eitaa logo
کانال تقی متقی
256 دنبال‌کننده
431 عکس
44 ویدیو
3 فایل
شاعر، نویسنده، پژوهشگر، مترجم، ویراستار ، روزنامه نگار و مدیر فرهنگی این کانال، بازتاب دهنده سروده ها، نوشته ها، فایل های صوتی و آرای تقی متقی است.
مشاهده در ایتا
دانلود
«گریز» قافله شادمانی دور از چشم ما پیوسته کوچ می کند از این دیار به آن دیار؛ به گمانم از درد و رنج ما می گریزد! @taghimottaghi40
شعر خردسال: «فسقلی سرما خورده» هوا یه خرده سرده فسقلی سرما خورده باید بره پیش طبیب با اون اداهای عجیب- طبیب اونو گول بزنه یکباره آمپول بزنه. @taghimottaghi40
«کوتاه نوشت» دانشی که تو را یک قدم به انسانیت نزدیک نکند، به درد لای جرز می خورد. @taghimottaghi40
«شکسته ی پیروز» ما برای ماندن به دنیا آمده ایم گر چه کشته شویم. این خاک سجده گاه ماست؛ این خاک که رشک آسمان و مدفن پیامبران است. ما در این خاک ریشه کرده ایم و از این خاک به معراج می رویم گر چه از زیر آوار سنگین سنگ؛ روح مجروح مان در آسمان فلسطین بال می گشاید به کردار ابرهای پاییزی و گریه سر می دهد صبح و شام کودکان ناشکفته پرپر را. آی جنین های زخمی! آی نوزادان مادر کشته ی بی شیر! آی کودکان بی آب و غذا و هوا! این کابوس شب های بی چراغ به پایان خواهد رسید و دنیای کور و کر که قلبش را در سطل های زباله قی کرده خواهد دید و شنید که خون دادیم و شرف ندادیم که جان دادیم و خاک ندادیم و غزه گر چه در محاصره گرگ های هار گر چه بی آب و غذا و دوا گر چه خانه ها و بیمارستان هایش ویران گر چه کشته هایش پشته شکسته شکسته شکسته شکسته ی پیروز است! @taghimottaghi40
«دود اندوه» از پنجره های شهر گاه سری بیرون می آید گاه صدایی؛ گاه دود آهی سیاه تر از شب! @taghimottaghi40
شعر نوجوان: «فرصتی برای گریستن» چرا کسی نمی رسد به داد غصه های ما مگر به گوش آسمان نمی رسد صدای ما؟! هراس، مثل خنجری شکسته در گلوی مان و مرگ، مرگ ناگهان نشسته رو به روی مان در این فضای سوخته پرنده پر نمی زند بهار هم در این فضا گلی به سر نمی زند اگر چه عمق درد را چو گریه کس بیان نکرد به گریه های ما کسی نگاه مهربان نکرد ...و باز ما و بیکسی در این فضای سوخته و یک جهان بی پدر و چشم های دوخته! @taghimottaghi40
«پندار» گاه دره ای را قله پنداشتیم؛ آه چه پندار غم انگیزی داشتیم! @taghimottaghi40
«کوتاه نوشت» اغلب مردم به ظاهر آزادند؛ به واقع، زندانی افکار تنگ و تاریک خود. @taghimottaghi40
«هوای ماتم» (برای حضرت زهرا(س)) واژه واژه واژه شعر من در هوای ماتمت نشسته است؛ پهلوی شما شکسته است. @taghimottaghi40
«حرف های پیرمرد» می رود پیرمردی با قدم های کوتاه می زند با خودش حرف می کشد دم به دم آه آه او می شود گم در خیابان پر دود حرف او جاری اما مثل یک چشمه، یک رود می شود دور و آرام می زند حرف با خود: «کاش او هم نمی ماند کاش دکتر نمی شد!» می زند حرف و از دل می کشد آه سردی آه ای درد وحشی! با دل او چه کردی؟ @taghimottaghi40
هدایت شده از کانال شخصی من
«سرو بلند» (برای میرزا کوچک و نهضت جنگل) گل یاد تو شکوفاست هنوز جنگل از خون تو برپاست هنوز داغ پژمردنت ای سرو بلند! بر دل لاله حمراست هنوز چشم نرگس نگران گل سرخ سوی آن سرو دلاراست هنوز پای هر بوته این جنگل سبز اثر پای تو پیداست هنوز زندگی در نگه سبز بهار مثل چشمان تو زیباست هنوز نهضت پاک تو را دیده دهر همچنان غرق تماشاست هنوز در علمداری این نهضت سرخ روح ایثار تو با ماست هنوز ای که گردونه تاریخ جهان در پی ات بادیه پیماست هنوز! خزر عاطفه! البرز شکوه! نام تو ورد زبان هاست هنوز. @taghimottaghi40
«خسته» (در هوای انتظار) بی تو مثل سنگ، بی صدا مثل بید، سر به زیر مثل غنچه، تنگدل نشسته ایم؛ در به روی خویش بسته ایم خسته ایم! @taghimottaghi40
