eitaa logo
کانال تقی متقی
265 دنبال‌کننده
382 عکس
39 ویدیو
3 فایل
شاعر، نویسنده، پژوهشگر، مترجم، ویراستار ، روزنامه نگار و مدیر فرهنگی این کانال، بازتاب دهنده سروده ها، نوشته ها، فایل های صوتی و آرای تقی متقی است.
مشاهده در ایتا
دانلود
. : «ای محرم!» باز هم آمدی داغ بر دوش گرد غم در نگاهت نشسته اشکبار و پریشان و دلتنگ سوگوار و سیه پوش و خسته آمدی تا که آیینه هامان رنگ گل های پرپر بگیرند آمدی تا که گل های پرپر رویشی تازه از سر بگیرند ای محرم، محرم، محرم! آه ای کوه، ای کوه بشکوه! قصه های تو بسیار بسیار غصه های تو انبوه انبوه با علم های سرخ و سیاهت کوچه ها رنگ دیگر گرفتند نوحه خواندی و فوجی فرشته مثل ما شیون از سر گرفتند کربلایت شقایق ترین داغ در دل باغ های زمین است جاودان باد نام بلندش کربلایی که مردآفرین است. @taghimottaghi40
«مثل سیب سرخ» (برای حضرت اباعبدالله الحسین-علیه السلام-) تو مثل آسمان پرستاره ای که آفتاب، خفته در نگاه توست نگاه آفتابی ستاره ها ببین چگونه محو نور ماه توست تو را پرنده های زخمی زمین پناه ماه سال خویش خوانده اند فرشته های هفت آسمان دور به شوق روی بال خود نشانده اند تو کیستی که مثل عشق و آرزو چراغ روشن شب زمین شدی کبوترانه بال و پر گشوده ای و با خدای عشق همنشین شدی تو رفته ای و کربلای تو به جاست تویی که مثل سیب سرخ مانده ای بگو بگو به گوش باغ های سیب به رهگذار قرن ها چه خوانده ای؟! سبد سبد نگاه روشنت هنوز میان باغ های سیب مانده است تو رفته ای و عطر سیب های سرخ به مرقد تو ای غریب، مانده است. @taghimottaghi40
"سقا" بر دامن او گرد مدارا ننشست سقا نفسی ز کار خود وا ننشست هر چند قلم شد علم بازوی او با دست بریده باز از پا ننشست. @taghimottaghi40
. "ستاره دنباله دار" (برای سالار شهیدان) تو روشن ترین ستاره دنباله داری که بر مدار زمین نشست؛ طوفانی که بر گستره خاک گذشت و شفق، پرچمی که برافراشتی؛ بر وسیع دل ها خیمه زدی و زان پس مشک چشمان مان از غیر اشک، تهی ست؛ تو با محرم می آیی در تاسوعا به اوج می رسی و در عاشورا تکرار می شوی. چشمی که تو را نگرید، بینا نیست و دلی که با تو نباشد تهی ست. هستی، وامدار توست؛ شهامت، از تو به اوج عظمت نشست؛ و شهادت، کرامتی که احیایش کردی و به ارث بر پسینیان واگذاشتی. ما را ببخش بر این ظلم مضاعف که هزار تهمت بر تو بستیم هزار دروغ گفتیم و جاهلانه تو را به شعر نوشتیم به مرثیه خواندیم به تعزیه کشتیم! آه ای روشن ترین ستاره! باید که ناشناخته بمانی در جهان سفینه و سرعت که مدرن ترین ابزار بینش جز چشم تنگ تلسکوپ نیست! @taghimottaghi40
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥عیبی نداره بذار بگن که آوازخون بود و واسه تو روضه خون شد... 🔹️همزمان با ایام سوگواری حضرت سید الشهدا (ع)، محسن چاوشی به سنت هر ساله خود، قطعه تازه‌ای را تقدیم شهدای کربلا کرد. 🔹️قطعه تازه چاوشی که به همراه یک ویدئوکلیپ منتشر شده است «آواز خون» نام دارد و او در توضیح آن نوشته است: «آواز خون» نذر محرم است و ادای دین شخصی من و دوستان هم‌دل به اهل کربلا. ‍‌‎‎‌‎‌
. «اندوه ارغوانی» (برای سالار شهیدان، حضرت امام حسین(ع)) آن روز سرخ راز سترگت را به خاک سپردند؛ ...و سنگ، افشایش کرد. اندوه ارغوانی ات تاریخ به تاریخ دویده است در عرض جغرافیا ...و تو هنوز آن راز سترگی که در پرچم های سرخ و سیاه دوش به دوش می روی؛ در باد، زمزمه می شوی؛ در توفان، شیون و در یاد، تکرار. امروز قدم به قدم همراز توایم در جاده های تاریخ وقتی که اندوه در قلب ها چادر می زند و در چشم ها چشمه جاری می کند. آه، ببین! چه آتشی به پا کرده ای؛ در باد در باران در تقدیر روزگاران که خنکایش حیات می بخشد مردگان هزار ساله را. @taghimottaghi40
