eitaa logo
⌈ࡅߺ߳ܦ߭ܝ‌ࡅ࡙ߺܟߺࡏަߊ‌‌ܘ⌋
9.3هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
886 فایل
از جهان ماندہ فقط جان ڪہ مرا تَرڪ ڪند من چنانم ڪہ محال است ڪسے درڪ ڪند!.☕ ح‌ـرف‌هاے‌در‌گوش‌ـی↓☕ @Fh1082 ناشناسمـوטּ↓☕ https://daigo.ir/secret/51970196 تبلیغاتمـوטּ↓☕ @tabligh_haifa دراین کانال رمان هم گذاشته میشود فرق دارد با کانال فقط رمان! ×کپی×
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 🕊🥀🕊🥀🕊🥀 🥀🕊🥀🕊🥀 🕊🥀🕊🥀 🥀🕊🥀 🕊🥀 🥀 بـِـسْم‌ِࢪبـّـ‌الــ؏ِــشْق🕊 ࢪمـٰـان من برای داریوش آنقدر بی ارزشی شدم که تَنم هیچ کاربردی برایش نداشت ، جز جاسیگاریِ سیگار های برگش . وقتی دید که حتی داغی سوختن سیگارش روی بازویم را به چهره راه ندادم، با حرص سرم فریادی کشید : _تو واقعا روانی شدی ! ... چیزی روی اون سقف لعنتی ، میبینی که چشم ازش بر نمی داری ؟! جوابم مثل همیشه بود سکوت . نفس بلندی کشید و از اتاق خارج شد . در را که پشت سرش بست ، سرم چرخید سمت بازویم . سرخی سوختگی بازویم را دیدم و دردش را با تمام وجود حس کردم و اشکی برای خاموش کردن آن آتش ، از چشمانم سُر خورد و روی گونه هایم غلتید. سوگلی داریوش ، یک شبه شد ، جاسیگاری . چرا ؟ کودک که بودم ، عاشق عروسک بودم . چون در همه حال ، لبخند میزد . دعوایش می کردم ، لبخند میزد. کتکش می زدم ، لبخند می زد. این لبخند حالت صورتش بود و از او جدا نمی شد. فکر میکردم چقدر خوب است که آدم ها هم مثل عروسک ها بودند و مدام لبخند می زدند. در هر شرایطی . اما حاال می فهمم ، این اشتباه محض است . وقتی اشک در چشمانت حلقه میزند ، وقتی درد تمام قلبت را می فشارد ، چرا ؟ ... لبخند چرا ؟ اگر لبخند بزنی ، فکر میکنند ، تو درد را حس نمی کنی . تو آدم صبوری هستی ، در نتیجه دردت بیشتر می شود و حرف های مردم و شکنجه های دیگران برایت چند برابر. عروسک های دور و بر داریوش هم ، همین طور بودند. مجبور بودند به جای همه احساسشان فقط ، لبخند بزنند تا مبادا مثل من ، تبدیل به جاسیگاری شوند . ولی یکبار چشیدن درد و سوزش سیگار ، می ارزید به بارها درد کشیدن و بیخودی لبخند زدن. همان شد . داریوش دیگر سمت من نیامد. از نظر او، من دیوانه ای بیش نبودم . بهتر شد . همین باعث شد تا قید مرا بزند و در مهمانی ها شرکت نکنم. حالا ، همه زندگی و دنیای من ، در آن چهار دیواری خلاصه می شد. ❌ڪپۍ‌از‌ࢪمــان‌ممنۅع(حࢪام)❌ 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