eitaa logo
⌈ࡅߺ߳ܦ߭ܝ‌ࡅ࡙ߺܟߺࡏަߊ‌‌ܘ⌋
9.3هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
886 فایل
از جهان ماندہ فقط جان ڪہ مرا تَرڪ ڪند من چنانم ڪہ محال است ڪسے درڪ ڪند!.☕ ح‌ـرف‌هاے‌در‌گوش‌ـی↓☕ @Fh1082 ناشناسمـوטּ↓☕ https://daigo.ir/secret/51970196 تبلیغاتمـوטּ↓☕ @tabligh_haifa دراین کانال رمان هم گذاشته میشود فرق دارد با کانال فقط رمان! ×کپی×
مشاهده در ایتا
دانلود
سحر بیست و دوم🌙 قسمت بیست و دوم : و جهان در انتظار است‌.... اِنتَظِروا الفَرَجَ وَ لا تَیأسُوا مِن رَوحِ الله و در این دنیای خسته و سرد در میان کوچه‌های غربت در ته بن بست دلتنگی و در کنج خرابه‌ی دربه‌دری با لباسی مندرس از جنس گناه و تنی زخمی از شدت تازیانه فتنه زمانه نشسته بود به آن‌که رهگذری به دادش برسد و 💙 تنها رمز بقای انسان است از پس قرن‌ها مصیبت و دلیل آسودگی است از طوفان بلاخیز🌊 رمز نجات است از آتش نمرود🔥 مایه صبر و استقامت است در مصیبت💥 و امدادگر است آن‌هنگام از فراغ جان به لبش رسیده بود💔 لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ* سنگ گرانبهایی است که خداوند در رکاب انگشتری وجود آدمی نهاد تا همیشه حتی از اعماق چاه گناه🔥 به منتهای آسمان برای پر شکستگان راهی باشد🕊 شیرین است و دوایی است که درد را تسکین می‌دهد و دردی است اگر درمان گردد دیگر دردی نخواهد ماند❤️ به نشستن و آه کشیدن نیست کار مردان خداست برای شدن باید شد باید به جای نشستن و حسرت خوردن🥀 تمام قد به احترام او ایستاد و به سویش دوید و من خسته و غم‌زده در مسیر عبور خورشید نشسته بودم🌤 که ندایی آمد که چه نشسته‌ای؟ و من پرسیدم پس چه کنم؟ و او گفت : به احترام او بایست و من ایستادم و چند قدم به سویش رفتم🚶‍♂ و هر قدم مرا به اندازه یک آسمان به نزدیک‌تر کرد و سلام بر کسی که تمام جاده‌های امید به او ختم می‌شود💚 برگرفته از ۱.حدیث امیرالمؤمنین علی ع بحارالانوار/ج۱۵/ص۱۲۳ ۲.سوره زمر آیه ۵۳
از خودت مراقبت کن، زود از خواب بیـدار شـو، اول از همه ورزش کن، قهوه بخور، دست از استرس بـردار، کمتر وقتت رو باگوشی بگذرون و بیشتر کتاب بخون..🧡🌱 حاشیه کمتر، روزِ قشنگ‌تر :) صبحتون بخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌨️❄️🌨️❄️🌨️❄️🌨️❄️🌨️❄️ 🌨️❄️🌨️❄️🌨️❄️🌨️❄️🌨️ 🌧❄️🌧❄️🌧❄️🌧❄️ 🌧❄️🌧❄️🌧❄️🌧 🌧❄️🌧❄️🌧❄️ 🌧❄️🌧❄️🌧 🌧❄️🌧❄️ 🌧❄️🌧 🌧❄️ 🌧 《به نام خالق عاشقی》 ❄️کوله بار عشق❄️ : 🍁زهرا🍁 هرچقدر اذیتش کردم دیگه بسه... اره زهرا اون میتونه تورو خوشبخت کنه! فقط اون میتونه تورو از این بدبختی نجات بده! الیاس خواست از کنارم بره که گفتم:نرو..وایسا. به سمتم برگشت که گفتم:هنوزم منو میخوای؟ الیاس:خب معلومه! _من...قبول میکنم که همراه خانوادت بیای خاستگاری من.. اول با شک و نگاهم میکرد که ماهان پرید بغلش و کلی بهش تبریک گفت و اونم از ته دل میخندید! ماهان:اَه اَه اَه...