. "یاد تو" باز از هوای تو پرم خانه ها و کوچه ها و شهر، پر. راستی تو در دل کدام آفریده نیستی؟! در کجای این جهان نشانی از تو نیست؟! ای که مثل باد در تمام کاینات می وزی! مثل آفتاب، زنده می کنی خاک سرد و مرده را؛ بر زبان هر چه سنگ از تو گفت و گوست؛ یاد تو شبیه بغض مانده بر گلوست. ماه من! زمان زمان توست از تو پر شده دهان هست و نیست: "کیست آخر این حسین (ع)، کیست؟!" @taghimottaghi40
«سقای تشنه لب» تا عطش در خیمه ها بیداد کرد جان مولا از برادر یاد کرد؛ گفت:« ای ماه بنی هاشم، بیا! جرعه آبی رسان بر خیمه ها! کودکان بی تاب آب افتاده اند ماهیان در آفتاب افتاده اند ای تو دریای شجاعت را صدف! تیغ تیز حیدری در دشت طف! باز یک امروز سقایی نما! این تو و این مشک، آقایی نما! تیغ گر بارد، سپر کن دست را! باز کن این کوچه بن بست را!» شد مهیا مشک بر دوش آن عقاب تا که برگیرد ز شط آب، آب تیغ تیزش جانشکار و گرمپو گشت با دریای دشمن رو به رو در سپاه کوفه چون مردی نبود لاجرم او را هماوردی نبود هی زد و رهوار سوی آب راند تا شریعه با دلی بی تاب راند تیر می بارید و او بی واهمه بود با آب فراتش زمزمه: «خیمه ها را نیست دیگر تاب، آب! ماهیان تشنه را دریاب، آب!» گفت و مشتی آب سوی کام برد وان زلالی از دلش آرام برد ناگهان یاد برادر اوفتاد یاد آن خورشید خاور اوفتاد یاد طفلان عطشناکش نمود یاد زینب، خواهر پاکش نمود مشت آب خویش را بر آب ریخت نفس کافر کیش خود را آب ریخت. ای تف آتش در آب انداخته! آب را در پیچ و تاب انداخته! شور شیرین تو ای سقا، خوش است! تشنگی را حسرت لب ها خوش است مشکت از آب حقیقت پر، بیا! جانت از بحر صفا پر در، بیا! زان شریعه مست و بی دست آمدی! از لقای دوست سرمست آمدی! ای تو زهرا مظهر و حیدر مآب! هان تویی دریاتر از دریای آب! خود فراتت رشحه ای از جوی تو! دست گیر خستگان بازوی تو! تا قیامت مشک تو پر آب باد! کام هستی ز آب تو سیراب باد! ای عنان گیر تو جبریل امین! بر تو و بر مشک آبت، آفرین! @taghimottaghi40
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢سینه زنی | ◾عالَم سر پناه تویی ، حسین جان با نوای: حجت الاسلام حاجی پور شاعر | آقای امیررضا ستایش
. «محرم نامه» (برشی از یک نوشته عاشورایی) ...عصر عاشوراست؛ "امام" تشنه و زخم خورده و تنهاست و سایه های سیاه از همه سو، محاصره اش کرده اند. میدان از کشته ها و دست ها و سرها پر است. خورشید شعله ور، پنجه های آتشین اش را در قلب زمین فرو برده و هرم سوزانش در خاک می رقصد و می چرخد. تیغ ها و نیزه های به خون نشسته، هنوز گرمپو و تشنه، بر سینه ی سوخته ی دشت، جولان می دهند. خاک، بوی خون گرفته است و اسبان زخمی، آخرین رمق های شان را در سمکوب بی امان شیهه ی سکوت می دمند و سپس خاموش می شوند. خیمه های غریب حسین (ع) تشنگی را له له می زنند و فرات، گریان و شرمناک، پشت می کند و آهسته در میان نخل ها گم می شود. ناگهان تیرها و نیزه ها از هر طرف به سویش هجوم می کنند و سنگ های پرنده، بر دست و سر و پیشانی اش فرود می آیند. حسین (ع) نومیدانه نگاهی به خیمه ها می افکند و سپس دیدگان ملتهبش بر پیکر به خون نشسته