eitaa logo
کانال تقی متقی
265 دنبال‌کننده
381 عکس
39 ویدیو
3 فایل
شاعر، نویسنده، پژوهشگر، مترجم، ویراستار ، روزنامه نگار و مدیر فرهنگی این کانال، بازتاب دهنده سروده ها، نوشته ها، فایل های صوتی و آرای تقی متقی است.
مشاهده در ایتا
دانلود
«قفس ها» قفس ها به طرز اعجاب انگیزی غمگینند؛ حتی آن ها که هیچ خاطره ای از پرنده ندارند! @taghimottaghi40
«واژه های سوگوار» (برای استاد دانشگاه اسلامی غزه، شاعر، نویسنده،مترجم شهید دکتر رفعت العرعیر) واژه ها نیز سوگوار می شوند؛ وقتی شعری را تبعید یا شاعری را تشییع می کنند. @taghimottaghi40
شعر کودک: «تنها با نی» دوست دارم من هم توی صحرا باشم با دلم در صحرا تک و تنها باشم نی خود را آرام بنوازم آنجا با صدای آن نی بروم در رویا: گله ای شاد و شلوغ که منم چوپانش جویباری جاری گله ای مهمانش دشت، لبریز صدا از نی من باشد علف تازه ی آن تا به دامن باشد گله ی من بچرد شاد تا سیر شود از صدای نی من گرگ، دلگیر شود گرگ با غصه و غم برود از آنجا باز هم من باشم با نی خود تنها. @taghimottaghi40
«اعتراف» آه زندگی، زندگی! یک بار هم که شده راست بگو؛ تا کی به پایت بمیریم؟! @taghimottaghi40
. "زیر تازیانه های باد" "قد کشید و سبز شد مثل یک درخت ایستاد و خم نشد از هجوم هرزه بادهای سخت؛ گر چه دست های مهربان او پناه بود یاکریم های کوچک گرسنه را آه، پس چرا خزان نیامده فسرد دست های سبز او چرا؟! گر چه آن درخت استوار زیر تازیانه های باد بود بازوان مرمرین او کبود جز تو ای خدا؛ خدای فاطمه! هیچ کس ز دردهای بی شمار او با خبر نبود." گفت و زار زد علی (ع). اینک آن درخت آن انیس روزهای سخت برنهاده پلک های خسته را به هم و شب و علی(ع) سياهپوش سر نهاده اند روی زانوان غم. یک طرف نشسته اند و زار می زنند کودکان داغدار فاطمه (س)؛ یک طرف ز هوش رفته اند گوییا یک به یک فرشتگان همه! (س) @taghimottaghi40
«مادر پرنده ها» (در سوگ حضرت زهرا(س)) ناله می کند زمین ضجه می زند زمان در علی نمانده تاب در حسن نمانده جان رفتنت، چه رفتنی؟ مرگ عشق و آرزو ماندنی تر از ابد! بغض مانده در گلو! کاشکی دروغ بود آن هجوم گاه گاه ماجرای کوچه و نیلگون روی ماه کاشکی دروغ بود آتشی که «در» گرفت از تو آن فشار در پاره ی جگر گرفت کاشکی دروغ بود میخ داغ سینه سوز ضرب تازیانه ها روی بازوان روز کاشکی دروغ بود ماجرای ریسمان شیر دست بسته و جبر بیعتی چنان ای شکسته بال و پر! ای پرنده ی رها! ای بهشت آرزو! مادر پرنده ها! آذر ۱۴۰۲ @taghimottaghi40
«دست باد» دست ناپیدای باد ننوی شاخه ها را سخت جنباند؛ برگنوزاد های خفته بیدار شدند. @taghimottaghi40
دستیابی ایران به راکتور گداخت هسته‌ای که تنها با استفاده از ۵۰ لیوان آب دریا می‌توانیم به انرژی ای دست یابیم که معادل سوختن ۲ هزار کیلوگرم زغال سنگ است! حالا شاید بهتره اون حدیث معروف رو درک کنید که اگر علم در ثریا باشد مردانی از سرزمین پارس به آن دست پیدا خواهند کرد!
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این هم سراپا روحیه؛ تقدیم به نگاه مهربان تان!
