eitaa logo
⌈ࡅߺ߳ܦ߭ܝ‌ࡅ࡙ߺܟߺࡏަߊ‌‌ܘ⌋
9.3هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
886 فایل
از جهان ماندہ فقط جان ڪہ مرا تَرڪ ڪند من چنانم ڪہ محال است ڪسے درڪ ڪند!.☕ ح‌ـرف‌هاے‌در‌گوش‌ـی↓☕ @Fh1082 ناشناسمـوטּ↓☕ https://daigo.ir/secret/51970196 تبلیغاتمـوטּ↓☕ @tabligh_haifa دراین کانال رمان هم گذاشته میشود فرق دارد با کانال فقط رمان! ×کپی×
مشاهده در ایتا
دانلود
Part06_علی از زبان علی.mp3
7.44M
✨ ▪️خاطراتی از دوران مدینه ▪️پیشگویی رسول خدا از جنگ عایشه با امیرالمومنین(ع) ▪️پیشگویی های پیامبر به امیرمومنان (ع) و خبر دادن از شهادت وی
6.mp3
9.74M
🥀🥀 ✨یــــــــــادت باشد✨ ♢°°°°°°••♡••••♡••°°°°°°♢ @tafrihgaah ♢°°°°°°••♡••••♡••°°°°°°♢ ❌کپی‌با‌ذکر‌لینک‌کانال‌آزاد❌
✨⚡️✨⚡️✨⚡️✨⚡️✨⚡️✨⚡️✨⚡️✨⚡️✨⚡️✨ [ ] افشین به من علاقه مند شده بود،چند باری بهم گفت.حتی اگه نمیگفتم با اون همه قربون صدقه رفتن و دلبری مشخص بود دوسم داره‼️ هر چی بهش میگفتم قرارمون این نبود❌ میگفت گور بابای قرار و مدار..😖 دل که این حرفا رو نمیفهمه!!!😒 من آدم محکمی بودم،همه سعیمو کرده بودم که دلم نلرزه؛اما بشدت وابسته شده بودم به کسی که بی چون و چرا گوش شنوا بود..!🥺 [به افشین گفتم:دست از عشق و علاقه بردار،چون من کیوان رو دوست دارم!🙁 اگرم باهات حرف زدم فقط و فقط بخاطر داروهای گیاهی بود و بعدشم شاید فرار از تنهایی.. الانم پشیمونم چون نمیخوام بهت وابسته تر بشم و زندگیمو از دست بدم!🚫] حرفامو که دید؛به غلط کردن افتاد..⚠️ گفت:[باشه فرشته خانوم!من غلط کردم! دیگه حرفی نمیزنم؛فقط تنهام نذار! باشه؟!🤕 قول میدم دیگه هیچ حرفی از حسم نزنم..] سخت بود برام دل کندن از مجازی و چت بیهوده...😢 انگار معتاد شده بودم؛معتاد یه آدم مجازی که حتی چهرشو ندیده بودم..🤯 برام شده بود دایه دلسوز تر از مادر! گفتم باشه و خداحافظی کردم! گفت دمت گرم😍 بعدشم استیکر خنده و خوشحالی فرستاد و خداحافظی کرد! 👈توی این مدت دست و دلم به زندگی نمیرفت.. مدام بهانه های الکی میگرفتم،سر مسائل جزئی و بی اهمیت با کیوان بحثم میشد..💢 کیوان میگفت چته؟!چرا عوض شدی؟ کو اون فرشته ای که ورد زبونش قربونت برم وفدات شم بود؟! همش دعوا راه میندازی؛اعصاب خودتو منو بهم میریزی!خب چته لعنتی.. بگو بذار بفهمم..؟!😓 میگفت بگو بذار بفهمم!!! اما من خودم نمیدونیستم دقیقا چه مرگم شده!چی رو به کیوان میگفتم!😥 من حرفی برا گفتن نداشتم.. کیوانم گاهی عصبی میشد و سمتم نمی اومد.. بعد از مشاجره ای که داشتیم،کیوانم کمی تغییر کرد..❗️ دیگه به اندازه قبل قربون صدقه ام نمیرفت؛برام وقت نمیذاشت..⛔️ البته بیشتر من مقصر بودم؛چون بیخود و بی جهت دعوا راه مینداختم! از اون طرف افشین سنگ صبورم بود و آرومم میکرد!❎ و من از لحاظ روحی و روانی تا حدودی از جانب افشین تامین میشدم! اگر کیوان باهام بدخلقی میکرد دیگه مهم نبود،چون یکی دیگه جاشو پر کرده بود..⚠️ 📌ادامه دارد.... ✨⚡️✨⚡️✨⚡️✨ ✨⚡️✨⚡️✨⚡️✨⚡️✨⚡️✨⚡️
💚✨💚✨💚✨💚✨💚 💚✨💚✨💚✨💚✨ 💚✨💚✨💚✨💚 💚✨💚✨💚✨ 💚✨💚✨💚 💚✨💚✨ 💚✨💚 💚✨ 💚 《به نام خالق عاشقی》 💚کوله بار عشق💚 : 🌷 آوا(پرستار)🌷 بهش سرم وصل کرده بودیم تو سرم هم ارامبخش تزریق کردیم. مونده بودم به کی بگم!اصلا نمیدونستیم کجایی هستش! 🍁زهرا🍁 چشامو به سختی باز کردم نور بدی به چشمم خورد که باعث شد سریع چشامو ببندم و به هم فشارشون بدم. من کجا بودم؟...یک دفعه تمام اتفاقاتی که توی این دوروز برام افتاده بود از چشمم رد شد! و اما جواب ندادنای امیر!و بعد از چند دقیقه زنگ زدن یکی دیگه جواب داد و من خودمو رسوندم! چادر!روسری! حرفای پرستار اِکو میشد توی مغزم از رو تخت پریدم سرم رو کندم دیدم داره خونریزی میکنه اهمیتی بهش ندادم.. همون جور که میخواستم از اتاق برم بیرون همون پرستار اومد تو. =عه عزیزم بهوش اومدی؟ _نه این روحمه داره میچرخه!یه دفعه یادم اومد که پرستار گفت پدرومادرت به رحمت خدا رفتن!داد زدم: _باباااااااام کجااااااااست؟؟؟؟؟؟ =اروم باش عزیزم،گوشیت و برای من باز کن به خانوادت خبر بدم تو اهل کجایی؟ همونجوری که اشکام میرختن گفتم:ت...هرا..ن =رمز گوشیت؟ _..دوصفر نودو دو..... دیگه طاقت نیاوردم و شروع کردم جیغ زدن هر لحظه که جیغ میزدم خاطره های مامان و بابا جلو چشمم میومد این امکان نداشت که برن!! نه مامان بابای من هنوز زندن اره هنوز زندن،اینارو زیر لب میگفتم پرستار سعی میکرد ارومم کنه یه مامور اومد تو گوشیو گرفت و گفت خبر میده...
1961689204.mp3
13.66M
🎧 👱🏻‍♀ 👈 ╦══════════════┈ ╰❥⿻  @tafrihgaah⋆ ࿐ ๋ ꤫ ࣪