هدایت شده از کانال شخصی من
«آزادی»
به گمانم
آزادی
با چشم باز می خوابد و
با دهان بسته
بیدار می شود!
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
هدایت شده از کانال شخصی من
«یاکریم»
این قهوه ای پوش
یک یاکریم است
آهسته، آرام
مثل نسیم است
پر می زند گاه
با جفت خود شاد
مانند برگی
توی دل باد
در کنج خانه
دارند لانه
گم کرده شان چیست؟
یک مشت دانه.
#شعر_کودک
#ادبیات_کودک
#شعر_کودک_و_نوجوان
#چارپاره
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
هدایت شده از کانال شخصی من
«آزادی»
آزادی
آنقدر دوست داشتنی است
که دوست داری خودت را فدایش کنی؛
آزادی
آنقدر نایاب است
که هیچ کجا پیدایش نمی کنی؛
آزادی
آنقدر گرانبهاست
که تهی دستان
هرگز نمی توانند به چنگش آورند
جز به قیمت جان!
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
«شب های روشن!»
روح فربهی داشت و
جثه ای کوچک؛
ساعت ها زل می زد به منبع نور
لحظاتش نورانی
چشم و دلش
و شب های تنهایی اش.
آرام و قرار نداشت
از این view به آن view؛
شب زنده داری های مدام
از خواب و خورش کاسته
و جسمش را آزرده بود.
... حالا مرده پیدایش کرده اند
پشت دری بسته
با چشمانی گشوده بر گوشی
و حرصی که هنوز نفس می کشد.
برای شادی روحش
لطفا صلوات
نفرستید
و در گورستان اینستاگرام خاکش کنید!
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
هدایت شده از کانال شخصی من
شعر خردسال:
«مورموری شکمو»
مورموری جون مریضه
هی هله هوله خورده
حال نداره طفلکی
شکر خدا نمرده
مورموری شکمو!
مواظب غذات باش
هر چی رو دیدی نخور
میشنیدی حرفمو کاش!
#شعر_خردسال
#شعر_کودک
#ادبیات_کودک
#شعر_کودک_و_نوجوان
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
هدایت شده از کانال شخصی من
«حسرت دیدار»
(در هوای انتظار)
جنگل های شمال
در آتش می سوزد؛
هور های جنوب
در آتش می سوزد؛
دلم
در آتش می سوزد؛
ببین حسرت دیدارت
چه آتشی به پا کرده است؟!
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
هدایت شده از کانال شخصی من
«کوتاه نوشت»
دوستان ابله، همان دشمنانند؛ گر چه این را دیر می فهمیم!
#زیبا_نوشت
#کوتاه_نوشت
#جملات_قصار
#کلمات_قصار
#هروله_واژه_ها
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
«سه خواهر»
سه تا دوست بودیم
من و نازنین و فریبا؛
سه تا همکلاسی
شبیه سه خواهر که هم سن و سالند
شبیه سه سیبی که کال اند.
زمان و زمانه
جدا کرد ما را:
من از قم به تبریز
فریبا به شیراز کوچید؛
شنیدم که تا دکترا رفت
و دیگر ندیدیم او را...
و ده سال از این ماجرا رفت.
شبی نازنین زنگ زد، گفت:
«سردرد دارم».
تومور در سرش بود؛
و افتاد در بند درمان و دکتر...
به صد در زد و
وا نشد هیچ...
کسی گفت:
«شیراز یک دکتر خوب من می شناسم»؛
و بردند پس نازنین را به شیراز؛
همان جا که سعدی
همان جا که حافظ
همان جا که شاه چراغ و بسی باغ زیباست؛
پزشک اش فریباست!
#شعر_نوجوان
#ادبیات_معاصر
#شعر_نیمایی
#خشکبیحار
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
«نفس»
نفس می کشیم
نفس می کشیم
نفس می کشیم
که نمیریم؛
غافل که مرگ
نفس به نفس
به ما نزدیک تر می شود.
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
«کوتاه نوشت»
اشتباه است؛ انسان ها بر اساس سن و سال شان زندگی نمی کنند، بلکه به اندازه درک شان از زندگی، زندگی می کنند.
#کلمات_قصار
#جملات_قصار
#کوتاه_نوشت
#زیبا_نوشت
#هروله_واژه_ها
#تقی_متقی
@taghimottaghi40
«در»
تنهایی ام
دری است؛
می گشایی
می بندی
می روی!
#تقی_متقی
@taghimottaghi40