eitaa logo
کانال تقی متقی
265 دنبال‌کننده
382 عکس
39 ویدیو
3 فایل
شاعر، نویسنده، پژوهشگر، مترجم، ویراستار ، روزنامه نگار و مدیر فرهنگی این کانال، بازتاب دهنده سروده ها، نوشته ها، فایل های صوتی و آرای تقی متقی است.
مشاهده در ایتا
دانلود
«پسته ی گریان!» من پسته ای لب بسته هستم زاییده ی یک اتفاقم در این سکوت سرد چندیست زندان من گشته اتاقم پیچیده ام در ناامیدی جسم امید و آرزو را دست غمی سنگین فشرده هر دم ز من راه گلو را از پسته ی خندان مجویید در من در این زندان نشانی من پسته ی گریان خویشم از پسته ی گریان، چه دانی؟!
«برگ برنده» کودک باد با برگ ها بازی می کند در کوچه، در خیابان؛ پاییز برگ برنده را رو کرد!
«کوتاه نوشت» انسان چیست؟ موجودی سیری ناپذیر که آمده تا منابع طبیعی را مسرفانه مصرف کند و محیط زیست را به گند بکشد!
«قسم به قلم» «قسم به قلم و آنچه می نگارد»؛ برای آنان که خواندن نمی دانند برای آنان که نوشتن برای جهان فراموشکار.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. "دور تو بگردم" طعم تو اناری رنگت شكلاتی شيرينی و ترشی در تو شده قاتی * پيش همه محبوب از بس نمكينی شوری تو شيرين وقتی كه چنينی * از هر دسر خوب برتر شده بی‌شك دور تو بگردم هر روز لواشک!
«کوتاه نوشت» کسی که پشت فرمان پراید، خدا را بنده نیست؛ پشت فرمان پورشه، بی گمان شیطان رجیم است!
«بردگی» ما به «روشنی» عادت کرده ایم، خفاش به «تاریکی»؛ زندگی بردگی عادت هاست.
«کوتاه نوشت» «مادر» تنها فرشته آسمانی است که در زمین حضور دارد.
«ترانه های شیرین» در بیستون عشق فرهاد باش تا تیشه و سنگ های کوه نیز در گوش ات ترانه های شیرین زمزمه کنند.
«زباله دان تاریخ» به گمانم «زباله دان تاریخ» که می گویند همین زمین است؛ همین زمین بی زبان!
. «زندگی» زندگی نشسته مثل برف توی کوچه کوچه های شهر؛ کوچه های تنگ و تو به تو کوچه های آشتی و قهر زندگی میان کوچه هاست مثل آب جو، ترانه خوان مثل برق و باد در گذر مثل عشق و آرزو، جوان زندگی مباد بی تپش زندگی مباد بی نفس زندگی نبود تلخ و زهر کاشکی به کام هیچ کس یک به یک اگر چه گم شدیم در هزارتوی زندگی باز دیدنی است بی گمان چون همیشه روی زندگی.
شعر نوجوان: "دختر عشق و ایمان" (برای بانوی آب و آینه) گل هوای تو را کرد رنگ و بویش عوض شد بلبل از عشق تو گفت خلق و خویش عوض شد آمدی؛ شب سرآمد روز، ماه ی برآمد فصل سرد زمین رفت نوبهار از در آمد گرم شد خانه ی وحی از حضور تو بانو! دیده ی مکه حیران محو نور تو بانو! مهربانی ورق خورد در کتاب نگاهت درس ایثار آموخت فقر در دستگاهت ای شکیباتر از کوه در شب تند توفان! مادر هر چه خوبی؛ دختر عشق و ایمان!
در هوای انتظار: وقتی قرار ندیدن در میان است چشم گو مباش!