«قوقولی خان» قوقولی قوقو، خروسم خروسکی ملوسم ببین چه رنگی دارم! تاج قشنگی دارم! بال و پرم چه نازه! پاهام کمی درازه دمب قلنبه دارم وای نگی دنبه دارم! قرمزه چشم و چالم خوبه همیشه حالم هیکل من، واه واه! سینه، شکم، ماه ماه! قوقولی قوقو، می خونم ببین چه مهربونم به مرغی من دون می دم دون خراسون می دم مرغی شیطون بلا می کنه تخم طلا منم یکی یه دونه منم رئیس لونه. @taghimottaghi40
«غفلت» خدا! نگاه پیدایت نگاه پنهانت حتی همه جا با من بود و من چه غافل از این نگاه گذشتم؛ چنان که بهار از باور تخته سنگ؛ چنان که آفتاب از عمیق دره؛ چنان که ماه از آرزوی پلنگ؛ «و غفلت، چه دریغ مطولی دارد!»* ________________________ *-وامی از زنده یاد سلمان هراتی. @taghimottaghi40
"گمگشته" گم گشته ایم در سفر خاک، ای خدا! گویی که نیست امید نجات هم؛ بد کرده ایم بر خود و بر کاینات هم! @taghimottaghi40
«پیچک عشق» عشق ما پیچکی است بر دیوارهای بلند جهان؛ می پیچد و می پیچد و می پیچد و... ناگهان دیوارها فرو می ریزند! @taghimottaghi40
«کوتاه نوشت» انعطاف داشته باش؛ پست و بلند زندگی قابل تحمل تر می شود! @taghimottaghi40
«مشق زندگی» به دنیا که آمدی باید باید باید مشق «زندگی» کنی؛ نکردی جریمه ات «مرگ» است! @taghimottaghi40
"عطر یاس" تو مادر شقایق تو دختر بهاری شبیه عطر یاسی نسیم بی قراری چمن چمن گل از تو بهار با تو زیباست تو آن پرنده هستی که آسمان تو را خواست تو کیستی که اصلا تو را جهان نفهمید زمان ز تو گذر کرد و این و آن نفهمید تو سیب سرخ مادر تو نور چشم بابا که دیده روی این خاک کسی شبیه زهرا (س)؟! @taghimottaghi40
"چراغ یاد" مثل شعله بر زبان واژه ها نشسته ای! مثل شعله بر زبان اشک و آه؛ ای ستاره! ای چراغ راه! زندگی به باور بلند تو تند و گرمپو به سان برق و باد چون درخش ناگهان یک شهاب بود؛ سهم کوچک حیات تو نذر عشق و آفتاب بود. ای دمیده مثل شعله بر زبان واژه های سرد و سنگ! گرم و روشن است تا ابد چراغ یاد تو زیر سقف این جهان آب و رنگ ای شهید! @taghimottaghi40
«فصل خوش برف و باد» باز زمستان رسید فصل خوش برف و باد فصل پریشان برگ فصل کلاغان شاد آدمک برفی ات شال و کلا می کند گوش بخوابان، تو را باز صدا می کند: دیر شده؛ زودتر از دل برفم برآر جسم مرا جان بده تا نرسیده بهار! @taghimottaghi40
«تمنا» ای بغض فرو خورده، سر وا شدنت نیست؟! ای اشک، تمنای تماشا شدنت نیست؟! چون سوزن گمگشته در انبار پر از کاه یک دم خلجان تب پیدا شدنت نیست؟! پنهان چه کنی پرچم رسوایی خود را بیمی گرت از قصه رسوا شدنت نیست تا چند نشینی ، گذر عمر ببینی؟ برقی است که اش فرصت همپا شدنت نیست هر قطره که پیوست به دریا، شده دریا ای قطره مگر نوبت دریا شدنت نیست؟! @taghimottaghi40
«بهار پس از برف» زمستان به برف فکر می کند؛ من به بسته شدن راه های منتهی به تو؛ تو اما فقط به بهار پس از برف بیندیش! @taghimottaghi40
فایل مصاحبه بنده با خبرگزاری ایکنا در باره آلودگی هوا: https://iqna.ir/fa/news/4190668 @taghimottaghi40
«کوتاه نوشت» «موفقیت» در انتظار کسانی است که فکر روشن، محاسبه درست، پشتکار لازم و ثبات قدم دارند. @taghimottaghi40
«در کتاب فصل ها» لحظه لحظه لحظه باد دانه دانه دانه برف برف و باد می زنند با زبان فصل، حرف حرف فصل، سرد سرد حرف باد، تند تند حرف ابر، نرم نرم حرف برف، کند کند سرد و تند و نرم و کند ازدحام حرف ها ابر و باد و برف و فصل واژه های آشنا نیست غیر تازگی در کتاب فصل ها بخش بخش آن پر است از سکوت و از صدا. @taghimottaghi40