ی یاران شهیدش در میدان درنگ می کند و آنگاه خطابی از سر درد بدان پروانگان پرسوخته ی دشت بلا که: "یا ابطال الصفا! و یا فرسان الهیجاء! قوموا عن نومتکم ایها الکرام و ادفعوا عن حرم الرسول الطغاه اللئام!" "ای دلیرمردان با صفا! و ای یکه تازان دشت بلا! برخیزید و سر از خواب مرگ بردارید و این طغیان گران پست را از حریم حرم رسول (ص) برانید!" ... و باز، تنهاتر از همیشه، در کام سایه های سیاه فرو می رود... و از شفق سرخ، سر بر می کشد و پرتپش تر از قلب "حیات"، در نگاه خاک و افلاک، سبز می شود. -متقی @taghimottaghi40
«کوتاه نوشت» وقتی بدانی یک نفر با تمام وجود هوایت را دارد، اعتماد به نفست بیشتر می شود؛ و چه خوب که آن یک نفر خود خدا باشد! @taghimottaghi40
«کوزه خالی» در زندان خاک ما تشنگان حریص رو به هلاک می جنگیم سر آب حیات ؛ و دنیا کوزه ای خالیست! @taghimottaghi40
"راهکار" در کلاس زندگی غافل نمی باید نشست؛ ما در این درگاه عمری راهکار آموختیم؛ "ناله از نی، گریه از ابر بهار آموختیم". @taghimottaghi40
معرفی کتاب: 📚 «هروله واژه ها» 🖋️ تقی متقی 📖 حکایت «کوتاه‌نویسی»، حکایت جای‌دادن دریا در کوزه است؛ اگرچه به ظاهر شگفت و ناممکن می‌نماید، امّا شدنی است. «کوتاه‌نوشت‌ها» کلام حکیمانه‌ای هستند که پس از عمری دانش‌اندوزی و تجربه و تفکر، بر ذهن و زبان هنرمند جاری شده و دل‌های مشتاق را سیراب می‌سازند؛ همان که امیر بیان، حضرت امیر مؤمنان(ع) فرمود: «دل‌های آدمیان نیز چونان جسم‌شان ملول می‌شود؛ برای رفع ملالت از دل‌ها، بدیشان سخن تازه حکمت بنوشانید». و این، همان سخن تازه حکمتی است که راحت روح است و مایهٔ فتوح؛ نسخه شفابخشی که طبیب روان است و داروی دل و جان، و بهترین پیشکش برای آنان که دوست‌شان دارید! رقعی–شومیز ، چاپ اول 1399، 152 صفحه، 22 هزارتومان 📡خرید و سفارش آنلاین : www.bustaneketab.ir
«جنگل بی درخت» بس که صدایت زدیم نفس کم آورده ایم در جنگل بی درخت جهان؛ خدا! @taghimottaghi40
«از تبار سلمان» گر چه کوچکم، اما با خداست پیوندم با خدای خود هر روز عهد تازه می بندم: این که مهربان باشم این که نرمخو باشم در تمام حالاتم در مسیر «او» باشم راحت روانم را در نماز می جویم چون به راست پیوستم کی دروغ می گویم؟! با تمام خویشانم رسم یاوری دارم با هر آنکه دشمن نیست مهرپروری دارم پیرو حسینم من با ستم نمی جوشم در نبرد با ظالم رخت رزم می پوشم اهل مسجد و هیئت اهل دین و قرآنم افتخار من این بس از تبار سلمانم. @taghimottaghi40
(در هوای انتظار): ««ماه» آسمانی که تو ماهش نباشی به زمین گرم بخورد الهی! @taghimottaghi40
«کوتاه نوشت» گاه اشک ها کلماتی می شوند که زبان قادر به بیان شان نیست. @taghimottaghi40
«گمشده» هر بار گمشده ای پیدا می شود با خودم می گویم: کاش آن گمشده تو باشی! @taghimottaghi40
در هوای انتظار: «خواب» کافیست بهار نارنج ها در پاییز نیز خواب تو را ببینند؛ تا مثل بهار معطر شوند. @taghimottaghi40
«وطن» غم عشقت وطنی می جست؛ عقابی شد و در دلم فرود آمد. @taghimottaghi40
«شوربختی» شوربختی در سراشیبی سرنوشت ترمز بریده است؛ لطفا یکی بیاید چوب لای چرخش بگذارد! @taghimottaghi40
"باز" "باز" در پرواز بود؛ سینه سرخی ناز نیز؛ مرگ، دستش باز بود! @taghimottaghi40
«کوتاه نوشت» باد با جنگل و گلستان، همزمان به یک زبان سخن می گوید؛ جنگل با اطمینان و شکوهمند پاسخ می دهد و گلستان با دلهره و لکنت. @taghimottaghi40