«قفس» پرنده ای که در قفس می افتد یا قفس را می پذیرد یا نه. اگر بپذیرد هم خودش آرام می گیرد هم قفس؛ اگر نپذیرد آنقدر بال می زند، بال می زند، بال می زند تا راهی به بیرون بیابد یا بمیرد. ..و غزه قفسی است که پرنده های زندانی در آن قفس شکسته، پرواز می کنند نالان، غریب، خونین. آه دنیای کور و کر! اینجا قفسی مجر‌وح زیر آ‌وار نفس می کشد هنوز! @taghimottaghi40
«کوهوار» (در هوای انتظار) بی تو دسته دسته گل شهید داده ایم؛ گر چه مثل غنچه تنگدل کوهوار ایستاده ایم! @taghimottaghi40
«قفس ها» قفس ها به طرز اعجاب انگیزی غمگینند؛ حتی آن ها که هیچ خاطره ای از پرنده ندارند! @taghimottaghi40
هدایت شده از کانال شخصی من
«واژه های سوگوار» (برای استاد دانشگاه اسلامی غزه، شاعر، نویسنده،مترجم شهید دکتر رفعت العرعیر) واژه ها نیز سوگوار می شوند؛ وقتی شعری را تبعید یا شاعری را تشییع می کنند. @taghimottaghi40
هدایت شده از کانال شخصی من
شعر کودک: «تنها با نی» دوست دارم من هم توی صحرا باشم با دلم در صحرا تک و تنها باشم نی خود را آرام بنوازم آنجا با صدای آن نی بروم در رویا: گله ای شاد و شلوغ که منم چوپانش جویباری جاری گله ای مهمانش دشت، لبریز صدا از نی من باشد علف تازه ی آن تا به دامن باشد گله ی من بچرد شاد تا سیر شود از صدای نی من گرگ، دلگیر شود گرگ با غصه و غم برود از آنجا باز هم من باشم با نی خود تنها. @taghimottaghi40
«اعتراف» آه زندگی، زندگی! یک بار هم که شده راست بگو؛ تا کی به پایت بمیریم؟! @taghimottaghi40
. "زیر تازیانه های باد" "قد کشید و سبز شد مثل یک درخت ایستاد و خم نشد از هجوم هرزه بادهای سخت؛ گر چه دست های مهربان او پناه بود یاکریم های کوچک گرسنه را آه، پس چرا خزان نیامده فسرد دست های سبز او چرا؟! گر چه آن درخت استوار زیر تازیانه های باد بود بازوان مرمرین او کبود جز تو ای خدا؛ خدای فاطمه! هیچ کس ز دردهای بی شمار او با خبر نبود." گفت و زار زد علی (ع). اینک آن درخت آن انیس روزهای سخت برنهاده پلک های خسته را به هم و شب و علی(ع) سياهپوش سر نهاده اند روی زانوان غم. یک طرف نشسته اند و زار می زنند کودکان داغدار فاطمه (س)؛ یک طرف ز هوش رفته اند گوییا یک به یک فرشتگان همه! (س) @taghimottaghi40
«مادر پرنده ها» (در سوگ حضرت زهرا(س)) ناله می کند زمین ضجه می زند زمان در علی نمانده تاب در حسن نمانده جان رفتنت، چه رفتنی؟ مرگ عشق و آرزو ماندنی تر از ابد! بغض مانده در گلو! کاشکی دروغ بود آن هجوم گاه گاه ماجرای کوچه و نیلگون روی ماه کاشکی دروغ بود آتشی که «در» گرفت از تو آن فشار در پاره ی جگر گرفت کاشکی دروغ بود میخ داغ سینه سوز ضرب تازیانه ها روی بازوان روز کاشکی دروغ بود ماجرای ریسمان شیر دست بسته و جبر بیعتی چنان ای شکسته بال و پر! ای پرنده ی رها! ای بهشت آرزو! مادر پرنده ها! آذر ۱۴۰۲ @taghimottaghi40
«دست باد» دست ناپیدای باد ننوی شاخه ها را سخت جنباند؛ برگنوزاد های خفته بیدار شدند. @taghimottaghi40
هدایت شده از کانال شخصی من
دستیابی ایران به راکتور گداخت هسته‌ای که تنها با استفاده از ۵۰ لیوان آب دریا می‌توانیم به انرژی ای دست یابیم که معادل سوختن ۲ هزار کیلوگرم زغال سنگ است! حالا شاید بهتره اون حدیث معروف رو درک کنید که اگر علم در ثریا باشد مردانی از سرزمین پارس به آن دست پیدا خواهند کرد!
«قوقولی خان» قوقولی قوقو، خروسم خروسکی ملوسم ببین چه رنگی دارم! تاج قشنگی دارم! بال و پرم چه نازه! پاهام کمی درازه دمب قلنبه دارم وای نگی دنبه دارم! قرمزه چشم و چالم خوبه همیشه حالم هیکل من، واه واه! سینه، شکم، ماه ماه! قوقولی قوقو، می خونم ببین چه مهربونم به مرغی من دون می دم دون خراسون می دم مرغی شیطون بلا می کنه تخم طلا منم یکی یه دونه منم رئیس لونه. @taghimottaghi40
«غفلت» خدا! نگاه پیدایت نگاه پنهانت حتی همه جا با من بود و من چه غافل از این نگاه گذشتم؛ چنان که بهار از باور تخته سنگ؛ چنان که آفتاب از عمیق دره؛ چنان که ماه از آرزوی پلنگ؛ «و غفلت، چه دریغ مطولی دارد!»* ________________________ *-وامی از زنده یاد سلمان هراتی. @taghimottaghi40