"راز"
پری بودی؛ ملک بودی؛ چه بودی؟
که ماندی همچنان در هیئت راز؛
کجا مثل تو پیدا می شود باز؟!
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
«امام لاله ها»
(در سوگ و مدح امام خمینی(ره))
وقتی آمد
سایه های ترس را برچید
چرخ های زندگی چرخید
آسمان لبخند زد چندی
در میان کوچه های شهر
در میان کوچه های ده
عشق جاری شد؛
در دل باغ زمین از نو بهار آمد
گل به بار آمد؛
او امام لاله ها گردید
ملتی با رهبر خود همصدا گردید؛
دیو با نیرنگ و رنگ آمد
زندگی از رنگ او گویی به تنگ آمد
جنگ تحمیلی نمایان شد
فرصت میدان رزم بچه شیران شد؛
مشت ملت بر سر نامردمان کوبید
کم کمک طومارشان از دم به هم پیچید
باز ما پیروز میدان شرف بودیم
گر چه بر نامردی دوران هدف بودیم؛
چند گامی پا به پا با او
راه های صعب را رفتیم
یکصدا گفتیم:
«ما به هر کاری توان داریم!»
خواستیم و پس توانستیم؛
...تا که ماه غصه و اندوه باز آمد
نیمه ی خرداد شصت و هشت
ناگهان بر ما ورق برگشت...
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
«در کوچه های گریه»
در سوگیاد حضرت امام خمینی(ره)
«اینجا ستاره ها همه خاموشند
اینجا فرشته ها همه گریانند»
آیینه های از نفس افتاده
خورشید بی فروغ زمستانند
اینجا گل و ستاره نمی خوانند
دیگر سرود روشن فردا را
شب می وزد ز چار جهت اینجا
پر کرده بغض، سینه گل ها را
در ازدحام ناله کبوترها
تردید می کنند به ماندن هم
شوری نمانده در دل گنجشکان؛
شوری به کار مرثیه خواندن هم
خورشید از مدار افق رفته است
شب مانده است و شور عزاداری
در کوچه های گریه جماران را
دیگر کدام دیده کند یاری؟!
#امام_خمینی
#سوگواره
#سالگرد_امام_خمینی
#سوگ_سروده_ها
#چهارده_خرداد
#شعر_معاصر
#چارپاره
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
«مادر!»
این پلاستیک ژال است؛
آن یکی نیز کاله؛
مادر ما، طبیعت؛
دامنش پر زباله!
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
«آزادی»
به گمانم
آزادی
با چشم باز می خوابد و
با دهان بسته
بیدار می شود!
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
«یاکریم»
این قهوه ای پوش
یک یاکریم است
آهسته، آرام
مثل نسیم است
پر می زند گاه
با جفت خود شاد
مانند برگی
توی دل باد
در کنج خانه
دارند لانه
گم کرده شان چیست؟
یک مشت دانه.
#شعر_کودک
#ادبیات_کودک
#شعر_کودک_و_نوجوان
#چارپاره
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
«آزادی»
آزادی
آنقدر دوست داشتنی است
که دوست داری خودت را فدایش کنی؛
آزادی
آنقدر نایاب است
که هیچ کجا پیدایش نمی کنی؛
آزادی
آنقدر گرانبهاست
که تهی دستان
هرگز نمی توانند به چنگش آورند
جز به قیمت جان!
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
«شب های روشن!»
روح فربهی داشت و
جثه ای کوچک؛
ساعت ها زل می زد به منبع نور
لحظاتش نورانی
چشم و دلش
و شب های تنهایی اش.
آرام و قرار نداشت
از این view به آن view؛
شب زنده داری های مدام
از خواب و خورش کاسته
و جسمش را آزرده بود.
... حالا مرده پیدایش کرده اند
پشت دری بسته
با چشمانی گشوده بر گوشی
و حرصی که هنوز نفس می کشد.
برای شادی روحش
لطفا صلوات
نفرستید
و در گورستان اینستاگرام خاکش کنید!
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
شعر خردسال:
«مورموری شکمو»
مورموری جون مریضه
هی هله هوله خورده
حال نداره طفلکی
شکر خدا نمرده
مورموری شکمو!
مواظب غذات باش
هر چی رو دیدی نخور
میشنیدی حرفمو کاش!
#شعر_خردسال
#شعر_کودک
#ادبیات_کودک
#شعر_کودک_و_نوجوان
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
«حسرت دیدار»
(در هوای انتظار)
جنگل های شمال
در آتش می سوزد؛
هور های جنوب
در آتش می سوزد؛
دلم
در آتش می سوزد؛
ببین حسرت دیدارت
چه آتشی به پا کرده است؟!
