحانه سلطانی نژاد😭🖤 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خواندن وصیت‌نامه سردار سلیمانی توسط مریم سلطانی‌نژاد ۶ ساله از شهدای حادثه تروریستی کرمان @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍒🍒 ﭘﯿﺮﻣﺮدی ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮش در ﻓﻘﺮ زﯾﺎد زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮدﻧﺪ ﻫﻨﮕﺎم ﺧﻮاب ، ﻫﻤﺴﺮ ﭘﯿﺮﻣﺮد از او ﺧﻮاﺳﺖ ﺗﺎ ﺷﺎﻧﻪ ای ﺑﺮای او ﺑﺨﺮد ﺗﺎ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ را ﺳﺮو ﺳﺎﻣﺎﻧﯽ ﺑﺪﻫﺪ. ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺣﺰن آﻣﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮش ﮐﺮد و ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮاﻧﻢ ﺑﺨﺮم ﺣﺘﯽ ﺑﻨﺪ ﺳﺎﻋﺘﻢ ﭘﺎرﻩ ﺷﺪﻩ و در ﺗﻮاﻧﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﺎ ﺑﻨﺪ ﺟﺪﯾﺪی ﺑﺮاﯾﺶ ﺑﮕﯿﺮم .. ﭘﯿﺮزن ﻟﺒﺨﻨﺪی زد و ﺳﮑﻮت ﮐﺮد. ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻓﺮدای آﻧﺮوز ﺑﻌﺪ از ﺗﻤﺎم ﺷﺪن ﮐﺎرش ﺑﻪ ﺑﺎزار رﻓﺖ و ﺳﺎﻋﺖ ﺧﻮد را ﻓﺮوﺧﺖ و ﺷﺎﻧﻪ ﺑﺮای ﻫﻤﺴﺮش ﺧﺮﯾﺪ. وﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎزﮔﺸﺖ ﺷﺎﻧﻪ در دﺳﺖ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ دﯾﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮش ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ را ﮐﻮﺗﺎﻩ ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ و ﺑﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﻧﻮ ﺑﺮای او ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ . . ﻣﺎت و ﻣﺒﻬﻮت اﺷﮑﺮﯾﺰان ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ را ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮدﻧﺪ. اﺷﮑﻬﺎﯾﺸﺎن ﺑﺮای اﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﮐﺎرﺷﺎن ﻫﺪر رﻓﺘﻪ اﺳﺖ ﺑﺮای اﯾﻦ ﺑﻮد ﮐﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ را ﺑﻪ ﻫﻤﺎن اﻧﺪازﻩ دوﺳﺖ داﺷﺘﻨﺪ و ﻫﺮﮐﺪام ﺑﺪﻧﺒﺎل ﺧﺸﻨﻮدی دﯾﮕﺮی ﺑﻮدﻧﺪ. ﺑﻪ ﯾﺎد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ اﮔﺮ ﮐﺴﯽ را دوﺳﺖ داری ﯾﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﺗﻮ را دوﺳﺖ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮای ﺧﺸﻨﻮد ﮐﺮدن او ﺳﻌﯽ و ﺗﻼش زﯾﺎدی اﻧﺠﺎم دﻫﯽ. 🍒ﻋﺸﻖ و ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﺣﺮف ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ آن ﻋﻤﻞ ﮐﺮد🍒 ====================== http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆 ======================
20 پنی شخصى مقیم لندن بود. تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که بر می گرداند 20 پنی اضافه تر می دهد! می گفت: «چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست پنی اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنی را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی.» گذشت و به مقصد رسیدیم. موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت: «آقا از شما ممنونم.» پرسیدم: «بابت چی؟» گفت: «می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم. با خودم شرط کردم اگر بیست پنی را پس دادید بیایم. فردا خدمت می رسیم!» تعریف می کرد: «تمام وجودم دگرگون شد. حالی شبیه غش به من دست داد. من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنی می فروختم...!» @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📘 ملانصرالدين در مجلسي نشسته بود. از ملا پرسيدند: خورشيد بهتر است يا ماه؟ ملانصرالدين قيافه متفکرانه اي به خود گرفت و گفت: اين ديگر چه سوالي است که شما مي پرسيد؟ خوب معلوم است که ماه بهتر است چون خورشيد در روز روشن در مي آيد به همين علت وجودش منفعتي ندارد اما ماه شب ها را روشن مي کند!! پس ماه بهتر است! و الحق که زندگی درست به همین احمقانگیست لطفِ بی اندازه دیده نخواهد شد کم که باشی ارج نهاده می شوی الطاف ما تنها باید به اندازه ی شعور و وسعت دیدِ دیگران باشد @tafakornab 👆