معرفی کتاب: 📚 «هروله واژه ها» 🖋️ تقی متقی 📖 حکایت «کوتاه‌نویسی»، حکایت جای‌دادن دریا در کوزه است؛ اگرچه به ظاهر شگفت و ناممکن می‌نماید، امّا شدنی است. «کوتاه‌نوشت‌ها» کلام حکیمانه‌ای هستند که پس از عمری دانش‌اندوزی و تجربه و تفکر، بر ذهن و زبان هنرمند جاری شده و دل‌های مشتاق را سیراب می‌سازند؛ همان که امیر بیان، حضرت امیر مؤمنان(ع) فرمود: «دل‌های آدمیان نیز چونان جسم‌شان ملول می‌شود؛ برای رفع ملالت از دل‌ها، بدیشان سخن تازه حکمت بنوشانید». و این، همان سخن تازه حکمتی است که راحت روح است و مایهٔ فتوح؛ نسخه شفابخشی که طبیب روان است و داروی دل و جان، و بهترین پیشکش برای آنان که دوست‌شان دارید! رقعی–شومیز ، چاپ اول 1399، 152 صفحه، 22 هزارتومان 📡خرید و سفارش آنلاین : www.bustaneketab.ir
«کوتاه نوشت» «سیاست» و «اخلاق» زن و شوهری هستند که اغلب جدا از هم زندگی می کنند.
«ذوق بهاران» پاییز رسید از سفری دور بر بستری از خاطره شاد پاشیده چه رنگی همه جا برگ پاشیده چه برگی همه جا باد پاییز خودش تازه بهاری است باز آمده با عطر و گل و رنگ از برگ شنو قصه پرواز از باد شنو حرف دف و چنگ خنیاگر ابر است که دارد می خواند با لهجه باران: باران باران؛ لطف خداوند باران باران؛ ذوق بهاران.
«بهار، پاییز» تو آمدی بهار آمد؛ تو رفتی پاییز نرفت!
«کوتاه نوشت» میل به خودنمایی با سرشت زن عجین شده است؛ ...و خودنمایان برای دیگران زندگی می کنند نه برای خود!
. "و حالا آن درخت، افسوس!" نهالی بود در جنگل نهالی کوچک و زیبا و جنگل در نگاه او شبیه قصر رویاها درختانش همه حامی گیاهانش همه پابوس گل سرخش به کف شمع و گل زردش به کف فانوس نوای باد در گوشش طنین چهچه بلبل مشامش تازه هر لحظه به بوی مهربان گل رها از هر چه نامردی جدا از کینه و نیرنگ دلش چون آب در نرمی اگر چه ریشه اش در سنگ شب و روزش به خوشحالی گذشت و شد درختی راست و از جمع درختان سر همان گونه که خود می خواست * ...و حالا آن درخت، افسوس! که می ترسید از پاییز شده یک تختخواب نرم شده یک صندلی، یک میز.
«انار ترک خورده» وقتی می خندی انار ترک خورده بر شاخه را می مانی؛ کاش سیب سرخی بودی من گازت می زدم!
«کوتاه نوشت» هر جا دوست داری برو و هر جا می خواهی بمان، اما بدان هیچ جا «وطن» ات نمی شود.
شعر نوجوان: «خیره در سکوت» خش خش برگ آرمید چک چک باران رسید روی زمین سرد شد باز زمستان رسید باد در انداخته غلغله ای در فضا می گذرد تند و تیز مثل قطاری رها باز هم افتاده اند سرو و چنار از نفس لال شده مرغ عشق غم زده کنج قفس باغ به ویرانی اش خیره شده در سکوت یخ زده دست انار مثل درختان توت از دهن افتاده است چایی گرم هوس مثل زمستان مباد سرد، دل هیچ کس!
شعر کودک: «آهای برف!» آهای برف! آهای برف! برف سفید و زیبا! چه خوشگلی، چه نازی وقتی میای به دنیا! آروم آروم می شینی رو فرش دشت و صحرا سفید می شه دوباره با تو تموم دنیا رو شاخه ها می سازی هزار هزار تا لونه واسه کلاغ پر حرف واسه گل و جوونه به خواب میرن دوباره گل های باغ و بیشه تا که بهار زیبا نوک بزنه به شیشه یواش یواش پا میشن با گرمای بهاری آب میشه از خجالت آتیش توو بخاری. @taghimottaghi40
«کوتاه نوشت» هنوز هم مرددم؛ آیا ما زمان را تلف می کنیم یا زمان ما را؟! @taghimottaghi40