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
«کوتاه نوشت»
دوستان ابله، همان دشمنانند؛ گر چه این را دیر می فهمیم!
#زیبا_نوشت
#کوتاه_نوشت
#جملات_قصار
#کلمات_قصار
#هروله_واژه_ها
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
«سه خواهر»
سه تا دوست بودیم
من و نازنین و فریبا؛
سه تا همکلاسی
شبیه سه خواهر که هم سن و سالند
شبیه سه سیبی که کال اند.
زمان و زمانه
جدا کرد ما را:
من از قم به تبریز
فریبا به شیراز کوچید؛
شنیدم که تا دکترا رفت
و دیگر ندیدیم او را...
و ده سال از این ماجرا رفت.
شبی نازنین زنگ زد، گفت:
«سردرد دارم».
تومور در سرش بود؛
و افتاد در بند درمان و دکتر...
به صد در زد و
وا نشد هیچ...
کسی گفت:
«شیراز یک دکتر خوب من می شناسم»؛
و بردند پس نازنین را به شیراز؛
همان جا که سعدی
همان جا که حافظ
همان جا که شاه چراغ و بسی باغ زیباست؛
پزشک اش فریباست!
#شعر_نوجوان
#ادبیات_معاصر
#شعر_نیمایی
#خشکبیحار
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
«نفس»
نفس می کشیم
نفس می کشیم
نفس می کشیم
که نمیریم؛
غافل که مرگ
نفس به نفس
به ما نزدیک تر می شود.
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
«کوتاه نوشت»
اشتباه است؛ انسان ها بر اساس سن و سال شان زندگی نمی کنند، بلکه به اندازه درک شان از زندگی، زندگی می کنند.
#کلمات_قصار
#جملات_قصار
#کوتاه_نوشت
#زیبا_نوشت
#هروله_واژه_ها
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
«بادبادک»
خدا جان!
بادبادک توایم؛
حواست باشد
در تندبادهای سخت
نخ مان را رها نکنی.
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
«نورباران»
(در هوای انتظار)
طلوع چشم هایت کاش
شب مان را
نورباران کند!
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
«کلاغه کجاس؟»
باز داره بارون میاد
بارون دونه دونه
گنجشکه رو درخته
کلاغه کجاس؟ تو لونه
آهای آهای کلاغه
گنجشکه خیس آبه
دعا بکن که زودی
خورشید خانوم بتابه.
#شعر_کودک
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
«کوتاه نوشت»
به گمانم آزادی، کور به دنیا می آید، کر زندگی می کند و لال از دنیا می رود!
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
«آیه ای از کتاب الهی»
چهره ای روشن و دلربا داشت
مثل دریای آرام، آبی
مثل لبخند یک گل، شکوفا
مثل روزی خوش و آفتابی
بر تنش جبه ای بود از پشم
فرش و سجاده اش بوریا بود
در شب خلوتش با خداوند
خانه اش باغ سبز دعا بود
بر لبش غنچه غنچه تبسم
با همه مهربان و صمیمی
عطر او می وزد باز انگار
در دل کوچه های قدیمی
پیشوای بزرگ دل و دین
او امام دهم، «هادی» ماست
آیه ای از کتاب الهی
پرچم سرخ آزادی ماست
جز خداوند دانا که دانست
حرف دل، وزن اندوه او را
کاش می شد که روزی بخوانیم
سطری از راز بشکوه او را.
#شعر_نوجوان
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
"غدیر"
...ناگهان در آن هوای داغ
بوی بالی در فضا پیچید
کاروان حاجیان می رفت
در دل مردی صدا پیچید
یک فرشته با زبان وحی
گفتنی ها را به جانش ریخت
راز پنهان ولایت را
مثل شعری بر زبانش ریخت
آن فرشته رفت، اما مرد
دید إحساس خوشی دارد
لحظه ای حس کرد باران است
روی خاک تشنه می بارد
راهیان را گفت باز آیند
رفتگان را گفت برگردند
تا که در چشم غدیر خم
با علی (ع) آیینه تر گردند
...تا رسول حق به لب آورد
جمله "من کنت مولا" را
دیده ها سوی علی چرخید
جلوه ای بود آن تماشا را
...حاجیان در آن هوای داغ
دل به پیمان ولی دادند
یک به یک آغوش وا کردند
دست بیعت با علی (ع) دادند.
#تقی_متقی
@taghimottaghi40