بخدا داشتم افسرده میشدم... الیاس از اینور گریه و نمیدونم شکست عشقی و از اینور زهرا که هی میگه تو منو نمیخوای... واااای جدی جدی داشتم افسرده میشدماااا هووفففف خیالم راحت شد. _خوبه زن نداری بیاد انتقام بگیره. ماهان:اگه زن گرفتن مثل قضیه ی الیاس باشه که اصلا نمیخواااام. الیاس:😐ماااهان. ماهان:چطوری جون دل؟😂 الیاس:😂عالیم.. ماهان:هعی...بایدم عالی باشی دیگه!تو که به عشقت رسیدی فقط.. الیاس:ماهان نگو عاشق شدی!شدی؟؟؟ ماهان:😐ودف؟منو عاشق شدن؟خیر عشقم من تا عمر دارم عاشق نمیشم. _بزار به رونی خبر بدم.. ماهان:خو من... _تو چی؟ ماهان:من هیچی خواستم بگم که من..من چیزه عههههه بریم بستنی فروشی یه بستنی بزنیم؟
🌨️❄️🌨️❄️🌨️❄️🌨️❄️🌨️❄️ 🌨️❄️🌨️❄️🌨️❄️🌨️❄️🌨️ 🌧❄️🌧❄️🌧❄️🌧❄️ 🌧❄️🌧❄️🌧❄️🌧 🌧❄️🌧❄️🌧❄️ 🌧❄️🌧❄️🌧 🌧❄️🌧❄️ 🌧❄️🌧 🌧❄️ 🌧 《به نام خالق عاشقی》 ❄️کوله بار عشق❄️ : 🍁زهرا🍁 _زشته من هی دیگه با شماها بگردم! شما برید بستنی بخرید من میرم خوابگاه. الیاس:زهرا خانم...من به مامان اینا زنگ میزنم بلیت میگیرن میان اینجا.. به مصطفی هم میگم انشاءالله همراه هلما خانم و امیر و اوا بیان اینجا.. یعنی همه ی خانوادتون.. اگه اجازه بدید همینجا خاستگاری و بکنیم و همه کارامونو اینجا انجام بدیم.. همینجا هم یه خونه میخریم برگشتیم تهران مجلس عروسی و اینارو که گرفتیم بیایم سر خونه زندگیمون. نظرتون؟ _چی بگم...انشاءالله خیره. خدافظی گفتم و از کنارشون رفتم. تاکسی گرفتم و برگشتم خوابگاه... خدارو شکر کردم که داشت همه چیو درست میکرد. ماجرارو به بتول و کوثر گفتم که حسابی تبریک گفتن و تف مالیم کردن.. به رونی گفتم که اونم گفت همین الان بلیت میگیره میاد مشهد😂 منم رفتم حموم کردم و یه روسری خوشکل همراه با ساق دست ستش پوشیدم.. یه مانتو هم پوشیدم و شلوارم و هم تنم کردم و در اخر یکم عطر زدم. چادرمو سرم کردم و از بتول و کوثر خدافظی کردم و رفتم فرودگاه. بعد از رسیدنم حدود ربع ساعت گذشت که گفتن پرواز تهران نشست. رفتم جایی که میومدن و اونجا وایسادم که با تعجب دیدم امیر و اوا و بقیه و خانواده ی الیاسم اومدن و در اخر رونی هم اومد... صدای پاهای کسی و از پشت شنیدم که برگشتم و دیدم الیاس داره با لبخند نگاهم میکنه و ماهان با شیطونی نگاهم میکرد. تک تکشونو بغل کردم و امیرم کلی عذر خواهی کرد و باهم خوش و خُرم رفتیم یه هتل. اتاقاشون بزرگ بود برای همین هممون رو زمین نشستیم و از هر دری حرف زدیم‌. مادر الیاسم کلی عذر خواهی کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر کسی چشمِ زیبابین نداشته باشـه، خدا هر چقدرم بهش نعمت بـده، بازم کم و کاستی‌هـا و نقص‌هـا رو بیشتـر میبینه! آدمی که داشته‌هاشو می‌بینه بیشتر از زندگیش لذت می‌بره✨ ما حواسمون به هَست‌ها نیست!
خدا اگر طولش میده، داره برات قشنگ‌ترش میکنه.. صبر داشته باش، عجله نکن :)
عزیزِ من، ساکنانِ قلبت رو با دقت انتخاب کن. چون هیچکس به‌ غیر از خودت، بهایِ سکونتشون رو پرداخت نمیکنه👌🏽✨
شیر در کاسه ما نیست.. ولی اشک که هست.. ما یتیمان.. همگی کاسه به دستیم علی..! 💔🥀